به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array

    Posticon (2) میخوام بگم عروسی خواهرت نمیام.

    اوایل تیر عروسی خواهر شوهرمه در شهرستان. ما هم هنوز قهر هستیم. من به هر حال مجبورم به این عروسی برم. ولی میخوام شوهرم بفهمه که نمی تونه هر رفتاری داشته باشه باز هم من همراهیش کنم و لبخند بزنم و هیچی به هیچی. آخرش هم بهم بگه تو هیچ وقت همراهم نبودی هیچ وقت درک نکردی. هیچ وقت کنارم نبودی. ...
    ببینید من هر کاری کنم بدهکارم. این بار فقط نمی خوام بدهکار نباشم. میخوام بفهمه می تونم جور دیگه ای باشم. می تونم نیام. می تونم خوب و عشقولانه جلوی دیگران لبخند نزنم که من چقدر خوشبختم.
    نظرتون چیه؟ من دو تا راه دارم :

    1. بگم نمی یام. بگم من با این زندگی چه عروسی ای دارم بیام آخه. این وضع زندگیمه.
    2. به روی خودم نیارم و پاشم برم.

    اون ها دامادشون هم باهاشون قهره. برای نامزدی نیومد برای عروسی هم شاید نیاد. این یکی داماد هم دل خوشی ازشون نداره. بنابراین براشون خیلی مهمه که من باشم.
    .
    جواب های شوهر من چی هست ؟ :
    داره داد و بیداد راه بندازه، تهدید کنه که من نمی تونم نرم و دست من که نیست. تهدید به تلافی برای خانواده من کنه. آنقدر مزخرف بگه و تهدید و داد و هوار و تلافی و توهین که من بترسم و بشینم سر جام.
    اگر به حرفم ادامه بدم ممکنه کار بالا بگیره. من اینجور موقع ها به شدت میترسم و نمی تونم مقاومت کنم و تسلیم میشم.
    .
    چی کار کنم؟ اگر هم هیچی نگم باز هم در زندگی ما هزارتا اتفاق میوفته که اون این رفتارش رو تکرار میکنه. من میخوام اینبار من اونو بترسونم. بفهمه من اونقدرها هم ضعیف نیستم. می خوام حداقل منت عروسی ای که برای من جز غصه و ناراحتی و حرص خوردن از دست خانواده اش نیست رو سرش بذارم.
    .
    خواهش می کنم راهنمایی ام کنین.
    ویرایش توسط she : سه شنبه 28 خرداد 92 در ساعت 10:28

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا
    سلام
    ظاهرا موقعیت ژئوپولیتیک خوبی به دست اومده براتون.
    و اما ...
    1- به شوهرتون با بیانی آرام بگید که (حتما و حتما با آرامش صحبت انجام شود تا تاثیر گزارد) : "دل خوشی برای رفتن به این عروسی ندارم ولی اینو بدون که فقط به خاطر احترام به تو و خانوادت اینکار رو میکنم. و میدونم که احتمالا هیچ کدوم از دامادها نخواهند اومد ولی من اهل اینجور بچه بازیها نیستم و دلیلش هم بهت گفتم که چی هست." البته میتوانید در یادداشتی برایش اینها رو بنویسید. ببینید کدام روش برایتان راحت تر است.( البته با اولویت بیانی سپس نوشتاری)
    2- اصلا و ابدا نباید خود را در مراسم و در طول سفر شاد و خوشحال نشان دهید. و نیز نباید با اخم و ترش رویی رفتار نمایید. کاملا معمولی باشید. دائما به خود اینرا یادآوری نمایید که : "گویا به مراسم فرزند یکی از همسایگان و یا همکاران معمولی خودتان رفته اید و کسی را آنجا چندان نمیشناسید و همه برایتان محترم اما غریبه و معمولی هستند"
    3- در طول این سفر حتما شرایطی پیش خواهد آمد که احساس نمایید که باید کمک کار آنها باشید. شما باید در این شرایط تا حد امکان غیب گردید و یا مشغولیتی را برای خود ایجاد نمایید و داوطلب برای کمک به آنها نباشید. و سپس در لحظات پایانی آن کار بگویید که "اگر کمکی خواستید حتما بگیدها!" اگر گفتند بسیار سطحی و معمولی کمی به آنها کمک کنید همین و بس!
    4- در مواجه با غرغر های همسر و اطرافیان کاملا معمولی باشید و پس از شنیدن چند ثانیه اول جملاتشان و نگاه مستقیم به گوینده آن ، خود را مشغول کار دیگری کنید و در دل هم به آن حرفها هیچ مشغول نباشید. آرام آرام رفتار کنید.
    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا

  3. 6 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    reihane_b (سه شنبه 28 خرداد 92), she (سه شنبه 28 خرداد 92), tamanaye man (سه شنبه 28 خرداد 92), zendegiye movafagh (چهارشنبه 29 خرداد 92), شیدا. (سه شنبه 28 خرداد 92), شمیم الزهرا (سه شنبه 28 خرداد 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 92 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    she عزیز
    من عید برای اینکه از شوهرم خسته شده بودم و برای اینکه بترسونمش و چون نمی خواستم خانوادش ببینم قهر کردم و رفتم اما چون قصد جدایی نداشتم بعد از چند روز برگشتم و تنها کسیکه ضرر کرد من بودم ، به خاطر عواقب بدی که هنوز ادمه داره...

    حالا شما هم داری زندگی میکنی این کارت عواقب بدی خواهد داشت که پشیمون خواهی شد. ببخشید ولی این لج و لجبازی مال کسی هست که قید زندگیشو زده باشه، نه منو شما که قصد جدایی نداریم و مثل همه زنها فقط باید گذشت کنیم و زندگی هستیم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید chatr تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 28 خرداد 92)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Aram_577 نمایش پست ها
    به نام خدا
    سلام
    ظاهرا موقعیت ژئوپولیتیک خوبی به دست اومده براتون.
    و اما ...
    1- به شوهرتون با بیانی آرام بگید که (حتما و حتما با آرامش صحبت انجام شود تا تاثیر گزارد) : "دل خوشی برای رفتن به این عروسی ندارم ولی اینو بدون که فقط به خاطر احترام به تو و خانوادت اینکار رو میکنم. و میدونم که احتمالا هیچ کدوم از دامادها نخواهند اومد ولی من اهل اینجور بچه بازیها نیستم و دلیلش هم بهت گفتم که چی هست." البته میتوانید در یادداشتی برایش اینها رو بنویسید. ببینید کدام روش برایتان راحت تر است.( البته با اولویت بیانی سپس نوشتاری)
    2- اصلا و ابدا نباید خود را در مراسم و در طول سفر شاد و خوشحال نشان دهید. و نیز نباید با اخم و ترش رویی رفتار نمایید. کاملا معمولی باشید. دائما به خود اینرا یادآوری نمایید که : "گویا به مراسم فرزند یکی از همسایگان و یا همکاران معمولی خودتان رفته اید و کسی را آنجا چندان نمیشناسید و همه برایتان محترم اما غریبه و معمولی هستند"
    3- در طول این سفر حتما شرایطی پیش خواهد آمد که احساس نمایید که باید کمک کار آنها باشید. شما باید در این شرایط تا حد امکان غیب گردید و یا مشغولیتی را برای خود ایجاد نمایید و داوطلب برای کمک به آنها نباشید. و سپس در لحظات پایانی آن کار بگویید که "اگر کمکی خواستید حتما بگیدها!" اگر گفتند بسیار سطحی و معمولی کمی به آنها کمک کنید همین و بس!
    4- در مواجه با غرغر های همسر و اطرافیان کاملا معمولی باشید و پس از شنیدن چند ثانیه اول جملاتشان و نگاه مستقیم به گوینده آن ، خود را مشغول کار دیگری کنید و در دل هم به آن حرفها هیچ مشغول نباشید. آرام آرام رفتار کنید.
    .
    در پناه حق.

    عــــــــــــــــــــالی عالی :) :rolleyes: همینکار رو می کنم. ممنونم. :)
    خیلی خوب و کامل بود و همه ی جوانبش رو در نظر گرفته بودین. همین کارو می کنم.
    (امیدوارم بتونم انجامش بدم )

