سلام من تازه با سایت اشنا شدم فکر می کنم تنها جایی که بتونم صحبت کنم چون زندگی من اینقدر گند توش هست که نمی تونم برم پیش مشاور ...
تشکرشده 5 در 5 پست
سلام من تازه با سایت اشنا شدم فکر می کنم تنها جایی که بتونم صحبت کنم چون زندگی من اینقدر گند توش هست که نمی تونم برم پیش مشاور ...
تشکرشده 839 در 268 پست
سلام
خوش اومدید به جمع بچه های خوب همدردی.
هر چه میخواهد دل تنگت بگو ..... .
فقط نه اینجوری تلگرافی ها.بچه های خوب و با سوادی اینجا هستن.ان شاءالله لایق باشیم و بتونیم کمکی کنیم.
فقط خدا
تشکرشده 5 در 5 پست
من توی بچگی همبازی پسرا بودم همیشه ارزو داشتم پسر باشم اخلاق تند و بدی پیدا کرد ... توی دوران زاهنمایی عاشق پسر عمه ام شدم بعد توی دبیرستان بهش ابراز علاقه کردم یعنی من از اون خواستگاری کردم اون هم سریع قبول کرد و قول ازدواج بهم دادیم اون ادم مذهبی و با خدایی است روز بعد از ابراز علاقه من گفت صیغه هم بشیم یه جمله خوندیم و محرم شدیم به قول اون بعد از 6 سال ارتباط با هم ارتباط کامل باهم عقد کردیم تو اون مدت خانواده ها راضی نبودن ازدواج کنیم و خیلی از مسایل دیگه ... ما از همون روز اول مثل سگ و گربه به هم می پریدیم ولی دوباره برمیگشتیم پیش هم ...وقتی عقد کردیم من یه اون خیانت کردم توی دو هفته تا سکس پیش رفتم اون هم کامل قضیه رو فهمید دیگه از اون روز به بعد زندگیمون جهنم شد اون به خاطر وجدان به خاطر حانواده نمی دونم ...با من عروسی کرد نمی دونست جواب فامیل رو چی بده الان 3 شال ار عروسی مون میگذره که هر ثانیه اش اندازه یه عمر ...
- - - Updated - - -
کسی نیست؟
faghat-KHODA (پنجشنبه 06 تیر 92)
تشکرشده 1,600 در 571 پست
شیدا. (پنجشنبه 06 تیر 92)
تشکرشده 5 در 5 پست
من تا یه یه ساعت دیگه بیشتر نمی تونم تو نت باشم چون میاد
ما همش با هم دعوا می کردیم اون ادم مذهبی بود خیلی به من سخت می گرفت ولی من ادم شری بودم دنبال تجربه های جدید بودم اون همیشه منو تحقیر می کرد من زن دلخواهش نبودم ولی چون با من ارتباط برقرار کرده بود عذاب وجدان .. موند تا با من ازدواج کنه هی چی بود زندگی مون قابل تحمل بود ولی بعد از خیانت من ... همه اون مشکلات یه طرف اینم یه طرف روزی که ما ازدواج کردیم پول یه جوراب هم نداشتیم زیر بار قرض بودیم توی یه اتاق از بس من فحش و کتک خوردم توی این بدبختی ولی جرعت هم نداشتم جیکم در بیاد
- - - Updated - - -
الن صبرم تموم شده خانواده ما طلاق معنی نداره بعد طلاق هم زندگیم بدتر می شه نمی دون م چه کار کنم
تشکرشده 1,600 در 571 پست
تشکرشده 5 در 5 پست
اون مذهبی و تعصبی من نیستم اختلاف بین خانواده ها عقده هامون از هم زیادن من اونو ازار دادم ولی کم هم اون منو ازار نداده
دو تامون ارشدیم من 67 اوم 62
اون هیچ وقت منو تایید نمی کرد شاد نبود دنبال تجربه کردن بودم خیلی احمق بودم از وضعیتمون خسته بودم ....
الان تو این 3 سال وضعیت از همیشه بهتره ولی من اینقدر تحت فشار بودم که هیچی ازم نمونده ولی بهتر از نظر من شاید بدترین حالت ممکن پیش شما باشه
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
باید زندگیت را بسازی
متاسفانه خیانت از طرف شما بوده و مسئولیت بازسازی اعتماد و برگردوندن عشق و اعتماد به زندگیتون هم یک تنه به عهده شماست.می گی که نمی تونی طلاق بگیریتا آخر عمر هم که نمی شه توی این به قول خودت نکبت زندگی کرد
بساز زندگیت راگام به گام
فرشته مهربان (شنبه 08 تیر 92), کامران (جمعه 07 تیر 92), بی دل (پنجشنبه 06 تیر 92), دختر مهربون (شنبه 08 تیر 92)
تشکرشده 5 در 5 پست
دقیقا ما این 10 ساله درگیر این زندگی هستیم ولی هیچ ..
پارسال تابستون دعوایی کردیم که خانواده ها هم وارد شدند یه ماه قهر بودم بعد یه ما ه اون گفت که دلم تمگ شده واست و تو ترجیح می د م به هر زنی ولی معلوم نیست فشازر خونوادش ابرو ..نمی دونم
دلم واسه اونم می سوزه می تونه بهتر از این زندگی کنه
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
٢٥ سال دآری ٣ ساله ازدواج کردی
٦ سال هم رابطه پنهانی داشتی
یعنی ١٦ سالگی
علت این همه سردرگمی
بیشتر از اینکه همسرت باشه
رابط جنسی و پنهانی از سن کم هست
و همیطور خیآنتی که کردی
به خودت کم آسیب نرسوندی
باید آسیبی که از اون رابطه پنهانی
و بعد خیانت خوردی
جبران کنی
she (سه شنبه 11 تیر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)