با سلام و تبریک به مناسبت ماه رمضان
من دوباره اومدم دوستانی که منو میشناسن و تاپیکای منو خوندن تا حدودی مشکلات منو میدونن ولی بازم توضیحاتی میدم. همونطور که قبلا گفتم مشکلم با خانواده همسرم بود که آدمهای خیلی خوب ولی روستایی و دارای فرهنگ و تحصیلات بسیار پایینتر از ما بودن و این عوامل باعث سرزنشها و سرکوفتها و فخرفروشیهای من به همسرم شد تحقیرو توهین و بی احترامی به همسرم و خانواده ش.....
و اما مشکل الان من شوهرم دیگه اونی که میشناختم نیست گاهی شوکه میشم حس میکنم نمیشناسمش کسی که فوق العاده آروم و متین بود سر یه موضوع کوچیک عصبی میشه
کسی که سرشار از احساس بود برای روز زن حتی یه شاخه گل برام نخرید کسی که ادب و متانتش منو شیفته خودش کرد خیلی راحت به همه بد وبیراه میگه کسی که همیشه من میگفتم و ساکت مینشست تا عصبانیت من فروکش کنه و برم طرفش حالا هرچی میگم جواب میده
همه اینا باعث شده ما هرروز از هم دور و دورتر بشیم تا اونجا که وقتی ناراحت میشه و از خونمون میره مثل قبلا ناراحت نمیشم اس ام اس بهش نمیدم اونم همینطور همه چی براش بی اهمیت و کمرنگ شده هرروز صبح اس میداد یا زنگ میزد ولی الان......اگه روزی همدیگه رو نمیدیدیم دلتنگ میشدیم ولی الان به خاطر ترس از بحث و قهر ترجیح میدیم همو نبینیم و
حالا من یه سئوال ازتون دارم من تا 4ماه دیگه میرم خونه خودم وقتی تو این دوسال که دوران عقد و به قول بعضیا دوران طلایی بوده ما به این روز افتادیم وقتی بریم زیر یه سقف بعد دوسال 5سال 10 سال چه بلایی سرمون میاد؟ تصورم اینه که ماه به ماه با هم حرف نمیزنیم و میترسم خیلی میترسم....
خواهشا سرزنشم نکنید گذشته رو یاداوری نکنید اینکه رفتار خودم باعث شده چون خودم همه اینارو میدونم و زجر میکشم ولی چکنم که دیگه به گذشته نمیشه برگشت و ترمیم کرد و میدونم بعد ازینم فایده نداره چون خیلی چیزا از بین رفته شوهرم گهگاه تو دعوا میگه یه حرفایی زدی که همیشه تو دلم میمونه ....
من خیلی درمونده ام نمیدونم چکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)