به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1387-2-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 قبول جواب منفی غیرمنطقی

    قبل از هرچیزی فکرکنم بهتره اول خودم رو کمی براتون شرح بدم:
    27 سال سن دارم/ سربازی رفتم/ مهندسی خوندم/ مدیرعامل یک شرکت نوپا(یکساله)هستم و در یک کارخانه هم مدیرهستم/درامدماهیانه ام 1.5 تا 2 میلیون / ماشین ندارم / باتوجه به هزینه های زیاد راه اندازی کسب و کارم سرمایه نقدی زیادی فعلا ندارم / تخصص و استعداد بالایی در زمینه کاری خودم دارم که امنیت 100درصدی برام ایجاد کرده / تک پسر هستم / از نظر مذهبی معمولیه (نه بیخیال و نه متعصب) / از نظر فرهنگی و اجتماعی باتوجه به فعالیت در زمینه مطبوعات و موسسات خیریه در شهرمون وجه و اعتبار خوبی دارم / پدر و مادرم در روستا به دنیا آمده اند ولی 40 ساله ساکن شهرهستند ولی خودم و خواهرام شهرمتولد شده ایم / پدرم شغل آزاد داره و با داشتن زمین های کشاورزی و باغ بیشتر اوقاتش رو به اون صرف میکنه مادرم خانه دار / خانواده ام غیرازپدر و مادر تحصیلکرده هستیم / آدم جدی و دارای چارچوب فکری رسمی هستم البته نه به معنی آدمی خشک و اخمو / تابحال با هیچ دختری ارتباط در هیچ سطحی نداشتم و بیشتر سرگرم و کارم بوده ام / همیشه اعتقاد دارم که باید خودم و اطرافیانم منطقی و طبق چارچوب درستی رفتار کنند

    من یکماه پیش به پیشنهاد یکی از دوستانم که از نظر سنی دوبرابر من سن دارند به خواستگاری یکی از آشنایان ایشان رفتم.
    این دوست من که رابط کاری و دوستی زیادی با بنده داره و به علت شناختی که از من داره این پیشنهاد رو داد.
    حقیقتا قبل از این جریان باتوجه به علاقه زیادی که به متاهل شدن داشتم و از طرف خانواده ام نیز مطرح بود پیشنهادشون رو قبول کردم.
    ایشان هم آن لحظه به بهانه ای این خانم را به محل کار دعوت کرد تا من ایشان را ببینیم و از نظر ظاهری تائید کنم.
    خلاصه ایشون پیشنهاد اومدن را قبول کردند و بعداز یکساعت به آنجا مراجعه کردند حدود یکساعتی بودند (چای هم بهمون دادند) و این دوست من با بازیگری دلسوزانه خودشون شرایطی را فراهم کردند که من بادقت ایشون رو ببینیم.
    بعدازآن جریان برای یک سفری کاری با این دوستمون رفتیم و هرچی ازم سوال کرد که نظرت چیه جواب قطعی ندادم ولی تو اون سفر همش بهش فکر کردم
    حقیقتا از پوشش و قیافه و نحوه برخوردش خیلی خوشم اومد و به قولی به دلم نشست البته منظورم عاشقی و بیقراری نیست.
    من با خانواده مطرح کردم و کلی خوشحال شدند که اینبار این من هستم که پیشنهاد میدم که بریم خواستگاری
    بعداز چندروز به دوستم مراجعه کردم که ایشون رو پسندیدم و با خانواده مطرح کردم
    همون جا با ایشان تماس گرفت و گذاشت رو بلندگو
    با حاشیه و احوالپرسی شروع کرد و رفت سراصل مطلب. گفت که اون آقایی که اون روز شرکت بودند تو سفر از من درباره تو سوال کرده و گویا ازت خوشش امده و میخواد اگه تو موافق باشی باخانواده بیان برای امر خیر
    از لحنش معلوم بود که مخالف نیست ولی گفت باید با مادرش مطرح کنه (پدرشون چندسال قبل فوت کردند)
    ایشان آنطور که دوستم میگفت خواستگارای زیادی داشته ولی بخاطر ارتباط نزدیک با مادرش و فقدان پدر قبول نکرده تاالان ازدواج کنه و باتوجه به صحبت های که قبلتر این دوستم باوی و خانواده اش داشته راضی شده اگه خواستگار خوبی بود درباره اش فکرکنه و من گویا اولین خواستگار رسمی ایشان بودم

