بااینکه دروغهاش برام ثابت شده خودمودست کم میگیرم وبازم باهاش ادامه میدم

[matinalone]

سلام
همونطوری که بهتون گفته بودم بهش پیام دادم وباهاش قطع رابطه کردم ولی بایه پیامش دوباره به سمتش برگشتم وقتی نوشت فکرمیکردم به فکرمی درحالیکه میبینم نگرانم نیستی وبیخیالم شدی ونمیدونی که من عمل کردم بعدخدافقط تورودارم
این پیامش باعث شدبه سمتش برگردم ولی پشیمونم چون دروغگوه روی هیچ کدوم ازحرفهاش نمیمونه همش بهانه میاره یه نمونه کوچیک بگم قراربودبامسئول بانوان صحبت کنه من پیش ایشون کارکنم هی امروزفرداکردونرفت یامیگه نیم ساعت دیگه زنگ میزنم بازم خبری ازش نیست خسته شدم
امروزتواداره همکارمون بهم گفت شمابااقای...نامزدکردیدگفتم نه من جواب ندادم وایشون گفتندکه اقای... به ماگفتندباشمانامزدند
چیکارکنم بتونم روی حرفی که زدم بمونم غرورم روحفظ کنم وباهاشون دوباره رابطه برقرارنکنم

[s.esmailzadeh]

با سلام دوست گرامی
با توجه به اینکه مدت دوستیتون طولانی مدت بوده این وابستگی خیلی طبیعی هست . مثلا فرض کنید انسانی که معتاد هست خواسته باشیم به یکباره مواد مخدر از او بگیریم و بخواهیم او را ترک دهیم چه اتفاقی روی می دهد؟
ببینید دوست گرامی ارزش وجودی شما بیشتر از این است که با فرد دروغگویی بخواهید عمرتان را هدر دهید . درست هست شما وابسته او هستید نمیتوانید به یکباره ترکش کنید ولی از همین الان کم کم شروع کنید مثلا این هفته تصمیم بگیرید به هیچ عنوان پیام هایش را جواب ندهید این کار را تا دو هفته ادامه بدهید . توی این مدت اگر زنگ زد طوری رفتار کنید گویا تمایل به حرف زدن ندارین بعد این دوهفته ارتباط رو در رو هم به حداقل برسونید هرجا او هست شما نباشید بعد از این دوهفته جواب تلفنهایش هم به ندرت بدهید مثلا از هر 5زنگ یکی جواب بدهید البته با بی میلی و خیلی سرد پاسخ دهید . از کارهایی که شما را به یاد او میندازد پرهیز کنید سعی کنید تنها نباشید در گروهای ورزشی ثبت نام کنید و سرتان را با هرکاری که میشود مشغول کنید تا دوباره به سمت او نروید .
زمانبر است ولی شدنی است

[matinalone]

باایشان ارتباط حضوری انچنانی ندارم شایدهرماه یک بارکه به ندرت اتفاق می افتدخیلی زودزودبخوایم همدیگرروببینیم دوماه یکبارهست تلفنی حرف میزنیم اونم که تازگیازنگ نمیزننداگه زمانی خواستندحرف بزنندلطفابامن تماس بگیریدمیفرستندتازه میگن روم نمیشه شارژبخرم اگه گیربیارم میخرم انگاری هیچ جاشارژنمیفروشن
دیگه خسته شدم بااینکه میدونم کارم اشتباهه ولی بازم وسوسه میشم
یه کاراشتباهی کردم که عذابم میده بیرون بودم بادوستش اومدگفتم سوارماشینتون نمیشم ولی اصرارکردوتادم درخونمون من رورسوندندخیلی عذابم میده چراسوارماشین شدم بااینکه جلونشست وکاری بامن نداشت ولی عذاب میکشم به خاطرسهل انگاریم

[ویدا@]

سلام دوست عزیز

نظر من اینه خیلی محکم و بااراده تمام راه های ارتباطی رو ببندید .

شما الان راه درست رو پیدا کردید کافیه با اراده رفتار کنید و با نوسانات ذهنیت رو به رو بشی.....

روی تصمیمت مصمم باش و دیگه به هیچ وجه برنگرد بعد که آتیش احساسات کمتر شد خودت به نتایج بهتری میرسی.

