قبل از هرچیزی فکرکنم بهتره اول خودم رو کمی براتون شرح بدم:
27 سال سن دارم/ سربازی رفتم/ مهندسی خوندم/ مدیرعامل یک شرکت نوپا(یکساله)هستم و در یک کارخانه هم مدیرهستم/درامدماهیانه ام 1.5 تا 2 میلیون / ماشین ندارم / باتوجه به هزینه های زیاد راه اندازی کسب و کارم سرمایه نقدی زیادی فعلا ندارم / تخصص و استعداد بالایی در زمینه کاری خودم دارم که امنیت 100درصدی برام ایجاد کرده / تک پسر هستم / از نظر مذهبی معمولیه (نه بیخیال و نه متعصب) / از نظر فرهنگی و اجتماعی باتوجه به فعالیت در زمینه مطبوعات و موسسات خیریه در شهرمون وجه و اعتبار خوبی دارم / پدر و مادرم در روستا به دنیا آمده اند ولی 40 ساله ساکن شهرهستند ولی خودم و خواهرام شهرمتولد شده ایم / پدرم شغل آزاد داره و با داشتن زمین های کشاورزی و باغ بیشتر اوقاتش رو به اون صرف میکنه مادرم خانه دار / خانواده ام غیرازپدر و مادر تحصیلکرده هستیم / آدم جدی و دارای چارچوب فکری رسمی هستم البته نه به معنی آدمی خشک و اخمو / تابحال با هیچ دختری ارتباط در هیچ سطحی نداشتم و بیشتر سرگرم و کارم بوده ام / همیشه اعتقاد دارم که باید خودم و اطرافیانم منطقی و طبق چارچوب درستی رفتار کنند
من یکماه پیش به پیشنهاد یکی از دوستانم که از نظر سنی دوبرابر من سن دارند به خواستگاری یکی از آشنایان ایشان رفتم.
این دوست من که رابط کاری و دوستی زیادی با بنده داره و به علت شناختی که از من داره این پیشنهاد رو داد.
حقیقتا قبل از این جریان باتوجه به علاقه زیادی که به متاهل شدن داشتم و از طرف خانواده ام نیز مطرح بود پیشنهادشون رو قبول کردم.
ایشان هم آن لحظه به بهانه ای این خانم را به محل کار دعوت کرد تا من ایشان را ببینیم و از نظر ظاهری تائید کنم.
خلاصه ایشون پیشنهاد اومدن را قبول کردند و بعداز یکساعت به آنجا مراجعه کردند حدود یکساعتی بودند (چای هم بهمون دادند) و این دوست من با بازیگری دلسوزانه خودشون شرایطی را فراهم کردند که من بادقت ایشون رو ببینیم.
بعدازآن جریان برای یک سفری کاری با این دوستمون رفتیم و هرچی ازم سوال کرد که نظرت چیه جواب قطعی ندادم ولی تو اون سفر همش بهش فکر کردم
حقیقتا از پوشش و قیافه و نحوه برخوردش خیلی خوشم اومد و به قولی به دلم نشست البته منظورم عاشقی و بیقراری نیست.
من با خانواده مطرح کردم و کلی خوشحال شدند که اینبار این من هستم که پیشنهاد میدم که بریم خواستگاری
بعداز چندروز به دوستم مراجعه کردم که ایشون رو پسندیدم و با خانواده مطرح کردم
همون جا با ایشان تماس گرفت و گذاشت رو بلندگو
با حاشیه و احوالپرسی شروع کرد و رفت سراصل مطلب. گفت که اون آقایی که اون روز شرکت بودند تو سفر از من درباره تو سوال کرده و گویا ازت خوشش امده و میخواد اگه تو موافق باشی باخانواده بیان برای امر خیر
از لحنش معلوم بود که مخالف نیست ولی گفت باید با مادرش مطرح کنه (پدرشون چندسال قبل فوت کردند)
ایشان آنطور که دوستم میگفت خواستگارای زیادی داشته ولی بخاطر ارتباط نزدیک با مادرش و فقدان پدر قبول نکرده تاالان ازدواج کنه و باتوجه به صحبت های که قبلتر این دوستم باوی و خانواده اش داشته راضی شده اگه خواستگار خوبی بود درباره اش فکرکنه و من گویا اولین خواستگار رسمی ایشان بودم
خلاصه بعداز 10 روز دوستم قرارخواستگاری گذاشت و من با پدرو مادر و دوتا ازخواهرای متاهلم رفتیم خواستگاری
جلسه خوبی بود دوستم همراه همسرش هم حضور داشتند و من هم به صورت رسمی و البته با عرق زیاد شیک و مرتب بودم
خانواده این خانم هم از هرنظر با ما شباهت های زیادی داشتند. جلسه بدون اینکه ما با هم حرفی بزنیم فقط در حد آشنایی دو خانواده به پایان رسید
بعداز خواستگاری همه خانواده و خودم از انتخابمون راضی بودیم و روی کاغذ همه چی درست بود
سه روز گذشت و طبق روال که خانواده پسر پیگیری میکنند پدرم با دوستم یا به قولی رابطمون (از آشنایان نزدیک اون خانوم) تماس گرفت و جویای نظر آنها شد
گفت که الان در مسافرت هستم و برگردم باهاتون تماس میگیرم.