    خلاصه بعداز 10 روز دوستم قرارخواستگاری گذاشت و من با پدرو مادر و دوتا ازخواهرای متاهلم رفتیم خواستگاری
    جلسه خوبی بود دوستم همراه همسرش هم حضور داشتند و من هم به صورت رسمی و البته با عرق زیاد شیک و مرتب بودم
    خانواده این خانم هم از هرنظر با ما شباهت های زیادی داشتند. جلسه بدون اینکه ما با هم حرفی بزنیم فقط در حد آشنایی دو خانواده به پایان رسید
    بعداز خواستگاری همه خانواده و خودم از انتخابمون راضی بودیم و روی کاغذ همه چی درست بود
    سه روز گذشت و طبق روال که خانواده پسر پیگیری میکنند پدرم با دوستم یا به قولی رابطمون (از آشنایان نزدیک اون خانوم) تماس گرفت و جویای نظر آنها شد
    گفت که الان در مسافرت هستم و برگردم باهاتون تماس میگیرم.
    همون روز خودش با من تماس گرفت که باتوجه به اینکه پدرش فوت کرده و عموش بزرگ خانواده است گفتند باید ایشان تحقیق محل کنند بعدجواب میدن. من هم آدرس خونه/محل کارپدر و آدرس محل های کار خودم رو بهشون دادم.
    از جریان خواستگاری 10 روز گذشت ولی جواب مثبت یا منفی نشدیم و دوستم در جواب پیگیریم گفت که فعلا صبر کنم

    بعداز 20 روز پدرم حضورا رفت پیش رابطمون که چرااینقدر معطل کردند ایشان هم همان لحظه با مادر دختره تماس گرفت که جواب چی شد؟ مادرش هم در جواب گفته که عموش هنوز تحقیقاتش تموم نشده و میخواد امروز بره شرکت من تا باهام حرف بزنه و شماره من رو بهشون داده بودند اون روز باوجود قرارهای کاری مهم که لغوش کردم عموش نه تماس گرفت نه اومد شرکت
    از این کارشون خیلی ناراحت شدم و صبحش میخواستم به دوستم بگم که این قضیه تموم شده است ولی دلم راضی نمیشد بالاخره همون صبح 2ساعت بعدش دوستم پیامک داد که دختره نتونسته دلشو رو برای این ازدواج راضی کنه انشاله قسمتت خیرباشه
    اون لحظه یه کم شوکه شدم و ناراحت ولی چون خودم هم رغبتم کم شده بود جواب ندادم
    بعداز 2 ساعت پیامک دادم که من هم باتوجه به تاخیر غیرمنطقی و تحقیق نامفهوم عموش من هم این قضیه رو تموم شده میدونم ولی برام جای سواله که اگه ایشان من رو نپسندیدند پس چرا گفتن بیام خواستگاری، پس چرا رفتن تحقیق و چرا این همه تاخیر.
    دوستم چون خیلی راغب به این وصلت است خودش هم ناراحت بود و جواب پیامکم رو نداد
    تا عصر خیلی فکر کردم و دلیل قانع کننده برای این تصمیمش پیدا نکردم تو اینترنت سرچ کردم به مطلبی رسیدم که گفته بود اگه واقعا کیس مناسبی پیداکردید و جواب منفی شنیدید یکبار دیگر پیگیری کن چون شاید میخوان بدونن که واقعا برخورد تو چطوریه و چقدر مصمم هستید
    بالاخره تلفنی با دوستم صحبت کردم چون احساس کردم ارزششو داشت و دلیل دیگری هم اینکه جواب غیرمنطقی بود درثانی اونا تحقیق کرده بودند و از دوستام، همکاران، دایی، عمو، خاله و.. همه از این قضیه خبردار شدن بودند و در اون 20 روز هرکدام بخاطر علاقه ای که نسبت به من دارند 20 بار نتیجه رو سوال میکردند و حالا با این جواب غیرمنطقی مونده بودم
    به دوستم توضیح دادم که این جواب رو باتوجه به شرایط پیش امده قانع کننده نمیدونم و احساس میکنم این حرف دل دختره نیست

    حدس میزنم باتوجه به اینکه عموش در آن شب خواستگاری دعوت نبود و شناخت کاملی نسبت به من نداشت و همچنین این درخواست ازدواج از طرف خانواده مادری مطرح شده بدون دلیل و فقط از سر لجبازی یا هرچیز دیگه ای این قضیه رو به اینجا کشاند.
    در میان صحبت های دوستم متوجه شدم که عموش در تحقیقاتش متوجه شده که خانواده های ما از نظر فرهنگی باهام اختلاف داریم.
    این صحبت خیلی من رو ناراحت و دپرس کرد.
    خانواده پدری دختره اصالتا شهری و درحوزه فرهنگی فعالیت زیادی دارند و شناخته شده هستند ولی این دلیلی بر سرتر بودن سطح آنها یا اختلاف فرهنگی نیست چراکه شخصا من باوجود اینکه پدرومادرم شهری نیستند ولی بزرگ شده شهر و فرهنگ کاملا شهری و ساختاریافته ای دارند و خود من نیز مردم شهرم را مدیون تلاش های زیاد خودم در حوزه فرهنگ باتوجه به عملکرد و مستندات مثبت خودم میدانم که قطعا کمتر از سطح فرهنگی آنها نیست.

