به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 دی 92 [ 08:06]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات داره از زندگی دلسردم میکنه تو رو خدا کمکم کنید

    سلام دوستای گلم خواهش میکنم کمکم کنید حدود 3 ساله که زندگی مشترکم رو شروع کردم متاسفانه خانواده های دو طرف خیلی از نظر فرهنگی با هم تفاوت داشتن و دارن اما من به خاطر حسن هایی که از همسرم شنیده بودم حاضر به این ازدواج شدم .اوایل همسر من که از خانواده سنتی بود حتی بلد نبود چطور با من حرف بزنه .خیلی سر این موضوع زجر کشیدم مخصوصا از خانواده ای بودم که فوق العاده عاطفی بودن یه مثال همسرم اعتقاد داشت زن و شوهر اصلا نباید تو جمع باهم حرف بزنن زشته همه کار از نظرشون زشت بد و خلاف عرف.و خیلی چیزای دیگه با اینکه خیلی برام سخت بود اما با روحیه شاد و مصممی که داشتم هرچی تو توانم بود گذاشتم تا کمی درکم کنه و از بعضی سخت گیری هاش دست برداره و بهم محبت کنه هرچی کتاب بود مطالعه کردم تا دلتون بخواد مشاوره رفتم تا جایی که خدا رو شکر الان خیلی بهتر شده.این یه طرف قضیه.از طرف دیگه یه خواهر شوهری دارم که واقعا جونم رو به لبم رسونده تو کوچیکترین مسایلم دخالت میکرد و باید هرچی اون میگفت همون میشد.تو خانواده اونا حتی پدر 80 ساله ش هم نمیتونست جلوشو بگیره حتی تو مسایل جنسی ما هم به خودش اجازه میداد دخالت کنه مثلا من حتی لباس زیرام رو اون باید برام انتخاب میکرد دیگه برسه به مسابل مهمتر اوایل اصلا کاری نداشتم میگفتم درست میشه اما کم کم طاقتم سر اومد و جلوش ایستادم که اون موقع با مخالفت شدید خانواده شوهرم مواجه شدم اما اونم با گذشت زمان و باز شدن چشم همسرم سعی کردم زندگیمو حفظ کنم.خدا رو شکر الان کم کم مشکلاتم حل میشه که این بار خودم دارم کم میارم.دیگه خسته شدم از بس رعایت حال همه رو کردم اما کسی رعایت حال منو نمیکنه.خسته شدم با همه آسته برو آسته بیا رفتار کردم.با اینکه الان اونایی که از بیرون دارن زندگی منو میبینن فکر میکنن هیچ مشکلی ندارم و همسرم به خاطرم میمیره اما دیگه خودم نای ایستادن رو ندارم .ازاون دختر مصمم و شاد و شنگول دیگه هیچی نمونده.دارم همه چی رو ول میکنم.از طرفی میدونم اگه اینجوری پیش بره هرچی بافتم پنبه میشه و ممکنه محبت همسرم رو هم از دست بدم تو رو خدا کمکم کنید بهم بگین چطوری خودم رو جمع و جور کنم؟

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،عروس پاییز مهم اینه که تا حالا زندگیتو نگه داشتی وشوهرت رو منعطف کردی من فکرمیکنم نیازبه تجدید انرژی ازمنابع مثبت داری.بعضی وقتا آدم کشان کشان تا نزدیک اقیانوس میره ونا امیدمیفته غافل ازاینکه دریا چند قدم اونورتر منتظرشه.به نظرم تا حصول نتیجه نهایی از هرجای خوب مث دوستای شاد یاهرچی که به صلاحته انرژی مثبت دریافت کن.انگار کسایی که اهل نو شدن وتغییرمثبتد یه جاهایی کارشون سخت میشه.البته کارشناسان این سایت جوابای سنجیده ای بهت خواهند داد برات دعامیکنم سرشارازانرژی وامید باشی ومشکلت زودترحل شه مطمئنم خداکمکت میکنه چون هدفت باارزشه اونم حفظ وگرم کردن کانون یه خانواده توسط یکی ازباارزشترین مخلوقات خدا یعنی زن که سرچشمه زندگیه.مگه میشه خداکمکت نکنه!‏