از تکنیک توقف ذهن استفاده کن خیلی کمک کننده هست.اوقاتت رو پر کن و تا فکرش آمد از تکنیک توقف ذهن استفاده کن.

در این فرایندی که قرار گرفتی تنها عنصر مهم سرعت عمل و محکم بودن در تصمیمه

بدون هیچ احساسی و محکم رابطه را قطع کن.....

باور کن ادامه این وضعیت فقط باعث آسیب به خودته .....

http://www.hamdardi.net/thread-8577.html

http://www.hamdardi.net/thread-7257.html

برات موفقیت آرزومندم.

[reyhan]

عزیزم من که الان حرفاتو تو تاپبک قبلیت میخوندم کلی ترسیدم.چطوری بازم جوابشو میدی؟
تمومش کن و حتما حتما همه راههای ارتباطیتو با این آقا ببند.حتما حتما آی دی هاتو ببند و خط موبایلتو عوض کن و اصلا اصلا باهاش هیچ صحبتی نداشته باش.اون که همه نیت های شومشو خودش بهت گفت اونوقت شما............
اینجور آدما شیادهایی هستند که میدونن با چه جملاتی دخترارو خام کنن.اون با رفتارهای گذشتش میخواسته همه پل های پشت سرتو خراب منه و کمی هم موفق شد.عزیزم اون فقط به دنبال جسم شماست.تو رو خدا تمومش کن.

[matinalone]

میدونیدبیشترازهمه چی عذابم میده
اینکه میگه واقعاقصدونیتم خیره ببخشیداین جمله روبه کارمیبرم من دختربازنیستم سنم ازاین حرفاگذشته من هم ابرودارم ولی جلونمیادکاری نمیکنه که ادم بهش اعتمادکنه به هرکسی میرسه میگه من فلانی رومیخوام نشون کردمه ولی وقتی حرف ازخواستگاری میشه جامیزنه میگه تامن خونه نخرم نمیتونم جلوبیام من گفتم تودوره نامزدی خونه به چه دردی میخوره خندیدوگفت تونمیدونی لازمه خونه داشته باشم تابتونم خواستگاری بیام
توروخداشماهاقضاوت کنیدیک پسرکه دختری روواسه ازدواج انتخاب کنه امروزفردامیکنه بهانه میاره یه روزمیگه خانوادم ال میکنند روزبعدمیگه خانوادم مشکلی ندارندمن میخوام شرایط جورشه
یه بارهم امتحانش کردم گفتم توفلان مغازه همون طلایی که من میخوام دارندشبش گفتم رفتی ببینی گفتش رفتم ولی مغازه داره نبودمن هم نتونستم منتظربمونم اگه ادم یکی روبخوادبهانه میاره
خستم ازهمه چیزخستم

- - - Updated - - -

حوصله هیچ کاری روندارم زودعصبی میشم فقط میخوام تنهاباشم کسی دورورم نباشه کسی نگه کجارفتی باکی رفتی چیکارکردی ازسوال جواب بدم میاد ارزومیکنم کاش یه جایی یه مسافرتی بودمیرفتم وکسی دوروورم نبود نمیخوام صدابشنوم چون حس میکنم بامیخی چکشی چیزی روی سرم میزنندهرصدایی اذیتم میکنه مدام بهانه گیری میکنم وقتی بیرون میرم نمیخوام کسی باهام بیاداونم که خانوادم اجازه نمیدن تنهابرم بابهانه های مختلف زودی مامان دنبالم میادازاین کارش متنفرم ازاینکه اجازه نمیده تنهاباشم فکرکنم میخوادازهمه سردربیاره بعدش فورابه باباخبربده تقی به توقی میخوره به بابامیگه ادم دلش میگیره باهاش دردودل میکنه ولی زهرمارش میکنه دیگه ازمجردی خسته شدم میخوام خودم خونه وسرپناه داشته باشم ازطرفی هم نمیخوام باباواسم جهیزیه بخره وسرم منت بذاره که واست فلان چیزروخریدم کاش کاردرست وحسابی داشتم وخودم ازپس مخارج خودم برمیومدم تحصیلاتم کم نیست ارشددارم ولی کاردرست وحسابی ندارم باباازاول ازدختربدش میومدمن هم نمیخوام بچم دختربشه