    - - - Updated - - -

    به هر حال من چه کمک کنم چه کمک نکنم. اون ها به همسرم می گن که من هیچ کمکی نکردم. مث نامزدی میشه. من با خانواده ام اومدم و یه کم کنار مادرم نشستم کلی برام حرف درآوردند که فلانی دیر اومد!!!! کمک نداد!!! در حالیکه من و شوهرم قرار گذاشته بودم هر وقت اون گفت من برم و منم همین کارو کردم. تا زنگ زد من اونجا بودم. ولی باز هم حرف خانواده اش رو میپذیره و میگه دیر اومدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:ma d: اصن اگه بگن الان شبه می گه شبه! کمک هم دادم، پذیرایی و .. ولی خب کار بیشتری نبود! همه کارها رو خانواده داماد و خدمه به عهده گرفته بودند.
    .
    می خوام بگم به هر حال حرف ازش در میاد و اینکه من قبلش هم اعلام کنم که تمایلی به این عروسی ندارم باعث میشه بیشتر حرف های اون ها رو بپیذیره و بعد از عروسی هم داستان داشته باشیم.
    .
    من خیلی ترسو شدم...خیلی ضعیف و بی عرضه :(

    - - - Updated - - -

    یه بارم که شده می خوام درست، محکم و جراتمند رفتار کنم. من به هیچ کس نمی خوام بی احترامی کنم. فقط میخوام حریم خودم رو حفظ کنم. می خوام به شوهرم بفهمونم که رفتارش رو درست کنه...
    می خوام عین آدم حرفم رو بزنم و نترسم.
    .
    هیچ وقت واقعن نتونستم اینطوری باشم.:(

  7. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    Aram_577 (سه شنبه 28 خرداد 92), دریا72 (شنبه 01 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا
    سلام
    اینقدر حرفای خاله زنکی اطرافیان را مرور نکن و اصلا به این حرفا توجه و فکری نکن و نیز خودت هم از این فکرای خاله زنکی نداشته باش!!!! گذشته رو رها کن به آینده و رشد محسوسی که در شخصیتت دارم میبینم فکر کن و امیدوار به الطاف خدا.
    ضمنا اصلی ترین مشکلت همین نگرانی ها برای حرف و فکر اطرافیانت هست که تازه هنوز اتفاق نیوفتاده. راه حل عالی برای رفع این افکار وسواس گونه عمل کردن عکس به این افکاره و تلقین به خودت که خدا اینقدر دوست داره که با کمک خودش و خودت اصلا این تصورات ذهنی اتفاق نخواهد افتاد و اگر هم بخش کوچکش اتفاق بیفتد و قطعا راه حلش را نیز خدا جلوی پایتان خواهد گذاشت. شک نکن! و اگر هم راه حلی ندیدی پس حتما همین موضوع خیر زندگی اون لحظت بوده.
    .
    راستی یک چیزی : برو از یک سورسوره آبی بلند ، با سرعت ، چند بار بپر تو آب! هیجانش قطعا در افزایش اعتماد به نفست و دوری از ترس معجزه میکنه!:o
    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا

  9. کاربر روبرو از پست مفید Aram_577 تشکرکرده است .

