به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array

    1 نامه ای به همسرم

    سلام به همه ی شما عزیزان


    من و شوهرم با هم رفتیم مشاوره، ولی خوب پیش نرفت، چون مشاور یه سری چیزهایی گفت که شوهرم قبول نداشت


    یکی از مواردی که مشاور گفت این بود که گفت من خیلی مهربونم ، و مدام در حق شوهرم مادری می کنم!


    حالا من کم کم و نا محسوس دارم محبت های مادرانه ام رو کم می کنم
    اما خب شوهرم مدام می گه من دلپذیراد قبلی رو می خوام
    یادش بخیر اون خیلی مهربون بود
    الانم که دیگه با اس ام اس به صورت مستقیم بهش گفتم من از محبت کردن مادرانه به همسر خوشم نمیاد
    اونم گفت افراط و تفریط جواب نمیده
    از طرف دیگه بهتون گفتم که شوهرم به خاطر کمبودهایی که تو زندگی داشته و شکست هایی که خورده مدام در حال مقایسه ی خودش با دیگران و خودزنی ِ خودشه ، خودشو اذیت می کنه، اعتماد به نفسشو له می کنه، من رو هم عصبی می کنه، هر چی بهش می گم باورهات رو تغییر بده میگه من باورهام درسته و به این بدی نیستم! ولی خب کلا من نمی خوام شوهرم این طوری باشه
    دلم می خواد یه مرد مغرور باشه که به وجودش افتخار می کنم نه این که مدااااام بهش اعتماد به نفس تزریق کنم


    حالا دو تا از مشکلاتی که می خوام با تکنیک نامه به همسرم بگم که حلش کنیم این موارده:
    به نظرتون چطوری بنویسم تا بفهمه که نباید از من توقع مادری کردن داشته باشه ؟

    چطوری بنویسم که از اول ِ تربیتش اشتباه بوده و باید خودشو اصلاح کنه و نباید این قدر خودزنی کنه؟
    چطوری بنویسم که من شوهر با اعتماد به نفس دوست دارم نه کسی که مدام خودشو له می کنه به خاطر این که افزایش حقوق نداشته یا دانشگاهش خوب نبوده؟

    اگر اطلاعات بیشتری لازمه بفرمایید تا عرض کنم ...

    خواهشا کمکم کنید ... امیدوارم زندگی تون همیشه سبز باشه


    - - - Updated - - -

    یکی از رفتارهای همسرم رو هم مثال می زنم که من مدام ازش حرص می خورم

    مثلا امروز ماموریت بود ودیشب سر مساله ای ازش ناراحت شده بودم
    برای همین ناهارشو نخورده و چون من بهش با مهربونی! نگفتم چرا ناهارتو نخوردی رفته برای من با پول ناهار هدیه خریده!! و بهم پیامک زده که من گرسنه ام هستااا اما خب الان دیگه سیر ِ سیرم ! چون برای تو هدیه خریدم!

    منم بهش گفتم راضی نیستم و ...

    آخه چرا این طوری می کنه ؟
    من باید چطوری عکس العمل نشون بدم ؟
    من باید چکار کنم تا از این طور عملکردها دست برداره ؟

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دوستان، نظری نمی دین ؟

    توصیه های ناب تون رو به گوش جان می خرم ...

    - - - Updated - - -

    دوستان خواهش می کنم کمکم کنید :

    این نامه به نظرتون چطوره ؟ چطوری بهش بگم که دیگه اعتماد به نفسش رو از دست نده ؟ چطوری بهش بفهمونم که باید باورهاشو عوض کنه ؟

    نظرتون در مورد این نامه چیه ؟


    یک زن، زمانی زن است که در همه حال به شانه های محکم مردی تکیه کند و اگر زمانی حس کند که آن شانه ها سست شده اند، دیگر زن نیست، می خواهد در کنار مردش ، مردی باشد تا مرد دوباره خود را بازیابد ...

    همسر عزیزم، من با مردی عهد زندگانی بستم که در نظرم پر افتخار بود، مایه ی مباهاتم بود، در نظرم همه چیز بود. در نظرم همه چیز بود که به او بله گفتم تا همه ی امیدم شود...

