حتما براتون اتفاق افتاده که با کسي قراري گذاشته باشيد اگر اون شخص دير کند هر لحظه منتظريد که او برسد و تا رسيدن او بي قراريد هر لحظه چشم به راهيد مگر نشاني از او بيابيد و گوش هايتان را براي هرگونه صدايي تيز مي کنيد تا مگر صداي پايي يا دري يا ... نشاني ازاو بدهد .
اگر شخص مذکور برايتان عزيز باشد با ديرکردنش نگران مي شويد و دل به هر راهي مي سپاريد تا مگر نشاني از او بيابيد نکند اتفاقي افتاده باشد !! نه فکر بد نمي کنم . انشاالله که چيزي نيست و ... اما هر لحظه که بيشتر مي گذرد اضطرابتان افزون مي شود نمي توانيد بنشينيد قدم ميزنيد و دائم نگاه مي کنيد مگر نشانه اي بيابيد . در دل آرزو مي کنيد که اي کاش نشاني از او بيابيد يا بدانيد مي آيد يا نمي آيد ؟ اي کاش ...
ليت شعري اين استقرت بک النوي
باز دير مي شود ديگر طاقت نداريد نمي مانيد با خود مي گوييد حتما چيزي شده است پس راه مي افتيد و به هر کجا که مي رسيد سراغ از او مي گيريد کجاست آن کسي که ...
و چون هيچ خبري نمي يابيد سرگشته و زار مي مانيد تا در کجا خبري از او بگيريد . اگر خيلي برايتان عزيز باشد ديگر ياراي انجام هيچ کاري نداريد تمام ذهن و فکرتان مي شود او، آن که تمامي روح و جان شما را به خود گرفته است و حيران مي مانيد در اين حيراني خويش
الي متي احار فيک
تا کي در تو سرگردان باشم .
اگر منتظر يار عزيزي باشيد و او دير کند چنين سرگردان و سرگشته مي شويد اما اگر شخص مذکور بر سر در خانه ايستاده تا ببيند اين قدر دوستش داريد که نگرانش شويد و از خانه بيرون بياييد يا نه چه ؟ اگر از پشت پنجره اي شما را بنگرد تا ببيند آيا لحظه اي دل ناگران نبودنش مي شويد يا خير چه ؟ و چه مي شود اگر شما به جاي آن که سر به بيابان بگذاريد با خود بگوئيد "نيامد که نيامد من چه کنم ؟ " و برويد و غافل شويد از آن يار پشت در .
منتظر واقعي آن چنان است که در انتظار عزيز خويش از خود بي خود مي شود اما ما حتي تا دم در نيز نمي رويم و به راستي تا دم در رفته ايم تا ببينيم اماممان را که بر در ايستاده است براي مهمانان خانه را برق مي اندازند و ما خانه دل خويش را گرد گيري کرده ايم ؟
و امام کجا بيايد هنگامي که منتظري ندارد ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)