میخوام تغییرکنم...

[tamanna139269]

سلام من میخوام جدابشم.گفتید باخانواده گرم بگیر.اصلا خانواده ای وجودنداره که من باهاشون گرم بگیرم.منم ودوتا برادر 12و10 ساله وپدرومادرم.پدرم که ازصبح تاعصرسرکاره بعدش خونه خوابه وغروب مسجده وبعدش تاساعت 1شب خونه داییم پیش دوستاشه.مادرم صبح تاظهرکارای خونه انجام میده و کمک منوقبول نداره.وعصرهم تا1شب خونه مادربزرگم میره ومنوباخودش نمیبره.داداشمیناهم همش یابیرونن یا پای پلیاستیشن وتنها کاری که بامن دارن اینه که بخوان اذیتم کنن وکتکم بزنم.شهرمون کوچیکه وهرجاکه فکرکنید براثبت نام کلاس رفتم اما فقط مخصوص 16سال به پایین بود.اینجا دخترزیادبیرون نمیره وبراش حرف درمیارن ومن الان 15روزه پاتوکوچه نذاشتم.باتوجه به شرایطم راهنماییم کنید لطفا.

- - - Updated - - -

ماکلا فامیلامون باهم رفت وامد ندارن وتو فامیل دخترهمسن من نیست وازدوطرف نوه بزرگ خانواده ام وبقیه همه راهنمایی ودبستان هستن.دوستام هم همکلاسیام هستن که صمیمی نیستیم وارتباطمون درحد اس هست .ومن تابحال خونه دوستام نرفتم چون اجازشوندارم.روزهام فقط یاگوشه اتاق نشستم وتوسایت همدردی هستم یا روتختم خوابیدم ازرابطه من واون اقا فقط یکی ازدوستای دانشگاهم میدونه که اونم کلا گوشیشو خاموش کرده.من شده که 5.6روزباباموندیدم.دانشگاه که هستم دایم بهم زنگ میزنن میگن برا صمیمیته اما هدفشون کنترله.ولی خونه که هستم اصلا دراتاقمو نمیزنه که بپرسه زنده ای یا نه؟چندین بارهم گفتم واعتراض کردم اما هربار تودهنم زدن که گستاخی و ما چیزی برات کم نذاشتیم.فکرمیکنن همه چیز پوله ومنت ماشین وطلا وگوشی وایچیزا روکه برام گرفتن رو سرم میزارن.من تنهای تنهام.

[khoshkhabar]

سلام
از اينكه ميگي ميخواي فراموشش كني خيلي خوشحال شدم.كارهايي كه به نظر من ميرسه:كتاب بخوني و يا مثلا دنبال اين بري كه يه چيز جديد ياد بگيري مثلا بسته به علاقه اي كه داري مثلا نرم افزارهاي تخصصي رشته دانشگاهيت و يا كارهاي هنري مثل نقاشي و خياطي و.......
اصلا هم از اينكه به يادش ميوفتي خودتو سرزنش نكن از اينكه افسرده و دمق باشي ناراحت نشو فقط سريع موقعيتت را عوض كن و خودتو سرگرم كن.
يه چيز ديگه كه ميخوام بهت بگم اينه كه اصلا فكر نكن بقيه آدما يه خونواده كامل دارن كه هر وقت مشكلي پيش اومد بهشون رجوع كنن.خود من هيچوقت تكيه گاهي نداشتم تنها چيزي كه ميتونستم خودمو باهاش سرگرم كنم درس بود اونم فقط كتابا و كلاساي مدرسه نه تقويتي و كمك آموزشي چون وضع مالي بدي توي خونواده داشتيم.
اينا را گفتم تا بدوني حتي همين آسايش مالي كه خونواده ات برات مهيا كردن يه نعمتيه كه خيليا ازش محرومن.پس سعي كن با تدبير ازش استفاده كني.

