سلام
وقتی شوهر آدم تو مسائل کاری یا مالی به مشکل میخوره برخورد درست باهاش چی هست؟
اگه حرف نزنم میگه بی تفاوتی
اگرم حرف بزنم کلا تاثیر نداره و به دعوا میکشه
تشکرشده 294 در 168 پست
سلام
وقتی شوهر آدم تو مسائل کاری یا مالی به مشکل میخوره برخورد درست باهاش چی هست؟
اگه حرف نزنم میگه بی تفاوتی
اگرم حرف بزنم کلا تاثیر نداره و به دعوا میکشه
تشکرشده 1,278 در 497 پست
ساحل جان وقتی همسرت در مورد کارش صحبت میکنه بشین و با دقت به تمام حرفاش گوش کن ، و کمی هم بگو مثلا وای راست میگی ، چقدر بد .. عزیزم ناراحت نباش درست میشه و ...
ولی اصلا نظر شخصی نده مگر اینکه خودش سوال بپرسه و ازت مشورت بخواد
ولی سعی کن بهش نشون بدی که تو هم برات مهمه و ناراحتی همسرت رو درک میکنی
تشکرشده 166 در 77 پست
عزیز دلم
فقط و فقط همدردی ...
یعنی نه مطلق بهش بگو درست می گی نه بهش بگو اشتباه می کنی
فقط بهش بگو : عزیزم درکت می کنم، آخ چقدر سخت، چقدر اذیت شدی ، می فهممت و از این کلمات استفاده کن تا بفهمه که تو می فهمیش
اگر چیزی نگی فکر می کنه دوستش نداری یا برات ارزشی نداره و فقط اونه که داره زحمت می کشه
و اگر فقط نظر خودتو بگی فکر می کنه که تو فکر می کنی اون هیچی نمی فهمه و تمام تصمیماتش اشتباهه و مدام می خواد دفاع کنه از خودش و به تو چیز می گه ...
فقط همدردی کن، و هم زمان اگر نوشیدنی (شربت خنک، فالوده حتی یک لیوان آب یخ) یا خوراکی ایی دوست داره براش بیار ( خیلی بهش تعارف نکن ) فقط بذار توی دیدش و یا حتی با مهربونی بده دستش، این باعث میشه آروم تر بشه و با ملایمت بیشتری صحبت کنه
موفق باشی
del (چهارشنبه 29 خرداد 92),tamanaye man(یکشنبه 02 تیر 92), zendegiye movafagh (چهارشنبه 29 خرداد 92), ساحل75 (چهارشنبه 29 خرداد 92)
تشکرشده 24 در 13 پست
tamanaye man(یکشنبه 02 تیر 92)
تشکرشده 294 در 168 پست
تمنا و دلپریزاد عزیز ممنونم
نکته های خوبی رو گفتین
گاهی وقتا بهم میگه تو خودتو درگیر زندگی نمیکنی . من خانه دارم و سرکار نمیرم چون درسم هنوز تموم نشده برای همین نمیتونم کمک مالی بهش بدم
یه شرکت تاسیس کردیم اما خیلی دست دست میکنه برای راه اندازیش اگه راه بیفته شاید بتونه کمک خوبی برامون باشه اما شوهرم همش نیمه خالی لیوان رو میبینه
قرار بوده برای مکانش بریم مغازه ای که مادر بزرگش داره اما قرار شده بود بعد از چهلم پدر بزرگش داییش اینا اونجا رو خالی کنن که هنوز نکردن . اون حتی حاضر نیست یک بار دیگه بره باهاشون صحبت کنه که تکلیفمون رو بدونیم
یا مثلا چندتا از دندوناش مشکل جدی پیدا کرده رفتیم دندون پزشکی که از آشناهاشون بوده . هزینش یه 500-600 میشه نشسته زانوی غم بغل گرفته که باید همش رو یکجا بدم و آدمی نیستم که ازش بخوام قسطی هزینش رو پرداخت کنم و حالا چی کار کنم و از کجا بیارم
نیمه شعبان قراره یه مولودی خوانی توی پارکینگ مجتمع داشته باشیم که کاراش با ماست . هنوز مداح خبر نکرده . همه کاراش رو یا میذاره برای دقیقه نود یا اینکه میگه مامانش انجام بده در صورتی که من دوست دارم همونجور که من مستقل شدم از خونوادم اون هم بشه و انقدر وابستشون نباشه
