به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: فرزند پروری

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 00 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1386-11-26
    محل سکونت
    تهران بزرگ
    نوشته ها
    1,452
    امتیاز
    50,483
    سطح
    100
    Points: 50,483, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First Class50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    1
    تشکرها
    2,842

    تشکرشده 3,286 در 817 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    6 فرزند پروری

    دوران کودکی دورانی بسیار حساس و مهم در رشد و شکل گیری شخصیت فرد است و تأثیرات آن تا پایان عمر باقی می ماند، از این رو توجه به تربیت کودک در این دوره ضروری است. فرزندان به سمت هدفی خاص باید شیوه و روش معینی داشته باشند. پدر باید الگوی فرزند در صداقت، سخاوت، و شرافت باشد. او باید وقت کافی برای ارتباط با فرزندان بگذارد و نباید بین گفتار و کردارش تفاوتی باشد.
    ارتباط میان مادر و فرزند نیز اثرات مهمی در رشد روانی کودک دارد.
    والدین حالات متفاوتی را در رفتار با کودک از خود نشان می دهند و می توانند با محبت و آزادگذار، بامحبت و محدود کننده، متخاصم و محدود کننده، و یا متخاصم و آزادگذار باشند و با توجه به شیوه ای که اتخاذ می کنند رفتارهای مختلفی را در فرزندان به وجود می آورند.
    شیوه های فرزند پروری به مجموعه رفتارها، روش ها و گفتارهای والدین، که نسبت به فرزندان خود اعمال می کنند گفته می شود، که به صورت شیوه های دیکتاتوری، سهل گیر، و دموکراتیک در نظر گرفته شده اند.
    1-شیوه دیکتاتوری یا کنترل شدید: در این روش یک نفر رئیس تمام اعضای خانواده است و امر و نهی می کند و در همه ی کارها وارد عمل می شود و همه ی امور تنها به اراده و میل او انجام می گیرد.
    2-شیوه سهل گیر و بی تفاوت: در این خانواده به جای محدودیت و نظارت شدید، اختیار و آزادی فراوان برای کودک قائل می شوند. در این خانواده ها، آزادی مطلق حکم فرماست، آزادی به معنای این که هر کسی، هر کاری دلش خواست می تواند انجام دهد.
    3-شیوه ی دموکراتیک و آزادمنش: شیوه ی دموکراتیک عاقلانه ترین و انسانی ترین راه زندگی است که مبتنی برضوابط اعتدال و تعامل و صمیمیت اخلاقی است.
    دو مشکل عمده در روش های تربیتی والدین وجود دارد:
    الف) کمبود مهارت های فرزندپروری ب) کمبودهای توجهی
    با توجه به تحقیقات انجام شده در روش های فرزندپروری محققان به این نتیجه رسیدند که کودکان والدین مقتدر یا دموکرات بیش از سایر کودکان رشد یافته اند و خصوصیات مثبت بیشتری دارند. از طرفی کودکانی که والدین مستبد یا دیکتاتور دارند اغلب ناراحت، زود رنج و بدون هدف هستند و کودکان والدین سهل گیر غالبا پرخاشگر و خودمحورند و پیشرفت کمی دارند.
    برای آگاهی بیشتر در مورد مهارت های فرزندپروری و خصوصیات کودکان مرتبط با سبک های فرزندپروری به سطح سوم مراجعه کنید...


    خانواده به عنوان یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی، نقش مهم و ارزشمندی را در رشد شخصیت آدمی بر عهده دارد. کودک در خانواده اصول اخلاقی، اجتماعی و قواعد ادب را کسب می کند. فرد از طریق تماس با پدر، مادر و اطرافیان و با تقلید از رفتارهای آنان روش زندگی خود را مشخص می سازد.
    موقعیت اجتماعی خانواده، وضع اقتصادی آن، افکار و عقاید، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفتار کودکان نفوذ فراوان دارد. رابطه پدر و مادر با یکدیگر و رابطه آنها با کودک فوق العاده دقیق و حساس است و اگر در آن دقت نشود، نه تنها به شخصیت اخلاقی کودک لطمه می زند، بلکه موجب مشکلات عاطفی مختلف بعدی او نیز می شود.

    نقش های مهم خانواده
    1-نقش سازندگی خانواده:
    خانواده شخصیت کودک و عقاید او را شکل می دهد و سیر زندگی او را تعیین می کند.
    2- نقش فرهنگی خانواده:
    تا زمانی که کودک از جنبه ی جسمی و روانی رشد نیافته است نمی تواند نقشی در فرهنگی شدن خود داشته باشد و این نقش بر عهده ی خانواده می باشد.
    3-نقش اجتماعی خانواده:
    از آنجایی که کودک در خانه آداب اجتماعی را می آموزد می توان گفت خانواده مسئول صلاح و فساد جامعه است.
    4-نقش عاطفی و اخلاقی خانواده:
    خانواده محل مناسبی برای تمرین مهر و عاطفه، انس، الفت و مهرورزی است و نیز وسیله ای است برای انتقال آداب و اخلاق درست یا نادرست.

    اهمیت دوران کودکی
    در دوران کودکی شخصیت کودک بسیار شکل پذیر است. هفت سال و به ویژه پنج سال اول زندگی، مهم ترین دوران زندگی کودک و از مراحل شکل گیری شخصیت است. این سال ها از مهم ترین دوران ها و تاثیر آن تا پایان عمر است. ریشه ی بسیاری از اعمال خیر و شر فرد را می توان در دوران کودکی او یافت، از این رو توجه به تربیت کودک در این دوره ضروری است.

    اهمیت پدر و مادر در جنبه‌ی الگویی
    پدر:
    اگر بین عمل و گفتار پدران تفاوتی باشد، امر و نهی شان نمی تواند در فرزندان موثر باشد. هم چنین پدران باید فرصت کافی برای ارتباط با فرزندان داشته باشند تا بتوانند به اهداف مورد نظرشان برسند.
    پدر باید سرمشقی از صداقت، شرافت، سخاوت، و جرأت ورزی برای کودک باشد و باعث رشد معنوی و عزت نفس فرزندان شود.
    مادر:
    برخوردهای اولیه ی مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد، نقطه ای است که تولد روانی کودک از آنجا شروع می شود. شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک اهمیت خاصی دارد. کودکانی که به دلیل جدایی های طولانی مدت از مادر خود دور بوده اند از نظر عاطفی گوشه گیر و در خود فرو رفته اند و نمی توانند پیوند های دوستی با بچه های دیگر به وجود آورند.
    به همان اندازه که ارتباط صحیح بین مادر و کودک اثری سازنده بر رشد کودک دارد، رابطه غلط و رفتار نادرست مادر نیز اثرات نامطلوبی بر فرزندان می گذارد.
    شخصیت والدین
    باورها، ارزش ها و اهداف درونی والدین از طریق رفتارشان به منصه ظهور می رسد و الگوهای فرزندپروری ثبات قابل ملاحظه ای را در سیر رشد کودکان نشان می دهد.
    والدین جهت سوق دادن فرزندانشان به سوی اهداف خویش روش های گوناگونی را به کار می گیرند و رفتارهایی را در مقابل کودکانشان ارائه می دهند. از بین شیوه های گوناگون برخورد والدین با فرزندان، دو جنبه ی مهم در فرزندپروری اهمیت دارد:
    1-پذیرش در برابر طرد
    2-سخت گیری در برابر آسان گیری
    پذیرش نگرشی در مورد کودکان است که با توجه به شخصیت والدین می تواند از راه های مختلف خود را نشان دهد. والدینی که پذیرا هستند فکر می کنند که فرزندانشان خصوصیات مثبت بسیاری دارند و از بودن با آنها لذت می برند.
    در مقابل، پذیرا نبودن در وضعیت افراطی به طرد کودک مبدل می شود. بی مهری و طرد فرزندان از جانب پدر و مادر به صورت بی اعتنایی به وجود فرزند، و سخت گیری و تعدی نسبت به کار ها و فعالیت های او انجام می گیرد. طرد کودک توسط والدین باعث می شود کودک اعتماد به نفس خود را از دست داده و همواره با اضطراب و تشویش زندگی کند.
    والدین سخت گیر قواعد زیادی را به کودکان تحمیل می کنند، مایلند کودکان خود را از نزدیک نظاره کنند و معیارهای قاطعی برای رفتار دارند که انتظار دارند فرزندان به آن معیار ها عمل کنند.
    والدین سهل گیر قواعدی کلی دارند و از فرزندان خود توقع چندانی ندارند و انتظار ندارند فرزندانشان عاقلانه رفتار نمایند.
    والدینی که هم پذیرا و هم سخت گیر هستند ممکن است حامی و بخشنده قلمداد شوند. والدینی که طرد کننده و سخت گیر هستند ممکن است متوقع و منفی باف تلقی شوند. والدینی که آسان گیر و طردکننده هستند ممکن است بی اعتنا تلقی شوند، و والدین آسان گیر و پذیرا ممکن است آزادمنش خوانده شوند.
    برای توضیحات بیشتر به سطح 3 مراجعه کنید
    یکی از محققان رفتار والدین را در سه بعد تقسیم بندی کرده است: ( دموکراسی-تحکم، پذیرش-طرد، رهاسازی-استقلال )
    بعد دموکراسی-تحکم
    1-تشویق بیان:
    در بعد دموکراسی والدین کودکانشان را تشویق می کنند در صورتی که قوانین خانواده به نظرشان غیرمنطقی و غیرعاقلانه آمد، مخالفت خود را بیان نموده و نظر خویش را بیان کنند. در مقابل در بعد تحکم نظرات و عقاید والدین حاکم بوده و فرزندان نباید مخالفت خود را بیان کنند.
    2-مساوات طلبی:
    مساوات طلبی به معنای تلاش برای برابر دانستن والدین و فرزندان در حد معقول می باشد. والدین مساوات طلب سعی می کنند فرزندان را به طور عاقلانه با خود برابر بدانند و با رفتارهای مناسب، احترام فرزندان را نسبت به خود به دست آورند. اما گروه دیگری از والدین معتقدند نباید زیاد به نظرات فرزندان بها داد و آنها باید تصمیمات والدین را در هر شرایطی بپذیرند.