  3. #3
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم عروس پاییز خوشحالم که توانستید زندگی خود را بهبود دهید. این را بدانید که کاری که شما کرده اید خیلی ها حتی نمی توانند یک ذره اش را انجام دهند.پس اعتماد به نفس خود را از دست ندهید.
    نکته ای که هست این است که شما آگاهانه انتخاب کرده اید. یعنی به گفته ی خودتان از اول به تفاوت های خانواده ها آگاه بودید اما به خاطر شناختی که از همسرتان داشتید این مشکلات را پذیرفتید. از شما می خواهم درباره خصوصیات همسرتان که منجر به انتخاب او شد برایمان توضیح دهید و نحوه ی آشنایی خود را بگویید.
    دوم اینکه دخالت در مسائل جنسی زوجین در فرهنگ ما بسیار قبیح و ناپسند است. حتی حالت های جنسی مثل عادت ماهانه نباید آشکار شود. به همسر خود این نکته را بگویید و از او بخواهید درباره ی مسایل جنسی خود به هیچ عنوان با هیچ کس صحبت نکند و اگر مشکلی در این مورد داشت مستقیم به شما بگوید. بگویید که مایلید هر چه بیشتر رضایت جنسی او را تامین کنید و از پیشنهادهای او استقبال می کنید. و در این مورد به خصوص کاملا قاطع باشید و به هیچ عنوان از موضع خود عقب نشینی نکنید.
    در رفتار همسر شما تناقض دیده می شود. از یک طرف می گوید جلوی جمع نباید صحبت کنید و از طرف دیگر خصوصی ترین مسائل زناشویی خود را به دیگران می گوید. باید یک نقشه ی دقیق با هم طراحی کنید که چه مسائلی باید در چارچوب خانه ی شما بماند و چه مسائلی به دیگران گفته شود. این نقشه باید به صورت یک برنامه کتبی و نوشته باشد و هر دو به آن متعهد باشید. سوالی که در اینجا باید جواب دهید این است که همسرتان چه قدر به حرف شما گوش می کند و در چه شرایطی بیشتر به حرف شما است؟ پاسخ دقیق می تواند به ما کمک کند تا راهنمایی بهتری بکنیم.
    اما درباره دخالت خواهر شوهرتان. به نظر من ایشان نوعی مشکل شخصیتی دارد و به صورت بیمار گونه می خواهد اقتدار خود را ثابت کند. اما این را بدانید که تا خود ما اجازه ندهیم دیگران جرات دخالت در زندگی ما را نخواهند داشت. شما باید رابطه خود را با او تنظیم کنید. یک سوال دیگر در اینجا دارم که جوابش لازم است. خواهر شوهر شما چگونه با شما ارتباط دارد؟ حضوری ، تلفنی ؟ تعداد این ارتباط ها و مدت زمان آنها را بگویید. او مجرد است یا متاهل؟ چند سال دارد؟
    درباره برنامه روزانه خود شما سوالاتی دارم. شاغل هستید یا خانه دار؟ ارتباط اجتماعی مثل بیرون رفتن با دوستان ، کلاس های ورزشی یا آموزشی دارید؟
    کار دیگری که باید بکنید این است که دقیقا تعیین کنید در حال حاضر چه مشکلی شما را کسل کرده است؟ مثال می زنم
    1- رابطه ی عاطفی مناسب با شوهرم ندارم و از نظر عاطفی ارضاء نمی شوم.
    2- شوهرم به حرف من توجه لازم را ندارد.
    این گونه ذهنتان از پراکندگی نجات می یابد و می توانید به طور دقیق تر ابعاد مشکل و اهمیت آن را بررسی کنید.

