سلام .من امروز به دنبال پاسخي براي سئوال گمشده خودم بودم يكهوبه ذهنم رسيد كه بيام ودرgoogle سئوالمو search كنم.خدا رو شكر كه به سايت شما منتقل شدم و عضو شدم كه اميدوارم سئوال بي جواب منو /جواب بدين و منو از نگراني در بيارين البته چون اولين باريه كه ميام نميدونم در كجا بايد جوابمو مشاهده كنم.به هر حال .....
من حدود 2 ساله كه با شوهرم در يه شركت خصوصي همكارم .اول از هر چيز بگم همه بهم ميگفتن كه نبايد ادم با شوهرش همكار باشه اين كارو نكن .اما من چيزي تو دلم نبود كه نخوام اونو همكارم كنم پس حرفاي ديگران رو نديده گرفتم وبعد از 2روز كه به شركت وارد شدم /ديدم كه به نيرو نياز دارن و منم همسرمو معرفي كردم اونا هم پذيرفتن و كارو با هم شروع كرديم.مدير شركت ما انساني فوق العاده با شعور و ماهي يك بار به دفترشون كه ما در اون بوديم سرميزد.6ماه اول گذشت من وهمسرم طوري با مديرمون خو گرفته بوديم كه همسرم حتي به دفعات از اون دعوت گرفت (البته زماني كه تشريف مياوردن براي بازديد از كارها به شهرمون).كم كم رابطه ما با اين مرد خيلي خودموني تر شد طوري كه همسرم در بعضي مسائل از اون كمك و راهنمايي حتي نسبت به اخلاق من ميكرد حتي تو مسائل خوانوادگي منو همسرم.گاهي وقتا هم جدا از مسائل كاري به گوشي همسرم يا بعضي وقتها هم به گوشي خود من زنگ ميزنه و حال و احوالي ميپرسه .حالا همسرم بعضي وقتها نسبت به اين بابا حساسيت داره و اين منو ازار ميده .تمام روحيم گرفته شده ميگم بابا من نميخوام برم ديگه شركت حالا كه تو حساسي ميگه نه بايد بيايي ومزاياش خوبه واز اين حرفا.اما باورتون نميشه .ناگفته نماند ما با اين بابا رابطه خوانوادگي پيدا كرديم وخوانواده اون به ما زنگ ميزنن حال و احوال ميپرسن.همين ديشب خوانواده اين بابا به من زنگ زدن و همسرم پاسخ گوشي منو داد بعدم مديرمون صحبت كرد اما چون پشت فرمان ماشين بودن به من گفتن سلام به فلاني و بچه ها برسون .اين يه نمونه از بهانه هاي اونه كه منجر به جرو بحث ما ميشه و ارامشو از من صلب كرده .ميگم رابطه رو قطع كن ميگه نه زشته .ميگم من به فلاني ميگم كه تو رو اين مسائل حساسي ميگه تو ميخاي منو كوچيك كني .سر دو راهيم.شما بگيد چه كنم. در پايان به من يه طوري به من خبر بدين جوابمو از كجا دريافت و يا ببينم.متشكرم. [/font][/color]
علاقه مندی ها (Bookmarks)