    3-اشتراک مساعی:
    عده ای از والدین اعتقاد دارند با توجه نمودن به کارها و سخنان فرزندان به رشد شناختی آنها کمک می کنند و در مقابل گروه دیگر به اعمال و افکار فرزندانشان اهمیتی نمی دهند.
    4-جلوگیری از اثرات محیطی خارجی:
    برخی از والدین معتقدند یادگیری مطالب خارج از محیط خانواده باعث تردید فرزندان نسبت به عقاید والدین می شود بنابراین باید از این عمل جلوگیری کنند.
    بعد پذیرش-طرد
    1-اجتناب از ارتباط با فرزند:
    در بعد طرد فرزندان اجازه ندارند در مورد مسائل بی اهمیت برای والدین مزاحمت ایجاد نمایند.
    2-سرکوب تمایلات:
    به نظر بعضی از والدین، کودکان باید از وجود رئیس خانواده آگاه باشند و والدین در بعضی مواقع نباید به خواسته های فرزندان توجه کنند.
    بعد رهاسازی-استقلال
    1-سخت گیری در تربیت فرزند:
    عده ای اعتقاد دارند والدین باید فرزندان را به رعایت قوانین وادار و در انجام امورشان سخت گیری کنند.
    2-دخالت بیش از حد والدین:
    والدین باید از همه ی فعالیت های فرزندشان آگاه باشند.
    3-وقت شناسی:
    والدین باید به فرزندانشان آموزش دهند تا افرادی وقت شناس باشند و از فرصت های ایجاد شده استفاده کنند.
    4-پرورش و تشویق وابستگی:
    فرزندان باید همیشه در کنار والدین باشند تا از راهنمایی آنان کمک بگیرند.
    5-مسئولیت بخشیدن به پیشرفت:
    در صورتی که کارها به درستی انجام شود باید آنها را تشویق کرد و مورد احترام قرار داد.
    برای توضیحات بیشتر به سطح 3 مراجعه کنید.


    حالات مختلف رفتار والدین نسبت به فرزندان
    والدین با محبت و آزاد گذار:
    فرزندان این والدین غالبا فعال، اجتماعی، و مستقل هستند، رفتار اجتماعی مناسبی دارند، جنبه ی قوی شخصیت آنها اعتماد به نفس، دوستی، احساس استقلال، تمایل برای تسلط به محیط و گرایش به رفتارهای دوستانه است.
    والدین با محبت و محدود کننده:
    کودکان این والدین معمولا حالت های اتکایی بیشتری دارند و در روابط با همسالان خود حالت قدرت طلبی ندارند.
    والدین متخاصم و محدود کننده:
    این کودکان احساس خصومت شدیدی دارند، در روابط اجتماعی خجول و گوشه گیر بوده و توانایی اعتماد به نفس را در رفتار با دیگران ندارند.
    والدین متخاصم و آزادگذار:
    این کودکان رفتار پرخاشگرانه و نظارت نشده ی شدیدی دارند و حالات خصومت آمیز نشان می دهند.
    برای توضیحات بیشتر به سطح 3 مراجعه کنید.


    خانواده به عنوان منبع ارضاء نیاز محبت و امنیت کودک
    محبت پدر و مادر سبب قدرت سازگاری بیشتری در کودکان در رویارویی با محیط می شود و اعتماد به نفس در آنها زیاد خواهد شد. احساس امنیت از نیازهای روانی اولیه و برای رشد و تحول سالم کودک لازم است و محیط خانواده می تواند این امنیت را برای کودک فراهم کند.

    رابطه والدین و کودک و تأثیر آن بر سازگاری کودک
    کیفیت روابط والدین و فرزندان، از عوامل تعیین کننده ی سازگاری است. نحوه ی تعامل والدین با کودک و جو روانی-عاطفی حاکم بر خانواده، خصوصیات شخصیتی و رفتاری کودک را شکل می دهد. روابط نادرست کودک با والدین، عدم توجه به فعالیت ها و پیشرفت ها، فقدان توجه به حقوق و احساسات کودک منابع موثری در رشد نارسا و ناسازگاری فردی می باشد.
    روش های فرزندپروری
    شیوه های گوناگون فرزندپروری در میان کودکان و نوجوانان رفتارهای متفاوتی به وجود می آورد. منظور از شیوه های فرزندپروری، روش هایی است که والدین برای کنترل فرزندان خود در پیش می گیرند. والدین عموما یکی از سه سبک فرزندپروری زیر را به کار می برند:
    الف) والدین قاطع و اطمینان بخش
    این گونه والدین به آزادی اراده و انضباط تأکید می کنند، رابطه کلامی و تبادل را تشویق می کنند و وقتی که از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاراتی دارند برایش دلیل می آورند. این گونه والدین به نوجوانان خود کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی همه جوانب آن را بسنجند، از این که فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند احساس رضایت می کنند، درباره ی مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفتگو می کنند، فرزندانشان را در تصمیم گیری های مربو ط به خانواده شرکت می دهند.
    تحقیقات نشان می دهد که چنین والدینی به ایجاد اعتماد به نفس و عزت نفس، احساس مسئولیت، توانش اجتماعی، خودمختاری، و رابطه نزدیک ومثبت با فرزندان کمک می کنند.

    ب)والدین خودکامه و مستبد
    والدین خودکامه لزومی نمی بینند که برای دستوراتی که می دهند دلیلی ارائه دهند، و به نظر آنان اطاعت بی چون و چرا یک فضیلت است. بعضی والدین از سر خشم چنین روشی را در پیش می گیرند و بعضی دیگر نمی خواهند دردسر توضیح دادن و بحث و گفتگو را تقبل کنند. نوجوانانی که والدین خودکامه دارند کمتر متکی به خود هستند و نمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشند، شاید به این دلیل که به قدر کافی فرصت نداشته اند که عقاید خود را بیازمایند و یا مستقلانه مسئولیت قبول کنند و هیچ کس هم آنقدر برای عقاید آنان ارزش قائل نبوده که به آنها توجه نشان دهد. در ضمن این نوجوانان اعتماد به نفس کمتر و خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاوی ندارند، از لحاظ اخلاقی کمتر رشد یافته اند و در برخورد با مسائل روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی انعطاف پذیری کمتری دارند، معمولا والدین خود را نامهربان و سهل انگار می دانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است.

    ج)والدین سهل گیر و بی بند و بار
    والدینی که سهل گیر، بی اعتنا و یا به حد افراط مساوات طلبند نیز نمی توانند آن طور که نوجوانان نیاز دارند حامی آنان باشند. بعضی از والدین می گذارند که نوجوانان هر کاری که می خواهند بکنند، شاید به این دلیل که کاری به کار نوجوان ندارند و یا اینکه اهمیتی نمی دهند، بعضی دیگر از مسئولیت خود برداشت نادرستی دارند.

    برای توضیحات بیشتر به سطح 3 مراجعه کنید.
    شیوه تربیتی اثربخش
    1-کودکان والدین مقتدر بیش از سایر کودکان رشد یافته اند. آنها مسئولیت پذیر، دارای اعتماد به نفس و پیشرفت گرا هستند.
    2-در مقابل کودکان والدین مستبد اغلب دمدمی مزاج، ناراحت، زودرنج و بدون هدف هستند.
    3-سرانجام کودکان والدین سهل گیر اغلب پرخاشگر، خودمحور، فاقد کنترل شخصی هستند و استقلال پیشرفت زیادی ندارند.