    - - - Updated - - -

    خانم عروس پاییز خوشحالم که توانستید زندگی خود را بهبود دهید. این را بدانید که کاری که شما کرده اید خیلی ها حتی نمی توانند یک ذره اش را انجام دهند.پس اعتماد به نفس خود را از دست ندهید.
    نکته ای که هست این است که شما آگاهانه انتخاب کرده اید. یعنی به گفته ی خودتان از اول به تفاوت های خانواده ها آگاه بودید اما به خاطر شناختی که از همسرتان داشتید این مشکلات را پذیرفتید. از شما می خواهم درباره خصوصیات همسرتان که منجر به انتخاب او شد برایمان توضیح دهید و نحوه ی آشنایی خود را بگویید.
    دوم اینکه دخالت در مسائل جنسی زوجین در فرهنگ ما بسیار قبیح و ناپسند است. حتی حالت های جنسی مثل عادت ماهانه نباید آشکار شود. به همسر خود این نکته را بگویید و از او بخواهید درباره ی مسایل جنسی خود به هیچ عنوان با هیچ کس صحبت نکند و اگر مشکلی در این مورد داشت مستقیم به شما بگوید. بگویید که مایلید هر چه بیشتر رضایت جنسی او را تامین کنید و از پیشنهادهای او استقبال می کنید. و در این مورد به خصوص کاملا قاطع باشید و به هیچ عنوان از موضع خود عقب نشینی نکنید.
    در رفتار همسر شما تناقض دیده می شود. از یک طرف می گوید جلوی جمع نباید صحبت کنید و از طرف دیگر خصوصی ترین مسائل زناشویی خود را به دیگران می گوید. باید یک نقشه ی دقیق با هم طراحی کنید که چه مسائلی باید در چارچوب خانه ی شما بماند و چه مسائلی به دیگران گفته شود. این نقشه باید به صورت یک برنامه کتبی و نوشته باشد و هر دو به آن متعهد باشید. سوالی که در اینجا باید جواب دهید این است که همسرتان چه قدر به حرف شما گوش می کند و در چه شرایطی بیشتر به حرف شما است؟ پاسخ دقیق می تواند به ما کمک کند تا راهنمایی بهتری بکنیم.
    اما درباره دخالت خواهر شوهرتان. به نظر من ایشان نوعی مشکل شخصیتی دارد و به صورت بیمار گونه می خواهد اقتدار خود را ثابت کند. اما این را بدانید که تا خود ما اجازه ندهیم دیگران جرات دخالت در زندگی ما را نخواهند داشت. شما باید رابطه خود را با او تنظیم کنید. یک سوال دیگر در اینجا دارم که جوابش لازم است. خواهر شوهر شما چگونه با شما ارتباط دارد؟ حضوری ، تلفنی ؟ تعداد این ارتباط ها و مدت زمان آنها را بگویید. او مجرد است یا متاهل؟ چند سال دارد؟
    درباره برنامه روزانه خود شما سوالاتی دارم. شاغل هستید یا خانه دار؟ ارتباط اجتماعی مثل بیرون رفتن با دوستان ، کلاس های ورزشی یا آموزشی دارید؟
    کار دیگری که باید بکنید این است که دقیقا تعیین کنید در حال حاضر چه مشکلی شما را کسل کرده است؟ مثال می زنم
    1- رابطه ی عاطفی مناسب با شوهرم ندارم و از نظر عاطفی ارضاء نمی شوم.
    2- شوهرم به حرف من توجه لازم را ندارد.
    این گونه ذهنتان از پراکندگی نجات می یابد و می توانید به طور دقیق تر ابعاد مشکل و اهمیت آن را بررسی کنید.

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 دی 92 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    1,411
    سطح
    21
    Points: 1,411, Level: 21
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    16

    تشکرشده 30 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست خوبم من هم به مشکلاتی مشابه شما دچار بودم و راه شما رو در پیش گرفتم فقط هرچند وقت یکبار باید انرژی مثبت در خوده جمع آوری کنی از راه های زیر
    1-از طریق نماز و دعا و رفتن به مسجد و زیارتگاه های مذهبی. حتما آرامش میگیری
    2- از رفتن به طبیعت و پارک و نگاه کردن به مکان های زیبا
    3-از طریق ورزش کردن
    4-گوش دادن به موسیقی آرام و موسیقی هایی که دوست داری
    5-از طریق نوشتن حالا اگه در کاغذ نوشتی میتونی بعد از چند ساعت اون برگه رو بریز دور بزار ذهنت خالی بشه
    6-از طریق صحبت و همنشینی با دوست خوب و صبور و مثبت نگر
    عزیزم اگه در زندگیت روی اینها وقت بزاری مطمین باش دیگه بعد از سپری کردن مشکلات دلسرد نیستی