    من به دوستم گفتم که اگر خود این خانوم من مرا نپسندیده چندسوال دارم:
    1- چرا باوجود مشاهده من، قبول کردند وارد مرحله رسمی بشیم.
    2- اگر من رو ابتدا قبول کردند ولی با وجود اینکه من جزئیات خانواده و خودم رو به دوستم گفته بودم و ایشان اطلاع داشت چرا بعداز جلسه خواستگاری رفتند درباره من تحقیق
    3- اگر من و خانواده ام را نپسندیده پس چرا این همه تاخیر در جواب؟ چرا با پیگیری مجددا ما جواب داده؟
    4- چرا گفتند که عموش میخواد تحقیق کنه و با من میخواد صحبت کنه؟ در حالی آنطور که ما پیگیر شدیم نه از محله؛ نه از محل کار پدر و نه از محل کار خودم تحقیق نکرده. یک روز کاری من رو بااین صحبت که عموش میخواد بیاید شرکت بهم ریختن. چرا هیچگاه عموش نیومد؟
    5- چطور میشه باوجود اینکه باهام صحبت نکردیم پی به این تفاوت فرهنگی بردند؟ اگر مقایسه فرهنگ دو طرف بوده پس چرا این همه تاخیر؟ تا جایی که من میدونم بررسی فرهنگ چین و ایران هم اینقدر زمان لازم نداره

    گفتم اگه این جواب حرف دلش هست من اصراری ندارم فقط به شرطی که جواب منطقی سوالاتم رو داشته باشم
    اگرم نه که این جواب تحت تاثیر عموش گرفته شده و ایشان مخالف هستند که از حرف دوستم تاحدی اینطور برداشت کردم که من یه بار دیگر پیگیری میکنم و خودم شخصا با عموش صحبت میکنم (خدا بزرگ (پدر و مادر) هیچ خونه ای را ازش نگیره)
    به قول معروف چیزی ها که فکر میکنی ایده آل هستند رسیدن بهش آسون نیست
    گفتم که تا دوروز آینده به هرشکل شده حرف دل دختره و جواب سوالاتم رو بهم بده

    حالا من موندم و این شرایط و 20 روز فکر و خیال های خوش متاهلی که باتوجه به اینکه احساس میکردم موردی برای مخالفت نیست و حقیقتا خودم رو برای جواب منفی آمده نکرده بودم و اینکه رفتار اون شب خودش و خانواده دختره نظر مخالفی را نشون نمیداد. الان کاملا بی انگیزه و حساس شده ام.

    حقیقتا همانطور که گفتم هیچ چیز غیرمنطقی رو نمیتونم قبول کنم و همیشه تو زندگی در همه زمینه ها (تحصیل، سربازی و کار) کم موردی را سراغ دارم که راحت و بی دردسر رفته باشه جلو و این همیشه پیگیری و سماجت من بوده که نهایتا به نتیجه مطلوب خودم رسوندم

    اینم بگم من سال گذشته هم به اصرار یکی از آشنایان خودم خانمی بهم معرفی شده بود که قبلش همدیگه رو ندیده بودم و اطلاعات کاملی از خانواده اش نداشتم رفتم خواستگاری ولی باتوجه به سن پایین 19سال و همچنین عدم تفاهمات فردی و خانوادگی، همون فردای جلسه خواستگاری بهشون جواب منفی دادم و متاسفم بودم که چراقبل از این ببینمش یا تحقیقات کاملی کنم رفتم خواستگاری. هرچند نمیشه گفت که کار اشباهی کردم. قصد آشنایی بود که من به دلم ننشست.

    دوستان من قبلا از راهنمایی های دلسوزان فعال در این سایت استفاده کردم با درنظر گرفتن نظر مثبت من به این خانوم شما راهنمایی کنید که چه طور این مورد را حل و فصل کنم؟
    ویرایش توسط asheghaneh : جمعه 07 تیر 92 در ساعت 14:06

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1392-1-26
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,125
    سطح
    18
    Points: 1,125, Level: 18
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    178

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اینطور که من متوجه شدم شما بیشتر از طریق این رابطتون با این خانواده در تماس بودین. بنظرم بهتره خودتون مستقیما با خود اون خانوم صحبت کنین و نظرشون رو جویا بشین.

