به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 92 [ 09:32]
    تاریخ عضویت
    1392-4-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    20
    سطح
    1
    Points: 20, Level: 1
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    6 نمي دونم بايد تا آخر برم و يا همين جا تمومش كنم؟

    سلام دوستان دختري هستم 35 ساله كه حدود 9 ماهه با كسي كه دوستش داشتم و 39 سالشه عقد كردم و قراره شهريور عروسي كنيم. قبل از اون حدود 3 سال با هم دوست بوديم ولي راستش نمي دونم كه بايد ادامه بدم و يا اينكه همين جا تمومش كنم. ازتون مي خوام راهنماييم كنين. ازتون عذر مي خوام كه مطلبم كمي طولاني ميشه ولي چه كنم كه بايد توضيح بدم. قبل از هر چيز به خصوصيات نامزدم مي پردازم: از لحاظ ظاهري چهره خوبي داره (متوسط) كه البته منم از لحاظ ظاهري در حد متوسط هستم. از نظر تحصيلات دانشجوي ترم اخر كارداني در رشته مكانيكه و من مهندس كامپيوترم. هر دو مون در يك جاي معتبر كار مي كنيم . (همكار هستيم ولي كارمون جوريه كه اصلا همو نمي بينيم.) ايشون قبلا يك بار ازدواج كرده. و از اون به بعد به صورت مجردي زندگي مي كنه. كه البته خانواده من اصلا موافق نبودن ولي بخاطر اينكه من دوستش داشتم قبول كردن. رابطه من با خانوادش خيلي خوبه. اخلاقش گاهي وقتها خوبه و خيلي وقتها عصبي. و اينكه بعضي وقتها به من دروغ مي گه (البته خودش مي گه دورغ نمي گم من فقط نمي گم.) از لحاظ مالي هم زياد خوب نيست چون همش داره قسط مي ده و چيزي از حقوقش نمي مونه و مثلا ما قراره شهريور عروسي كنيم. خيلي با سختي مواجه هستيم. كه من خودم همش سعي مي كنم كارا رو رديف كنم. (مثل هزينه رزرو آرايشگاه - لباس عروس - آتليه و ... كه مثلا به عهده ايشونه + جهاز كه بايد خودم تهيه كنم .) حتي در مورد خونه هم من خيلي حرص و جوش خوردم و قراره بريم خونه يكي از فاميلا تا خونه خودمون كه حاضر شد بعد بريم اونجا. من با مشكل ماليش هم كنار اومدم. چون فكر مي كنم داره تلاششو مي كنه كه يك كارايي بكنه ولي تو اين جامعه ما كه اينقدر گرونيه با اين حقوق هاي كم آدم هر كاري هم كه بكنه بازم كم مياره. ولي چيزي كه منو ناراحت مي كنه اخلاق بدش و پنهان كاريشه. و اينكه فكر مي كنم ايشون هنوز از زندگي مجردي خسته نشده و هنوز هم مي خواد همون روال قبل رفت و امد با يك سري دوستاشو ادامه بده. البته دوستاش از همكاراش هستن ولي راستش من زياد اونا رو قبول ندارم. يك شب كه خونه ما بود شامشو خورد و خواست كه بره خونه. البته قبلش يكي از دوستاش زنگ زد و شنيدم كه اين كلي فيلم بازي كرد و يك آدرسي داد كه ديدم شبيه آدرس خونه ماست. و فهميدم كه با دوستش قرار گذاشت كه بياد نزديك خونه ما كه با هم برن به خونه