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 دی 92 [ 08:06]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin.n نمایش پست ها
    سلام،عروس پاییز مهم اینه که تا حالا زندگیتو نگه داشتی وشوهرت رو منعطف کردی من فکرمیکنم نیازبه تجدید انرژی ازمنابع مثبت داری.بعضی وقتا آدم کشان کشان تا نزدیک اقیانوس میره ونا امیدمیفته غافل ازاینکه دریا چند قدم اونورتر منتظرشه.به نظرم تا حصول نتیجه نهایی از هرجای خوب مث دوستای شاد یاهرچی که به صلاحته انرژی مثبت دریافت کن.انگار کسایی که اهل نو شدن وتغییرمثبتد یه جاهایی کارشون سخت میشه.البته کارشناسان این سایت جوابای سنجیده ای بهت خواهند داد برات دعامیکنم سرشارازانرژی وامید باشی ومشکلت زودترحل شه مطمئنم خداکمکت میکنه چون هدفت باارزشه اونم حفظ وگرم کردن کانون یه خانواده توسط یکی ازباارزشترین مخلوقات خدا یعنی زن که سرچشمه زندگیه.مگه میشه خداکمکت نکنه!‏
    ممنون بابت دلگرمی که بهم دادین.خیلی به لطف خدا ایمان دارم همیشه از خدا میخوام بهم صبر بده تا تحمل کنم و از کوره در نرم.اما گاهی اوقات که متاسفانه الان دچارش شدم احساس میکنم کم میارم دارم باخودم کلنجار میرم شادا اب بشم اما موقتی میشه و با یه اتفاق بهم میریزم.دیگه اون انگیزه برای ذره ذره تحمل و کنار هم گذاشتن زندگیم رو از دست دادم خواهش میکنم برام دعا کنین تا این دوران رو به خوبی پشت سر بزارم

    - - - Updated - - -

    [QUOTE=نوپو;276251]خانم عروس پاییز خوشحالم که توانستید زندگی خود را بهبود دهید. این را بدانید که کاری که شما کرده اید خیلی ها حتی نمی توانند یک ذره اش را انجام دهند.پس اعتماد به نفس خود را از دست ندهید.
    نکته ای که هست این است که شما آگاهانه انتخاب کرده اید. یعنی به گفته ی خودتان از اول به تفاوت های خانواده ها آگاه بودید اما به خاطر شناختی که از همسرتان داشتید این مشکلات را پذیرفتید. از شما می خواهم درباره خصوصیات همسرتان که منجر به انتخاب او شد برایمان توضیح دهید و نحوه ی آشنایی خود را بگویید.

    - - - Updated - - -
    ممنون از توجهت دوست خوبم
    میخواستم بیشتر توضیح بدم ترسیدم موجب اذیت دوستان بشه من با همسرم به صورت کاملا سنتی آشنا شدیم یعنی ایشون حدود 9 ماه خواستگار من بودن چون من تو شهر کوچیکی زندگی میکنم میشه خیلی راحت تو مدت کم در مورد کسی تحقیق کرد چه برسه تو 9 ماه من اوایل به خاطر خانوادش و مخصوصا خواهرش جوابم منفی بود تا اینکه تو تحقیقاتی که داشتیم واقعا فهمیدم همسرم پسری فوق العاده منطبقی با معیارهای من هست که الان که 3 ساله باهاش زندگی میکنم روز به روز درستی شون بهم ثابت شده.از اولش اصلا دنبال پول نبودم همین که از پاک بودنش و اینکه قبل از من با هیچ دختری رابطه نداشته خیلی برام مهم بود با ادب و با اعتقاده.تو این مدت یه کلام حرف بد از دهنش نشنیدم.اهل هیچ دود و دمی نیست .واقعا خانواده دوسته و خیلی خیلی مراعات منو داره با مسولیت و خونگرم چشم پاکه و اونی که خیلی من بهش اهمیت میدادم اینه که یه مردیه که میشه بهش تکیه کرد نه از این پسرای دختر نما.
    در مورد سوال دومتون فکر کنم سوء تفاهم شد همسر من هیچ وقت راجع به مسایل دوتاییمون با کسی صحبت نمیکنه منظورم این بود که خواهر شوهرم انقدر به خودش حق میده که حتی تو این مورد هم بخواد نظر بده وگرنه همسرم خیلی به این موضوعات حساسه.مشکلی که اویل داشتم و الان کمی کمتر شده اینه که همسرم کمی سنتی رفتار میکنه عین نامزد های 50 سال پیش و این منو اذیت میکنه خب منم دل دارم دوست دارم آرزو هایی رو که یه عمر نگه داشتم تا با عشقم داشته باشم رو تحقق بدم امانمیشه خیلی با ملایت و سیاست با همسرم حرف زدم اما ایشون میگه من احساس نمیکنم برات کم میزارم همه تلاشم رو میکنم نسبت به اوایل هم خیلی عوض شده اما خب من دیگه صبرم داره ته میکشه و دلسرد میشم احساس میکنم دارم گدایی محبت میکنم دلم میخواد همسرم هم دلش برام ضعف بره.دوست دارم نازم رو بکشه اما همیشه باید برای این گار کلی دوندگی کنم