    she (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام خانم شي ،
    عزيزم
    انگار علي رغم محدوديت در وقت احساس همدردي دارم كه نظرمو برات بگم شايد كمكي كرده باشم.
    ببين خانم 1- زندگيتو از حساسيت و توجه به هر موضوعي بشكلي كه ذهنتو درگير كنه بيار بيرون اينقدر اهميت و ارزش بهشون نده ، رلكس و راحت باش فقط تعدادي اصول و مبناي رفتاري و مديريتي را هميشه مد نظر قرار بده تا هر موضوعي در اون قالب برات قابل فهم و راحت و رلكس وقابل مديريت باشه از جمله: 1- موضوعات ريز و قابل تفسير و سليقه اي را هيچوقت سوژه بحث و جدل قرار نده چون بهانه اي براي محكوميتت ميشه و پاي ايراد و انتقامهاي ديگري كه در خاطره طرفت هست را توسط او وسط ميكشه و محكومت ميكنه ( بهانه اي ميشود براي مثال آوردن طرف و محكوم كردن تو؟) فقط نظرتو بگو و فراموشش كن به نتيجه و واكنش طرفت هم زياد اهميت نده چون موضوع كوچكيه براتع نبايد مهم باشه مهم موضع منطقي و اعلام حريم و جايگاه و نظرت هست .
    2- مثالي كه خودت زدي خيلي خوبه تو ميدوني بايد در عروسي شركت كني و ميدونيم حق هر كسي هست كه اختيار خودشو براي شركت كردن يا نكردن در مراسمي دارد ولي چگونگيش و عواقبش را هم نبايد ناديده گرفت لذا چارچوب اينه:
    -- تو اعلام ميكني من اختيار دارم دوست داشتم ميام نداشتم هم نميام به هيچ كس هم ربطي ندارد اگر هم بد ميشه بزار بشه به ديگران ربطي نداره -اضافه ميكني و ميگي ، احساس مي كنم بودن من ضرورتي نداره خودم هم علاقه خاصي ندارم اگه خواهرت و خانواده ات ازم دعوت كنند و بخوان تصميممو خواهم گرفت ولي خودم دليل خاصي نميبينم ( ديگر توضيح نده فقط بگو دليلي ندارم و ضرورتي هم احساس نميكنم ) جوري با حوصله پيش ببر كه ازت دعوت كنند خواهش كنند و احترام بگذارند . بگذار آنها بفكر و تكاپو بيافتند و خودت راحت و آرام باش و با غرور و متانت تقاضاشونو قبول كن . احياناً اگر آنقدر غد بودن كه دعوت و تقاضا نكردن طبيعي است اگر هم نرفتي تقصير و بي احترامي اونهاست و تو پيروز ي!
    در اين مرحله بايد زرنگ باشي و رهبري بعضي كارهارو كه خوب بلدي و تجربه داري با لحن خير خواهانه و ياد دادن و الزام دستوري بهشون منتقل كني اگر تبعيت كردن تو آنها را هدايت كردي و جايگاهت رهبري و دانايي و كاربلدي تو خواهد بود اگر قبول نكردن خودتو ميكشي كنار و بايد مثل مهمان ازت پذيرايي كنند و احترامتو نگه دارن و گرنه اجازه نده بعنوان بيگاري ازت استفاده كنند و پادو بشي بايد موضوعي را كه خوب بلدي وقتتو پر كني و تعدادي از آنهارا بخدمت خودت بگيري يا حد اقل باهم باشين .-- يكي هم سعي كن يكسري برنامه هاي هزينه بر و زحمت دار كه مرسوم يا مثلباً با كلاس و مد هست بهشون تحميل كني تا هم بيكار نباشي هم دستور داده باشي و نتيجه اش اين بشود كه زياد مزاحمت نباشن وگرنه براي آبرومندي مراسمشون خرج و زحمت دستشون ميزاري .
    هميشه موضوعي را كه شفاف و مشخص است و تو اشرافيت داري و مطمئناً همه آنرا تائيد ميكنند بعنوان بحث و ادعا مطرح كن تا به نفعت تمام بشه نه موضوعات تفسير پذير و كم اهميت كه نهايتاً تو را بپيچاند . ازين كارها ديگه ( شي عزيز )

  11. 3 کاربر از پست مفید حسين40 تشکرکرده اند .

    she (چهارشنبه 29 خرداد 92), ساحل75 (سه شنبه 28 خرداد 92), شیدا. (سه شنبه 28 خرداد 92)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم خواستم توصيه هاي خانوم آرام رو بهت بدم كه حذف شد و مشكل پيش اومد . خيلي خوبن به كار ببند.ولي سياست داشته باش. نزار شوهرت بفهمه عليه ش موضع گرفتي .فقط مثل خودشون باهاشون رفتار كن. اونا لياقت گذشت و مهربانيتو ندارن چند تا توصيه ديگه 1- لباس نو نخر. اصلا و ابدا يه لباسي كه اونا قبلا ديده باشن رو بپوش. اگه چيزي هم گفتن بگو پول نداشتم لباس بخرم. خيلي بي پولم.كلي قرض پيشمه ترجيح دادم. قرضامو بدم تا لباس بخرم اونا خيلي از اي حرفت زجر ميكشن. البته جلو شوهرت نگي ها. پشت سرش يه جور بحثو پيش بكش. 2- خيلي كند باش.خيلي كند. خودتو گم و گور كن. اصلا لبخند نزن و لي عبوسم نباش. 3-نزديك استقبال عروس هم شد .برو توالت. گم شو. واااي خيلي موثره در عذابشون. عزيزم با چند حركت ساده ميتوني زجرشون بدي اصلا وابدا دلت براشون نسوزه دلت برا خودت و وزندگي خودت بسوزه

  13. 4 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    Aram_577 (چهارشنبه 29 خرداد 92), she (چهارشنبه 29 خرداد 92), دریا72 (شنبه 01 تیر 92), ساحل75 (سه شنبه 28 خرداد 92)

