به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow از چاله در اومدم افتادم توچاه زندگی

    از وقتی یادم میاد تو خونه پدریم صدای بحث و دعوا بود برادرهام به خاطر جو خونه بیشتر وقتشون رو بیرون از خونه و با دوستاشون میگذروندن ولی من به خاطر دختر بودن و اینکه اهل دوست و رفیق نبودم بیشتر وقتم رو تو خونه میگذروندم و شاهد خیلی چیزا بودم رابطم با برادرهام بد نبود فقط زمانی که مدرسه بودم میتونستم خوشحال باشم تو مدرسه خیلی شیطون بودم ولی چون درسم خوب بود همه دوستم داشتن.مشکلات خیلی زیاد بود از پول گرفته تا ماه به ماه خونه نیومدن بابا تازه این وسط مامانم یه پسر دیگه به دنیا اورد که خرج و گریهای اون موقع دعوا شد قوز بالاقوزر.اگه بخوام همه رو تعریف کنم خیلی طولانی میشه پس بیخیالش.من حتی به خاطر قهر بابا مامانم حدود هشت ماه خونه عموم بودم.روزها همین جوری میگذشت تا اینکه پای یکی از دوستای داداشم تو خونمون باز شد تا اون موقع کسی رو مثل اون ندیده بودم خوش پوش خوش خنده از همه مهمتر خوش بو اخه من عاشق بوی عطرش شدم و مست صدای خندهاش.گذشت و مادر دوست برادرم که الان همسرمه از من خواستگاری کرد منم به خاطر سن کمم و اینکه نمیدونستم از زندگی چی میخوام قبول کردم.همسرم قبل از من کسی دیگه رو میخواسته و حالا به خاطر احترام یا ترس از مادرش راضی به این ازدواج شده واین مشکل بزرگی برای من شد حتی توی دوران عقد که حدودا چهار سال بود من یادگاریهای اون دختر رو پیدا میکردم وبعد از یه دعوا با یه شاخه گل گول میخوردم وبعد روز از نو روزی از نو. البته نا گفته نماند بعد از عقدمون همسرم با اون دختر رابطه نداشته ولی فکر نکنم حتی یه لحظه هم از فکر اون خارج شده باشه تازه یه وقتایی من رو با اون مقایسه میکرد.مشکلاتم به خاطر این که همسرم منو نمیخواد خیلی زیاده با اینکه حدود هشت سال از با هم بودنمون میگذره. همسرم از هر چیزی استفاده میکنه برای تحقیر من جلو همه باهام بد حرف میزنه تحقیرم میکنه جالبش اینه که به من تهمت هم میزنه و بهم میگه سبکی در صورتی که رفتار من با مردها خیلی سنگینه و خودش هم اینو میدونه ولی برام به پا گذاشته.از کارهاش خسته شدم یعنی اگه یه کسی باشه که پشتم باشه با پسرم از زندگیش میرم ولی حیف که خانوادم زیادی بهم اهمیت نمیدن اخه با بچه خودش هم خوب نیست چون من رو دوست نداره بچه من رو هم دوست نداره.لطفا یه راهی جلو پام بزارید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 09:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    190
    سطح
    3
    Points: 190, Level: 3
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینکه با شما بد حرف میزنه دلیل به این نمیشه که دوستتون نداره .چطور مطمئنی که دوستت نداره؟از اول دوران عقد همینطور بود؟شاید ربطی به گذشته نداره و چیزی بجز اون دختر قبلی داره آزارش میده

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ساحل عزیز ممنون از توجهت راستش اول عقدمون خیلی تلاش میکرد که با من خوب باشه ومن این رو قشنگ حس میکردم ولی بعد انگار دید تلاشش بی نتیجس یواش یواش رویه اش رو عوض کرد و اخلاقش برگشت تا اینجا که دیشب وقتی از سر کار برگشت و من باهاش صحبت کردم بهم گفت که باهاش صحبت نکنم چون خستس.میدونی اگه از چیز دیگه ناراحت باشه به من نمیگه و تا من ازش دلیل بد خلقی هاش رو میپرسم میگه شوهر بد ندیدی که به من میگی شوهر بد.خیلی بی منطق با مشکلات برخورد میکنه و همیشه شروع میکنه به داد و بیداد وقهر میکنه

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array
    عزیزم، گذشته هر جوری که بوده، گذشته! امروز توی این خونه و در جایی که شما برای خودت همسر و مادری هستی؛ برامون صحبت کن!
    چند سالتون هست؟ شما چقدر تحصیلات دارید؟
    شاغل هستید یا توی خونه؟ از صبح که بلند میشی تا شب چه کارهایی میکنی؟
    همسرت وضعیت شغلیش چه جوریه؟ چه ساعت هایی خونه س؟ وقتی هست چیکار میکنه ؟
    ارتباط جنسی شما با ایشون چه جوریه؟
    اخلاق شما چه جوریه؟ به ظاهرت اهمیت میدی؟ پسرت چند سالش هستش؟
    میدونی همسرت به چه چیزهایی علاقه داره؟
    خودت واقعا همسرت رو دوست داری یا الان هم فقط بوی عطرش مسحورت میکنه؟
    احساست به همسرت چیه؛ دقیقا؟
    ارتباط شما با خانواده ی ایشون و همسرت با خانواده ی شما چه جوریه؟
    وقتی عصبانی میشید چی کار میکنید؟ نگاهتون به مشکلات زندگی چه جوریه؟
    فکر کنم پاسخ این سوالات بتونه کمکمون کنه درک بهتری از زندگیتون پیدا کنیم و با کمک هم بتونید بهترین لحظات رو با همسرتون داشته باشید.