[tamanna139269]

من هیچوقت هیچ انگیزه ای توزندگیم نداشتم.همیشه دلم میخواسته بمیرم.بعضی وقتها قرص خوردم اما نمردم گاهی خودزنی میکنم.دیشب هم بازفکرخودکشی بسرم زد.همیشه ارزوم این بوده که بمیرم خانوادم بیان سرقبرم توسرخودشون بزننوعذابوجدان بگیرن بخاطررفتارشون.الان این حس قویترشده.من فقط این دوسال توزندگیم خوشی دیدم.هیچوقت هیچ چیزبه خواست من نبوده.حتی ازدواجم هم همه خاستگارامورد میکنن میگن بایدباکسی ازدواج کنی که مامیگیم.منم معیارام بااونافرق میکنه.ونمیخوام باکسی ازدواج کنم که علاقه ای بهش ندارم.واقعا تحمل برام سخت شده.میخوام بمیرم.

- - - Updated - - -

من هیچوقت هیچ انگیزه ای توزندگیم نداشتم.همیشه دلم میخواسته بمیرم.بعضی وقتها قرص خوردم اما نمردم گاهی خودزنی میکنم.دیشب هم بازفکرخودکشی بسرم زد.همیشه ارزوم این بوده که بمیرم خانوادم بیان سرقبرم توسرخودشون بزننوعذابوجدان بگیرن بخاطررفتارشون.الان این حس قویترشده.من فقط این دوسال توزندگیم خوشی دیدم.هیچوقت هیچ چیزبه خواست من نبوده.حتی ازدواجم هم همه خاستگارامورد میکنن میگن بایدباکسی ازدواج کنی که مامیگیم.منم معیارام بااونافرق میکنه.ونمیخوام باکسی ازدواج کنم که علاقه ای بهش ندارم.واقعا تحمل برام سخت شده.میخوام بمیرم.

- - - Updated - - -

اون اقا انگیزه همه چیزمن شد.نمرهام خوب شدن.تابستون پارسال من بخاطراون مدرک خیاطی گرفتم.کلاس نقاشی رفتم وکلی تابلو کشیدم اما الان اینا حالمو بهم میزنن حتی درس.وبخانوادم گفتم که نمیخوام برم دانشگاه.نمخام جایی باشم که اون هست.حالم ازهمه چی بهم میخوره فقط دوستدارم بخوابم که اونم مامانم نمیزاره.

[khoshkhabar]

:confused:

[taraneh89]

سلام
خوشحال شدم تایپیک جدیدتون رو دیدم و امیدوارم واقعا بخوای تغییر کنی!!!
یه بار دیگه پست آخر فرشته مهربان رو بخون

در راستای بستر زدایی و توقف فکر از باز کردن هرگونه تاپیکی در باره ایشون و همسرش و .... خود داری کن

این قسمت یعنی ازاین به بعد نه تو حرفی از اون رابطه بزن نه ما چیزی میگیم
تموم شد
حالا میخوایم فکر کنیم ببینیم چه کارایی میتونی بکنی
این سوالا رو جواب بده.واضح و بدون حاشیه وفقط به سوالا جواب بده
1. نكات مثبت خودتون رو بنويسيد
2. نكات مثبت زندگيتون رو بنويسيد
3. انتظاراتي كه از خودتون داريد رو بنويسيد، كدومشون رو برآورده نكرده ايد؟
4. استقلال شخصيتي رو تعريف كنيد!
5. نكات منفي شخصيتي شما،‌ به نظر شما چيست؟
6. اين روزها رو چطور مي گذرونيد! از صبح تا غروب...
7. چه فرصتهايي در زندگي داريد؟ ( مثلا خوندن براي ارشد و پیدا کردن کار و....)

بازم میگم اگه قرار اینه که همون حرف های قبلی رو بزنی, برات بهتره که اصلا تایپیکتو ادامه ندی
به سوالات جواب بده تا بتونیم همه با هم راهی برای پر کردن اوقات فراغت و تغییر پیدا کنیم

[tamanna139269]