    راستی این خانوم چند سالشونه؟
    ویرایش توسط aysu : جمعه 07 تیر 92 در ساعت 14:10

  3. 3 کاربر از پست مفید aysu تشکرکرده اند .

    asheghaneh (جمعه 07 تیر 92), reihane_b (جمعه 07 تیر 92), کامران (جمعه 07 تیر 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    اولا از طرز قلم شما و بیان جزئیات کاملا مشخص آدم تحصیل کرده ( نه مدرک گرایی ) و دست به قلمی هستید که خیلی خوب تجزیه و تحلیل می کنید .
    دقیقا این نقطه ضعف شما هم تو این مورد شده ، با توجه به تحلیل های خودتون که کاملا از نظر بنده هم درست هست جواب منطقی نرسیدید که این جواب منطقی نرسیدن براتون سخت تر از جواب منفی گرفته شده هست .
    پیشنهاد می کنم بار دیگه خاستگاری برید و سعی کنید با خود خانم صحبت کنید ( از طریق واسطه خودتون )

  5. 4 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    asheghaneh (جمعه 07 تیر 92), فرانک بانو (شنبه 08 تیر 92), کامران (جمعه 07 تیر 92), دختر مهربون (شنبه 08 تیر 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1387-2-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ایشون 25 سال دارند و فوق دیپلم هستند. کارهای هنری انجام میدن

  7. کاربر روبرو از پست مفید asheghaneh تشکرکرده است .

    کامران (جمعه 07 تیر 92)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهترین راه اینه که مستقیم با خودش حرف بزنید و بگید احساستون بهش خوبه و فکر میکنید اون نظر واقعیشو نگفته و حتا بگید فکر میکنید عموش داره عمدا سنگ میندازه وسط! با خودش صحبت کنید چندتا حسن دیگم داره! اول اینکه جواب سوالاتونو مستقیم میگیرید و در ثانی ممکنه جمله ای ازش بشنوید که کاملا آروم بشید و فراموشش کنید...! باهاش شجاعانه تماس بگیرید و محکم حرفاتونو بزنید!!
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  9. 5 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    asheghaneh (جمعه 07 تیر 92), aysu (شنبه 08 تیر 92), sanjab (جمعه 07 تیر 92), فرانک بانو (شنبه 08 تیر 92), دختر مهربون (شنبه 08 تیر 92)

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    جمعه 07 تیر 92 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    14
    سطح
    1
    Points: 14, Level: 1
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    من تجربه مشابه داشتم.اقا خواستگار قبل از خواستگاری رسمی دیدم،اوکی بود.اما وقتی با خانواده اومدن،تصمیم گرفتم نه بگم.چون شبیه هم نبود خانواده هامون(اونا خیلی متفاوت بودن)
    ممکنه شما هم براتون این اتفاق افتاده باشه.به هر حال تختر خانم هم حق تصمیم گیری دارن.شما متنتون یکم مغرورانه است و به نظرم یکم با اعتماد به نفس بالا دوست داشتید خانم حتما جواب مثبت بدن،حالا کمی ناراحت هستید(مخصوصا اون قسمت که نوشتید همه دارن میپرسن و...)

    راه حلم اینه که یک بار دیگه خواستگاری کنید از طریق همون رابط.شاید نظرشون عوض شد

  11. کاربر روبرو از پست مفید bahari_69 تشکرکرده است .

    toojih (جمعه 07 تیر 92)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1387-2-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط bahari_69 نمایش پست ها
    من تجربه مشابه داشتم.اقا خواستگار قبل از خواستگاری رسمی دیدم،اوکی بود.اما وقتی با خانواده اومدن،تصمیم گرفتم نه بگم.چون شبیه هم نبود خانواده هامون(اونا خیلی متفاوت بودن)
    ممکنه شما هم براتون این اتفاق افتاده باشه.به هر حال تختر خانم هم حق تصمیم گیری دارن.شما متنتون یکم مغرورانه است و به نظرم یکم با اعتماد به نفس بالا دوست داشتید خانم حتما جواب مثبت بدن،حالا کمی ناراحت هستید(مخصوصا اون قسمت که نوشتید همه دارن میپرسن و...)

    راه حلم اینه که یک بار دیگه خواستگاری کنید از طریق همون رابط.شاید نظرشون عوض شد

    تشکر از همدردی شما
    بله متن من شاید حق به جانب باشه اما به چه دلیل؟ من به این خانم، خانواده و حتی عموش حق میدم که جواب منفی بدن بالاخره این یک بحث دو طرفه است
    اگه به متن من دقت کرده باشید گفتم که سوالاتی در ذهنم شکل گرفته که پاسخ منطقی به آن با این جواب منفی هماهنگ نیست
    من هدف از بیان این جریان تغییرنظر همراه با اصرار و سماجت این خانوم یا خانواده ایشان نیست گفتم چون کیس مناسبی دیدم و احساس میکنم که اون شب میبایست عموش هم حضور می داشت دیگه واقعا دلیل منطقی اش رو نمیدونم اگه عموش مهمه چرا تو جلسه آشنایی نبود اگه مهم نیست که چرا گفتن بره تحقیق و نظرش اینقدر مهمه
    من حدس میزنم بخاطر روابط خانوادگی عموش که گویا جای پدرش رو داره و مشکلاتی که ممکنه پیش امده باشه و اینکه زمینه علاقه و عاشقی بین ما برقرار نیست مجبور به تصمیم خلاف نظر خودش گرفته باشه که ممکنه با صحبت حل بشه
    یه بحث دیگه که الان مطرحه اینه که خانواده خودم هم با توجه به شرایطی که به وجود آمده خیلی علاقه مند به ادامه این قضیه نیستند البته نه اینکه کاملا مخالف باشند
    من شرایط صحبت تلفنی یا حضوری با دختره را فعلا ندارم
    به دوستم (رابطمون) دیروز گفتم که خودش یکباردیگه باهاش صحبت کنه و باتوجه به صمیمتی که باایشان دارند حرف دلش و علت تصمیمش رو بپرسه و بهم بگه
    در هرصورت ممنون از اظهارنظرهای دوستانه شما