    فهرست مطالب بخش سوم به شرح زیر است :
    شیوه تربیتی اثربخش
    نقش های مهم خانواده
    1-نقش سازندگی 2-نقش فرهنگی
    4-نقش عاطفی و اخلاقی 3-نقش اجتماعی
    اهمیت دوران کودکی
    اهمیت پدر و مادر در جنبه ی الگویی:
    1-تربیت از راه الگوسازی 2-اهمیت مادر و روابط متقابل مادر-کودک
    جنبه های مختلف رفتار والدین
    ابعاد رفتار والدین
    حالات مختلف رفتار والدین نسبت به فرزندان
    الف)والدین با محبت و آزادگذار ب)والدین بامحبت و محدودکننده
    ج)والدین متخاصم و محدودکننده د)والدین متخاصم و آزادگذار
    خانواده به عنوام منبع ارضاء نیاز محبت و امنیت کودک
    رابطه والدین و کودک و تاثیر آن بر سازگاری کودک
    مشکلات روش های فرزندپروری:
    الف)کمبود مهارت های فرزندپروری ب)کمبودهای توجهی
    انتخاب روش مناسب تربیت کودک
    انواع والدین از نظر نحوه ی ارائه ی شیوه های فرزندپروری
    الف)والدین دارای روش قاطع و اطمینان بخش ب)والدین دارای روش استبدادی
    ج)والدین دارای روش سهل گیرانه

    شیوه ی تربیتی اثربخش
    اولین آموزشگاه و نخستین جایگاه شکل گیری انسان خانواده است که نقش فوق العاده ای در تربیت افراد دارد. روابط اعضای خانواده و ضوابطی که بر آن حاکم است، در روحیه کودک منعکس می شود.
    یکی از عوامل موثر در رفتار فرد خانواده است. محیط خانواده اولین و بادوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیر می گذارد. نفوذ والدین در بچه ها تنها محدود به جنبه های ارثی نیست. در آشنایی کودک به زندگی جمعی و فرهنگ جامعه نیز خانواده نقش موثری را اجرا می کند. موقعیت اجتماعی خانواده، وضع اقتصادی آن، افکار و عقاید، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفتار کودکان نفوذ فراوان دارد.
    خانواده ها نخستین کانون های زندگی جمعی، جلوه گاه های عشق آفرینی و نمادهای تربیتی هستند. بنابراین تمدن انسانی، از دل خانواده ها به عنوان هسته های اولیه تعلیم و تربیت سربرآورده است.
    خانواده یکی از عوامل اساسی شکل گیری کودک و اولین بذر تکوین رشد فردی و پایه و اساس شخصیت آدمی است. زیرا کودک در بیشتر حالات خود مقلد پدر و مادر در خوی و رفتار آنان است.
    تردیدی نیست که خانواده اثری عمیق و پایدار در پی ریزی رفتار فردی کودک و برانگیختن روح زندگی و آرامش درونی او دارد. کودک در خانواده زبان می آموزد، برخی از روش های اخلاقی را کسب می کند و به خصلت های گوناگون متصف می شود. خانواده سهم به سزایی در بنای تمدن انسانی و برپاداشتن روابط همکاری بین مردم دارد. هنر آموختن اصول اجتماع و قواعد ادب و اخلاق به انسان ها به عهده خانواده است.
    مهم ترین سال های عمر کودک از لحاظ اخلاقی، روحی، همان سال های ابتدایی عمر اوست که تأثیر خانواده در آن از هر عامل دیگر بیشتر است، لذا در خانواده پایه اخلاقی شخصیت فرد گذاشته می شود. رابطه پدر و مادر با یکدیگر و رابطه آنها با کودک فوق العاده دقیق و حساس است و اگر در آن دقت نشود، نه تنها به شخصیت اخلاقی کودک لطمه می زند، بلکه موجب مشکلات عاطفی مختلف بعدی او نیز می شود.

    نقش های مهم خانواده:
    خانواده از نهاد های مهم و اساسی اجتماع است که کار آن ایجاد و پرورش نسل و جهت دادن آن به سوی هدف های اندیشیده شده است. منظور از خانواده یک واحد اجتماعی است، مجموعه ای متشکل از والدین و فرزندان که به علت هدف و منافع مشترکی دور هم گرد آمده اند. از نظر تربیت، خانواده کلاس اول زندگی و پرورش کودک است و نقش های آن عبارتند از:
    1-نقش سازندگی خانواده:
    این خانواده است که کودک را صالح یا فاسد به بار می آورد. خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد و خط مشی او را در زندگی حال و آینده معین می نماید، به او سازندگی یا ویرانگری می آموزد. عقیده کودک، عقیده والدین است.
    2- نقش فرهنگی خانواده:
    کودک در جایی به دنیا می آید، که از قبل ساخته شده و دارای فرهنگی ارزیابی شده یا غلط است و طفل در آن فرهنگ با تمام ابعاد و جوانب اش غوطه ور می شود. او از همان روزها و ماه های اول تولد این فرهنگ را از طریق والدین، دیگران و بستگان می پذیرد و بر این اساس ذهن و افکار او شکل می گیرد و راه زندگی و فلسفه اجتماعی اش پیدا می شود. پس فرهنگی شدن کودک بر اساس ذوق و نظر والدین است و خود کودک در آن نقشی ندارد. مگر آنگاه که از نظر جسمی و فکری رشد بیابد.

    3- نقش اجتماعی خانواده:
    خانواده نخستین مسئول صلاح و فساد جامعه است. از آن بابت که بنیان های فکری در خانواده گذارده می شودو طفل در خانه آداب صحیح زندگی اجتماعی را می آموزد.
    4- نقش عاطفی و اخلاقی خانواده:
    خانواده نخستین محلی است که در آن طفل، خاطره ای مطبوع و یا نامطبوع پیدا می کند، احساسات و عواطف قوی یا ضعیف به دست می آورد. محلی ایده آل برای تمرین مهر و عاطفه و انس و الفت و یگانگی و مهرورزی است. خانواده وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است.


    اهمیت دوران کودکی


    دورانی که شخصیت کودک تکوین می یابد و بسیار شکل پذیر است همان دوران کودکی است. پایه هایی که در این مرحله از زندگی برای کودک گذارده می شود می تواند بنایی از انسانیت و اخلاق بسازد که تا ثریا کج رود و یا همچنان راست و استوار کودک را به سر منزل مقصود برساند. والدین تا 21 سال وظیفه ی مراقبت دائم از فرزند و حمایت از رشد و تکامل او را دارند ولی در طول این مدت نسبتا طولانی تکیه بر هفت سال اول بیشتر است از آن بابت که این مرحله از مهم ترین دوران زندگی کودک و از مراحل شکل گیری و تکوین شخصیت است. این دوره از حیات مخصوصا هفت سال اول و به ویژه پنج سال اول زندگی دورانی سرنوشت ساز است، زیرا آموزش هایی که در این دوران کودک می بیند چون روح در کالبد و خون او جای می گیرد. شکل دادن شخصیت او چون کار حجاری و مجسمه سازی است. ریشه بسیاری از اعمال خیر و شقاوت آمیز فرد مربوط به دوران کودکی و ناشی از بدآموزی ها، سهل انگاری ها و موضع گیری های غلط والدین است. مشاجرات و ناسازگاری های بین والدین در این مرحله، درگیری ها و اختلافات، بدرفتاریها، جدایی ها و... برای کودک درس آموز است. سال های اولیه زندگی از مهم ترین دوران ها و تاثیر آن تا پایان عمر است. مفاهیم اولیه زندگی، اطلاعات و معلومات کودک در این دوره همانند بذرهایی هستند که در بزرگسالی مورد استفاده قرار می گیرند و سلامت یا انحراف دوران طفولیت، مقدمه ای برای بزرگسالی کودک است به ویژه در آن چه که به عواطف او مربوط می شود. از آن جهت که اساس رفتار در دوران کودکی نهاده می شود.
    در سنین اولیه آموزش های اخلاقی و ایجاد عادات مناسب اخلاقی فوق العاده موثر است. کودک باید در فضایی رشد کند که اولا بر مهر و گرمی استوار باشد و ثانیا شرایط استعدادی و روانی و عاطفی کودک در آن ملحوظ و مورد نظر باشد. در کل فراموش نکنیم که پستی ها و رذالت ها، شرافت ها و کرامت ها از خانواده منشاء می گیرند و این امر در سنین اولیه رشد بسیار موثر است.

    اهمیت پدر و مادر در جنبه ی الگویی


    تربیت از راه الگوسازی:
    پدران اگر بخواهند فرزند را به شیوه و روش خاصی جهت دهند، خود باید مدل و الگوی راه و روشی باشند که خواستار آن برای فرزند خویشند. پدرانی که بین عمل و گفتارشان، بین کردار و امر و نهی شان تفاوت باشد هرگز نخواهند توانست در فرزندانشان موثر باشند. پدرانی هم که فرصت کافی برای ارتباط با فرزندان ندارند و در وقتی محدود تنها چند کلمه ای را به عنوان وعظ و نصیحت با فرزندان در میان می گذارند هرگز قادر نیستند به اهداف و مقاصد مورد نظرشان برسند. پدر باید برای کودک سرمشق صداقت، شرافت، وقت شناسی، رعایت نظافت، خوش قولی، سخاوت، جرأت، قدرت و تحمل باشد. آنها در سایه ی رعایت این وظایف و برنامه ها به شخصیت فرزندانشان شکل می دهند و موجبات رشد معنوی و عزت نفس فرزند را فراهم می سازند.