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    آقای آرام، آقا حسین،
    خانم chatr، پریا جان،
    واقعن ممنونم. من پاسخ ام رو گرفتم. راهنمایی های کامل شما رو اجرا می کنم و خبرش رو بهتون میدم.
    .
    حسین آقا از این که علی رغم مشغله هاتون و کمبود زمان، وقت گذاشتین و راهنمایی ام کردین ممنونم.
    .
    برام دعا کنید.
    بهترین هار و برای همه شما از خدا می خوام.
    .
    نتیجه ی کار رو میام اینجا می نویسم.
    اگر به مشکل خوردم هم باز میام. :p امیدوارم اینطوری نشه.
    .
    مرسی

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط حسين40 نمایش پست ها
    1-
    زندگيتو از حساسيت و توجه به هر موضوعي بشكلي كه ذهنتو درگير كنه بيار بيرون.
    اينقدر اهميت و ارزش بهشون نده ، رلكس و راحت باش.
    .
    فقط تعدادي اصول و مبناي رفتاري و مديريتي را هميشه مد نظر قرار بده،
    تا هر موضوعي در اون قالب برات قابل فهم و راحت و رلكس وقابل مديريت باشه.
    .
    از جمله:
    موضوعات ريز و قابل تفسير و سليقه اي را هيچوقت سوژه بحث و جدل قرار نده
    چون بهانه اي براي محكوميتت ميشه و پاي ايراد و انتقامهاي ديگري كه در خاطره طرفت هست را توسط او وسط ميكشه و محكومت ميكنه.
    ( بهانه اي ميشود براي مثال آوردن طرف و محكوم كردن تو)
    .
    فقط نظرتو بگو و فراموشش كن.
    به نتيجه و واكنش طرفت هم زياد اهميت نده.
    چون موضوع كوچكيه برات نبايد مهم باشه..... مهم موضع منطقي و اعلام حريم و جايگاه و نظرت هست .
    .
    .
    .
    2-
    مثالي كه خودت زدي ....
    تو ميدوني بايد در عروسي شركت كني و ميدونيم حق هر كسي هست كه اختيار خودشو براي شركت كردن يا نكردن در مراسمي دارد.
    ولي چگونگيش و عواقبش را هم نبايد ناديده گرفت لذا چارچوب اينه:
    .
    -- تو اعلام ميكني من اختيار دارم دوست داشتم ميام نداشتم هم نميام به هيچ كس هم ربطي ندارد اگر هم بد ميشه بزار بشه به ديگران ربطي نداره.
    .
    -- اضافه ميكني و ميگي ، احساس مي كنم بودن من ضرورتي نداره خودم هم علاقه خاصي ندارم اگه خواهرت و خانواده ات ازم دعوت كنند و بخوان تصميممو خواهم گرفت ولي خودم دليل خاصي نميبينم.
    ( ديگر توضيح نده فقط بگو دليلي ندارم و ضرورتي هم احساس نميكنم ).
    .
    جوري با حوصله پيش ببر كه ازت دعوت كنند خواهش كنند و احترام بگذارند .
    بگذار آنها بفكر و تكاپو بيافتند و خودت راحت و آرام باش و با غرور و متانت تقاضاشونو قبول كن .
    .
    احياناً اگر آنقدر غد بودن كه دعوت و تقاضا نكردن طبيعي است اگر هم نرفتي تقصير و بي احترامي اونهاست و تو پيروزي!
    .
    .
    .
    3-
    در اين مرحله بايد زرنگ باشي و رهبري بعضي كارهارو كه خوب بلدي و تجربه داري،
    با لحن خير خواهانه و ياد دادن و الزام دستوري بهشون منتقل كني.
    .
    اگر تبعيت كردن تو آنها را هدايت كردي و جايگاهت رهبري و دانايي و كاربلدي تو خواهد بود ،
    اگر قبول نكردن خودتو ميكشي كنار و بايد مثل مهمان ازت پذيرايي كنند و احترامتو نگه دارن.
    .
    و گرنه اجازه نده بعنوان بيگاري ازت استفاده كنند و پادو بشي.
    .
    بايد موضوعي را كه خوب بلدي وقتتو پر كني و تعدادي از آنهارا بخدمت خودت بگيري يا حداقل باهم باشين .
    .
    -- يكي هم سعي كن يكسري برنامه هاي هزينه بر و زحمت دار كه مرسوم يا مثلباً با كلاس و مد هست بهشون تحميل كني،
    تا هم بيكار نباشي هم دستور داده باشي.
    و نتيجه اش اين بشود كه زياد مزاحمت نباشن وگرنه براي آبرومندي مراسمشون خرج و زحمت دستشون ميزاري .
    .
    .
    .
    4-
    هميشهموضوعي را كه
    1. شفاف و مشخص است ،
    2.و تو اشراف داري ،
    3. و مطمئناً همه آنرا تائيد ميكنند ،
    بعنوان بحث و ادعا مطرح كنتا به نفعت تمام بشه .
    نه موضوعات تفسير پذير و كم اهميت
    كه نهايتاً تو را بپيچاند .
    دارم از روی راهنمایی هام مشق می نویسم خب :دی:D:o
    ویرایش توسط she : چهارشنبه 29 خرداد 92 در ساعت 10:50