  13. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید فرض های شما درست باشد. واقعا عمویش سنگ انداخته است. اما باز هم مشکل حل نمی شود.
    برای ازدواج یک مهارت مهم لازم است که ایشان از خودش نشان نداده است. ایشان قدرت تصمیم گیری و استقلال در زندگی ندارند. بعضی ها به خصوص خانم ها از تصمیم گیری وحشت دارند و سعی می کنند پشت دیگران پنهان شوند و این امر را به آنها واگذار کنند. این یک احتمال است. احتمال دیگر اینکه ایشان در خانواده ای بزرگ شده است که تصمیم آخر را در هر شرایطی مردها میگیرند از جمله رد یا تایید خواستگار و کسی روی حرف آنها نه نمی آورد. بعد از ازدواج هم نمی توانند در مقابل دخالت های خانواده نه بگویند. احتمال سوم اینکه ایشان شخصیت منفعل و وابسته دارد که نتیجه اش این شده است. حالا دلایل این حدس ها را می گویم:
    در جلسه خواستگاری فقط بزرگترها صحبت کرده اند و ایشان حرفی نزده است که یک ذره معرف شخصیتش باشد. چون خودتان هم اشاره ای نکردید که چیز دیگری به جز کلیات درباره ایشان می دانید. آنهم کلیاتی که زیادی کلی هستند.
    شما حدود یک ماه یا بیشتر خواستگار رسمی بوده اید. گیریم که در جلسه اول مهم نبوده ( که هست) چرا به شما اجازه نداده است هیچ گونه صحبتی کنید. اگر خودش مستقل بود بیکار نمی نشست. تحقیق یک چیز است و مانع صحبت نمی شود.
    چرا نمی توانید همین حالا هم مستقیم با او صحبت کنید؟ حداقل می توانست بگوید با مادرت صحبت می کند. اما کلا خودش را از شما دور می کند. آدمی که تمایل دارد به کسی این رفتار را می کند؟
    فرض هم بگیریم که تمام اینها رسم خانواده آنها است و برایشان عادی است. آیا آدم به روزی مثل شما می تواند با چنین تفکر به شدت قدیمی وصلت کند؟
    شما همه چیز را با دلیل و مدرک می خواهید و می گویید منطق مدار هستید. فکر کنید دختر خانم تحت تاثیر عمویش است. همین ثابت می کند با شما متفاوت است. آدم منطقی به این راحتی و بدون اینکه خودش کوچکترین دخالتی بکند حرف کسی را آنهم برای مسئله به این مهمی قبول می کند؟ پس در این مورد که ویژگی بسیار بارز شما هم هست تفاوت زیادی دارد.
    اگر علاقه ای داشت اما می ترسید ابراز کند آیا نمی توانست از طریق رابط که می گویید مایل به این وصلت و آدم موجهی است نظر مثبتش را نشان دهد؟ آیا رابط شما آدمی است که راز را فاش کند یا زیرآب کسی را بزند؟ بعید می دانم.
    شما به نظر من مبادی آداب هستید و لحن تان هم نشان می دهد. شما وقت تان را گذاشته اید که در شغل شما بسیار مهم است. آن وقت شما را سر کار گذاشته اند. جدا از اینکه شما را قبول کنند یا نه ، نباید یکی از آنها زنگ می زد و عذرخواهی می کرد؟ یا حداقل یک دلیل می آورد که به شما برنخورد؟ همه وقتی قرارشان به هم می خورد و کسی را منتظر می گذارند عذرخواهی می کنند فقط آدم های خاصی با دیگران این طوری رفتار می کنند.این هم یک تفاوت مهم است.
    به این نکته ها فکر کن و ببین واقعا اگر هر کدام از این احتمال ها درست باشد می توانی وارد این زندگی شوی ؟ می توانی سایه عموی او را روی زندگی ات حمل کنی؟
    آیا آنقدر انعطاف داری که این همه تفاوت را تحمل کنی ؟