    اهمیت مادر و روابط متقابل مادر -کودک:
    نخستین تماس های روحی و جسمی نوزاد با فردی است که در دوران شیرخوارگی مراقبت از او را به عهده می گیرد و این فرد معمولاً مادر است. روشی که مادران در قبال پاسخگویی به نیازهای فرزندان اتخاذ می کنند متفاوت است و ممکن است صبورانه، گرم، تند و خشن و عاری از حساسیت و بی تفاوتی باشد. از دیدگاه علم تربیت، برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد، نقطه ای است که تولد روانی کودک از آنجا آغاز می شود.
    اگر مادر موجودی خونسرد و بی قید و بی ترحم باشد ممکن است کودک را به واکنش های شدید وادارکند و او را موجودی خودخواه، سنگدل و غیر قابل اعتماد بار آورد. شواهد ثابت کرده است که ارتباط میان مادر و فرزند نه تنها از زمان تولد بلکه حتی پیش از آن نیز اثر مهمی در رشد روانی کودک دارد. شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک نیز اهمیت خاصی دارد. نبودن کنش های متقابل مادر -کودک در اثر جدایی های طولانی مخصوصا در سه سال اول زندگی اثر خاصی روی شخصیت طفل می گذارد. این گونه اطفال از نظر عاطفی گوشه گیر و در خود فرو رفته هستند و نمی توانند پیوندهای دوستی با بچه های دیگر یا با افراد بالغ به وجود آورند، در نتیجه از لذت دوستی واقعی محروم هستند. تصور می رود که این امر بیش از هر چیز دیگر علت سخت جوشی این گونه کودکان باشد.
    تعامل میان مادر و کودک بر رشد زبان و پاسخگویی کودک نیز تأثیر دارد. در تحقیقی که بر روی کودکان پرورشگاهی ( بدون مادر) انجام گرفته، مشاهده شد که کودکان پرورشگاهی قبل از آغاز سخن گفتن بیش از کودکان عادی گریه می کنند ولی از به وجود آوردن صداهایی که سایر کودکان در می آورند عاجز و ناتوانند. این ناتوانی آنها حتی در مقایسه با کودکان متعلق به فقیر ترین خانواده ها نیز مشهود است. محققان مهم ترین علت این عقب ماندگی را در عدم رابطه نزدیک بین مادر و کودک دانسته اند. به همان اندازه که ارتباط صحیح بین مادر و کودک اثر سازنده بر رشد سخن گویی کودک دارد، رابطه غلط و رفتار نادرست مادر نیز اثرات نامطلوبی بر فرزند دارد. مادری که کودک خود را لوس می کند و در هنگام صحبت کردن با او کلمات و جملات را مانند او کودکانه و با لحن غلط به کار می برد نه تنها باعث می شود که فرزندش در تکلم عقب بماند، بلکه امکان پیدایش نارسایی های زبانی از جمله لکنت زبان را در کودک فراهم می کند.
    فقر اقتصادی مهم ترین عامل در برقراری ارتباط غلط میان والدین و کودک است. فشار های زندگی روزانه در خانواده های فقیر ارتباط مادر و کودک را تحت تأثیر قرار می دهد. خانه فقیر و شلوغ، متراکم و پرجنب و جوش و پر سر و صداست و در این خانه هیچ کودکی کانون توجه نیست. عده کودکان بیش از آن است که پدر و مادر وقت رسیدگی به آنها را داشته باشند، حتی می توان ادعا کرد که شکست در مدرسه هم در روابط مادر فرزند نهفته است.

    جنبه های مختلف رفتار والدین
    همه والدین کم و بیش تصویری آرمانی و اید ه آل از فرزندان خود دارند. مبنی بر اینکه چگونه باید باشند؛ چه اطلاعاتی را کسب نمایند و ارزش های اخلاقی و معیار های رفتاری را چگونه به کار ببرند. والدین جهت سوق دادن فرزندانشان به سوی اهداف خویش روش های مختلفی را به کار می گیرند و رفتارهایی را در مقابل کودکانشان ارائه می دهند. اولیاء کودک چه خشن باشند و چه محبت آمیز و چه منع کننده باشند و یا او را آزاد بگذارند، غالبا مطابق الگوی فرهنگی حامی، شیوه های تربیتی خود را اعمال می نمایند.
    روان شناسان رفتار والدین را با روش های متنوعی مطالعه کردند. به طور کلی وقتی با چند روش متفاوت به نتایج یکسانی می رسیم، بیشتر از به کار بردن یک روش احساس اطمینان خاطر می کنیم. از بین روش های مختلف دو جنبه مهم در فرزندپروری اهمیت دارد:
    1-پذیرش در برابر طرد
    2-سخت گیری در برابر آسان گیری
    پذیرش نگرشی است در مورد کودکان که ممکن است از راه های مختلفی با توجه به شخصیت والدین خود را نشان دهد.
    والدین پذیرا فکر می کنند که فرزندانشان خصوصیات مثبت زیادی دارند و از بودن با آنها لذت می برند، غالبا اظهار محبت می کنند و این اظهار محبت لزوما با بغل کردن و بوسیدن همراه نیست و صرفاٌ می تواند لبخند یا نگاه غرور آمیزی باشد. گفته های مادران در مطالعه ای که در مورد تربیت کودکان انجام گرفت، نمونه ای است از نگرشهای حاکی از پذیرش یا طرد کودک، از آنان سوأل شد که کدام خصوصیات فرزندانشان را دوست دارند؟
    مادری که در رده ی گرم طبقه بندی شده بود چنین گفت: "همه چیز او خوب است، خیلی صبور، فهمیده و مهربان است." و مادری دیگر می گفت: "دوست دارم همیشه با او باشم، بچه خوبی است."
    مادری که از لحاظ پذیرا بودن در سطح پایینی بود چنین گفت: "او خیلی شیطان است ولی از بودن با او لذت می برم، بعضی اوقات خیلی حرف می زند". و مادری دیگر می گفت : " خصوصیات او را دوست ندارم، به این ترتیب که پیش می رود به هیچ چیز اهمیت نخواهد داد، دنیای متفاوتی دارد".
    در وضعیت افراطی این پذیرا نبودن مبدل به طرد کودک می شود.
    بی مهری و طرد فرزندان از طرف پدر و مادر به دو طریق : بی اعتنایی به وجود فرزند و سخت گیری و تعدی نسبت به کارها و فعالیت های او انجام می گیرد. هنگامی که فرزند مورد بی اعتنایی کامل از طرف والدین قرار می گیرد احساس می کند اگرچه یکی از اعضای خانواده است ولی در واقع نسبت به آنها بیگانه است و سرباری بیش نیست. والدین به وسیله ی تنبیه و سرزنش و ایرادهای گوناگون به فعالیت های کودک بی مهری خود را نسبت به او ابراز می دارند. این رفتار باعث می شود که کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد و همواره با اضطراب و تشویش خاطر زندگی کند. در مورد محبت بیش از اندازه باید گفت: به عقیده اکثر روان شناسان، محبت بیش از اندازه هم می تواند به اندازه بی مهری زیان بخش باشد، کودکی که باید در آینده دارای استقلال و اعتماد به نفس باشد و مشکلات زندگی خویش را به تنهایی حل نماید، با محبت بیش از اندازه هرگز نمی تواند اعتماد به نفس لازم را به دست آورد.
    نظارت و کنترل شدید :والدین سخت گیر قواعد بسیاری را به کودکان تحمیل می کنند و مایلند از نزدیک کودکان خود را نظاره کنند و معیار های قاطعی برای رفتار خود دارند و بدین وسیله از فرزندان می خواهند آنها را اعمال نمایند، اما الزاما آنان را زیاد تنبیه نمی کنند. در حقیقت والدین سخت گیر و موفق کودکی دارند که معمولا خود را با قواعد سازگار می کند و چندان نیازی به تنبیه ندارد. البته نوع قواعد و محدودیت هایی که والدین تحمیل می کنند بستگی به سن کودک دارد.
    در سال های پیش از مدرسه، والدین در مورد سر و صدا، پاکیزگی، بازی با اسباب خانه، اطاعت، رفتار پرخاشگرانه، نحوه لباس پوشیدن، و اینکه کودک چقدر اجازه دارد به تنهایی از خانه دور شود قواعدی را تعیین می کنند. والدین سخت گیر از کودک توقع رفتار عاقلانه، عملکرد خوب در مدرسه، درست غذا خوردن و تمیزی دارند. همچنانکه کودکان بزرگ می شوند، والدین برای اینکه بدانند فرزندشان کجاست، چه دوستانی دارد و رفتار پرخاشگرانه یا جانبی او چگونه است، قواعدی را تعیین می کنند و از کودک توقع دارند که در مدرسه عملکرد خوبی داشته باشد و مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرد و بر خود مسلط باشد.
    والدین سهل گیر به طور کلی قواعدی کلی دارند و از فرزندان خود چندان توقعی ندارند، زیاد متوقع نیستند که فرزندانشان عاقلانه رفتار نمایند. کودک را از آسیب رساندن به اسباب خانه یا سایر اشیاء منع نمی کنند. اهمیتی به پاکیزگی یا اطاعت نمی دهند. آنان برای کودک آزادی عمل قائلند که بر طبق خواسته هایش عمل کند و گاهی هم شیطنت کند. در عین حال می خواهند که فرزندشان ثبات عمل نداشته باشد و بدین ترتیب اینگونه رفتارهای کودک تشویق می شود.
    والدینی که هم پذیرا و هم سخت گیر هستند، ممکن است حامی و بخشنده قلمداد شوند. والدینی که طرد کننده و سخت گیر هستند، ممکن است متوقع و منفی باف محسوب شوند. والدینی که آسان گیر و طردکننده هستند ممکن است بی اعتنا تلقی شوند. والدین آسان گیر و پذیرا ممکن است آزادمنش خوانده شوند.
    یکی از محققان در تقسیم بندی خود از رفتار والدین آنها را در سه بعد ( دموکراسی-تحکم، پذیرش-طرد، و رهاسازی-استقلال ) مطرح نموده است که اهم این بحث را به صورت خلاصه در زیر می آوریم:

