به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 92
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 95 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    2,946
    سطح
    33
    Points: 2,946, Level: 33
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 22 در 10 پست

    Rep Power
    21
    Array

    6 دعوای من و نامزدم و اختلاف او و برادرانم (تورو خدا راهنماییم کنین)

    باسلامم خدمت همه
    این سایتو شانسی پیدا کردم وامیدوارم بتونم مشکلمو با کمک عزیزان حل کنم.
    1سال میشه که عقد کزدم.تقریبا 3ماهه منو نامزدم دعواکردیم البته از اول دعوا بود ولی خودمون حلش میکردیم ولی اینبار خونواده ها فهمیدن و حالا خونوادم قبول نمیکنن برم سر زندگیم مخصوصا داداشام...
    بعد این همه کلنجار رفتن و امد و رفت تقریبا راضی شدن و لی مشکل اینجاس بازهم خونوادم زیاذ مایل نیستن و میگن باید نامزدم علی رغم اینکه قبلا رفته بود خونه داداشم و بهر دلیلی خونه نبودن و همچنین جواب تماس نامزدمو نداد بابام میگه برا اینکه این مشکلات حل شه هرچند داداشم کارش خوب نبودده برا اینکه دیگه دااشام بهونه ای نداشته باشن نامزدم با باباش بره خونه داداشم ولی هرکاری میکنم اینکارو نمیکنه بدتر لج میکنه بخدا دارم دییوونه میشم 3ماهه خوابو خوراک درستی نداشتم بخاطر نامزدم جلو رو همه وایسادم وگرنه تا حالا 100بار طلاقمو گرفته بودن بگین باید چیکار کنم؟راستی نامزدم یه دونه ابجی بزرگتر ازخودشم داره که یکی از دلایل دعوامون این بود که چیزایی که بینمون اتفاق میوفناد به ابجیش میگفت مخصوصا موقع دعوا!..هم من هم خونوادم اینو به باباو مامانش گفتن و همچنین خودش که نباید اینکارو دیگه انجامک بده اینم بگم من اینکارو نکردم و از دعواهامون هیچی به خونوادم نگفتم برعکس نامزدم!حالا انگار ابجیش بهش برخورده!و این ایام هیچی سراغی ازم نمیگرفت تا چند شب پیش که نامزدم رفته بود خونش و انگار ازش گلگی کرده بوده که من سراغی ازش نمیگرم هرچند بنظرمن اون میبایست اینکارو میگرد چون اصلا روحیه خوبی نداشتم ..خلاصه نامزدم بجای طرفدار یازمن زنگ مزنه دعوام میکنه..وای خسته شدم از بس گفتم منتظر نظرات شما عزیزان هستم بگبن چیکار کنم بهتره؟؟؟؟امروزم باهم دعوامون شد دوباره و سر هیچو پوچ راحت به بابام فحش داد...دیگه ازش خسته شدم و لی نمیدونم چیکار کنم از طرفی واسم سخته ازش دل بکنم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام دوست عزیز.خوش اومدی به همدردی
    لازمه اطلاعات بیشتری از خودت و همسرت بدی.سن،تحصیلات،نحوه آشناییتون
    و اینکه دعواهاتون بخصوص آخریه سر چی بوده و چرا خانواده ها در جریان قرار گرفتن؟
    همیشه دخالت خانواده ها کارو بدتر میکنه.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 95 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    2,946
    سطح
    33
    Points: 2,946, Level: 33
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 22 در 10 پست