خودش. كه وقتي ازش پرسيدم كي بود گفت يكي از همكارا بود كه تازه اومدن نزديك خونه شما ميشينن و مي خواست ادرس سرويس اداره رو بپرسه كه صبح چجوري بره اداره. منم به روي خودم نياوردم و حدود ساعت 12 شب بود كه خداحافظي كرد و رفت. وقتي كه رفت از پنجره تا دم خيابون كه ميرفت رو زير نظر گرفتم كه ديدم با موبايل با كسي صحبت كرد و تا رفت سر خيابون يك ماشين اومد نزديكش و سوار شد و رفت. بعدش من زنگ زدم كه رسيدي يا نه. كلي براي من فيلم بازي كرد كه اره رسيدم . ماشين نبود و به سختي گير اومد و ... كه من گفتم خوب . حال دوستت چطوره؟ گفت كدوم دوستم؟ گفتم هموني كه سوار ماشينش شدي. گفت كه كسي نبوده و هر كاري كردم به روي خودش نياورد در صورتيكه من مطمئن بودم اونجا كسي هست كه اين نمي گه. از من اصرار و از اون انكار. خيلي ناراحت و عصبي شدم و از اينكه مي ديدم اينقدر واضح داره بهم دروغ مي گه دچار شك و ترديد زياد شدم كه اون چه كسيه كه من مي دونم هست ولي اين نمي گه و چه دليلي داره كه دروغ مي گه. چون قبلا هم پيش اومده بود كه زنگ مي زدم و مي گفت فلان همكارم اينجاست و داريم تخته نرد بازي ميكنيم و منم هيچ وقت نگفتم چرا اون هست و يا چرا اومده؟ براي همين با وجود اينكه ساعت حدود 1 نيمه شب بود به بابام گفتم من بايد برم بيرون پيش همسرم يك كار واجب دارم و برمي گردم. بابام اول موافقت نكرد ولي بعد راضيش كردم. خونه اونم به ما نزديكه و با ماشين حدود 10 دقيقه طول مي كشه. براي همين رفتم سوار ماشينم شدم و رفتم جلوي خونش. اولش زنگ زدم ولي كسي جواب نداد.اينجا بود كه دستمو گذاشتم روي زنگ . كه يكهو ديدم با يكي از همكاراش كه مرد مسني هم هست اومد پايين. كه آره چيه؟ چرا اومدي؟ گفتم اومدم ببينم تو چرا به من دروغ مي گي؟ من مي دونستم تو مهمون داري ولي چرا نگفتي؟ دليل مخفي كاريت چيه؟ همكارش هم شروع كرد به اينكه من اومده بودم با ايشون كاري داشتم براي همين اينجا هستم. ( اين همون همكاريه كه گفتم بعضي وقتا زنگ مي زد مي گفت اومده داريم تخته بازي مي كنيم و به نظر من معتاده. مثل اين ادماي ترياكي مي مونه. چون قيافش اينطوري نشون مي ده.) گفتم اومدي كه اومدي. چرا پنهون كاري مي كنه مگه قبلا كه مي گفت شما اينجا هستين من چيزي مي گفتم كه الان اينكارو مي كنه. هر كسي جاي من باشه هزار تا فكر مي كنه. و به اون طرف هم گفتم مگه تو خونه زندگي نداري كه نصفه شب زنگ مي زني مياي خونه اين. برو با هم سن و سال خودت بگرد و دور اينو خط بكش. و اون رفت كه سوار ماشينش بشه . اينجا بود كه يكهو نامزدم چنان سيلي اي به من زد كه نگو. بعد هم اينقدر منو تو كوچه، كنار در و جلوي ماشين همكارش كتك زد كه نگو كه آره تو چرا اومدي اينجا و به تو چه؟ بعد هم دست منو كشيد برد تو خونه و اينقدر اونجا هم منو زد كه نگو. وقتي هم كه خواستم برگردم خونه نذاشت و حتي نذاشت با تلفن به خانوادم و خانوادش خبر بدم. تا صبح منو نگهداشت و منم تا صبح گريه كردم و از درد گوش و سر و بدن به خودم مي پيچيدم. بعد كه ديد حالم بده خودش پشيمون شد و با كاراش سعي كرد كه از دلم دربياره . دستمال گرم كرد كه بزارم روي گوشم و حتي گريه كرد و گفت كه تو نبايد اين كارو مي كردي كه من اينطوري عصباني بشم و ... ولي من ديگه باهاش حرف نزدم. صبح شد و من رفتم خونه لباس هاي كارمو پوشيدم و رفتم سر كار. اونم همينطور. اينقدر حالم بد بود كه نگو. از سردرد داشتم مي مردم. رفتم تو اينترنت و عوارض ضربه به سر رو خوندم و خيلي نگران شدم كه رفتم قسمت پزشكي ادارمون. اونجا وقتي با پزشك اداره صحبت كردم گفت كه حتما بايد بري سي تي اسكن. چون ممكنه خطرناك باشه. كه همون لحظه نامزدم زنگ زده بود به محل كارم و همكارم بهش گفته بود كه من حالم خوب نبود و رفتم قسمت پزشكي. آنجا در مطب دكتر بودم كه از پنجره دكتر ديدم كه داره مياد اونجا. و به دكتر هم گفتم كه باهاش حرف بزنه. اومد و گفت چي شده . گفتم دكتر گفته بايد بري سي تي اسكن، خطرناكه. اونجا بود بازم خيلي ناراحت شد و رفت خودش با دكتر حرف زد و بعد اومد گفت برو وسايلتو جمع كن بريم بيرون اداره سي تي اسكن. خلاصه ما رفتيم و خدا رو شكر مشكل خاصي پيش نيومده بود. و دوباره شروع به عذرخواهي كرد و منم گفتم تو مي دوني من رو دروغ حساس هستم چرا به من دروغ مي گي؟ كه اونم بهانه كه من دروغ نگفتم. من فقط بهت اين موضوع رو نگفتم. شما بگين. اگه اون شب جاي من بودين چه فكري مي كردين؟ آيا كار من اشتباه بود؟ اون همش اين بهانه رو داره كه اره تو نبايد اون وقت شب ميومدي. دير وقت بود و غيره. منم گفتم براي اين اومدم كه بدونم با كي مي خوام زندگي كنم؟ از اون شب چون ديدم خودش حسابي پشيمونه به كسي چيزي نگفتم . آيا رفتار اون درست بود. حالا با اين اوضاع نمي دونم عروسي با چنين كسي درسته يا نه؟ كسي كه تو دوران عقد اينجور منو كتك زد بعدش ميخواد چيكار كنه. و اون در صورتي اين بهانه رو مياره كه بارها و بارها بيرون بوديم و ساعت 12 شب منو تنها رها كرده كه بيام خونه. البته لازم به توضيحه كه من ماشين شخصي دارم و با ماشين من بيرون مي ريم. حالا هم اگه اينا رو نوشتم براي اينه كه از اخلاق بدش خسته شدم. بي خود بيخود سر هر چيزي داد و بيداد مي كنه. انگار هميشه اماده براي دعواست. تصميم گرفتم با مادر و برادر بزرگش صحبت كنم چون پدر نداره. و تمام اين مسايل رو عنوان كنم و ازشون بخوام كه باهاش حرف بزنن و بگم كه با اين شرايط نمي تونم ادامه بدم و بهتره كه همين جا تمومش كنم. شما چي مي گين؟ آيا با اونا در ميون بذارم. لطفا كمكم كنيد.