    بعد دموکراسی-تحکم
    1-تشویق بیان:
    والدین در بعد دموکراسی فرزندان خود را تشویق می کنند تا احساس خود را نسبت به قوانین غیر منطقی خانواده و در صورت لزوم مخالفت خود با والدین و نظرات خویش را بیان نمایند. اما در بعد تحکم والدین عقاید و نظرات خود را اعمال می کنند و فرزندان جهت بیان نظرات خود و مخالفت با افکار والدین تشویق نمی شوند.
    2- مساوات طلبی:
    منظور از مساوات طلبی تلاش و کوشش جهت برابر دانستن والدین و فرزندان در حد معقول و منطقی است. والدین معتقد به مساوات طلبی، سعی دارند به صورت عاقلانه و منطقی فرزندان را با خود برابر بدانند، در مورد نظرات خود اصرار زیادی ندارند، توقع سازش همیشگی فرزندان را با خود نداشته و سعی می نمایند با رفتارهای مناسب، احترام فرزندان را نسبت به خود برانگیزند. اما گروه دیگری از والدین اعتقاد دارند که به عقاید و نظرات فرزندان نباید زیاد اهمیت داد. فرزندان ضمن داشتن مقداری ترس از والدین، باید تصمیمات والدین را در همه شرایط بپذیرند و بدون رضایت و بر خلاف خواست والدین کاری انجام نداده و تقاضایی هم نداشته باشند.
    3- اشتراک مساعی:
    در این راستا عده ای از والدین معتقدند در صورت علاقه نشان دادن به کارها، سخنان و اظهار نظرهای فرزندان، به رشد شناختی آنها نیز کمک می شود. گروهی دیگر هیچگونه علاقه ای به اعمال و افکار فرزندانشان نشان نمی دهند.
    4- جلوگیری از اثرات محیط خارجی:
    بعضی از والدین معتقدند، باید از یاد گرفتن مطالبی بیرون از منزل که موجب تردید فرزندان به عقاید والدین می شود، جلوگیری به عمل آورد. فرزندان حق ندارند نسبت به والدین شک کنند و افکار آنان را زیر سوأل ببرند.

    بعد پذیرش-طرد
    1-اجتناب از ارتباط با فرزند:
    در بعد طرد، والدین فکر می کنند فرزندان برای جلب توجه آنها اغلب داستان سرایی می کنند، لذا فرزندان حق ندارند از طریق مسائل بی اهمیت برای والدین مزاحمت ایجاد نمایند.
    2-سرکوبی تمایلات:
    به نظر بعضی از والدین از آنجا که بعضی از بچه ها ذاتاً بد هستند ( اگرچه تصوری باطل است) باید از والدین بترسند، آنها باید خیلی زود از وجود رئیس خانواده آگاهی یابند. والدین باید در بعضی مواقع به خواسته های فرزندان توجه نکنند.
    بعد رهاسازی-استقلال
    1-سخت گیری در تربیت فرزند:
    عده ای معتقدند والدین باید فرزندان را به رعایت قوانین وادار کنند و به خاطر جدی و کوشا شدن آنها لازم است در کارهایشان سخت گیری کردو مطمئنا در آینده فرزندان به خاطر سخت گیری های والدین ابراز رضایت و سپاسگزاری خواهند کرد.
    2-دخالت بیش از حد والدین:
    والدین وظیفه دارند از همه افکار و فعالیت های فرزندشان آگاهی یابند ( فرزندان نیز حق ندارند رازی را از والدین خود پنهان نمایند)
    3-وقت شناسی:
    والدین باید فرزندانشان را آموزش دهند تا وقت خودشان را تلف نکنند، در استفاده از وقت فعال باشند و آنها را تشویق کنند تا از فرصت های ایجاد شده نهایت استفاده را بنمایند و آنها را به خاطر کوشش هایشان تشویق نمایند.
    4- پرورش و تشویق وابستگی:
    بهتر است فرزندان همواره در کنار والدین شان باشند تا از آنها راهنمایی بگیرند.
    5-مسئولیت بخشیدن به پیشرفت:
    در صورت انجام کارها به صورت دقیق و درست باید آنها را تشویق کرد و مورد احترام قرار داد.
    نحوه ارتباط والدین و فرزندان می تواند در رشد شخصیت فرزندان تأثیر به سزایی داشته باشد، البته این تأثیرهم از لحاظ جنبه های مثبت آن مطرح است و هم از جنبه های منفی.
    حالات مختلف رفتار والدین نسبت به فرزندان
    والدین بامحبت و آزادگذار:
    این نوع والدین کسانی هستند که معمولا در ذهن مردم به عنوان پدر و مادر نمونه شناخته می شوند. فرزندان این والدین غالبا فعال، اجتماعی و مستقل هستند، نسبت به دیگران محبت داشته و خصومتی با اطرافیان خود نشان نمی دهند. کودکان آنها معمولا دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند، محبت و آزادی موجب می شود که کمی حالت های پرخاشگرانه در این کودکان ( به ویژه در منزل) مشاهده شود. ولی این حالت در نتیجه احساس ایمنی و عدم وجود پاسخ های نامطلوب از سوی والدین است و نشانه عصبانیت یا ناکامی دائمی نیست. اگرچه کودکان این گروه از والدین، شلوغ و پر فعالیت هستند، جنبه قوی شخصیت آنها (اعتماد به نفس، دوستی، احساس استقلال، تمایل برای تسلط به محیط و گرایش به رفتارهای دوستانه )، نکات ضعف آنها را از بین می برد.

    والدین بامحبت و محدود کننده:
    گاهی والدین در ضمن نشان دادن محبت، محدود کننده نیز هستند. این والدین اجازه کسب تجربه و یادگیری را از کودکان می گیرند. کودکان این گروه از والدین معمولا حالت های اتکایی بیشتری را نشان می دهند. اینها در مقایسه با فرزندان بامحبت و آزاد گذارنده، خصومت و پرخاشگری بیشتری از خود نشان می دهند و در روابط با همسالان خود حالت قدرت طلبی ندارند. محدودیت اعمال شده از سوی والدین در سه سال اول زندگی نسبت به بعد از این سن، تأثیر زیادی در رفتار کودک در دوران کودکی و نوجوانی خواهد داشت.

    والدین متخاصم و محدود کننده:
    رفتارهای خصومت آمیز والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت گیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندانشان اعمال می کنند موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس خصومت، کودکان را عصبی بار می آورد. این کودکان در روابط اجتماعی، خجول و گوشه گیر بوده و توانایی اعتماد به نفس را در رفتار با دیگران ندارند.

    والدین متخاصم و آزادگذار:
    عامل خصومت، زمانی که با عامل آزادگذاری همراه گردد، رفتار پرخاشگرانه و نظارت نشده را به شدیدترین وجهی در کودک ظاهر می کند. پژوهش ها نشان می دهد که والدین اکثر کودکان بزهکار این الگوی تربیتی را در مورد فرزندانشان اعمال می کنند. کودکان پرخاشگری که رفتارشان با مبادی و اصول اجتماع مغایرت دارد غالبا از خانواده هایی هستند که در آن ها والدین از عهده نظارت رفتار آنها برنیامده، در ضمن حالات خصومت آمیز نشان می دهند.

    خانواده به عنوان منبع ارضاء نیاز محبت و امنیت کودک
    یکی از نیازهای اساسی کودک جهت رشد و تحول سالم شخصیت برخورداری از محبت دیگران به ویژه والدین است. کودکی که از محبت پدر و مادر برخوردار است در مواجهه با محیط قدرت سازگاری بیشتری دارد و اعتماد به نفس در وی زیاد خواهد شد. احساس امنیت شرط لازم برای رشد و تحول سالم کودک و از نیازهای روانی اولیه اوست. کودک از ابتدای تولد محتاج است که در محیطی آرام و امن باشد و خانواده برای وی چنین محیطی محسوب می شود.
    خانواده برای کودک در حکم پناهگاهی است که در شرایط بحران حامی وی باشد و پذیرشی که وی در خانه به دست می آورد در او احساس امنیت، تعلق خاطر به جمع و ارزش مندی را به وجود می آورد.
    انگیزه اساسی آدمی، احساس امنیت است که از جمله منابع اولیه و ابتدایی تأمین این امنیت، محیط خانواده است، که اگر فراهم شود به احساس اضطراب منجر نمی گردد.