    Rep Power
    21
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reyhan نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.خوش اومدی به همدردی
    لازمه اطلاعات بیشتری از خودت و همسرت بدی.سن،تحصیلات،نحوه آشناییتون
    و اینکه دعواهاتون بخصوص آخریه سر چی بوده و چرا خانواده ها در جریان قرار گرفتن؟
    همیشه دخالت خانواده ها کارو بدتر میکنه.
    ممنون از لطفتون
    من 24 همسرم 30..هر دو لیسانس و مهندس برق..دعوای اخریمون سر اینکه از تهران که سمت شهرستان میومد شبش بهش گفتم واسه وام ازدواجی شنبه گفتن بریم بانک گفتم فعلا چون کار داری نیا وعطل میشی اونم گفت برنامه ریزی کرده!فک کنم هر وقت قرار بوده بیاد چندین بار بهش گفتم تا راه افتاده و خودشم قبل حرکت و بین حرکت باهام درتماس بوده ولی انبار تازه فهمیدم بخاطر اینکه ابجیشم میخواسته بیاد برا همین را افتاده اومده درضمنش هیچ اطلاعی نداد و زنگی هم نزد!خلاصه امروز زنگ زد اونم ساعت 1نمیدم تماشو یه ساعت بعدش جوابشو دادم میگه چرا ازم سراغی نمیگیری منم گفتم شما موقع اومدن بهم نگفتی البته دیروز ازبس تماس نگرفت خود زنگ زدم که گفت داره میاد با خواهرش!...بعدشم میگه خبر دادم منم گفتم اینطور نیس بعدشم همینطوری به بابام فحش میده منم ناراحت شدم وقطع کرد...تا الانم خبری ازش نشدهو...وای دارم دیوونه میشم

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 95 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    2,946
    سطح
    33
    Points: 2,946, Level: 33
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 22 در 10 پست

    Rep Power
    21
    Array
    چرا هیشکی نیس؟تورو خدا ارم دیوونه میشم

  5. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    در دوران عقد معمولا از این اختلافها بین خانواده ها پیش می آد. نگران نباش.
    سعی کن با مهارت حلش کنی.
    انشاله بری سرزندگی خودت بهتر می شه.

    برادر شما به چه دلیلی می گه شما باید طلاق بگیری؟

    دلیلشون چی هست؟

    مگه زندگی شما بازیچه برادرتونه که می گه پدرشوهرت بیاد از من معذرت خواهی کنه، یا باید طلاق بگیری.
    دلیل خاصی داره؟

    یک کم واضح تر بنویس لطفا. جزییات زنگ زدم زنگ زد خواهرش اومد رفت ... من اصلا متوجه نشدم. لازم نیست این جزییات مطرح بشه.
    اصل موضوع را واضح تر بگو.

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 95 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    2,946
    سطح
    33
    Points: 2,946, Level: 33
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 22 در 10 پست