  2. کاربر روبرو از پست مفید roya630 تشکرکرده است .

    خانم ایکس (دوشنبه 14 اسفند 96)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1389-12-08
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    3,339
    سطح
    35
    Points: 3,339, Level: 35
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,374

    تشکرشده 1,334 در 350 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام دوستم

    در برخورد با همسرت جلوی دوستش به نظرم میتونستی طوری رفتار کنی که اون واکنش دیگه ای داشته باشه...آخه جلوی دوستش بد صحبت کردی و غرور مردانه اش رو شکستی

    امااااا

    کار اون هم به هیچ وجه درست نبوده...اصلا اصلا...چرا شما رو کتک زده؟؟؟...بسیار کار اشتباهی کرده...حداقل جواب کار شما این نبوده...میتونست مثلا قهر یا صحبت نکردن باشه نه کتک زدن

    از خودتون بگو...

    دلیل شکست زندگی قبلیشون چی بوده؟

    همیشه همین طور عصبی میشن؟

    چه طوری باهم آشنا شدین؟

    تا حالا و تو دوره ی آشنایی این برخوردها رو نداشته ؟ یا این که داشته و شما ندیده گرفتید؟

    - - - Updated - - -
    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت


    دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
    [size=medium]
    [/size]

  4. 4 کاربر از پست مفید شوکا تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 12 تیر 92), فرشته مهربان (یکشنبه 09 تیر 92), ویدا@ (یکشنبه 09 تیر 92), خانم ایکس (دوشنبه 14 اسفند 96)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 92 [ 09:32]
    تاریخ عضویت
    1392-4-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    20
    سطح
    1
    Points: 20, Level: 1
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    من دختر بزرگ خانواده هستم كه مادرم رو در سن 23 سالگي از دست دادم و تمام مسئوليت خونه افتاد رو سر من. يك خواهر و يك برادر دارم. دليل جداييش داشتن بيماري سر بوده كه همسرش داشته. ما تو محل كارمون آشنا شديم. عصباني زياد ميشه ولي اين اولين بار بود كه كتكم زد. اصولا من خيلي وقتها سعي مي كنم كه رفتار هاشو به روم نيارم و يا اينكه سر موضوعات مختلف كوتاه بيام ولي راستش نمي دونم تا كي مي تونم به اين وضع ادامه بدم. نمي دونم به خانوادش بگم كه اين با من اينوطري كرده يا نه؟

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    [خانم خوب رويا خانم
    اينكه در طول زندگي دعوايي هم اتفاق بيافته عجيب نيست ولي با خصوصيات قرن 21 و ادعاي فرهنگي ما مطلقاً كتك كاري با اون شدت و طول دادن نشانه هاي خوبي از يك آدم سالم نميتونه باشه آدم ممكنه بدليل عدم كنترل عصبانيت يا كشيده يا .. از دستش در بره ولي تنبيه بدني كسي كه هنوز عروسي نكردين و.. . نشانه خوبي نيست البته از يك لحاظ هم شناخت خوبي است . شما با اين آقا با اين خصوصيات اگه دوست داريد زندگي كنيد مباركه وگرنه يا بايد درمان و تغيير پيدا بكنند يا شما دنبال همسر مناسبتري باشين؟ يا اينكه قدرت خارق العاده اي براي مديريت زنگي كه با اينگونه تسليم شدن بعيد است اجازه همچين چيزي داشته باشيد .

  7. 2 کاربر از پست مفید حسين40 تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (یکشنبه 09 تیر 92), شیدا. (شنبه 08 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 92 [ 09:32]
    تاریخ عضویت
    1392-4-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    20
    سطح
    1
    Points: 20, Level: 1
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از اينكه جواب دادين ولي راستش دوستش دارم و متاسفانه مشكل من از اول همين بوده كه به خاطر دوست داشتن با خيلي چيزاش كنار اومدم ولي نمي دونم اگه دوباره تكرار بشه چكار بايد بكنم؟ مي خوام با خانوادش مطرح كنم تا شايد اونا كمي باهاش صحبت كنن. چون به نظر آدماي منطقي اي ميان. مساله اينجاست كه چجوري باهاشون مطرح كنم و چي بگم؟ گاهي وقتا فكر مي كنم مي گم شايد من دارم زياد اين قضيه رو بزرگ مي كنم و شايد اينطوري ها هم كه من فكر مي كنم نيست و ادم بايد صبور باشه ولي خوب بعضي وقتها واقعا از رفتارش كم ميارم.
    بارها و بارها از ازدواجم با ايشون پشيمون شدم ولي حرف اينجاست كه الان چه خاكي تو سرم بريزم؟ اونم تو جامعه ما؟
    خدا مي دونه كه من با چه مشكلاتي كنار اومدم و كجاها هواشو داشتم. فقط و فقط خودش مي دونه كه كجاها كمكش كردم.
    ویرایش توسط roya630 : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 13:33

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1389-12-08
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    3,339
    سطح
    35
    Points: 3,339, Level: 35
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,374

    تشکرشده 1,334 در 350 پست

    Rep Power
    53
    Array
    به نظر من مشاوره برید...میاد مشاوره؟؟

    فعلا به خونوادش چیزی نگید،بازم منتظر باشین تا دوستان بیان و راهنمایی کنن تا اون موقع یه سرچی تو تالار کنین و تاپیک های مشابه مشکل خودتون رو بخونین