  15. 3 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    Aram_577 (چهارشنبه 29 خرداد 92), asemani (چهارشنبه 29 خرداد 92), paria_22 (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام شه جون امیدوارم موفق بشی.بعسلام شه جون امیدوارم موفق بشی
    به توصیه هام عمل کن.

  17. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    she (پنجشنبه 30 خرداد 92)

  18. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    باهاش آشتی کردم. هیچ حرفی هم نزدم.
    اومد گفت مامانم گفته باید سر عقد یه النگو بدیم بعدش 300 هزار تومن برای پاتختی بدیم که پول کادویی هستش که از لوازم جهیزیه است کم و کسری داشته میخوان ما پاتختی بهش بدیم.
    بعدش هم گفت من میخوام کت و شلوار بخرم که پولش رو مامانم میده و تو هم برو یه پیرهن بخر. مقدار پولش رو هم مشخص کرد.
    .
    .
    .من هیچ حرفی نزدم که قبلش فکر کنم ولی موضوع اینه که نمی دونم چه کار کنم!! نمی خوام مادرش همه چیز رو مشخص کنه. پس من چی؟ چرا به نظرش نمی رسه باید با من هم مشورت کنه؟ تازه این کادو زیاد نیست؟؟؟؟ مگه اونا برای عروسی ما چی آوردن؟ نصف بیشتر پول های جمع شده عروسی رو هم مادرش برداشت. شوهر من می گه که تو دروغ می گی مادرم هیچ پولی برنداشته.

    - - - Updated - - -

    الان میاد خونه. من ازش می ترسم. نمی خوام باهاش برم خرید کت و شلوار. می خوام بهش بگم برو با مامانت بگیر. مگه اون تعیین نکرد که باید کت و شلوار بگیری. مگه اون همه چی رو تعیین نمی کنه.
    بهش نگفتم عروسی نمیام. اوضاع پیچیده تر میشه و نمی تونم بقیه حرفامو بزنم. میخوام بهش بگم برو با مادرت ازدواج کن. با اون زندگی کن. منم راحن بذار.
    .
    .
    می ترسم از دعوا می ترسم. از داد و بیداد می ترسم.:(:(
    نمی خوام مامانش برای زندگیمون تصمیم بگیره بعدش هم منت بذاره که داره لطف هم می کنه.
    اصن چرا پول کت و شلوار اونو میده و پول پیرهن من رو هم بده! مگه من عروسش نیستم؟ مگه عروسی نیست اسمش؟!
    بعید می دونم البته بخواد پول کت و شلوار رو بده. احتمالا دروغه.

    - - - Updated - - -

    می گم شکر خدا من پیرهن از زمان دختری ام دارم. همون ها رو می پوشم.:(
    ولی آخه واقعن لااقل یه دست لباس تازه احتیاج دارم. سه شب مراسمه.

    - - - Updated - - -

    به دادم برسین لطفن!!!!!!!

  19. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 01 تیر 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نکات برگزاری مراسم عروسی
    توسط melalceremony در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 آبان 95, 13:43
  2. سه ماهه عروسی کردیم و احساسم به شوهرم سرد شده.فقط تظاهر میکنم حالم خوبه
    توسط nasmas در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 اردیبهشت 95, 20:11
  3. قهر خانواده همسرم قبل عروسی و اکنون سعی در برقراری رابطه و آشتی بعد عروسی
    توسط نازگل71 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 22 اسفند 94, 12:20
  4. اختلاف با همسر درمورد محل زندگی بعد عروسی
    توسط بهار67 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 92, 10:29
  5. مشکلات عروسی
    توسط bita65 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 12 دی 92, 17:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.