به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 17:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-20
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    593
    سطح
    11
    Points: 593, Level: 11
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    هرچی خوبی میکنم به مادرشوهرم وشوهرم , بدی میبینم چکار کنم؟

    سلام به همه دوستان انجمن!
    امیدوارم طاعات وعباداتتون مورد قبول درگاه احدیت قرار بگیره!
    من 22 سالمه(لیسانس حقوق قضایی) وهمسرم 32 سالشه(فوق لیسانس شیمی)!حدودیک سال ونیمه که ازدواج کردیم.
    مشکل من اینه که از وقتی که امدم توی زندگی شوهرم, همه نگاه بدی نسبت به من داشتن درصورتیکه من جز خوبی(کلفتی)کار دیگه ای نکردم.(هیچ خطایی ازمن سرنزده).
    وشوهرم 2بار منو جلو خانواده اش خورد کرده(هر چی از دهنش در اومده گفته)تا اونا خوششون بیاد و بهش بگن که آفرین که افسار زنت خوب دستته!
    البته همسرم تک پسره!وبرای من توخونه فوق العاده است.ولی امان از زمانی که بره پیش مامانش!منو به کل فراموش میکنه!مامانش فکر میکنه من ازش پسرشو دزدیدم!
    مگن بدون زنت بیا خونمون!چون ماازت بدمون میاد. چرا؟ نمیدونم!
    شوهرم گوش میده به حرفشون!(چون حقوق بگیرشونه)
    یا مثلا وقتی با ماشین میخوایم بریم جایی من باید بشینم عقب ومادرش بشینن جلو!!!
    شاید مشکلاتم یکم خنده دار باشه ولی بخدا با این سن کمم بخدا مستاصل موندم چه کنم تورو بخدا راهنمایی کنید زندگیمو دوست دارم نمی خوام اختلافات ریشه پیدا کنه!
    ببخشید زیاد شد.
    یا علی

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 17:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-20
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    593
    سطح
    11
    Points: 593, Level: 11
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان یعنی کسی نیست راهنماییم کنه؟
    خیلی تنهام!
    چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 مرداد 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    319
    سطح
    6
    Points: 319, Level: 6
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیز دل من کاملا درکت میکنم چون مشکلاتی از نوع تو و حتی پیچیده تر دارم که میتونی در تاپیک هایم بخونی

    تنها یک راه داری از دیدگاه من
    محبت بی اندازه به همسرت در حدی که اون ببینه از تو تامینه و اجازه نده به خودش که جلوی کسی تو رو خرد کنه
    ضمنا تو یک داشنجوی لیسا نسی
    کمک در کار ها با کلفتی فرق داره
    سعی کن در کمال احترام کمک کنی اما اجازه نده از نوع رفتارت سو استفاده بشه
    در مورد شوهرت هم سعی کن تا جایی که ممکنه کمک کنی که استقلال مالی پیدا کنه
    کم هم باشه مال خودتون باشه که ناچار نشید مدام بله قربان گو بشید
    این مسایل که مادر سوهر جلو میشینه مهم نیست
    جدی میگم بذار بشینه
    من که برایم مهم نیست
    چون 99 در صد منم که میشینم حالا یکبار هم اون بشینه

    زیاد واسه خودت سخت نگیر
    شرایط خانوادگی تو و اونها چطوره
    نحوه ازدواجتون چه طوری بود
    تو و شوهرت با هم چطورید
    شوهرت میدونه از این موارد ناراحتی؟

  4. 2 کاربر از پست مفید nazafarin2013 تشکرکرده اند .

    sadaf tanha (شنبه 05 مرداد 92), tamanaye man (جمعه 21 تیر 92)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 17:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-20
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    593
    سطح
    11
    Points: 593, Level: 11
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی ناز آفرین جان که تا حد زیادی تونستی آرومم کنی بله کاملا میدونه باهاش حرف میزنم خداییش تا با همیم حرفامو قبول داره ولی به محض اینکه مامان جونشو میبینه به کل فراموشم میکنه تمام حرفایی که با هم زدیم یادش میره حرصم خیلی در میاد کاراشو میبینم به نظر من یه منافقه با من که هست ی مدله با اونا که هست خیلی راحت پشت سر من حرف میزنه و به اونا اجازه میده که هرچی دلشون میخواد بگن ,ازدواج ما کاملا سنتی بود مامانش تو مسجد منو دید و ازم خیلی خوشش آمد بعد مراحل خواستگاری در 3جلسه به عقد انجامید با هم رابطه ی خوبی داریم خدارو شکر ولی تا زمانی که حتی اسم مادرش به وسط نباشه هر دو خانواده مذهبی هستیم من بهش میگم اگه پشتیبانیاشو داشته باشم اآخر دنیا پاش وایسادم ولی احساس میکنم بیشتر شوهر مامانشه تا من آخه مامانشم با باباش زیاد رابطه ی خوبی ندارن میخواد منم شوهر نداشته باشم تا خودش تنها نباشه کمکم کنید من سعی میکنم توکلمو از دست ندم راستی خانواده ی خودم خیلی داماد دوست هستند شوهرم این وری خیالش راحته راحته.