همون روز خودش با من تماس گرفت که باتوجه به اینکه پدرش فوت کرده و عموش بزرگ خانواده است گفتند باید ایشان تحقیق محل کنند بعدجواب میدن. من هم آدرس خونه/محل کارپدر و آدرس محل های کار خودم رو بهشون دادم.
از جریان خواستگاری 10 روز گذشت ولی جواب مثبت یا منفی نشدیم و دوستم در جواب پیگیریم گفت که فعلا صبر کنم
بعداز 20 روز پدرم حضورا رفت پیش رابطمون که چرااینقدر معطل کردند ایشان هم همان لحظه با مادر دختره تماس گرفت که جواب چی شد؟ مادرش هم در جواب گفته که عموش هنوز تحقیقاتش تموم نشده و میخواد امروز بره شرکت من تا باهام حرف بزنه و شماره من رو بهشون داده بودند اون روز باوجود قرارهای کاری مهم که لغوش کردم عموش نه تماس گرفت نه اومد شرکت
از این کارشون خیلی ناراحت شدم و صبحش میخواستم به دوستم بگم که این قضیه تموم شده است ولی دلم راضی نمیشد بالاخره همون صبح 2ساعت بعدش دوستم پیامک داد که دختره نتونسته دلشو رو برای این ازدواج راضی کنه انشاله قسمتت خیرباشه
اون لحظه یه کم شوکه شدم و ناراحت ولی چون خودم هم رغبتم کم شده بود جواب ندادم
بعداز 2 ساعت پیامک دادم که من هم باتوجه به تاخیر غیرمنطقی و تحقیق نامفهوم عموش من هم این قضیه رو تموم شده میدونم ولی برام جای سواله که اگه ایشان من رو نپسندیدند پس چرا گفتن بیام خواستگاری، پس چرا رفتن تحقیق و چرا این همه تاخیر.
دوستم چون خیلی راغب به این وصلت است خودش هم ناراحت بود و جواب پیامکم رو نداد
تا عصر خیلی فکر کردم و دلیل قانع کننده برای این تصمیمش پیدا نکردم تو اینترنت سرچ کردم به مطلبی رسیدم که گفته بود اگه واقعا کیس مناسبی پیداکردید و جواب منفی شنیدید یکبار دیگر پیگیری کن چون شاید میخوان بدونن که واقعا برخورد تو چطوریه و چقدر مصمم هستید
بالاخره تلفنی با دوستم صحبت کردم چون احساس کردم ارزششو داشت و دلیل دیگری هم اینکه جواب غیرمنطقی بود درثانی اونا تحقیق کرده بودند و از دوستام، همکاران، دایی، عمو، خاله و.. همه از این قضیه خبردار شدن بودند و در اون 20 روز هرکدام بخاطر علاقه ای که نسبت به من دارند 20 بار نتیجه رو سوال میکردند و حالا با این جواب غیرمنطقی مونده بودم
به دوستم توضیح دادم که این جواب رو باتوجه به شرایط پیش امده قانع کننده نمیدونم و احساس میکنم این حرف دل دختره نیست
حدس میزنم باتوجه به اینکه عموش در آن شب خواستگاری دعوت نبود و شناخت کاملی نسبت به من نداشت و همچنین این درخواست ازدواج از طرف خانواده مادری مطرح شده بدون دلیل و فقط از سر لجبازی یا هرچیز دیگه ای این قضیه رو به اینجا کشاند.
در میان صحبت های دوستم متوجه شدم که عموش در تحقیقاتش متوجه شده که خانواده های ما از نظر فرهنگی باهام اختلاف داریم.