    - - - Updated - - -
    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت


    دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
    [size=medium]
    [/size]

  10. کاربر روبرو از پست مفید شوکا تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 08 تیر 92)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    خانم رویای عزیز، به نظر من صحبت کردن با خانواده مشکلی رو حل نمیکنه. شما قراره با خودش زندگی کنید و یک پسربچه کم سن و سال نیست که خانواده بخواهد رویش تاثیر بگذارد. به نظر من باید در این مدتی که فرصت دارین خوب بشناسینش و بر اساس همین شناختی که از خودش بدست آوردین تصمیم بگیرین که با این آدم میتونین برین زیر یک سقف یا نه.
    در ضمن حواستون باشه دوست داشتن آدمی که باعث آزارمون میشه نشون دهنده ضعف شخصیتی ما میتونه باشه. اگر اینطوری باشیم ایراد اساسی و فوق العاده خطرناکی داریم باید روی خودمون کار کنیم.

  12. 4 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    خانم ایکس (دوشنبه 14 اسفند 96), دختر مهربون (یکشنبه 09 تیر 92), شیدا. (شنبه 08 تیر 92), شوکا (شنبه 08 تیر 92)

  13. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    باز قصه تکراری دختری که کار داره، خونه داره، ماشین داره، استقلال داره و دنبال یه مرد می گرده که بشه پسرش و دختر بشه مامانش!!

    همسرته، نه پسرت!!
    از همه نظر هم که با شما اختلاف فاحشی داره، از کار و تحصیلات و سابقه ازدواج و ... چرا خودت را اسیر همچین کسی کردی؟

    چرا دفعه قبل به حرفهای دوستان گوش نکردی؟

    اون زمان که دوست بودید کاری نکردی، الان می خوای جدا بشی؟

    جدا نمی شی چون:
    چرا رابطه ناسالم را ادامه می دهیم؟

    لطفا شك منو برطرف كنيد؟


    به خدا دیگه خسته شدم یعنی بازم باید باهاش بمونم؟

    زمان دوستی جدا نشدی، زمان نامزدی جدا نشدی، دو ساله که اومدی همدردی و هر روز می گی چی کار کنم؟ جدا بشم؟
    یه کم جدی تر به زندگیت نگاه کن. حیف نیست یه عمر کار کنی و بخری و بشوری و بپزی و بچه داری کنی برای پسر بچه ای راحت طلب به اسم شوهر،
    از اونطرف هم کتک بخوری و تحقیر بشی و ...

    تاپیک رابطه ناسالم فرشته مهربان را دنبال کن
    مشاور خوب هم پیدا کن و تصمیم درست بگیر، نه احساسی

    نه اینکه دو سال بعد با یه بچه باز تاپیک بزنی، چیکار کنم جدا بشم؟
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 13:55 دلیل: حذف تکرار

  14. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 12 تیر 92), she (شنبه 08 تیر 92), toojih (شنبه 08 تیر 92), ویدا@ (یکشنبه 09 تیر 92), خانم ایکس (دوشنبه 14 اسفند 96), دختر مهربون (یکشنبه 09 تیر 92)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام به شما دوست عزیز
    دوست عزیز یکم با عقلتون به این موضوع فکر کنید خودتون جوابتون پیدا میکنید ولی معلومه که شما فقط با قلبتون دارین تصمیم میگیرید اونجور که از گفته های بچه ها معلومه شما خیلی وقت که مردد شدید ولی به خاطر علاقتون نمیتونید یک جا بشین و من فکر میکنم بازهم شما با وجود اینکه همه اینجا مخالف ازداواجتون با این اقا هسن شما این کا را میکنید ولی ازتون میخوام ازدواجو کمی عقب بندازید تا شاید چشمها تون کمی بازتر بشه شما میتونید موقعیتهای بهتر از این پیدا کنید فقط عجله نکنید و ببینید این اقا ارزششو داره که شما از خودتون بگذرید

  16. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    خانم ایکس (دوشنبه 14 اسفند 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.