نکات مثبت من:خیلی حساس ولطیفم.گاهی شعرمیگم.استعدادم توهمه چیزخوبه. نکات مثبت زندگی من:هرچه فکر میکنم هیچ نکته مثبتی نداره. انتظارم ازخودم:اینه که به یه جایی توجامعه برسم ازلحاظ علمی.اما هنوزنرسیدم چون وسط راه خسته شدم ومشوقی نداشتم استقلال شخصیتی:یعنی ادم بتونه راجبه مسایل خصوصیش خودش تصمیم بگیره.خودش تصمیم بگیره که چی بپوشه چی نپوشه.خودش کارای شخصیش مثل دکتررفتن خریدکردن و...روانجام بده.برا زندگیش خودش تصمیم بگیره که چطور میخواد زندگی کنه نه اینکه بزارن توکوچکترین چیزاش بقیه دخالت کنن. ازصبح تاغروب:خواب.توسایت.خواب فرصتها:میتونم برا ارشدبخونم حتی کتاباشو هم خریدم ولی ازادامه تحصیل متنفرم چون اینقد تو رشتم سختی کشیدم که ازش متنفرشدم وحاضرنیستم دانشگاه برم ولی خوب مجبورم حداقل لیسانسموبگیرم

- - - Updated - - -

دیدم نسبت به درس بدشده احساس میکنم وقت تلف کردنه.دلم میخواد زودترازدواج کنم چون توخودم احساس نیاز رو حس میکنم چه جنسی چه عاطفی وروحی. اما خانوادم میگن باید سی سالگی ازدواج کنی اونم با یه دکتریامهندس.اما من همیشه دوستداشتم شوهرم شغلش ازاد باشه که هروقت بخوایم بتونیم بریم سفر.دوستندارم طوری باشه که تا سرماه صبرکنیم منتظرحقوق.دوستدارم اختلاف سنیمون زیر ده سال باشه اما اینججا رسمه که اختلاف سنی بین 12تا 17سال باید باشه.من این چیزارو قبول ندارم.بیشترکارای هنری وفنی رو دوستدارم تا درس خوندن وسروکله زدن بااستادای مریض.هدف زندگیم رسیدن به ارامشه همش میگم 15سال درس خوندم به کجا رسیدم؟کی بایدازجوونیم استفاده کنم؟کی میشه روزتولدم برسه که امتحان واسترس درس رو نداشته باشم؟

[saman sanaye]

دوست عزیز اینجور که از نوشته هات پیداست شما داری با خودت لجبازی میکنی.از همه خانوادت بدت میاد.نه؟
گفتی دوست داری خودتو بکشی.خود زنی میزنی.واقعا اینکارا بچه گونست.من سن زیادی ندارم و 23 سال دارم ولی اینکارا تو سن 15 سالگی از کارهای مورد علاقم بود.جوری خود زنی میزدیم که بیمارستانی میشدیم.ولی تو این سه سال اخیر هر چی کار کردم هزینه کردم که جاهاش بره.خدا رو هم شاکرم که رفته.
اگه دوست نداری با احساس خوشبختی زندگی کنی نکن دست خودته.ولی حداقل با خودت لجبازی نکن.یه تصمیم بگیر.یه تصمیم خوب(مثلا ارشد.گفتم مثلا یگه).این قدرت تصمیمه که به ما هدف میده و به زندگیمون جهت.
حتی آفرینش ما هم از روی تصمیم بوده.تصمیم و اراده خداوندی.

[mati]

كلاسهاي موفقيت دكتر فرهنك ودانلود كنين وكوش بدين هم زياد شوخي ميكنن وشاد ميشين هم بعد معنوي داره وبه خدا نزديك ميشين هم باعث موفقيتتون ميشه هم سرتون كرمه خيلي انرزي مثبت خوبي داره

[tamanna139269]

دوست عزیز لطفا تاپیک قبیلموبخون بعدا نظربده.

[tamanaye man]

تمنا جان برای بهترین تصمیمی که توی زندگیت گرفتی بهت تبریک میگم ، مطمئنم که چند ساله دیگه میفهمی که چه تصمیم خوب و مهمی گرفتی
الان هم به طور کل دور ازدواج رو خط بکش ، و اصلا به ازدواج فکر نکن
فکرت رو بزار برای یک پیشرفت و تغییر بزرگ در زندگی ، یا ادامه تحصیل ، یا ادامه یک کار هنری ،و یا موفقیت در یک ورزش و یا یک کار دیگه ...

موفقیت خیلی توی روحیت اثر میگذاره

ما هم از اینجا بهت انرژی میدیم و برات دعا میکنیم
موفق باشی