    - - - Updated - - -

    در مورد خواهر شوهرم هم که انقدر اذیتم کرده که حد و اندازه نداره همه خاطراتم رو خراب کرده از دوران نامزدی بگیر تا ماه عسلی که با بدبختی رفتیم اکنی که میگین مشکل داره همه قبول دارن حتی همسرم و مادر شوهر و چدر شوهرم اما به خاطر اینکه صداش درنیاد و دعوا راه نندازه هی میگن باشه بزار هرچی اون میگه باشه که این باعث شده هرکاری دلش میخواد بکنه اوایل من سعی میکردم مصالمت آمیز رفتار کنم چون تو خانواده ای بزرگ شدم که همه با حرف و محبت با هم رفتار میکنن اما اصلا اثر نداشت که هیچ روز به روز بدتر میشد سعی کردم غیر مستقیم بهش بفهمونم که زندگی ما جداست اما نشد ادعا داره باید همیشه باهم باشیم و همه تو کار هم همسرم هرچی باهاش حرف زد نشد دعوا کرد نشد محبت کرد نشد روز به روز خواسته هاش بیشتر میشه که کمتر نمیشه تا جایی که میگفت من باید بگم کی بچه دار بشین یا اسم بچه و نوع تربیتش رو هم من تعیین میکنم.عروسیم رو برام زهر کرد تا اینکه مسافرتی رفتیم و موقع برگستن یه تلم شنگه حسابی که شما با اجازه کی رفته بودین که دیگه همسرم جلوش ایستاد و باعث شد حرفش رو بی اعتبار کنه الان از اون موقع باهاش صحبت نمیکنیم البته فقط با شخص خودش رابطه مون با خانواده همسرم خوبه الان چند وقته خوایتن آشتی مون بدن که همسرم گفته تا وقتی متوجه نشه من زندگی مستقل دارم جواب نمیده.ایشوم 45 سالشه ازدواج کرده بچه هم داره ولی متاسفانه وضع زندگی و تربیت بچه خودش اصلا تعریفی نداره
    در مودد خودم هم شاغل هستم نیمه وقت که متاسفانه به خاطر کوچیکی محیط سرگرمی و تفریحی جز کتاب خوندن ندارم همسرم رو خیلی دوست دارم ایشون هم میگه به خاطر من ممیره اما احساس میکنم چیزایی که همسرم بهم میده دقیقا دیکته خودمه که بهش دادم اینه که اذیتم میکنه و احساس میکنم همسرم خودش ذره ای توجه نمیکنه.شاید بگین اینا همش توجهه اما احساس میکنم خودش اصلا احساسی به من نداره.همیشه باید دنبالش برم اطرافیان میگن زندگی عالی داری اما این زندگی منو اصلا از نظر احساسی ارضا نمیکنه احساس میکنم فقط دارم میدم از هیچ طرف شارژ نمیشم چه از طرف همسر و چه اطرافیان مگه رابطه زناشویی بده بستان نیست؟ باور کنین همه نکاتی که یه مرد از همسرش میخواد رو برای همسرم انجام میدم طوری که شوهرم میگه من تو خواب هم زنی به کاملی تو نمیدیم همشه میگه تو از طرف خدایا که به زندگی من رنگ میدی.از نظر کلامی میگه چقدر دوستم داره اما عملی نه
    تازگی ها حتی دستم نمیره کارای خونه رو که عاشقانه انجامشون میدادم رو بکنم خواهش میکنم کمکم کنین از این حالت دربیام

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 دی 92 [ 08:06]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای عزیزم تنها امیدم اینجاست خواهش میکنم کمکم کنین چند روزیه به امید راهنماییتون چشم دوختم اینجا

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 دی 92 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    1,411
    سطح
    21
    Points: 1,411, Level: 21
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    16