    - - - Updated - - -

    شاید فرض های شما درست باشد. واقعا عمویش سنگ انداخته است. اما باز هم مشکل حل نمی شود.
    برای ازدواج یک مهارت مهم لازم است که ایشان از خودش نشان نداده است. ایشان قدرت تصمیم گیری و استقلال در زندگی ندارند. بعضی ها به خصوص خانم ها از تصمیم گیری وحشت دارند و سعی می کنند پشت دیگران پنهان شوند و این امر را به آنها واگذار کنند. این یک احتمال است. احتمال دیگر اینکه ایشان در خانواده ای بزرگ شده است که تصمیم آخر را در هر شرایطی مردها میگیرند از جمله رد یا تایید خواستگار و کسی روی حرف آنها نه نمی آورد. بعد از ازدواج هم نمی توانند در مقابل دخالت های خانواده نه بگویند. احتمال سوم اینکه ایشان شخصیت منفعل و وابسته دارد که نتیجه اش این شده است. حالا دلایل این حدس ها را می گویم:
    در جلسه خواستگاری فقط بزرگترها صحبت کرده اند و ایشان حرفی نزده است که یک ذره معرف شخصیتش باشد. چون خودتان هم اشاره ای نکردید که چیز دیگری به جز کلیات درباره ایشان می دانید. آنهم کلیاتی که زیادی کلی هستند.
    شما حدود یک ماه یا بیشتر خواستگار رسمی بوده اید. گیریم که در جلسه اول مهم نبوده ( که هست) چرا به شما اجازه نداده است هیچ گونه صحبتی کنید. اگر خودش مستقل بود بیکار نمی نشست. تحقیق یک چیز است و مانع صحبت نمی شود.
    چرا نمی توانید همین حالا هم مستقیم با او صحبت کنید؟ حداقل می توانست بگوید با مادرت صحبت می کند. اما کلا خودش را از شما دور می کند. آدمی که تمایل دارد به کسی این رفتار را می کند؟
    فرض هم بگیریم که تمام اینها رسم خانواده آنها است و برایشان عادی است. آیا آدم به روزی مثل شما می تواند با چنین تفکر به شدت قدیمی وصلت کند؟
    شما همه چیز را با دلیل و مدرک می خواهید و می گویید منطق مدار هستید. فکر کنید دختر خانم تحت تاثیر عمویش است. همین ثابت می کند با شما متفاوت است. آدم منطقی به این راحتی و بدون اینکه خودش کوچکترین دخالتی بکند حرف کسی را آنهم برای مسئله به این مهمی قبول می کند؟ پس در این مورد که ویژگی بسیار بارز شما هم هست تفاوت زیادی دارد.
    اگر علاقه ای داشت اما می ترسید ابراز کند آیا نمی توانست از طریق رابط که می گویید مایل به این وصلت و آدم موجهی است نظر مثبتش را نشان دهد؟ آیا رابط شما آدمی است که راز را فاش کند یا زیرآب کسی را بزند؟ بعید می دانم.
    شما به نظر من مبادی آداب هستید و لحن تان هم نشان می دهد. شما وقت تان را گذاشته اید که در شغل شما بسیار مهم است. آن وقت شما را سر کار گذاشته اند. جدا از اینکه شما را قبول کنند یا نه ، نباید یکی از آنها زنگ می زد و عذرخواهی می کرد؟ یا حداقل یک دلیل می آورد که به شما برنخورد؟ همه وقتی قرارشان به هم می خورد و کسی را منتظر می گذارند عذرخواهی می کنند فقط آدم های خاصی با دیگران این طوری رفتار می کنند.این هم یک تفاوت مهم است.
    به این نکته ها فکر کن و ببین واقعا اگر هر کدام از این احتمال ها درست باشد می توانی وارد این زندگی شوی ؟ می توانی سایه عموی او را روی زندگی ات حمل کنی؟
    آیا آنقدر انعطاف داری که این همه تفاوت را تحمل کنی ؟

  14. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 07 تیر 92), aysu (شنبه 08 تیر 92)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    به نظرمن ازرابطتون بخوایدبادخترخانم صحبت کننددرصورتیکه راضی باشندشماره دخترخانم روبه شمابدندتاازخودش بپرسیداینطوری به جواب همه سوالهاتون میرسید

  16. کاربر روبرو از پست مفید matinalone تشکرکرده است .