    در این چندماه که از عمر زندگی مشترکمان می گذرد، بارها مواضعی پیش آمد که شانه هایت سست شد، لبخند لبانت محو شد، پیشانی ات در هم ریخت و در چشمانت نوری دیده نمی شد و با دیدن این حالاتت تمام امیدم نا امید شد ... این زمان ها، زمان هایی بود که من دلم نمی خواست کنارت باشم، دلم نمی خواست همسرم را با آن وضعیت ببینم، اصلا دلم نمی خواست باشم، آن زمان هایی بود که به تو می گفتم دوستت ندارم، چرا که بت ِ مرد زندگی مرا شکسته بودی ...

    آخرین بارَش همین چند شب پیش بود که تو بخاطر مقایسه ی نابجای خودت با همکارت به هم ریخته بودی ... بگذار صادقانه بگویم دیگر نمی خواهم این حالاتت را ببینم چرا که اگر ببینم دیگر مشابه قبل نخواهم بود، چرا که بارها تلاش کردم تا تو در این موضع قرار نگیری و وقتی قرار گرفتی بارها راه حل دادم تا از این حالت خارج شوی، اما تلاشم بی ثمر بود پس لطفا از این پس هرگاه این گونه شدی به من نگو، چرا که بتی که از تو در ذهنم ساخته ام را برای بار چندم می شکنی ...

    دیگر نمی گویم برای رفع این مساله چه کنی، چرا که من در جایگاهی نیستم که راه حلی ارائه کنم، تنها می توانم از تو بخواهم دیگر از این حالاتت برای من چیزی بازگو نکنی تا آرامش مرا بر هم نزنی ...

  3. 2 کاربر از پست مفید دلپذیراد تشکرکرده اند .

    mostafun (چهارشنبه 05 تیر 92), ویدا@ (پنجشنبه 06 تیر 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    52
    Array
    نامه خوبیه و من چند پیشنهاد هم دارم:
    1. نامه رو به زبون محاوره ای بنویسید (به نظر من تاثیر بیشتری داره. مثلا به جای "دیگر نمی گویم ..." بنویسید "دیگه نمی گم ...."
    2. به این موضوع اشاره کنید که هنوز هم همسرتون, تکیه گاه شماست و از این موضوع احساس خوبی دارید.
    3. به نظر من درست نیست از ایشون بخواهید راجع به مشکلاتش با شما حرف نزنه. شاید بهتر باشه بهش بگبد احتمالا تنها کمکی که میتونید بهش بکنید، همدردی و درک موضوعه.
    4. نمی دونم روحیات همسرتون دقیقا چطوریه، اما نوشتن یک یا دو بیت شعر (نه بیشتر) در انتهای نامه که به نظر خودتون می تونه احساس شما رو بیان کنه؛ تاثیر کمی نداره!
    هميشه براي يك قدم بيشتر، انرژي دارم!

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 مهر 01 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-19
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    11,511
    سطح
    70
    Points: 11,511, Level: 70
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 167 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    1 – اول یک سوال ،همسرتون بچه چندم خانواده شون هست و شما بچه چندم ؟
    2 – درباره اینکه گفتید {مثلا امروز ماموریت بود ودیشب سر مساله ای ازش ناراحت شده بودم ... } ادم های زیادی رو دیدم که ابتدا اینجوری بودن و بعد این رفتاراشون فروکش کرده (قانون کلی نیست فقط دیده هام رو گفتم).
    3 – من شخصا نظری درباره نامه دادن و خوب یا بد بودنش ندارم اما به نظرم این متنی که نوشتید اصلا راه گشا نیست . اگه می خواهید نامه ای بنویسید یا حتی به صورت کلامی بگید ، بهتره خوبی های همسرتون رو بهش بگید تا با توجه به شرایطش سعی کند آن نقطه ها را پر رنگ تر کنه و با پر رنگ تر شدن آنها خود به خود ضعف هاش هم کمرنگ تر خواهد شد . اگر می خواهید ضعفهایش را هم بیان کنید در کنار گفتن خوبی ها و بسیار گذرا باشد و بر روی ضعف ها به هیچ عنوان تاکید نکنید زیرا شما از کم بودن اعتماد به نفس ایشان گله دارید و با گفتن صریح ضعف ها ، خود به پایین رفتن آن اعتماد به نفس دامن خواهید زد (به جای رویکرد منفی رویکرد مثبت داشته باشید بهتره).