    تشکرشده 30 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم
    اولا به نظرم صحبت های دکتر فرهنگ راجع به خانواده موفق رو دانلود کن و خودت و همسرت باهم گوش کنید تاثیر خوبی داره
    ضمنا همسرت که وظایفش رو انجام میده زبونی هم میگه خوب واضح بگو دیگه چیکار باید کنه که تو راضی باشی؟
    ببین یک مدت دست از به اصطلاح پارو زدن بردار یعنی اینکه بزار اون پیشنهاد بده اخر هفته کجابرید تفریح چه وسایلی لازم داری بگه بیا بریم بخریم یا غذا چی بخوریم یا روزها بزار فقط اون باهات تماس بگیره اینجوری مطمین هستم کمی شارژ میشی و احساس بهتری پیدا میکنی

  8. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید که یک کمی دیر شد. راستش باز هم مطمئن شدم انتخاب شما درست بوده است و همسر شما مرد مناسبی برای زندگی است. چون اولا به گفته ی خودت رفتارش را اصلاح کرده است که بیشتر مردها یا زیر بار آن نمی روند یا بعد از سی سال زندگی و بعد از ازدواج فرزندان کمی فقط کمی تغییر موضع می دهند;) دوما اینکه بالاخره قبول کرد جلوی خواهرش بایستد و با او قطع ارتباط کرده است آنهم در نود درصد خانواده های ایرانی از محالات است و آن ده درصد هم شاید افسانه ای بیش نباشد:rolleyes: نکته ی دیگر این است که شما قدم در راه پر و پیچ و خم عاشقی گذاشته اید و از قدیم گفته اند که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها و در دوران معاصر می گویند عاشقی خیلی خطرناکه حسن ! حتما فکر می کنی می خوام شما را سرکار بذارم اما اصلا از این فکرهای بد نکن. اولا اینها که گفتم بنا به تجربه هزاران نفر ثابت شده و کاملا کارشناسی شده است. دوم اینکه تا خنده را روی لب های شما نبینم و رسما اعلام نکنی که خندیدی از ارائه راه حل معذوریم! این هم دلیل فنی دارد. اول از همه باید از مقدار فشار روانی شما کم شود حتی یک درصد تا بتوانی راحت و آزاد فکر کنی. وگرنه حرف های من فقط باعث چشم دردت خواهد شد آنهم با این پست های طولانی من!:rolleyes: کوتاه ترین و آسان ترین راه هم برای آماده کردن ذهن خنده است که واقعا اثرات درمانی آن ثابت شده است. پس منتظر اعلام رسمی شما هستم

    - - - Updated - - -

    ببخشید که یک کمی دیر شد. راستش باز هم مطمئن شدم انتخاب شما درست بوده است و همسر شما مرد مناسبی برای زندگی است. چون اولا به گفته ی خودت رفتارش را اصلاح کرده است که بیشتر مردها یا زیر بار آن نمی روند یا بعد از سی سال زندگی و بعد از ازدواج فرزندان کمی فقط کمی تغییر موضع می دهند;) دوما اینکه بالاخره قبول کرد جلوی خواهرش بایستد و با او قطع ارتباط کرده است آنهم در نود درصد خانواده های ایرانی از محالات است و آن ده درصد هم شاید افسانه ای بیش نباشد:rolleyes: نکته ی دیگر این است که شما قدم در راه پر و پیچ و خم عاشقی گذاشته اید و از قدیم گفته اند که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها و در دوران معاصر می گویند عاشقی خیلی خطرناکه حسن ! حتما فکر می کنی می خوام شما را سرکار بذارم اما اصلا از این فکرهای بد نکن. اولا اینها که گفتم بنا به تجربه هزاران نفر ثابت شده و کاملا کارشناسی شده است. دوم اینکه تا خنده را روی لب های شما نبینم و رسما اعلام نکنی که خندیدی از ارائه راه حل معذوریم! این هم دلیل فنی دارد. اول از همه باید از مقدار فشار روانی شما کم شود حتی یک درصد تا بتوانی راحت و آزاد فکر کنی. وگرنه حرف های من فقط باعث چشم دردت خواهد شد آنهم با این پست های طولانی من!:rolleyes: کوتاه ترین و آسان ترین راه هم برای آماده کردن ذهن خنده است که واقعا اثرات درمانی آن ثابت شده است. پس منتظر اعلام رسمی شما هستم

  9. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    asemani (چهارشنبه 05 تیر 92)