    reihane_b (جمعه 07 تیر 92)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1387-2-17
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان از همدردی شما واقعا تشکر میکنم
    راستش دیشب رابطمون با من تماس گرفت و گفت با ایشان صحبت کرده و آنطور که گفته خودش مخالف من نیست و براساس حرف عموش و نهایتا همفکری خانواده جواب رد داده
    اما آنچه باعث این جواب شده:
    مادر این خانم اصالتا شهری نیستند ولی خانواده پدری شهری هستند. پدر و مادر من نیز شهری نیستند و روستا به دنیا امده اند.
    آنچه عموش به این نتیجه رسیده باوجود عدم تحقیق کافی اینه که این تفاوت فرهنگی است و ما بهم نمی خوریم
    دختره به رابطمون گفته که من از سمت خانواده مادری مشکلی ندارم ولی از روزی میترسم که در یک میهمانی مثل زنونه که خانم های خانواده پدری ایشان جمع میشن اگه حرفی خواسته یا نخواسته زده بشه ممکنه به من و خانواده ام بربخوره و منجر به کدورت در زندگی مون بشه و من خجالت زده خانواده همسری بشم
    حقیقتا حرفش درسته ولی در رابطه با خانواده ما که کوچیکترین آشنایی ندارند اصلا!
    بله باکمال احترام که برای جمعیت روستایان کشور قائلم ولی روستای و شهری از نظر فرهنگی تفاوت زیادی دارند و من خودم و خانواده ام هیچگاه نخواهیم توانست با یک خانواده روستای حتی شهرستان های دیگر وصلت کنیم و جالب اینجاست که ملاک من و خانواده ام اینه که دخترموردنظر متولد و بزرگ شده همین شهر خودمون باشه.
    ملاک میزان فرهنگی محل تولد نیست بلکه جامعه و محلی است که اشخاص در آن رشد و شخصیتشان شکل می گیرد. ممکنه یکی تهران متولد بشه ولی از 5 سالگی بره آمریکا زندگی کنه قطعا این شخص بعداز 20 سال هیچگاه نمی تواند با فرهنگ تهران به راحتی زندگی کنه چراکه اجتماع و فرهنگی که درآن بزرگ شده با اینجا کاملا مغایر است.
    من خودم به شخصه از لحاظ معیارهای فرهنگ شهری و اجتماعی بسیار خودم را والاتر و سرتر از وضعیت فعلی شهرمون و خانواده ایشان میدونم به طوری که بخاطر بعضی مسائل کوچک رفتارهای غلط و بدون چارچوب شهری و اجتماعی که در سطح شهر میبینم به شدت عصبانی می شوم. حتی بعداز اتمام خدمت سربازی سریعا پاسپورت گرفتم که از ایران برم چراکه واقعا احساس میکردم به لحاظ فرهنگ زندگی قابل قبول نیست اما بخاطر شرایط خانوادگی و تعهدات اجتماعی و فرهنگی که داشتم و دارم نتونستم خودم را راضی کنم.
    هیچ موردی که نشان بدهد که خانواده ام فاقد فرهنگ شهری و اجتماعی و نهایتا اصالت خانوادگی باشه نیست و البته بسیار بهتر از دیگر خانواده های هست که میشناسم البته اینو رو از روی شناخت میگم نه تعصب
    در هرصورت من هیچگاه ارزش بالای خودم و خانواده ام را به هیچ عنوان پایین تر از آنها یا دیگر همشهریان نمیبینم و به خاطر ازدواج حاضر نیستم یه زره خانواده ام بخاطر چیزی که در معیار و ملاک های فرهنگی ما جایگاهی ندارند احساس بدی پیدا کنند.
    قرار بود عموش از نزدیک با من صحبت کنه که اگه بدقولی نمیکرد قطعا به صورت 100 درصد نظرش عوض میشد. چراکه اون به زعم خودش ما رو با روستایان مقایسه کرده که در این چندسال اخیر بدون دلیل راه شهر را پیش گرفتند و موجبات معضلات و شکاف های طبقاتی و فرهنگی در شهرمون شده اند.
    قراره این خانم که الان مسافرت هستند آخر هفته خودش بره و حضورا با رابطمون صحبت کنه ولی نمیدونم چه میخواد بگه یا نظر عوض شده یا نه. هرچند رابطمون میگفت که کاش پدرش در قید حیات بود و من این وصلت رو به نتیجه میرسوندم ولی حالا هم تموم شده نمیدونم.
    من همه این قضایا رو برای خانواده تعریف کردم آن ها هم بشدت مردد هستند.
    حالا شما دوستان با این اوصاف به من چه پیشنهاد می کنید؟
    آیا با وجود نظر مثبت این خانم نسبت به من ارزشش رو داره؟
    اگه باز پیگیری کنم خودم و خانواده ام کوچیک نمیشم؟
    آیا واقعا این خانم حرف دلش رو زده یا میخواسته بخاطر اینکه من، خانواده ام و رابطمون که خیلی علاقه مند به این وصلت هستند احیانا ناراحت نشیم و بهانه عموش رو آورده؟