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام عزیزم یک قصه بود که مادر همیشه برام میگه از مادر شوهر عروس.یک مادر شوهر عروس بودن که در حد مرگ از هم متنفر بودن مادر شوهر تا میتونست عروس عذاب میداد یک روز عروس میره اعطاری میگه اقا من مرگ موش میخوام بدم مادر شوهرم بمیر از دستش راحت بشم اعطار میگه اینجوری که خیلی تابلو میشی بزار من بهت یک معجون میدم تو هروز یک ذره بریز تو شربتو بهش بده تا شیش ماه طول میکشه عروس میگه خوب فکری کردی دارو رو میگیره میره خونه برای اینکه بتونه شربتو بده مادر شوهرش مجبور میشه کلی قربون صدقش بش بگه الهی من بمیرم چرا شما جارو کنی شما این شربتو بخور من جارو میکنم مادر شوهرم میگه فکر کردی کار بزرگی میکنی وظیفته روزها به این منوار میگذر مادر شوهر میبینه دختر هر روز میاد کاراشو میکنه یک شربتم بهش میده جواب متلکاشم نمیده این میشه که کم کم با هم خوب میشن عروس میبینه نزدیک شیش ماه ولی مادر شوهرش چقدر مهربون شده دیگه نمیخواد بکشش میره پیش عطار میگه من نمیخوام بمیره پشیمون شدم عطارم میگه اون اثاره عشق بود نه مرگ بر راحت باش.حالا شما میتونی نتیجه بگیری محبت بی دریق برای رسیدن به هدف

    - - - Updated - - -

    سلام عزیزم یک قصه بود که مادر همیشه برام میگه از مادر شوهر عروس.یک مادر شوهر عروس بودن که در حد مرگ از هم متنفر بودن مادر شوهر تا میتونست عروس عذاب میداد یک روز عروس میره اعطاری میگه اقا من مرگ موش میخوام بدم مادر شوهرم بمیر از دستش راحت بشم اعطار میگه اینجوری که خیلی تابلو میشی بزار من بهت یک معجون میدم تو هروز یک ذره بریز تو شربتو بهش بده تا شیش ماه طول میکشه عروس میگه خوب فکری کردی دارو رو میگیره میره خونه برای اینکه بتونه شربتو بده مادر شوهرش مجبور میشه کلی قربون صدقش بش بگه الهی من بمیرم چرا شما جارو کنی شما این شربتو بخور من جارو میکنم مادر شوهرم میگه فکر کردی کار بزرگی میکنی وظیفته روزها به این منوار میگذر مادر شوهر میبینه دختر هر روز میاد کاراشو میکنه یک شربتم بهش میده جواب متلکاشم نمیده این میشه که کم کم با هم خوب میشن عروس میبینه نزدیک شیش ماه ولی مادر شوهرش چقدر مهربون شده دیگه نمیخواد بکشش میره پیش عطار میگه من نمیخوام بمیره پشیمون شدم عطارم میگه اون اثاره عشق بود نه مرگ بر راحت باش.حالا شما میتونی نتیجه بگیری محبت بی دریق برای رسیدن به هدف

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 17:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-20
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    593
    سطح
    11
    Points: 593, Level: 11
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام
    چرا اشک و گریه شما گفتین شوهرتون توی خونه خیلی خوبه و این ینی یه زندگی اروم دارین و فقط مشکلتون میشه مادر شوهر که اونم باید به شوهرتون بگید که به جای خورد کردن شما چقدر بهتره که اگر انتقادی داره بخودتون بگه تا اصلاحش کنین بهش بگین که دوسش دارین و خانوادش رو هم دوست دارین ولی با این رفتارا دوری و سردی میاد توی رابطه. بهش بگین برای خودتون شخصیت قایلین و نمیتونین این توهین ها رو تحمل کنین.
    اگر بازم ادامه داد یه مدتی رفتارتون رو باهاش تغییر بدین و محبتتون رو کم کنین.
    مشکل شما خیلی پیچیده نیست و راحت حل میشه با یکمی منطق

    - - - Updated - - -

    سلام
    چرا اشک و گریه شما گفتین شوهرتون توی خونه خیلی خوبه و این ینی یه زندگی اروم دارین و فقط مشکلتون میشه مادر شوهر که اونم باید به شوهرتون بگید که به جای خورد کردن شما چقدر بهتره که اگر انتقادی داره بخودتون بگه تا اصلاحش کنین بهش بگین که دوسش دارین و خانوادش رو هم دوست دارین ولی با این رفتارا دوری و سردی میاد توی رابطه. بهش بگین برای خودتون شخصیت قایلین و نمیتونین این توهین ها رو تحمل کنین.
    اگر بازم ادامه داد یه مدتی رفتارتون رو باهاش تغییر بدین و محبتتون رو کم کنین.
    مشکل شما خیلی پیچیده نیست و راحت حل میشه با یکمی منطق

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  9. 2 کاربر از پست مفید mohammad2012 تشکرکرده اند .

    Pooh (دوشنبه 06 آبان 92), sadaf tanha (شنبه 05 مرداد 92)

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انقدربه همسرت محبت کن که روش نشه مادرشوبهت ترجیح بده .تنهاراه همینه .ازطرفی یکی دوبارخالصانه به مادرشوهرت محبتت رونشون بده اونم تحت تاثیرقرارمیگیره روش نمیشه اذیتت کنه .

  11. کاربر روبرو از پست مفید sahelneshin تشکرکرده است .

    sadaf tanha (شنبه 05 مرداد 92)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 17:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-20
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    593
    سطح
    11
    Points: 593, Level: 11
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ؟؟؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.