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 دی 92 [ 08:06]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیرم منم سعی دارم خنده و شادی به زندگیم برگرده. همین که این شادابی از زندگیم رفته باعث نگرانیم شده.
    من قبلنا تو هر مهمونی میرفتم حتما بالای منبر میرفتم اونقدر میگفتم و میخندیدم که همه بهم غبطه میخوردن اما الان دقیقا دو سه جا که رفتم همه متفق القول میگن تو مریض شدی اصلا حوصله ندارم حرف برنم احساس میکنم سعی کردن برای همه چیز بی فایده ست .باورام رو به بعضی چیزا از دست دادم.یه مثال میزنم پدر من همیشه اینو بهم یاد داده که با همه صاف و صادق باش به همه محبت کن حتی اگه قدرش رو ندونستن اونی که بالاست جوابت رو میده. من وقتی اومدم به این خانواده هر محبتی که در توان داشتم و میتونستم انجام دادم به همه کمک میکردم اما بعدا فهمیدم جلو روم باهام دوستی میکنن پشت سرم کلی حرف درمیارن و سعی دارن خرابم کنن.من هرکاری میکنم نمیتونم مثل اونا رفتار کنم و این زجرم میده.به خاطر همین تمام زندگیم رو وقف همسرم کردم وقتی هم میبینم اونم جوابگو نیست دیگه هیچی .مثلا طوری باهام برخورد میکنه انگار من با کس دیگه فرقی ندارم اون روز بهش گفتم کم کم دارم از بعضی چیزا دلسرد میشم حداقل انتظار داشتم ازم بخواد کمی براش توضیح بدم یاسعی کنه این احساسات رو ازم دور کنه اما به راحتی گفت باشه ایشالله درست میشه شب بخیر و تخت خوابید و منم تا صبح اشک ریختم در صورتی که تا الان چند مرتبه شده فقط سر درد داشته یا پاش درد میکرده من تا صبح عین پروانه دورش گشتم.تورو خدا بگین من چیکار کنم؟

  11. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد باورهات باید بگم درست هستند اما نحوه اجرای آن مهم است. قاعده این است که به هر کس آن قدر که تمایل دارد محبت کنی و نوع محبتت هم حساب شده باشد. محبت یک نیاز هست مثل غذا. هر کس اشتهایش با دیگری متفاوت است و هر کس یک نوع غذا برایش مناسب است. فکر کن به یک مریض که تهوع دارد پیتزا و سیب زمینی سرخ شده بخورانند. آن وقت چه وضعی پیش می آید؟ بعضی ها هم ممکن است اصلا دستپخت شما را دوست نداشته باشند مگر نه ؟ این تئوری اش بود. حالا یک مثال عملی می زنم. خانمی بود که هر کاری برای مادر خودش می کرد برای مادرشوهرش هم با دلسوزی انجام می داد. این دو مادر هم سن بودند و هر دو هم تنها زندگی می کردند و پیر بودند. اما مشکل از همین جا شروع شد. این خانم همان طور که وسایل مادرش را مرتب می کرد و وسایل مفید و غیر مفید را جدا می کرد تا خانه مادرش به هم نریزد و تبدیل به انباری نشود. برای مادرشوهر پیرش هم موقع اسباب کشی از خانه ویلایی به آپارتمان پنجاه متری اش همین کار را کرد. و حتی به خاطر مرتب کردن وسایل خاک خورده و کهنه مادرشوهر خود و دخترش هر دو به شدت بیمار شدند و به بیمارستان رفتند. حالا فکر می کنی چه شد؟ مادرشوهر که به شدت به وسایل کهنه اش وابستگی بیمارگونه داشت بسیار ناراحت و دلخور شد و نه تنها قدردان نبود بلکه سال ها شاکی بود و به خانم مذکور می گفت چیزهای گرانبهایش را دور ریخته و او را به دردسر انداخته. خوب امیدوارم با این مثال منظورم را گفته باشم. جای بحث زیاد دارد که موقع مناسب مطرح می کنم.
    اما یک نکته ی مهم تر راجع به خودت هست. من با توجه به حرف هایت و بحث هایی که با هم داشتیم به نتیجه ای رسیدم و توصیه ای دارم که حتما انجام بده. شما به علائم خلقی ای اشاره کردی که باید توسط روانپزشک بررسی شود تا مطمئن شوی افسردگی یا اضطراب نداری. چون خانم هستی تاکیدم بیشتر است. چون ساختار بدنی خانم های طوری است که بیشتر دچار این مشکلات می شوند. حتما می دانی که زایمان و یائسگی و قاعدگی باعث اختلالات خلقی دوره ای در خانم ها می شود. اینها علت هورمونی دارد و رفع می شود. اما وقتی خانمی چند سال فشار شدید استرس تحمل می کند و این علائم بروز می کند خود به خود رفع نمی شود و حتما باید چکاپ روانپزشکی شوند. مطمئن هم باش من الکی حرف نمی زنم چون آشناها و دوستانی دارم که پزشک هستند. شما اول باید مطمئن شوی افسردگی یا اضطراب نداری بعد از راهکارها استفاده کنی تا یک وقت خدای نکرده آسیب نبینی و فشار بیشتری به شما نیاید. این را نگفتم که نگران شوی یا بترسی یا انکار کنی. فقط بنابه تجربه های مکررم می گویم. لازم هم نیست به کسی بگویی که نگران یک کلاغ چهل کلاغ مردم باشی. مسیر مشاوره هم راحت تر پیش می رود.