مادرم به من میگه بیا سرویس دهی کلاس تابستونی خواهرت رو انجام بده منم در مقابلش یه پولی بهت میدم . به شوهرم که گفتم میگه اصلا حرفشو نزن . به مامانم که میگم نه چندروز دیگه ماه رمضونه اذیت میشم میگه تو تنبلی میخوای بخوابی همش نمیشه باید بیای . خب من این وسط چی کار کنم؟
این چیزا من رو کلافه میکنه و نمیدونم چجوری باهاش برخورد کنم که دعوا پیش نیاد
تشکرشده 294 در 168 پست
من دلم میخواد شوهرم از نظر روحی و فکری مستقل بشه
دوس ندارم همش همه مشورت ها و کاراش با مامانش باشه
رفته دندونشو عصب کشی کرده بعد من کلی باهاش درمورد دردش و اینا(مثل بچه ها) حرف زدم بعدش رفتیم خونه مامانش اینا اون و خواهرش دقیقا حرفای منو بهش میزنن ولی آروم میشه با حرفاشون
دو سه شبه خودمو کشتم که شب ببرم پارک یکم دلم باز بشه هی امروز و فردا کرده و وعده وعید داده حالا امروز تا خواهر خانمش امر فرموده همه برنامه بعدازظهرمونو بهم زده که بریم با اونا . میگم مگه قرار نبود بریم بازار؟بگردیم میگه اشکال نداره کار واجبی که نداشتیم
از این لجم میگیره که انقدر که برای حرف اونا ارزش قائله برای من نیست
من دوست ندارم تمام لحظات زندگیمونو با اونا بگذرونیم در صورتی که چپ و راست به خونواده من بدگویی میکنه اخه مگه تقصیر منه که مامانم الان نزدیک یک ماهه مارو دعوت نکرده و شوهرمم لج کرده بی دعوت نمیاد؟
بابا من اصلا تحمل این زندگی رو ندارم :(
- - - Updated - - -
شوهرم داره از این که رفتار خونوادم سرده باهامون سوءاستفاده میکنه و میخواد مادرشو بیاره بالا . اونا ادمای بدی نیستن اما من دوست ندارم هرروز و هرشب باهاشون باشم
من دوس دارم رفتارمون مستقلانه باشه نه وابسته
من خیلی خسته و ناراحتم
- - - Updated - - -
دلم نمیخواد مثل بچه ها گولم بزنه که میبرمت سینما یا شام میریم بیرون اما بعدا عمل نکنه
احساس یه ادم فریب خورده رو دارم جرا هیچ کسی اینجا نیست؟
تشکرشده 294 در 168 پست
زندگیمون داره دوباره تلخ میشه یعنی شده
منم شدم مثل شوهرم کینه ای و پرتوقع . به رفتارش با خونوادش گیر میدم دقیقا مثل خودت
لجبازی شده زندگیمون
چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کمککککککککککککککککککککککک ک
تشکرشده 247 در 117 پست
ساحل عزیز درکت می کنم اما با مقابله به مثل کردن تمام چیزها کار درست نمیشه گاهی با کنار اومدن گاهی با تلافی به صورت مستقیم گاهی هم تلافی اما با سیاست و پنهانی و غیر مستقیم مثلا بهانه دل درد و نرفتن با خانواده همسرت . لجبازی نکن.و با زرنگی شما هم مادرت ببر بالا مثلا به مامانت زنگ بزن و بگو برای شام به منزلشون میری اما به شوهرت بگو مامانت دعوت کرده و یه جوری غیر مستقیم گوشی بده دست مامانت که سوتی نده
تشکرشده 294 در 168 پست
امروز یه دعوای بدی باهم کردیم . حاضر نیست بشینیم باهم صحبت کنیم ببینیم مشکل چیه چند روزه تحت شرایط مختلف ازش خواستم باهم صحبت کنیم همش تفره میره و میگه من مقصرم شما ببخش دیگه هم بحث نکن!