    پیروز و سربلند باشید
    هر که بی‌مشورت کند تدبیر * * غالبش بر غرض نیاید تیر

    بیخ بی‌مشورت که بنشانی * * بر نیارد بجز پشیمانی
    ویرایش توسط TikTak : چهارشنبه 05 تیر 92 در ساعت 23:05

  6. کاربر روبرو از پست مفید TikTak تشکرکرده است .

    دلپذیراد (پنجشنبه 06 تیر 92)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 تیر 99 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    7,215
    سطح
    56
    Points: 7,215, Level: 56
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 18 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نامه ای به همسرم

    سلام عزیزم امیدوارم تو ذوقت نخوره ولی به نظر من نامه ای که نوشتی نتیجه عکس میده در مورد آقایون فقط رفتارهای عملی درست ما خوب جواب میده.درضمن به نظر من کار شوهرت در مورد هدیه خیلی احساسی و قشنگ بود کاری که خیلی ازآقایون اصلا بلد نیستند.قدرشو بیشتر بدون

  8. کاربر روبرو از پست مفید دل آرام من تشکرکرده است .

    دلپذیراد (پنجشنبه 06 تیر 92)

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,583 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نظرتون در مورد این نامه چیه ؟

    یک زن، زمانی زن است که در همه حال به شانه های محکم مردی تکیه کند و اگر زمانی حس کند که آن شانه ها سست شده اند، دیگر زن نیست، می خواهد در کنار مردش ، مردی باشد تا مرد دوباره خود را بازیابد ...

    عزیزم سلام

    همن طوری که می دونی من زن هستم و ظریف و لطیف . مطمئنا تو هم دوستدار همین لطافت و ظرافت ها هستی .اینها وقتی بروز میابند که کنار تو احساس امنیت و آرامش داشته باشم .هرزنی به خاطر همین لطافت ها گاهی شکننده و حساس می شودکه شدیدا به حمایت و پشتیبانی همسرش نیاز دارد و اگر شانه های محکم و استوار وقوی شوهرش نباشد بسی از پا بیفتد .
    تو یک مرد هستی با روحیات مردانه قوی و استوار ! که آمده ام تا در کنارش و زیر چتر آرامشش عمری را با هم سپری کنیم و خوش باشیم .ما هر دو به هم نیاز داریم .


    همسر عزیزم، من با مردی عهد زندگانی بستم که در نظرم پر افتخار بوده وهست ، مایه ی مباهاتم بوده و هست ، در نظرم همه چیز بوده و هست . لطفا به این نکته دقت کن :در نظرم همه چیز بود که به او بله گفتم تا همه ی امیدم شود...

    در این چندماه که از عمر زندگی مشترکمان می گذرد،گاهی مواقعی پیش آمد که شانه هایت سست شد، لبخند لبانت محو شد، پیشانی ات در هم ریخت و در چشمانت کم نور شد و با دیدن این حالات ضعف و یاس تمام امیدم نا امید شد ... این زمان ها، زمان هایی بود که من دلم نمی خواست تو را انگونه ببینم ، دلم نمی خواست همسرم و مرد زندگیم را با آن وضعیت ببینم، اصلا دلم نمی خواست باشم، آن زمان هایی بود که از تو دلخور می شدم چرا که بت ِ مرد زندگی من شکسته میشه ...
    می خواهم بدانم که چگونه می شه که اینگونه می شود ؟؟؟؟


