نوشته اصلی توسط
فرح123
سلام دوستان من قبل از عید عضو سایت بودم ولی زمانی که سایت تغییر کرد تا به امروز که مدیر همدردی توانستند به من کمک کنند ( که جا دارد از ایشان تشکر کنم ) نتوانسته بودم داخل سایت شوم و الان خیلی خوشحالم . حال می خواهم کمی از خودم بگویم قبلا گفته بودم که یکبار از شوهرم جدا شدم یعنی 8 سال پیش که خیلی احمقانه برگشتم ولی به دلائل زیادی مجبور شدم برای بار دوم تو اسفند ازش جدا شم دوستان دارم دیوانه می شم نه بخاطر طلاقی که گرفتم بخاطر اینکه توی شهر غریب ( شیراز ) تنهای تنها هستم پسرم دانشجوی زاهدانه اون کوچیکه از روزی که مدرسه اش تعطیل شده رفته پیش پدرش شهرستان می ترسم از آینده ام می ترسم می ترسم که ناخودآگاه بیفتم تو دام خیلی ها اذیتم می کنند خواستار دوستی با من هستند با وجودی که در سن 40 سالگی هستم ولی از خودم هیچ اراده ای ندارم بخاطر شغلم مجبورم که توی این شهر باشم وقتی میرم شهرستان انگار تمام دنیا را به من داده اند با دوستانم خیلی خوبه ولی به محض اومدن به این شهر دغدغه هایم شروع می شه کاش دوستانی که طلاق گرفته اند از تجاربشان برایم بگویند چگونه می توانم به آرامش برسم با همکارانم راحت نیستم می ترسم جور دیگه به من نگاه کنند هنوز وقت زیادی از طلاقم نگذشته و با وجود دو پسر بزرگ خانواده ام می گویند باید ازدواج کنی هر شب با قرص خواب چند ساعت می خوابم لحظات بدی را می گذرانم از خودم به کلی ناامید شدم ناگفته نماند خاطرات بد گذشته بدجور داره بهم آسیب می رسونه به روانپزشک هم مراجعه کردم ولی ایشان هم نتوانستند کمکی به من کنند گفتن بیش از انچه باید به شما آسیب وارد شده . ممنون می شم راهنماییم کنید .
علاقه مندی ها (Bookmarks)