دیگه من امشب جوش آوردم و داد و بیداد کردم . اخه واقعا رفتارش عصبیم میکرد.همش توی گذشته و اتفاقات گذشته است . احساس میکنم هنوز مغزش رشد نکرده . امشب همه حرفای دلمو بهش زدم و خالی شدم .
ولی ظاهرا گند زدم و همه چیز داغونه بجز اون که دیگه عصبانی نیست صحبت میکنیم اما معمولی مث دوستا!
بچه ها توروخدا بگین چی کار کنم؟ هروقت از چیزی که مربوط به شوهرمه ناراحت باشم تا به خودش نگم آروم نمیشم و دلم خالی نمیشه . اونم که حاضر نیست به درد دلام گوش کنه
بخدا زیاد غرغرو نیستم . فقط اهی نیاز به هم صحبتی باهاش دارم ...
قبلنا حرفامو و ناراحتیامو مینوشتم اما تازگیا نه حوصلشو دارم نه جواب میده . با کسی هم که درددل کنم باز فایده نداره اخرش انگار باید حرفامو به خودش بگم:(
ویرایش توسط ساحل75 : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 01:10
she (شنبه 08 تیر 92)
تشکرشده 1,605 در 532 پست
خب این کار اشتباهه.
منم همینطوری هستم دقیقن. من هم همین نتیجه ای رو میگیرم که شما میگیری.
نمیشه همه ی حرفامون رو اونطوری که واقعن هست بهشون بزنیم. این یه واقعیته که امثال من و شما نمی خوایم قبولش کنیم.
.
کاش به جای حرف زدن های زیادمون کمی درست عمل می کردیم.:(
:(
- - - Updated - - -
.
.
.
.
اون چیزی که من و تو اسمش رو میذاریم درد و دل و هم صحبتی ، در واقع چیزی نیست جز یک سری تهمت و توهین و نسبتهای بد دادن به همسرمون! بعد توقع داریم اون بشینه با آرامش گوش کنه و بعد ما حالمون خوب میشه و خالی میشیم!!!
.
اون چی میفهمه؟ اون یه زن شاکی رو میبینه یه زن ناراحت رو که داره به او حمله میکنه!!! بنابراین از خودش دفاع میکنه، ... بعدش هم که معلومه دعوا میشه.
.
لااقل بیا من و تو بپذیریم که اینا اسمش دردودل نیست. هم صحبتی آدابی داره. صحبتی که من و تو شروع میکنیم به هم صحبتی ختم نمیشه. اصلن چنین قابلیتی رو نداره.
.
شوهر شما می دونه که قراره متهم بشه پس چه نیازی به بحث کردن و شنیدن حرف های ناراحت کننده شما وجود داره؟
.
- - - Updated - - -
.
.
.
.
اون چیزی که من و تو اسمش رو میذاریم درد و دل و هم صحبتی ، در واقع چیزی نیست جز یک سری تهمت و توهین و نسبتهای بد دادن به همسرمون! بعد توقع داریم اون بشینه با آرامش گوش کنه و بعد ما حالمون خوب میشه و خالی میشیم!!!
.
اون چی میفهمه؟ اون یه زن شاکی رو میبینه یه زن ناراحت رو که داره به او حمله میکنه!!! بنابراین از خودش دفاع میکنه، ... بعدش هم که معلومه دعوا میشه.
.
لااقل بیا من و تو بپذیریم که اینا اسمش دردودل نیست. هم صحبتی آدابی داره. صحبتی که من و تو شروع میکنیم به هم صحبتی ختم نمیشه. اصلن چنین قابلیتی رو نداره.
.
شوهر شما می دونه که قراره متهم بشه پس چه نیازی به بحث کردن و شنیدن حرف های ناراحت کننده شما وجود داره؟
.
ویرایش توسط she : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 11:18
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)