    رابطه والدین و کودک و تأثیر آن بر سازگاری کودک
    کیفیت روابط والدین و فرزندان، از عوامل تعیین کننده ی سازگاری است. نحوه ی تعامل والدین با کودک و جو روانی-عاطفی حاکم بر خانواده، خصوصیات شخصیتی و رفتاری کودک را شکل می دهند. بسته به این که خانواده از چه ساختاری برخوردار باشد، نحوه ی شکل گرفتن رفتار کودک نیز متفاوت خواهد بود.
    گرمی، تعلق، وابستگی شدید، آزادی، سخت گیری، مداخله، پذیرش، و انتظارات والدین از کودکان کیفیت این ساختار را تعیین می کند. افراط و تفریط در زمینه هایی چون پذیرش، مراقبت، آزادی، توقع و انتظارات، و تشویق به انجام کارهای نادرست و خلاف، نقش مهمی را در ایجاد مشکلات رفتاری کودکان ایفا می کند.
    روابط نادرست کودک با والدین و خواهران و برادران به صورت طرد از طرف والدین، عدم نوازش بدنی، انکار محبت، فقدان توجه به فعالیت و پیشرفت ها، و تنبیه سخت برای خطای کوچک، عدم حضور در گذراندن وقت با کودک، فقدان توجه به حقوق و احساسات کودک به عنوان یک شخص، منابع موثری در رشد نارسا وبروز ناسازگاری فردی محسوب می شوند.

    مشکلات روش های فرزندپروری
    چه مشکلاتی در روش فرزندپروری وجود دارد؟
    دو مشکل عمده در روش های تربیتی والدین وجود دارد:
    الف) کمبود مهارت های فرزندپروری:
    در این مدل فرض می شود که خانواده ها، الگوهای نابهنجار دارند. در این خانواده ها فرزندان پرخاشگر و ضد اجتماعی هستند. پژوهشگران طی مطالعاتی دریافتند که خانواده هایی که پسران ضداجتماعی دارند نسبت به فرزندان خود سطوح بالایی از پرخاشگری را اعمال می کنند.

    ب) کمبودهای توجهی:
    در این مدل، دانشمندان دریافتند که والدین روش های فرزندپروری مناسب را می دانند، اما اغلب از آنها استفاده نمی کنند زیرا که آنها در مشکلات خانوادگی دیگر از قبیل چشم پوشی کردن رفتارهای مثبت بچه ها یا فراهم کردن سازگاری زودرس در مورد بچه هایی که بدرفتاری می کردند، یا پایگاه مالی و مشکلات خانوادگی دیگر، درگیر می شدند.

    انتخاب روش مناسب تربیت کودک
    والدین "خوب" یک مفهوم ارزشی و نسبی است و از دیدگاه افراد متعدد می تواند صفات و اعمال گوناگون را شامل شود و در محدوده مشخصی تعریف گردد. در حالت کلی مفهوم والدین "خوب" کسانی را در بر می گیرد که به کلیه نیازهای جسمانی، عاطفی، اجتماعی، عقلانی، اقتصادی فرزندانشان در حد امکان توجه می نمایند. فراگیری فنون تربیت کودک، به والدین یاری می دهد تا با امعان نظر به اعتقادات و ارزش های خانوادگی و امکانات خویش روشی را به کار گیرند که به بهترین وجهی تأمین کننده نیازهای کودکان باشد. انتخاب روش تربیت و بررسی نوع ارتباط والدین با کودکان در خانواده با ارزش های حاکم بر خانواده بستگی نزدیک دارد. از این رو برای کمک به والدین برای فراگیری روش های مناسب تربیت کودک، مطالعه خانواده برای پی بردن به اعتقادات و ارزش های آنها و در نتیجه انتخاب روش تربیتی مناسب نقش بسیار مهمی را دارا است.

    انواع والدین از نظر نحوه ی ارائه شیوه های فرزندپروری
    می توان سه دسته از والدین را از نظر نحوه ارائه شیوه های فرزندپروری از هم تفکیک نمود و به توضیح و تفسیر آنها اقدام نمود:
    1-والدین دارای روش قاطع و اطمینان بخش(دموکرات)
    2-والدین دارای روش استبدادی (دیکتاتور)
    3-والدین دارای روش سهل گیرانه
    البته بعضی از والدین در برخورد با فرزندان خود، رفتارهای متفاوتی را بروز می دهند که وارد آن مقوله نمی شویم.

    1-والدین قاطع و اطمینان بخش:
    در این الگو، معمولا والدین با فرزندان خود با محبت بوده و با آنها رابطه گرم و صمیمی برقرار می کنند، این والدین ضمن کنترل منطقی فرزندانشان از آنان توقع رفتاری عاقلانه و منطقی دارند.
    به طور کلی می توان خصوصیات والدین قاطع و اطمینان بخش را به شرح زیر برشمرد:
    -همه افراد خانواده قابل احترام هستند.
    -تمام افراد حق اظهار نظردر مورد تصمیمات زندگی را دارند.
    -روش عقلانی در کلیه شئون زندگی آنها به کار می رود.
    -والدین برای دستورات و راهنمایی ها و نظرات خود دلایل منطقی و قانع کننده ای دارند.
    -والدین ضمن ابراز محبت به فرزندان، با آنها گرم و صمیمی هستند و به تصمیمات و نظرات، آنها احترام می گذارند.
    -بین افراد خانواده همکاری و صمیمیت وجود دارد.

    عده ای از محققان معتقدند، دسته ای از این نوجوانان چون مورد مهر و محبت قرار گرفته اند و به اندازه ی کافی از آزادی برخوردار بوده اند، نسبت به والدین با دید مثبت و منصفانه ای می نگرند، در زندگی آینده مسئولیت ها را به راحتی بر عهده می گیرند و از انجام آن سربلند بیرون می آیند. معین بودن راه ها و هدف های زندگی در این گروه از خانواده ها، باعث روشن شدن زندگی آینده ی آنها خواهد شد. از آنجایی که والدین، آنها را تشویق به اظهار نظر در مورد مسائل مختلف زندگی نموده اند و برای نظرات و عقاید آنها احترام قائل بوده اند، در آینده به راحتی عقیده و نظر خود را ابراز می کنند و مهارت های خویش را آشکار می سازند، در ارتباط با همسالان رضایت دارند و برای دیگران احترام قائل اند. این کودکان واقع گرا، باکفایت، و خشنود توصیف شده اند.
    والدین قاطع و اطمینان بخش، بر آزادی اراده و انضباط تأکید می ورزند، رابطه کلامی و تبادل را تشویق می کنند و وقتی که از اقتدار خود به عنوان والدین بهره می جویند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاراتی دارند برایش دلیل می آورند. این گونه والدین به نوجوانان خود کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی همه جوانب آن را بسنجند، از این که فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند احساس رضایت می کنند، درباره ی مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفتگو می کنند و فرزندانشان را در تصمیم گیری های مربو ط به خانواده شرکت می دهند.
    تحقیقات نشان می دهد که چنین والدینی به ایجاد اعتماد به نفس و عزت نفس، احساس مسئولیت، توانش اجتماعی، خودمختاری، و رابطه نزدیک ومثبت با فرزندان کمک می کنند.
    والدین این گروه، واقعیت ها و بینش های شناختی را به فرزندان خود منتقل می کنند و هنگام ارائه رهنمود برای درک دلایل کودک از خود تمایل نشان می دهند. این والدین سخنوران خوبی هستند و اغلب از استدلال و منطق بهره می جویند و برای توافق با کودک از ارتباط کلامی استفاده می کنند. رفتارهای نامطلوب، این والدین را مرعوب نمی سازد و ظاهرا تاب مقاومت در برابر مهر و غضب فرزند را دارند. آنها در تعامل خود به گونه ای پاسخ می گویند که معمولا برای کودک خشنود کننده است. از تقویت های مثبت بیشتر استفاده می کنند.
    والدین مقتدر همواره در تلاش هستند تا فعالیت های کودک را به شیوه ای عقلانی هدایت کنند، روابط کلامی را تشویق کنند و کودک را در جریان علت و منطق نهفته در روش خود قرار دهند. بدین ترتیب این والدین در نقاط اختلاف والد و کودک کنترل شدیدی را اعمال می دارند، اما کودک را در این باره مقید و محدود نمی سازند. این والدین حقوق ویژه ی خود به عنوان یک بزرگسال را شناخته اند، اما علایق فردی و ویژگی های خاص کودک را نیز می شناسند. والدین مقتدر کیفیات کنونی کودک را می پذیرند، اما برای اعمال آتی وی نیز، معیارهایی را تعیین می کنند. والدین مقتدر برای کسب اهدافشان علاوه بر زور بر استدلال نیز تکیه دارند و تصمیم های خود را تنها بر پایه توافق گروه یا امیال فردی کودک بنا نمی کنند. در عین حال خودشان را نیز از خطا و اشتباه مصون نمی دارند و اعتقاد ندارند که تصمیم های آنها وحی منزلند. والدین مقتدر به استقلال و تصمیمات فرزندان خود احترام می گذارند و با دلایل قاطعانه ای آنها را راهنمایی می نمایند. والدین مقتدر به نوجوانان کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی، همه جوانب آن را بسنجند، از اینکه فرزندشان برخی از مسائل را بهتر از آنان شناسند احساس رضایت می کنند، در باره مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفتگو می کنند. فرزندان نوجوان خود را در تصمیم گیری های مربوط به خانواده شرکت می دهند. در مجموع والدین مقتدر هم برای رفتار خودمختارانه و هم برای رفتار منضبط اعتبار قائلند و وقتی از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و فرزند خود را از چیزی منع می کنند و هرگاه از او انتظاری دارند برایش دلیلی می آورند. چنین تلاش هایی برای ثابت کردن حقانیت اقتدار والدین اهمیت خاصی دارد. اقتداری که بر اساس یک نوع دل نگرانی منطقی برای رفاه نوجوان باشد، از طرف نوجوان پذیرفته می شود و او را به بلوغ شناختی و اجتماعی نزدیک می کند و مسئولیت پذیری را در او بارور می کند.
    فرزندانی که در این خانواده ها پرورش می یابند به موقع از محبت والدین بهره مند می شوند. شخصیت آنها در خانواده مورد احترام است و جای آنها در گروه خانوادگی مشخص و محفوظ است. معین بودن هدف ها و انتظام و تربیت امور خانوادگی، راه و رسم زندگی آنها را مشخص می کند. فرزندان می دانند که چرا باید از انجام کاری خودداری کنند و یا چرا باید در مواقع معین، وظایف خاصی را انجام دهند.
    در خانواده های دموکرات، برای تنبیه کردن کودک یا به عبارتی آگاه کردن وی از اشتباهات مرتکب شده، بیشتر از روش های استنتاجی استفاده می شود. استدلال، جایزه دادن و توضیح کارهای کودک و نتایج حاصله از آن کارها قسمت هایی از روش استنتاجی به شمار می روند.
    شیوه های دموکراتیک و قاطعانه والدین اگر با توضیحاتی در مورد قواعد و انتظاراتشان همراه باشد از بسیاری از جهات استقلال همراه با احساس مسئولیت را در نوجوان پرورش می دهد. اول اینکه، این روش ها امکاناتی برای خودمختاری نوجوانان فراهم می کند که البته همراه است با راهنمایی های والدین علاقمند که با نوجوانان ارتباط برقرار می کنند و تا حد مناسبی کنترل را در دست دارند. دوم اینکه، این روش ها نوجوان را تشویق می کند تا با والدین همانند سازی کند. همانند سازی ای که بیشتر بر اساس محبت و احترام والدین به نوجوان است نه بی اعتنایی و سهل انگاری آنان. سوم اینکه، آنان با سرمشق دهی به نوجوان نشان می دهند که اعمال خودمختاری ممکن است، ولی در چهارچوبی دموکراتیک. کودکان این خانواده ها کنجکاوی بیشتری از خود نشان می دهند، خلاق هستند و بین همسالان خود محبوبیت بیشتری دارند و بالأخره می توانند رهبری گروه همسالان خود را بر عهده بگیرند.