    - - - Updated - - -

    در مورد باورهات باید بگم درست هستند اما نحوه اجرای آن مهم است. قاعده این است که به هر کس آن قدر که تمایل دارد محبت کنی و نوع محبتت هم حساب شده باشد. محبت یک نیاز هست مثل غذا. هر کس اشتهایش با دیگری متفاوت است و هر کس یک نوع غذا برایش مناسب است. فکر کن به یک مریض که تهوع دارد پیتزا و سیب زمینی سرخ شده بخورانند. آن وقت چه وضعی پیش می آید؟ بعضی ها هم ممکن است اصلا دستپخت شما را دوست نداشته باشند مگر نه ؟ این تئوری اش بود. حالا یک مثال عملی می زنم. خانمی بود که هر کاری برای مادر خودش می کرد برای مادرشوهرش هم با دلسوزی انجام می داد. این دو مادر هم سن بودند و هر دو هم تنها زندگی می کردند و پیر بودند. اما مشکل از همین جا شروع شد. این خانم همان طور که وسایل مادرش را مرتب می کرد و وسایل مفید و غیر مفید را جدا می کرد تا خانه مادرش به هم نریزد و تبدیل به انباری نشود. برای مادرشوهر پیرش هم موقع اسباب کشی از خانه ویلایی به آپارتمان پنجاه متری اش همین کار را کرد. و حتی به خاطر مرتب کردن وسایل خاک خورده و کهنه مادرشوهر خود و دخترش هر دو به شدت بیمار شدند و به بیمارستان رفتند. حالا فکر می کنی چه شد؟ مادرشوهر که به شدت به وسایل کهنه اش وابستگی بیمارگونه داشت بسیار ناراحت و دلخور شد و نه تنها قدردان نبود بلکه سال ها شاکی بود و به خانم مذکور می گفت چیزهای گرانبهایش را دور ریخته و او را به دردسر انداخته. خوب امیدوارم با این مثال منظورم را گفته باشم. جای بحث زیاد دارد که موقع مناسب مطرح می کنم.
    اما یک نکته ی مهم تر راجع به خودت هست. من با توجه به حرف هایت و بحث هایی که با هم داشتیم به نتیجه ای رسیدم و توصیه ای دارم که حتما انجام بده. شما به علائم خلقی ای اشاره کردی که باید توسط روانپزشک بررسی شود تا مطمئن شوی افسردگی یا اضطراب نداری. چون خانم هستی تاکیدم بیشتر است. چون ساختار بدنی خانم های طوری است که بیشتر دچار این مشکلات می شوند. حتما می دانی که زایمان و یائسگی و قاعدگی باعث اختلالات خلقی دوره ای در خانم ها می شود. اینها علت هورمونی دارد و رفع می شود. اما وقتی خانمی چند سال فشار شدید استرس تحمل می کند و این علائم بروز می کند خود به خود رفع نمی شود و حتما باید چکاپ روانپزشکی شوند. مطمئن هم باش من الکی حرف نمی زنم چون آشناها و دوستانی دارم که پزشک هستند. شما اول باید مطمئن شوی افسردگی یا اضطراب نداری بعد از راهکارها استفاده کنی تا یک وقت خدای نکرده آسیب نبینی و فشار بیشتری به شما نیاید. این را نگفتم که نگران شوی یا بترسی یا انکار کنی. فقط بنابه تجربه های مکررم می گویم. لازم هم نیست به کسی بگویی که نگران یک کلاغ چهل کلاغ مردم باشی. مسیر مشاوره هم راحت تر پیش می رود.

  12. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    asemani (پنجشنبه 06 تیر 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.