دختری هستم 24ساله 7ماهه با پسری اشنا شدم حدودا 26ساله اوایل همه چیز خوب پیش میرفت و این رابطه خیلی برام جدی نبود اما به مرور زمان رابطه رو به سردی پیش رفت و علت اصلیشم فکر میکنم خودم بودم اوایل بهم توجه میکرد اما هر بار که برای قرار ملاقات اصرار میکرد من ندید میگرفتمش و میتونم بگم ماهی 1 یا دوبار میدیدیم همو نمیدونم این ندید گرفتنای من این رابطه رو خراب کرد یا خودش
چون اواسط دوستیمون دیگه مثل ثابق برای من وقت نمیزاشت هر 4روز یه بار پیداش میشد تازه زنگم نمیزده اس میداد میتونم بگم تو کل روز ازش خبری نمیشد وقتی همکه گله میکردم میگفت کار زیاد داره سرشش شلوغه و این حرفا دوسم داره اینو از چشاش میخونم اما بخاطر غرور خرکی من و خودش نمیخاد مثل ادم رفتار کنه انگار تشنه محبته توجه چیزی که من اصلا نمیتونم ابرازش کنم و باهاش کنار بیام تو قلبم دوسش دارم و دلتتنگشم اما غرورم بهم اجازه نمیده بهش زنگ بزنم از طرفیم میدونم اگه زنگ بزنم شاید مشکل تا حدی حل شه اما چرا من چرا اون زنگ نمیزنه چرا من از خودم مایه بزارم اخه...
تورو خدا یه راهی پیش روم بزارید نمیخام این رابطه تموم شه...
علاقه مندی ها (Bookmarks)