    آخرین بارَش همین چند شب پیش بود که تو بخاطر مقایسه ی نابجای خودت با همکارت به هم ریخته بودی ...
    بگذار صادقانه بگویم دیگر نمی خواهم
    این حالات ضعفت را ببینم چرا
    دوست دارم از این به بعد تمرین کنی که خودپنداره مثبتی از خودت داشته باشی و همانگونه که من به تو افتخارمی کنم و دوستت دارم خودت رو دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری . از این به بعد اصلا دوست ندارم چه پیش من چه درون خودت خودت رو با کسی مقایسه کنی . عزیز دلم دوست دارم به این نکته بیشتر توجه کنی که همه آدمها کم و بیش دارای نقاط ضعف و قوت هستند و سعی بر این دارند که نقاط قوت خود را برجسته کنند و نقاط ضعفشون رو رفع کنند و بر اون چیره بشن و در این را تلاش می کنند..اکثرا سعی می کنند رفتارها و گفتارهای مثبت و دیگر پسند از خودشون نشون بدن درست نیست که تو درون خودت رو با بیرون اونها قیاس کنی !
    که بارها تلاش کردم تا تو در این موضع قرار نگیری و وقتی قرار گرفتی بارها راه حل دادم تا از این حالت خارج شوی، اما تلاشم بی ثمر بود و ناامید شدم .
    لطفا از این پس هرگاه این گونه شدی با حالت ضعف و نا امیدی به من نگو، چرا که بتی که از تو در ذهنم ساخته ام را می شکنی ...

    از این پس دوست دارم بیش ازپیش قوی و محکم باشی وچترت رو روی سرم بگسترانی و امنیت و آرامش رو بهم هدیه کنی . دوست دارم بامن حرف بزنی در زمان و مکانی مناسب ازخستگی ها و نگرانی هات سخن بگی ولی محکم و قوی باشی . دوست دارم همانگونه که من تو را دوست دارم و بهت افتخار می کنم خودت رو دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری

    دیگر نمی گویم برای رفع این مساله چه کنی، چرا که من در جایگاهی نیستم که راه حلی ارائه کنم، تنها می توانم از تو بخواهم دیگر از این حالاتت برای من چیزی بازگو نکنی تا آرامش مرا بر هم نزنی ...

    من هم +سر تو ام مسئله ی تو مسئله ی منه ,غم تو غم منه ,شادی تو شادی من . دوست دارم با هم حرف بزنیم و در مورد موضوعات مختلف راههای درست و مناسب رو پیدا کنیم .


    من و تو کنار هم هستیم و با هم لحظات شیرین رو خلق می کنیم هر چند کوهی از مشکلات داشته باشیم و در این میان من به تو و توانایی های تو ایمان دارم .

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط setareh : پنجشنبه 06 تیر 92 در ساعت 01:24

  10. 4 کاربر از پست مفید setareh تشکرکرده اند .

    mostafun (پنجشنبه 06 تیر 92), ویدا@ (پنجشنبه 06 تیر 92), دلپذیراد (پنجشنبه 06 تیر 92), سان آی (پنجشنبه 06 تیر 92)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم با نامه این دوستمون بیشتر موافقم البته هر چند اینو هم بگم نامه زیاد تاثیر گذار نیست اگر هم باشه زودگذره طرف خودش باید بخواد و قبول کنه در غیر این صورت غیر ممکنه

    - - - Updated - - -

    منم با نامه این دوستمون بیشتر موافقم البته هر چند اینو هم بگم نامه زیاد تاثیر گذار نیست اگر هم باشه زودگذره طرف خودش باید بخواد و قبول کنه در غیر این صورت غیر ممکنه

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط TikTak نمایش پست ها

    1 – اول یک سوال ،همسرتون بچه چندم خانواده شون هست و شما بچه چندم ؟
    2 – درباره اینکه گفتید {مثلا امروز ماموریت بود ودیشب سر مساله ای ازش ناراحت شده بودم ... } ادم های زیادی رو دیدم که ابتدا اینجوری بودن و بعد این رفتاراشون فروکش کرده (قانون کلی نیست فقط دیده هام رو گفتم).
    ممنونم ازتون
    هم من ، هم ایشون فرزندان اول خانواده هامون هستیم.
    ایشون برای اثبات عشقش به من همیشه از این کارا می کنه، اما من دوست ندارم، دلم می خواد به فکر خودش هم باشه، و خودش رو همیشه قربانی نشون نده ...
    امیدوارم به گفته ی شما فروکش کنه ..