    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  5. 2 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    taraneh89 (یکشنبه 16 تیر 92), دختر مهربون (یکشنبه 16 تیر 92)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم من متولد سال68 هستم ودر حال حاضر یه پسر سه ساله دارم که تمام روز رو با اون سپری میکنم و اجازه بیرون رفتن از خونه رو جز چهارشنبه که میرم خونه مادرم رو ندارم.زمانی که ازدواج کردم اول دبیرستان بودم و تا پیش دانشگاهی ادامه دادم وبعداز اون اجازه شرکت در کنکور رو بهم نداد.همسرم هر روز صبح میره سرکار وساعت چهار میاد خونه و بعداز سلام یا میشینه جلو کامپیوتر یا پای تی وی البته بدون هیچ صحبتی منکه نمیتونم برم طرفش چون خستس پسرم هم که میره پیشش به عنوان بازی یا میزنش یا گازش میگیره که دردش بیاد و دیگه طرفش نره.من از نظر رفتار دختر شادی هستم ولی باید وقتی همسرم خونس یه گوشه بشینم وگرنه عصبانی میشه در کل دارم یواش یواش خودم رو هم فراموش میکنم ولی نمیزارم اون هیچ کمبودی حس کنه وقی از سرکار میاد باظاهری کاملا اراسته و با رویی خوش به استقبالش میرم میتونم به جرات بگم هیچی براش کم نمیزارم در مورد رابطه جنسیمون به نظر اون عالیه چون فقط به خواسته خودش اهمیت میده وکلا این رابطه پنج دقیقه هم طول نمیکشه .بزار روراست درمورد دوست داشتنم بگم وقتی عطر قدیمش رو میزنه عاشقش میشم و بی اراده به سمتش کشیده میشم ولی در کل دوستش دارم و برای درست کردن رابطون خیلی تلاش کردم اما یه وقتایی ازش متنفر میشم و میخوام برم جایی که هیچ نشونی ازش نباشه.همسرم فقط یه مادر داره که خود همسرم به رابطه من با مادرش حسادت میکنه ما خیلی با هم خوبیم ولی همسر من با خانواده من به خصوص برادرهام خیلی مشکل داره که توی یه تاپیک دیگه از بچهای تالار در موردش کمک خواستم. اوایل وقتی باهم دعوامون میشد منم پا به پای اون تو دعوا پیش میرفتم ولی دیدم پسرم خیلی عذاب میکشه ولی الان به خاطر اینکه دعوا نکنیم به تمام حرفاش بی چون و چرا گوش میدم وقتی هم صداش میره بالا بلند میشم میرم که تمومش کنه یه چیز دیگه من اینقدر تو خونه بابام دعوا دیدم که از دعوا متنفرم و همیشه این وسط همسرم قهر میکنه و من میرم منت کشی کاملا جاهامون باهم عوض شده یه بار من نرفتم منت کشی حدود سه هفته باهم قهر بودیم اخر سر من کم اوردم و رفتم طرفش اخه جایی که نمیرم بازم وقتی اشتی هستیم به زورم که شده چهار کلوم حرف ازش میکشم.من زیادی بودنم رو با تموم وجود حس میکنمیه وقتایی دلم میخواد اینجوری بترکونمش
    ویرایش توسط shadlin : پنجشنبه 13 تیر 92 در ساعت 00:16

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    تا حدودی از نوشته هاتون معلومه که دختر شادی هستین. من هر چند در کل آدم منفی نگری هستم ولی فکر میکنم که اگر شوهرتون به کس دیگه ای فکر میکرد یا دوست تون نداشت ازتون بچه دار نمیشد

  8. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,367 در 1,792 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Talking

    شادلین.ازآخرپستت خندم گرفت،ازپرانرژی بودنت خوشحال شدم.بایه جمله ت موافق نیستم"من زیادی بودنم رو باتمام وجود حس میکنم"اگه خانوادت بینشون دعواهایی هست اگه فکرمیکنی شوهرت بهت توجه نمیکنه،دلیل نمیشه فکرکنی زیادی هستی،تو با ارزشی چون وجود داری،بنده عزیزخداهستی،با ارزشتری چون مادرهستی،وبازهم با ارزشترکه دنبال راه حلهای منطقی برای زندگی خوب.من متاهل نیستم هنوز چیزایی که درکتابها خوندم به تجربه زندگی متاهلی ندیدم که الان باید کدومشو بهت بگم پس راهنماییت نمیکنم دراین زمینه،ولی فکرمیکنم شوهرت دوست داره،اگه مینوشتی تحصیلات شوهر چقدره وبرچه اساسی فکرمیکنه سبکی؟اعتقادات هردوتون چطوره وچقدرباهم فرق داره؟شاید بقیه دوستان بهترودقیق تربتونن کمکت کنن