    Rep Power
    21
    Array
    خوشحالم که یکی جواب داد ممنونم از لطفتون.
    بذار از اول بگم ازهمون اول اشناییمون من بهش گفتم از چادر بدم میاد ولی عوضش هرپوششی بگی رو انجام میدم ومنظورم مانتو بلنو و غیره اس حتی هرخریدی انجام میدم با انتخاب خودش بوده و لی طول این دوران نامزدی همش میگفت چادر بپوش منم قبول نمیکردم..تقریبا 5ماه پیش بعد از اینکه قبو کردم چادرو جلو رو خواهرش میگه باید دامن بپوشی...میدونین زورم ازین میاد که جلو خواهرش اینارو میگه و مسلمن ازهم طرفداری میکنن....ولی ایام نوروز رفتیم خونه یکی از فامیلای ما یه مهمون غریبه داشتن پس مجردی بود چون سر موضوعی با نامزدم قهر بودم زیاد بهش توجهنکردم و تو جمعی که نامزدم و داییم و برادرم با اون غریبه داشتن بازی میکردن من با دختر خالم که اونم مجرده داشتیمحرف میزدیم و به شوخی البته بین خودمون میگفتیم اگه اون پسره بیاد خواستگاریت جواب بله بده!خب طی این مدت چون بانامزدم قهر بودم بهش نگاه نمیکردم و بهاون پسره که موضوع حرفمون بود نگاه میکردیم خلاصه شبش نامزدم چون حرص میخورد که بهش بها ندادم گفتش که من بااون پسره میخواستم رابطه داشته باشم و اینکه ازش خوشمون اوومده..میگفت بگو قضیه چیه؟شب اومدیم خونه خودمون و چون همه خونوادم بودنن ترسیدم اونابفهمن و ازین که نامزدم انقد راحت بمن توهین میکنه عصبی شن بهش گفتم قبلا خواستگار دختر خالم بوده!البته شک کرد به حرفم ولی روز بعدش با ایکه حقیقتو گفتم قبول نکرد ازم...خلاصه با هزار مکافات قانعش کردم و روابطمون دوباره بظاهر خوب شد ولی یه مدت بعد سر اینکه چادر نپوشیدم باز همه چی شروع کرد و دوباره تهمت زد که من اون پسره رودوس داشتمو ازین حرفا...خلاصه حرفا بگوش خونوادم رسید ویکی از داداشام خیلی عصبی شد و بهش اسمسی دعواش کرده بود بیشتر بخاطر اینکه نباید عیب و مساعل بینمون رو با کسی درمیون میذاشت مثلا من ناموسش بودم...اخه به ابجیش قشنگ گفته بود ..بعد اون اینکه داداشم دعواش کرده بود اونم گفته بود که داداشام همشون بیغیرت ن ک میذارن من پسر بازی کنم؟؟؟؟؟سر این موضوع خیلی خیلی ناراحت شدن والانم ادامه داره البته میدونم که هردومون مقصریم و لی این وسط یه رفتارای زشت دیگه ای هم داره که همشون روهم باعث شده اینطور خونودم طغیان کنن..مامان باباش چندباری اومدن خونه ماو وخود باباشم بهم قول داد که رفتار پسرش اصلاح میشه و دیگه بی حرمتی نمیکنه مننم سر قول باباش اینکه خودشم عذر خواهی کرد قبولش کردم ولی خونوادم میگن نه البته بابام تقریبا راضی شده ولی خب تا وقتی داداشام راضی نشن میگه نمیشه کاری کرد..داداشام میترسن بعدا تو زندگی بهم دوباره گیر بده و پرخاشگریشو ادامه بدده..البته بابام گفته اگه داداشامو راضی کنه حرفی نداره ولی داداشم بزرگم و بعدیش که گفتم اسمسی دعواش کرده راضی نمیشن..چندبار نامزدم به داداشام زنگ زده ولی جواب نمیدن..داداش بزرگم ازدواج کرده نامزدم رفت خونش و لی درو روش باز نکردن وبعدش گفتن خونه نبودن هرچند به گوشیشم زنگ زده بودن و جواب نداده بود..تازه بعدشم به نامزدم زنگ نزد که چرا جواب زنگشو نداده حالا نامزدم میگه تا بهم زنگ نزنه دیگه بهش زنگ نمیزنم و بدتر اینکه خونشم نمره!در حالی که بابام خودش مایل به طلاق نیس ولی میترسه بگه ازدواج کنیم و خدایی نکرده دوباره مشکلی پیش بیاد اونوقت مامانمو بقیه بگن ماکه راضی نبودیم خودت اینکارو کردی.... ببخشید طولانی شد ولی اگه بازم سوالی بود بپرسین تورو خدا بگین باید چیکار کنم؟
    هنوز بهم زنگ نزده میدونم که خواهرش تاثیر زیادی روش داره و الانم که پیشششه دیگه صد در صد بدتر میشه
    با اینکه خوتهرش اهل خداو قران خوندنه از بعضی کاراش دلسر میشم... زن بدینیس ولی بعضی کارارو ازش توقع ندارم انجام بدده
    وای خسته شدم ازین زندگی.