    والدین مستبد و دیکتاتور
    در این الگو والدین به اعمال قدرت و انضباط اجباری تأکید می کنند. دانشمندان معتقدند: "این والدین با فرزندان خود کمتر گرم و صمیمی هستند، کودکان خود را بسیار کنترل می کنند و برای آنها از قدرتشان استفاده می نمایند. آنان فرزندان خود را تشویق به مخالفت با قواعد و تصمیمات خود نمی کنند و کمتر با آنان گرم و مهربان هستند."
    در چنین خانواده ای فقط دیکتاتور تصمیم می گیرد، هدف تعیین می کند، راه نشان می دهد، وظیفه افراد را مشخص می کند، امور زندگی را ترتیب می دهد، همه باید مطابق میل و دلخواه او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر را دارد و دستور او باید بدون چون و چرا از طرف دیگران به مورد اجرا گذاشته شود. آنچه را که خوب دانست، خوب است و آنچه که به نظر او بد جلوه کند، بد تلقی می شود. والدین مستبد برای دستوراتی که می دهند، دلیل نمی آورند.
    بعضی از والدین از سر خشم چنین روشی را در پیش می گیرند و بعضی دیگر نمی خواهند درد سر توضیح دادن و بحث و گفتگو را تقبل کنند و بعضی دیگر هم این کار را یاد دادن به نوجوان برای مراجع قدرت بودن می پندارند.
    اهم خصوصیات والدین دیکتاتور به شرح زیر است:
    1-برای دستوراتی که می دهند، دلیل نمی آورند.
    2-فرزندان باید بی چون و چرا از والدین اطاعت کنند.
    3-برای عقاید و نظرات فرزندان ارزش قائل نیستند.
    4-معمولا یک نفر( پدر یا مادر) حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است .
    5-با فرزندان خود گرم و صمیمی نیستند.
    فرزندانی که والدین مستبد و دیکتاتور داشته اند، کمتر متکی به خود هستند و از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند. آنها نمی توانند به تنهایی کارهایشان را انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشند، شاید به این دلیل که هیچ گونه فرصتی جهت اظهار نظر و انجام کارهای مستقل از طرف والدین به آنها داده نشده است.
    بچه هایی که در محیط دیکتاتوری پرورش می یابند، در هر حالت، تسلیم و اطاعت از خود نشان می دهند، ولی در واقع دچار هیجان و اظطراب هستند. این بچه ها اغلب در مقابل دیگران حالت خصومت و دشمنی به خود می گیرند.
    کودکان والدین دیکتاتور نسبت به کودکان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همتاها و احراز موضع فعال و نیز استقلال رأی در مرتبه هایی پایین تر قرار می گیرند. این کودکان همچنین به صورت افرادی دشمن خو، نافعال، منزوی و غمزده، آسیبب پذیر نسبت به فشار محیط توصیف شده اند.
    آنان به بچه ها ی هم سن و سال یا کوچکتر از خود آسیب می رسانند و معمولا چون افکار و عقاید خاصی را بدون چون و چرا پذیرفته اند، افرادی متعصب بار می آیند، از به سر بردن با دیگران عاجزاند، در زمینه های عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند، در کارهای گروهی شرکت نمی کنند، اغلب متزلزل و ضعیف النفس هستند، از قبول مسئولیت شانه خالی می کنند، نسبت به بزرگسالان به طور کلی بدبین هستند و در مراحل مختلف زندگی از ضعف و بی لیاقتی خود رنج می برند و غالبا در تحصیل خیلی موفق نیستند. این نوجوانان خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاوی ندارند، از لحاظ اخلاقی کمتر رشد یافته اند و در برخورد با مسائل روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی انعطاف پذیری کمتری دارند. معمولاً والدین خود را نامهربان و سهل انگار می دانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیر منطقی و نادرست است.
    والدین مستبد فرزندان خود را به اطاعت کورکورانه مجبور می کنند و آنها را محدود کرده و اختیار و آزادی کمتری به آنها می دهند و معتقدند که رفتار کودکان باید زیر نظر والدین باشد. در نتیجه ضوابط رفتاری این والدین انعطاف ناپذیر و یک جانبه است و گاهی اوقات برای اجرای همان ضوابط رفتاری فرزندان خود را تنبیه می کنند.
    والدین مستبد از فرزندان نوجوان خود می خواهند که با آنها بحث نکنند و بزرگسالان را زیر سوأل نبرندو به نوجوانان گوشزد می کنند که وقتی بزرگتر شدند متوجه اشتباهات کنونی خود خواهند شد. وقتی فرزندشان نمره خوبی می گیرد از او می خواهند که باز هم نمره بهتری بگیرد و موقعی که او نمره بدی می گیرد به شدت ناراحت می شوند و بر سخت گیری های خود می افزایند.
    والدین مستبد بسیار پر توقع بوده و پذیرای نیاز ها و امیال کودکان نیستند. پیام های کلامی والدین یک جانبه و فاقد محتوای عاطفی است. نمایش قدرت والدین اولین عامل است. والدین مستبد غالبا هنگام اعمال رهنمود ها دلیلی ارائه نمی کنند و به ندرت به تشویق پاسخ های کلامی می پردازند و تا جایی که ممکن است در برابر استدلال کودکان خود تغییر موضع نمی دهندو کمترین مهرورزی را اعمال می کنند. والدین مستبد عموما نسبت به تلاش های کودکان برای حمایت و توجه بی تفاوتند و به ندرت از تقویت مثبت استفاده می کنند. برای کنترل کودکان خود از شیوه های ایجاد ترس استفاده می کنند . بین والدین مستبد و فرزندانشان هیچ گونه تفاهمی وجود ندارد. والدین مستبد در تلاش هستند رفتارها و نگرش های کودک را بر اساس یک دسته معیار های رفتاری شکل داده و کنترل و ارزیابی کنند، معیارهایی که معمولا مطلق بوده و قدرتی بالاتر آنها را تعیین کرده است. این والدین اطاعت کودک را یک حسن تلقی می کنند و در مواقعی که اعمال و رفتار کودک در تعارض با معیارهای رفتاری آنها قرار گیرد، از تنبیه و اعمال زور برای مهار خواسته کودک استفاده می کنند. والدین مستبد به القاء ارزش هایی همچون احترام به قدرت، احترام به کار، احترام به حفظ نظم و ساختار سنتی می پردازند. آنها معتقدند که کودک باید هر آنچه را که از نظر والدین درست است بپذیرد.