- - - Updated - - -

نمیگم باباواسمون کم گذاشته تاجایی که تونسته کمکمون کرده ولی منتشم سرمون گذاشته دیگه خسته شدم ازخودم بیزارم ازاینکه بازیچه شدم اون دخترمغروردانشگاه که کسی جرات نمیکردبهش نگاه کنه اگه جزوه میخواستندازیه نفردیگه خواهش میکردندازم بگیره بازیچه یه پسرشدکه خیلی ازش پایین تره چون اولین تجربم بودیه سال هی حرفهاش روتکرارکردتاخامم کردوباهاش حرف زدم به خاطراین موضوع هم مدام حرف میشنوم خانواده انقدربهم اعتمادداشتندکه اجازه داشتم به راحتی همه جابرم حتی سفردانشجویی وجمعی خارج هم اجازه دادندرفتم ولی حالاتاسرخیابون اجازه رفتن ندارم
خیلی دوست دارم سرم روبذارم زمین ودیگه بیدارنشم خسته شدم

[s.esmailzadeh]

دوست گرامی
من دانشجوی روانشناسی بالینی هستم . و از این مسائل استادهایمان خیلی برایمان تعریف کردن و همیشه میگویند مردی که زنی را بخواهد هیچ چیز جلودار او نیس هرکاری برای رسیدنش میکند تمام حدسیات شما در رابطه با این اقا درست هست ایشون هیچگاه جلو نمیایند برای خواستگاری فرد دروغگو هیچ هدفی در زندگی خود ندارد مطمنا در رابطه با دوستی با شما هیچ هدف خیری جز ازار اذیت شما ندارد خواهش میکنم هر چه زودتر از این رابطه فاصله بگیرید . و این رابطه جز صدمه زدن به شما هیچی ندارد
اگه زمانی وسوسه شدید بیاید نت و تاپیک بزنید و درد دل کنید ما شنوا هستیم و کمکتان میکنیم

[matinalone]

بااینکه میدونندمن ازکلمه میبوسمت بدم میادوبارهاوبارهاازش خواستم تکرارنکنه ولی بازم اخرحرفهاش میگه میبوسمت
حتی بهش گفتم زمان این حرف نیست بازم کوتاه نمیادوتکرارمیکنه
تازه دوستشم بلندبلندمیگفت تابشنوم مدام میومدسرکوچتون من شاهدبودم بااینکه من باهاش حرف نمیزنم وازش متنفرم چون یه سری حرف ازش شنیدم مثلابهش گفته بوده ازدواج نکن جزبدبختی چیزدیگه ای نداره دختره طلسمت کرده وازاین حرفا

[شیدا.]

متین عزیز،

رفتار خانواده ات بخاطر حرفهایی هست که اون آقا زده، توی کوچه و همسایه و اداره و فامیل و ... هم جا شهره عام و خاص شدند.
با این حال خیلی آروم برخورد می کنند.
شما اگر می خواهی آرامش گذشته ات را بدست بیاری، باید مجددا اعتماد خانواده ات را به دست بیاری.

نه این که از دستشون فرار کنی و خودت را توی چاه بندازی.
اگر رابطه ات را صددرصد با این آقا قطع کنی، بعد از مدت کوتاهی اعتماد خانواده ات هم برمی گرده.

[matinalone]

نمیدونم طبیعیه یانه
میخوابم خوابشومیبینم همش به فکرشم یه لحظه نیست که بهش فکرنکنم مدام یادحرفهاش کاراش میفتم خودم هم ازاین همه فکرخسته شدم
اگه دختربوداین همه بهش فکرنمیکردم چرابه ایشون این همه فکرمیکنم بااینکه بی محلیهاش رودیدم بدقولیهاش بهم ثابت شده ولی بازم بهش فکرمیکنم

- - - Updated - - -

همه ادماحس ششم دارندوهمین حس باعث میشه به خیلی چیزاپی ببرندهمیشه وهمیشه حسم بهم میگه هیچکدوم ازحرفهایی که بهم زده باصداقت نبوده هرچندقسم میخوردولی فکرمیکنم داره انتقام التماسهاش رومیگیره ازدردوستی واردشدتاوابستم کنه وبه این نحوخوردم کنه