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام.
    اولا خواهش میکنم یه خورده جمله هات رو واضح بنویس. یه بار که نوشتی برگرد بخون اگه ایرادی داره برطرفش کن. یه خورده گیج میشیم اینطوری.
    بعدش هم اگه اینایی که نوشتی تمام واقعیتی باشه که اتفاق افتاده، تقصیر شما بیشتر از همسرته.
    البته ایرادی نداره چون تازه ازدواج کردین همه به حساب بی تجربگی میذارن ولی اگه ادامه دار بشه تبدیل به مشکلات ریشه ای میشه و کارتون به جای باریک میکشه.
    خیلی خیلی خیلی اشتباه کردی که تو اون مهمونی اون کارو کردی.
    من به شخصه اگه تو یه جمعی که همسرم هم هست بهش بی توجه باشم معلوم نیس چه ها بینمون پیش بیاد چه برسه به اینکه یه آقای مجردی هم کانون توجه باشه!!!! واقعا این کارو کردی؟؟؟؟ و انتظار داشتی عکس العمل نامزدت چی باشه غیر از این؟؟؟؟
    هر مرد سالمی از این موضوع رنج میبره مگر اینکه بی غیرت باشه یا نسبت به همسرش بی تفاوت باشه.
    بعدش، نامزدت رفته در خونه داداشت واسه عذرخواهی، اونوقت اونا درو باز نکردن؟؟؟؟؟ بعد الان دقیقا چی میخوان؟ میخوان هی بره در بزنه درو باز نکنن که تنبیه بشه؟
    از نظر برادرت نامزدت غرور و شخصیت نداره؟ یا اینکه نباید داشته باشه؟
    خونوادت دارن رفتارهای پرخطری نشون میدن...اگه جلوشون رو نگیری و از نامزدت حمایت نکنی بعدا حسابی تو هچل میفتی.
    من نمیگم نامزدت کارش درست بوده.
    ایشون هم نباید به خواهرش میگفته نباید هم بددهنی کنه. اما فعلا با درست کردن رفتار اون کاری نداشته باش. اول به کارهای خودت توجه کن.
    الان با نامزدت تو چه حال و هوایی هستین؟ قهرین؟ اگه دلخورین سر چیه؟ آخرین حرفاتون چی بوده؟

  8. 10 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    mohammad6599 (دوشنبه 07 مرداد 92), saraamini (پنجشنبه 13 تیر 92), shabe niloofari (پنجشنبه 13 تیر 92), tamanaye man (جمعه 14 تیر 92), مسافر زمان (یکشنبه 16 تیر 92), تنها92 (پنجشنبه 13 تیر 92), دلنشین (جمعه 14 تیر 92), داود.ت (جمعه 14 تیر 92), ساحل75 (پنجشنبه 13 تیر 92), شیدا. (دوشنبه 17 تیر 92)

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 95 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    2,946
    سطح
    33
    Points: 2,946, Level: 33
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 22 در 10 پست

    Rep Power
    21
    Array
    ازینکه نامفهوم نموشتم ازهمگی عذر میخوام بخدا حالم دست خودم نیس..دارم ازین اوضاع خفه میشم.اگه میگم دوباره نامزدمو راضی به برگشت کنم واسه اینه مشکلات تموم شه بهرحال تا خونوادم راضی نباشن نمیشه کاری از پیش برد.میدونم کار داداشم خوب نبوده ههمون قول داریم و لی چیکار کنیم چیزیه که شده بخدا منم اینوسط صد برابر نامزدم تلاش کردم و جلو رو خونوادم وایسادم چون نمیخوام زندگیم خراب بشه..سرموضوع اون پسره بخدا اینطوری که فک میکنین نبود نامزدم الکی گندش کرد یجورایی میخواست اذیتم کنه چون بهش محل نمیذاشتم وگرنه اگه واقعا چیزی بود که زیر بار نمیرفت هیچوقت......اخرین دعوامون دیروز بود که سر حرفای الکی سریع به بابام فحش داد...هر چند قبلا جلو رو باباش قول داد که دیگه بددهنی نکنه و اینکه بابا ومامانم مثه بابا مامان خودشن!داداشام ازینکه اون موقع اسمسی گفته بیغیرت داداشای منن که میذارن پسر بازی کنم ناراحتن ومیگن کسی که انقده راحت تهمت میزنه و بد دهنه بدرد زندگی نمیخوره......اگرم میگم نامزدمو راضی به رفتن پیش داداشم کنم البته برا بار اخر ..واسه اینه دیگه بهونه نیارنکه نامزدم واسه بدست اوردن من تلاشی نکرده ...امیدوارم تونسته باشم مطلبو برسونم