این صحبت خیلی من رو ناراحت و دپرس کرد.
خانواده پدری دختره اصالتا شهری و درحوزه فرهنگی فعالیت زیادی دارند و شناخته شده هستند ولی این دلیلی بر سرتر بودن سطح آنها یا اختلاف فرهنگی نیست چراکه شخصا من باوجود اینکه پدرومادرم شهری نیستند ولی بزرگ شده شهر و فرهنگ کاملا شهری و ساختاریافته ای دارند و خود من نیز مردم شهرم را مدیون تلاش های زیاد خودم در حوزه فرهنگ باتوجه به عملکرد و مستندات مثبت خودم میدانم که قطعا کمتر از سطح فرهنگی آنها نیست.
من به دوستم گفتم که اگر خود این خانوم من مرا نپسندیده چندسوال دارم:
1- چرا باوجود مشاهده من، قبول کردند وارد مرحله رسمی بشیم.
2- اگر من رو ابتدا قبول کردند ولی با وجود اینکه من جزئیات خانواده و خودم رو به دوستم گفته بودم و ایشان اطلاع داشت چرا بعداز جلسه خواستگاری رفتند درباره من تحقیق
3- اگر من و خانواده ام را نپسندیده پس چرا این همه تاخیر در جواب؟ چرا با پیگیری مجددا ما جواب داده؟
4- چرا گفتند که عموش میخواد تحقیق کنه و با من میخواد صحبت کنه؟ در حالی آنطور که ما پیگیر شدیم نه از محله؛ نه از محل کار پدر و نه از محل کار خودم تحقیق نکرده. یک روز کاری من رو بااین صحبت که عموش میخواد بیاید شرکت بهم ریختن. چرا هیچگاه عموش نیومد؟
5- چطور میشه باوجود اینکه باهام صحبت نکردیم پی به این تفاوت فرهنگی بردند؟ اگر مقایسه فرهنگ دو طرف بوده پس چرا این همه تاخیر؟ تا جایی که من میدونم بررسی فرهنگ چین و ایران هم اینقدر زمان لازم نداره
گفتم اگه این جواب حرف دلش هست من اصراری ندارم فقط به شرطی که جواب منطقی سوالاتم رو داشته باشم
اگرم نه که این جواب تحت تاثیر عموش گرفته شده و ایشان مخالف هستند که از حرف دوستم تاحدی اینطور برداشت کردم که من یه بار دیگر پیگیری میکنم و خودم شخصا با عموش صحبت میکنم (خدا بزرگ (پدر و مادر) هیچ خونه ای را ازش نگیره)
به قول معروف چیزی ها که فکر میکنی ایده آل هستند رسیدن بهش آسون نیست
گفتم که تا دوروز آینده به هرشکل شده حرف دل دختره و جواب سوالاتم رو بهم بده
حالا من موندم و این شرایط و 20 روز فکر و خیال های خوش متاهلی که باتوجه به اینکه احساس میکردم موردی برای مخالفت نیست و حقیقتا خودم رو برای جواب منفی آمده نکرده بودم و اینکه رفتار اون شب خودش و خانواده دختره نظر مخالفی را نشون نمیداد. الان کاملا بی انگیزه و حساس شده ام.
حقیقتا همانطور که گفتم هیچ چیز غیرمنطقی رو نمیتونم قبول کنم و همیشه تو زندگی در همه زمینه ها (تحصیل، سربازی و کار) کم موردی را سراغ دارم که راحت و بی دردسر رفته باشه جلو و این همیشه پیگیری و سماجت من بوده که نهایتا به نتیجه مطلوب خودم رسوندم
اینم بگم من سال گذشته هم به اصرار یکی از آشنایان خودم خانمی بهم معرفی شده بود که قبلش همدیگه رو ندیده بودم و اطلاعات کاملی از خانواده اش نداشتم رفتم خواستگاری ولی باتوجه به سن پایین 19سال و همچنین عدم تفاهمات فردی و خانوادگی، همون فردای جلسه خواستگاری بهشون جواب منفی دادم و متاسفم بودم که چراقبل از این ببینمش یا تحقیقات کاملی کنم رفتم خواستگاری. هرچند نمیشه گفت که کار اشباهی کردم. قصد آشنایی بود که من به دلم ننشست.
دوستان من قبلا از راهنمایی های دلسوزان فعال در این سایت استفاده کردم با درنظر گرفتن نظر مثبت من به این خانوم شما راهنمایی کنید که چه طور این مورد را حل و فصل کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)