    والدین سهل گیر
    این والدین فرزندان خود را کنترل نمی کنند، از آنان توقعی ندارند، در امور خانه نظم و ترتیبی ندارند، و در تنبیه و پاداش دادن فرزندان خود چندان جدی نیستند. از فرزندان خود انتظار عاقلانه ندارند و به آنان آموزش استقلال و متکی بودن به خود را نمی دهند. والدین سهل گیر به حد افراط مساوات طلبند و اجازه می دهند فرزندانشان هر کاری را که می خواهند انجام دهند. والدین سهل گیر فرزندان خود را به حال خود رها می کنند، بدون آنکه سرمشقی از یک بزرگسال مسئول را برای آنها ترسیم نمایند. با توجه به آزادی زیادی که در این خانواده وجود دارد هر کسی به میل خود رفتار می کند، در نتیجه نوعی هرج و مرج و بی نظمی در محیط خانه حکم فرماست. بنابر این به طور خلاصه، خصوصیات این گونه خانواده ها را می توان به شرح زیر نوشت:
    1-آزادی مطلق حکم فرماست.
    2-والدین از فرزندان خود انتظار رفتار عاقلانه ندارند.
    3-والدین در نظم و ترتیب یا تنبیه و تشویق چندان جدی نیستند.
    4-نوعی هرج و مرج و تزلزل در خانواده حکم فرماست. در کل این کودکان از اتکا به خود، خود رأیی یا استقلال رأی اندکی برخوردارند. این کودکان نسنجیده عمل می کنند و به فعالیت بی هدف می پردازند.
    5-این فرزندان هیچ آموزشی در مورد استقلال و متکی به خود بودن نمی بینند.
    فرزندان چون از نظم و ترتیب هیچ بهره ای نبرده اند، افرادی خود رأی هستند و در ارتباط با دیگران مشکل دلرند، چرا که به میل و خواسته دیگران توجهی نداشته و تنها مسأله مورد علاقه آنها امیال و خواسته های خود آنان می باشد. از قبول مسئولیت عاجزند و در زندگی اجتماعی با دیگران دچار مشکل شده و اغلب در زندگی فردی با شکست مواجه می شوند.
    فرزندان این والدین سرد و مردمی بی بند و بار و لاابالی و سهل انگار، خود خواه و بی هدف هستند و هیچ معیار ومیزانی برای اعمال و افکار خود قائل نیستند.
    والدین سهل گیر ملاک و معیاری برای تربیت کودکان خود ندارند، اگر هم داشته باشند بنا به شرایط و مقتضیات، به کرات دگرگون می شود. این گونه والدین از بابت اعمال کنترل تفریط کرده و مسئولیتی در قبال پرورش فرزندانشان احساس نمی کنند. این والدین به ندرت رفتارهای ناپسند فرزندانشان را تنبیه می کند.
    والدینی که سهل گیر، بی اعتنا و یا به حد افراط مساوات طلبند نیز نمی توانند آن طور که نوجوانان نیاز دارند حامی آنان باشند. بعضی از والدین می گذارند که نوجوانان هر کاری که می خواهند بکنند، شاید به این دلیل که کاری به کار نوجوان ندارند و یا اینکه اهمیتی نمی دهند. بعضی دیگر از مسئولیت خود برداشت نادرستی دارند.
    والدین سهل انگار در ابعاد کنترل و خواسته های معقول در پایین ترین سطح هستند. خانواده والدین سهل انگار نسبتاً آشفته است، فعالیت خانواده نامنظم و اعمال مقررات اهمال کارانه است. هر دو والد کنترل اندکی بر فرزندانشان دارند. این والدین در خصوص انضباط کودک از نگرش هایی متعارض برخوردارند. والدین سهل انگار در عین حالی که به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنان ندارند. فقدان خواسته های معقول همراه با خودداری از ارائه ی دلیل و درگیری در گفتگو با کودک همواره از ویژگی های این والدین به شمار می رود. این والدین به ندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه می دهند. آنها در توالی کنترل، افرادی زورگو و سرکوبگر هستند و از روش های احساس گناه و انحراف استفاده می کنند. این والدین نیز در بیشتر موارد در مواجهه با بهانه جویی و شکایت کودک سر تسلیم فرود می آورند. والدین سهل انگار در تلاش هستند تا به شیوه ای موافق با تکانه ها، امیال و اعمال کودک رفتار کنند. آنها توقع چندانی برای انجام کارهای منزل و رفتار صحیح از کودک خود ندارند. والدین سهل گیر خود را به کودک همچون منبعی معرفی می کنند که هرگاه بخواهند می توانند ازآنها استفاده کنند و نه به عنوان عاملی فعال که مسئول شکل دهی یا تغییر رفتار کنونی یا آتی کودک است. آنها به کودک اجازه می دهند، خود به تنظیم فعالیت هایش بپردازد، از اعمال کنترل اجتناب می ورزند و پیروی از معیار های مشخص شده ی بیرونی را تشویق نمی کنند. والدین سهل گیر از استدلال استفاده می کنند و در دستیابی به اهدافشان آشکارا از زور استفاده نمی کنند.
    والدین کودکان سهل انگار افرادی نسبتا ناپخته هستند که هنگام مواجهه با ناملایمات، تمایل به واپس روی دارند، این کودکان نسنجیده عمل می کنند و به فعالیت بی هدف می پردازند.
    والدین سهل انگار نسبت به رفتار فرزندان تحمل پذیرند و در برابر اعمال خلاف چشم پوشی می کنند، معیارهایی جهت رفتار کودکان در نظر نمی گیرند و رفتار کودکان را با دیده ی اغماض می نگرند، مگرآن که باعث صدمه و آسیب بدنی شوند.
    والدین سهل انگار هیچ نظم و قاعده ای برای اوقات فراغت و مدت زمان تماشای تلویزیون فرزندان در نظر نمی گیرند، برانجام تکالیف درسی فرزندان نظارتی ندارند و آنها را کنترل نمی کنند. والدین این فرزندان معتقدند که فرزندان را باید به حال خود گذاشت تا خود مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرند. والدین سهل انگار توجهی به نمرات درسی فرزندان خود ندارند و به آن اهمیتی نمی دهند.
    نوجوانانی که والدین سهل انگار دارند بیشتر به طرف مواد مخدر و سایر رفتارهای مخرب کشیده می شوند زیرا والدین آنها ظاهرا برای فردیت، درک خود، آمادگی برای تغییر، بالا بردن توانایی انسان و مساوات طلبی در خانواده ارزش قائل اند ولی صرفا به این دلیل ادعای اعتقاد به این ارزش ها را دارند که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند.
    شیوه تربیتی اثربخش
    کودکان والدین مقتدر بیشتر از سایر کودکان رشد یافته اند. آنها بشاش، مسئولیت پذیر، دارای اعتماد به نفس، پیشرفت گرا، و مشارکت جو با همسالان و بزرگسالان هستند.
    نوجوانان خودگردان فردیت یافته و لایق، والدینی مقتدر دارند.
    در مقابل کودکان والدین مستبد اغلب دمدمی مزاج و ناراحت، زودرنج و بدون هدف هستند و رفتارخوشایندی با دیگران ندارند.
    سرانجام کودکان والدین سهل گیر اغلب تکانشی و پرخاشگر هستند مخصوصا اگر پسر باشند، خودمحور، فاقد کنترل شخصی و اغلب در استقلال و پیشرفت در سطح پایینی قرار دارند.
    کودکان والدین مقتدر درجه بالایی از شایستگی های شناختی و اجتماعی دارند. در حالیکه کودکان والدین مستبد عموما در مهارت های شناختی و اجتماعی متوسط یا زیر متوسط هستند و کودکان والدین سهل گیر در هر حیطه فاقد مهارت بودند.
    تربیت والدین مقتدر با تأکید بر مسئولیت اجتماعی برای پسرها و استقلال برای دخترها همراه است و رفتار فرزندان بیشتر متکی بر کل الگوی رفتار والدین است و صرفا متکی بر یک جنبه مثلا گرمی یا کنترل نیست. والدین مقتدر و والدین مستبد هر دو می کوشند تا رفتار فرزندان خود را کنترل کنند ولی روش های مختلفی دارند. والدین مقتدر در پرورش مهارت اجتماعی کودکان موفق اند زیرا بیش از والدین سهل گیر و مستبد به شیوه های تربیتی خود اعتماد دارند. فرزندان این گونه والدین شاید از همان آغاز مطیع تر و از لحاظ اجتماعی برون گرا و مستقل می شوند.

    نگارش یافته توسط گل آرا مالکی

    اگه خوب تا کردی ، نشد ؛

    مچاله اش کن !

  2. 3 کاربر از پست مفید lord.hamed تشکرکرده اند .

    Less Than Nothing (پنجشنبه 01 اسفند 92), نگاه (جمعه 21 تیر 92), بی نهایت (سه شنبه 29 بهمن 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 بهمن 92 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1386-7-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    7,705
    سطح
    58
    Points: 7,705, Level: 58
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    174

    تشکرشده 189 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام با توجه به موضوع مهم و حساس فرزند پروری و نکات مفید و مهم در این مطلب که نوشته اید باید بگویم که نوشته های شما خیلی فشرده هست و از حوصله مادرانی که فرزند دارند خارج میشود امید وارم نظم بهتری در نوشته های بعدی خود بدهید . با تشکر

    كنارتو در باران قدم می زنم

    "چتــــر" برای چه؟!

    خیـــــال كه خیس نمی شود

  4. کاربر روبرو از پست مفید roya تشکرکرده است .

    بی نهایت (سه شنبه 29 بهمن 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.