    - - - Updated - - -

    ازینکه نامفهوم نموشتم ازهمگی عذر میخوام بخدا حالم دست خودم نیس..دارم ازین اوضاع خفه میشم.اگه میگم دوباره نامزدمو راضی به برگشت کنم واسه اینه مشکلات تموم شه بهرحال تا خونوادم راضی نباشن نمیشه کاری از پیش برد.میدونم کار داداشم خوب نبوده ههمون قول داریم و لی چیکار کنیم چیزیه که شده بخدا منم اینوسط صد برابر نامزدم تلاش کردم و جلو رو خونوادم وایسادم چون نمیخوام زندگیم خراب بشه..سرموضوع اون پسره بخدا اینطوری که فک میکنین نبود نامزدم الکی گندش کرد یجورایی میخواست اذیتم کنه چون بهش محل نمیذاشتم وگرنه اگه واقعا چیزی بود که زیر بار نمیرفت هیچوقت......اخرین دعوامون دیروز بود که سر حرفای الکی سریع به بابام فحش داد...هر چند قبلا جلو رو باباش قول داد که دیگه بددهنی نکنه و اینکه بابا ومامانم مثه بابا مامان خودشن!داداشام ازینکه اون موقع اسمسی گفته بیغیرت داداشای منن که میذارن پسر بازی کنم ناراحتن ومیگن کسی که انقده راحت تهمت میزنه و بد دهنه بدرد زندگی نمیخوره......اگرم میگم نامزدمو راضی به رفتن پیش داداشم کنم البته برا بار اخر ..واسه اینه دیگه بهونه نیارنکه نامزدم واسه بدست اوردن من تلاشی نکرده ...امیدوارم تونسته باشم مطلبو برسونم

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 95 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    2,946
    سطح
    33
    Points: 2,946, Level: 33
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 22 در 10 پست

    Rep Power
    21
    Array
    چرا کسی نمیاد چیزی بگه؟؟بابا بخدا خسته شدم از این اوضاع درکم کنین از خوشیم نیس اومدم اینجا زندگیناممو نوشتم.دنبال راه حل هستم که چه خاکی به سر کنم

  11. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-11
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    69
    سطح
    1
    Points: 69, Level: 1
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 23 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام با پدر ومادرتون صحبت کنین که با برادرتون صحبت کنن وبه ایشون بگن که بالاخره بین هر زنو شوهری دعوا میشه و مشکلاتی پیش میاد البته من نمیگم حق با همسرتون بوده نباید اصلا این حرفو میزدن.ولی شما هم مقصر بودید نباید در یه مهمونی هر چی هم که از شوهرتون ناراحت بودید بهشن کم توجهی میکردین و به یه شخص مجرد توجه میکردین .این بدترین تنبیه برای یه مرده.

    - - - Updated - - -

    البته منظورم این نبود که شما به اون مرد توجهی داشتید منظورم از دید همسرتونه

    - - - Updated - - -

    خواهرشون از شما بزرگترن؟چندسالشونه؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید تنها92 تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 17 تیر 92)


 
صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 بهمن 94, 16:58
  2. عوارض شکست عاطفی (راهنماییم کنید)
    توسط hooty در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 23:36
  3. دعوا با خانواده همسرم تو رو خدا راهنماییم کنید
    توسط مامان نگین در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 بهمن 91, 19:21
  4. ::>> راهنماییهای مدیرهمدردی به دختر و پسران در موضوع رابطه و عواطف و
    توسط فرشته مهربان در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 02 بهمن 89, 04:14
  5. +توروخداراهنماییم کنین...
    توسط kaiwan در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 دی 87, 11:47

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.