سلام دوستان عزیز همدردی
پیشاپیش از توجهتون و پاسخ هاتون به تایپیکم ممنونم
خیلی حس بدی دارم.قلبم تند میزنه...
دختر خاله همسرم اومده ایران.بماند که بدون حجاب با چه لباس هایی جلوی فامیل میاد.اما موضوع من ارتباطشونه. به هم دست میدن مثه دو تا دوست صمیمی میشینن کنار هم حرف میزنن(با همسر من تا این حد صمیمه فقط).همسرم دیگه کلا تو جمعشون منو یادش رفته و من تنهام.
حالم خوب نیست.من هیچی به روش نیاوردم ولی از درون داغون شدم.از فکر اینکه الان همسرم داره به اندام اون نگاه میکنه(اندام درشت و زیبایی داره و همسر من به شدت آدم گرمیه و خیلی به این موضوعات توجه داره) ازینکه به هم راحت دست میدن...
واقعا یاد اینکه طرف آب ندیده وگرنه شناگر ماهریه افتادم. خوبه خانواده همسرم با فامیلاشون رفت و آمداشون سالی یکباره وگرنه چقدر آزار دهنده بود...
من باید همینطور بی تفاوت باشم؟نباید بهش بگم چقدر دارم زجر میکشم؟
- - - Updated - - -
فراموش کردم برای دوستانی که منو نمیشناسن اینو بگم.
شاید این ارتباطا به نظر خیلیاتون طبیعی بیاد.ولی من تو یک خانواده مذهبی بزرگ شدمو تو عمرم چنین ارتباطایی ندیدمو نداشتم.
من حتی حرفای روزمره با مردای فامیل نمیزنم چه برسه به اینکه با جون طرفو صدا کنمو بهش دست بدم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)