سلام به همه ی دوستان عزیز
من 5 سال با آقا پسری دوستم.میدونم اولین اشتباهم اینجا بود پس از دوستانم میخوام این موضوع رو متذکر نشن.
خوب ما هم دیگرو دوست داریم.باید اینو بگم من ایشونو دوس دارم اما عاشقش نیستم.و فرق این دو رو بخوبی میدونم.ما قصدمون از همون اوایل ازدواج بود اما برای اینکه شرایطمون مناسب ازدواج نبود صبر کردیم تا فراهم شه.حالا که همه چی فراهم شده با مخالفت پدر ایشون مواجه شدیم.اینو بگم که ایشون تو شهر ما دانشجو بودن.و درسشون که تموم شد به شهر خودشون که 5 ساعت فاصله داره برگشتن.
همون موقعه اومدن خواستگاریم .به نظر خانوادم خانواده ایشون معقول و خوب بودند اما فقط به دلیل اینکه سربازی نرفته بودن و کار نداشتن مخالف بودن و به نظر من هم منطقی بود و قبول کردم.اما پدر ایشون از همون اول مخالف بود و حتی حاضر نبود خواستگاری بیاد و گفته بود اگه بیامم جواب من نه اس!!2سال از اومدنشون میگذره . ایشون تو این دو سال هم خدمتشو رفت هم سرکار.تو این مدت هم سعی کرد که پدرشو راضی کنن اما راضی نمیشه!!!!!!با اینکه پدرشون هم از خانواده ی من و خودم تعریف کردن ولی باز هم مخالفن!!و دلایل شون اصلا منطقی نیس!!دلایل شون:1- راه دور!!! 2- رسم و رسومات بهم نمیخوره(در صورتی که اصلا در این مورد حرف نزدن)3-من همون اولم گفته بودم نه!!
میشه مارو راهنمایی کنید و بگین این پدر عزیزو چطور باید راضی کرد با این دلایل بسیار قانع کنندشون؟:confused:
در ضمن هر دومای تحصیلاتمون لیسانس .سن من24 و سن ایشون 28 سال اس
علاقه مندی ها (Bookmarks)