    ممنون میشم که با حرف هاتون من رو آرام کنید
    مخلصه همه شما

    - - - Updated - - -

    دوستان از همدردی شما واقعا تشکر میکنم
    راستش دیشب رابطمون با من تماس گرفت و گفت با ایشان صحبت کرده و آنطور که گفته خودش مخالف من نیست و براساس حرف عموش و نهایتا همفکری خانواده جواب رد داده
    اما آنچه باعث این جواب شده:
    مادر این خانم اصالتا شهری نیستند ولی خانواده پدری شهری هستند. پدر و مادر من نیز شهری نیستند و روستا به دنیا امده اند.
    آنچه عموش به این نتیجه رسیده باوجود عدم تحقیق کافی اینه که این تفاوت فرهنگی است و ما بهم نمی خوریم
    دختره به رابطمون گفته که من از سمت خانواده مادری مشکلی ندارم ولی از روزی میترسم که در یک میهمانی مثل زنونه که خانم های خانواده پدری ایشان جمع میشن اگه حرفی خواسته یا نخواسته زده بشه ممکنه به من و خانواده ام بربخوره و منجر به کدورت در زندگی مون بشه و من خجالت زده خانواده همسری بشم
    حقیقتا حرفش درسته ولی در رابطه با خانواده ما که کوچیکترین آشنایی ندارند اصلا!
    بله باکمال احترام که برای جمعیت روستایان کشور قائلم ولی روستای و شهری از نظر فرهنگی تفاوت زیادی دارند و من خودم و خانواده ام هیچگاه نخواهیم توانست با یک خانواده روستای حتی شهرستان های دیگر وصلت کنیم و جالب اینجاست که ملاک من و خانواده ام اینه که دخترموردنظر متولد و بزرگ شده همین شهر خودمون باشه.
    ملاک میزان فرهنگی محل تولد نیست بلکه جامعه و محلی است که اشخاص در آن رشد و شخصیتشان شکل می گیرد. ممکنه یکی تهران متولد بشه ولی از 5 سالگی بره آمریکا زندگی کنه قطعا این شخص بعداز 20 سال هیچگاه نمی تواند با فرهنگ تهران به راحتی زندگی کنه چراکه اجتماع و فرهنگی که درآن بزرگ شده با اینجا کاملا مغایر است.
    من خودم به شخصه از لحاظ معیارهای فرهنگ شهری و اجتماعی بسیار خودم را والاتر و سرتر از وضعیت فعلی شهرمون و خانواده ایشان میدونم به طوری که بخاطر بعضی مسائل کوچک رفتارهای غلط و بدون چارچوب شهری و اجتماعی که در سطح شهر میبینم به شدت عصبانی می شوم. حتی بعداز اتمام خدمت سربازی سریعا پاسپورت گرفتم که از ایران برم چراکه واقعا احساس میکردم به لحاظ فرهنگ زندگی قابل قبول نیست اما بخاطر شرایط خانوادگی و تعهدات اجتماعی و فرهنگی که داشتم و دارم نتونستم خودم را راضی کنم.
    هیچ موردی که نشان بدهد که خانواده ام فاقد فرهنگ شهری و اجتماعی و نهایتا اصالت خانوادگی باشه نیست و البته بسیار بهتر از دیگر خانواده های هست که میشناسم البته اینو رو از روی شناخت میگم نه تعصب
    در هرصورت من هیچگاه ارزش بالای خودم و خانواده ام را به هیچ عنوان پایین تر از آنها یا دیگر همشهریان نمیبینم و به خاطر ازدواج حاضر نیستم یه زره خانواده ام بخاطر چیزی که در معیار و ملاک های فرهنگی ما جایگاهی ندارند احساس بدی پیدا کنند.
    قرار بود عموش از نزدیک با من صحبت کنه که اگه بدقولی نمیکرد قطعا به صورت 100 درصد نظرش عوض میشد. چراکه اون به زعم خودش ما رو با روستایان مقایسه کرده که در این چندسال اخیر بدون دلیل راه شهر را پیش گرفتند و موجبات معضلات و شکاف های طبقاتی و فرهنگی در شهرمون شده اند.
    قراره این خانم که الان مسافرت هستند آخر هفته خودش بره و حضورا با رابطمون صحبت کنه ولی نمیدونم چه میخواد بگه یا نظر عوض شده یا نه. هرچند رابطمون میگفت که کاش پدرش در قید حیات بود و من این وصلت رو به نتیجه میرسوندم ولی حالا هم تموم شده نمیدونم.
    من همه این قضایا رو برای خانواده تعریف کردم آن ها هم بشدت مردد هستند.
    حالا شما دوستان با این اوصاف به من چه پیشنهاد می کنید؟
    آیا با وجود نظر مثبت این خانم نسبت به من ارزشش رو داره؟
    اگه باز پیگیری کنم خودم و خانواده ام کوچیک نمیشم؟
    آیا واقعا این خانم حرف دلش رو زده یا میخواسته بخاطر اینکه من، خانواده ام و رابطمون که خیلی علاقه مند به این وصلت هستند احیانا ناراحت نشیم و بهانه عموش رو آورده؟

    ممنون میشم که با حرف هاتون من رو آرام کنید
    مخلصه همه شما


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. غیر فعال شدن ایمیل های غیر معتبر
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 اردیبهشت 97, 13:57
  2. پاسخ ها: 58
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 تیر 93, 09:49
  3. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 مرداد 92, 10:02
  4. ازدواج با پسر غیر ایرانی غیر مسلمان(دوستش دارم چه کنم؟)
    توسط 1391 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 دی 91, 21:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.