    باز هم ممنونم ازتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط setareh نمایش پست ها
    نظرتون در مورد این نامه چیه ؟

    - - - Updated - - -
    واقعا یک دنیا ازتون ممنونم ...

    من واقعا نمی دونم بااین نقطه ضعف های همسرم که مدام خودشو به خاطرش اذیت می کنه چه کار کنم ؟

    راهی به جز نامه به نظر شما می رسه ؟

    وقتی به هم می ریزه، کلا قیافه اش داغون میشه، از زندگی نا امید می شه، منم اگر حرفی بزنم باهام مقابله می کنه و حرفام رو قبول نداره،

    علاقه ی زیادی به این داره که خودشو مدام اذیت کنه و بکوبه زمین ، همه ی اشتباهات گذشته اش رو لیست می کنه جلوی چشمش،

    حتی از 8 سالگیش! فکر کنین، هر چی بهش می گم عزیز دلم این اقتضای سن تو بوده، می گه نه! من نباید تو اون شرایط به پدر مادرم فشار می اوردم که دوچرخه برام بخرند!!

    هر چی بهش می گم به خاطر این که 1 سال خوب درس نخوندی برای کنکور، کل ِ 28 سال زندگیتو نبر زیر سوال، به خودت اذیت نکن، بازم ادامه میده ...

    من برای این که شوهرم احساس حقارت کم تری داشته باشه، از زندگی خودم خاطراتی می گم که توش خوشی نباشه ( مثلا یه زمانی ما خونمون کوچک بود یا مثلا تو دانشگاه معدلم خوب نبود، یا از استادای دانشگاه بد می گم تا فکر کنه دانشگاهی که من توش بودم و اون حسرتشو می خوره چیز خاصی نبوده ... به خدا از بس ازش تعریف می کنم گاهی خودم حالم به هم می خوره که چرا من باید این قدر تعریف کنم ازش ( مثلا از قد بلندش و رانندگیش تاا روابط اجتماعیش ، پشتکارش و ...) از طرفی از بس برای این که خودشو نکوبه منم خودمو می کوبم و سعی می کنم جلوش خوبی ِ خودمو نگم و ضعیف نشون بدم خودمو، خودمم اعتماد به نفسم به شدت اومده پایین و مثل قبل نیستم و اصلا نمی تونم سرزنده و شاداب باشم ... دارم افسرده می شم


    تو رو خدا کمکم کنید ...

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 16:21]
    تاریخ عضویت
    1392-2-27
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    2,108
    سطح
    27
    Points: 2,108, Level: 27
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    20

    تشکرشده 41 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    فکر کنم همسر شما اعتماد بنفس نداره خودش رو حقیر میدونه و خودش رو دوست نداره(فعلا اینا رو داشتهباش تا بعد)
    یکی از آشناهای ما هم اینطوری بود که روانشناس دو کتاب بهش معرفی کرد 1- شفای تن 2- شفای زندگی
    کلا این دو کتاب زندگیش رو متحول کرد. میتونی در سایت آدینه بوک آنلاین بخری.

    - - - Updated - - -

    شفای زندگی=پدیدآورنده: لوئیز هی، گیتی خوشدل (مترجم)
    شفای تن=پدیدآورنده: ولفگانگ وایکرت، محمدطاهر طاهر (مترجم

  14. کاربر روبرو از پست مفید میشکا تشکرکرده است .

    دلپذیراد (پنجشنبه 06 تیر 92)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    واقعا ازت ممنونم دوست خوبم ...

    اما همسر ِ من میانه ی خوبی با کتاب خوندن نداره ..

    اما خودم می گیرم و می خونم، مجددا ازت سپاسگزاری می کنم ...


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.