سلام دوستان .امیدوارم حال همگیتون خوب باشه.
یه ساله که ازدواج کردم.تو این مدت همه سعیمو کردم که خوب باشم ولی همیشه نتیجه عکس دیدم جالب اینکه هچقد بیشتر سعی میکنم بیشتر از طرف خانواده شوهرم طرد میشم.یه مثال ساده بزنم: مثلا خواهر شوهرم همه مشکلات درسیشو از من میپرسه بعضی وقتا شده تا چند ساعت ساکن یه جا نشستم که فعالیتشو براش درست کنم ولی عوض تشکر فرداش هم خودش هم مامانش عمدا خطاب به من میگن اخ دست فلانی درد نکنه چه ادم خوبیه فلان موقع واسمون فلان کارو کرد اخه خیلی باسواده!! من با باسواد بودن فلانی کاری ندارم ولی یه جوری میخوان منظورشونو برسونن که کاری که تو کردی ویادمون نیست و اهمیتی برامون نداره و دیگران بیشتر از تو بلدن!! در حالی که منم معلممو در عین حالم خیلی مهارتای دیگه دارم
.یا مثلا یه مدت سعی کردم با خواهر شوهم صمیمی شم ولی برعکس اینقد خودشو گرفت که حتی الان یه سلامم از دهنش درنمیاد!!!!! خیلی بهم برمیخوره هرچی باشه من ده سال ازش بزرگترم. متاسفانه تو یه ساختمون زندگی میکنیم شوهرم یه شهر دیگه کار میکنه ومن مجبورم حداقل شبها برم پیش اونا تا شوهرم نگران من نشه. مجبورم ه روزبی احترامیو تحقیر ببینم ولی هیچ عکس العملی نشون نمیدم میگم اگه ناراحتی منو میخوان متوجه نشن که ناراحت میشمو خوشحال نشن. به شوهرم هیچی نمیگم ولی تحملم تموم شده . انتظار اینکه یه سلام خشک و خالی ببینم انتظار بیجاییه؟ من هرچقد ارومم اینا بدتر میکنن نمیدونم چطوری رفتار کنم که بفهمن منم انتظار احترام دارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)