  9. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    del (دوشنبه 17 تیر 92)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امین خیلی قشنگ حرف میزنی ادم امیدوار میشه.همسر من تا اول دبیرستان بیشتر درس نخونده دیپلمش رو خریده.در مورد اینکه فکر احمقانش که من سبکم باید بگم اگه من باکسی که اون ازش خوشش نمیاد صحبت هم کنم اون میگه من سبکم دیگه چی برسه به خندیدن اوایل ازدواجمون حتی وقتی من با پسرخاله یا پسر دایی سلام و علیک هم میکردم یه هفته دعوا داشتیم اخه تو فامیل خودشون همه به هم به چشم بد نگاه میکنن من بعدا فهمیدم که خود همسرم قبلا با دختر خالش دوست بوده شکاک بودنش برای این چیزاس اخه از قدیم میگن کافر همه را به کیش خود پندارد.وای خدا من اول عقد داییش با من یه کارهایی میکرد که شاخ در اوردم.راستی توجیه گفته بود اگه دوستم داشت ازم بچه دار نمیشد من بچه بودم و کم عقل ما مشکلاتمون زیاد بود و من درمونده برای حل این مشکلات که مادر شوهرم تز داد اگه بچه دار بشم همسرم اخلاقش خوب میشه منم بی عقل قبول کردم رفتم دکتر زنان و با کمک دکتر همسرم رو برای بچه دار شدنم گول زدم همسرم اصلا خبر نداشت من دارم چیکار میکنم.ببینین دوستان من تو این زندگی که هستم هیچ اختیاری از خودم ندارم حتی برای مهمون دعوت کردن مثلا من برای امشب مهمون دعوت کردم و همسرم خیلی راحت زنگ زد گفت ما خونه نیستیم که مهمونامون نیان یعنی خوردم کرد رفت بهش گفتم چرا این کار رو کردی گفت تا تو باشی بدون اجازه من مهمون دعوت نکنی.راستش دیگه توش موندم به دادم برسید

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 شهریور 92 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    372
    سطح
    7
    Points: 372, Level: 7
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدای من یعنی کسی نیست یه راه چاره نشون من بده.بچها کمک کنید.لطفا به فریادم برسید

    دیگه دارم به ته خط میرسم

  12. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    بینین دوستان من تو این زندگی که هستم هیچ اختیاری از خودم ندارم حتی برای مهمون دعوت کردن مثلا من برای امشب مهمون دعوت کردم و همسرم خیلی راحت زنگ زد گفت ما خونه نیستیم که مهمونامون نیان یعنی خوردم کرد رفت بهش گفتم چرا این کار رو کردی گفت تا تو باشی بدون اجازه من مهمون دعوت نکنی.
    سلام.
    من زیاد تجربه ندارمو زیادم نمیدونم چه راهکار کلی و جامعی باید براتون بگم.
    اما این دو سه تا جمله رو که دیدم، به نظرم اومد چیزی باید برای شما روشن بشه.

    دوست عزیزم، حتی زن و شوهر هایی که وضعیتشون با هم عالیه، این هماهنگی رو قبل از دعوت کردن مهمون انجام میدن.
    مهمون دعوت کردن چیزی نیست که فقط به شما بستگی داشته باشه. آدم یه وقتایی حوصله مهمون رو نداره یا هزار تا چیز دیگه.

    در کل منظورم اینه که شما داری به تلافی اینکه ایشون رفتار خوبی نداره، رفتار نامناسب دیگه ای انجام میدی که به مشکلاتتون میافزایی!

    شما در تلافی کارای بد ایشون، دست روی بد جایی گذاشتی! اقتدار همسرت!!
    چیزی که بهترین مرد ها هم اگه اون رو در خطر ببینن گارد دفاعی و حتی در موارد احساس خطر شدیدتر، گارد تهاجمی میگیرن.

    به نظرم تصور کن که همسرت کامل ترین و بهترین مردی هست که میخواستی، و چند روزی در مورد رفتارهای نامناسب خودت (فقط و فقط خودت) فکر کن و اونها رو بنویس. بدون اینکه همسرت رو متهم کنی.

    در آخر بهت پیشنهاد میکنم این فایل ها رو گوش بدی.

    دانلود رایگان سخنرانی های روانشناسی - دانلود سمینار خانواده موفق (ارتباط زن و شوهر و خانواده ها) (دکتر شاهین فرهنگ)

    یک قسمتش رو دانلود کن اگه به نظرت خوب اومد همه ش رو گوش بده و مهمتر اینکه بهشون عمل کن.
    امیدوارم بتونی زندگی خوبی رو برای خودت و خانوادت رقم بزنی
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  13. 2 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 17 تیر 92), mohammad6599 (دوشنبه 17 تیر 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.