سلام من تازه با این سایت آشنا شدم اگه میشه لطف کنینو بهم کمک کنین ممنون میشم...من خیلی داغونم به کمک یه شخص بی طرف احتیاج دارم.
من دختر شیطونی بودم با پسرای زیادی دوست شدم حتی تو محل خودمون خلاصه از طریق یکی از دوستام با یه پسری آشنا شدم اول که دیدمش اصلا ازش خوشم نیومدو ردش کردم ولی بعد چند روز اتفاقی تو خیابون با همون دوست پسر دوستم دیدمش اون دوباره پیشنهاد دادو منم خر شدم قبول کردم اوایل همه چی خیلی خوب بود با همه پسرایی که باهاشون بودم فرق میکرد مهربون بود و بهم اهمیت میداد منم کم کم بهش علاقه مند شدم من 20 سالمه و اون 22 یه روز ازم پرسید با پسری دوست بودی منم بهش دروغ گفتم که فقط با یه پسر بودم و قسم خوردم که همش همینه بدبختی اینکه یه محل بالاتر از ما خونشونه شهر ما خیلی کوچیکه همه از حال هم خبر دارن اونم رفت پرس و جو کرد همه رو فهمید گفت تو دروغ گفتی و همه چیو واسم بگو منم هرچی بود گفتم بعدشم اون گفت خب دیگه گذشته تموم شد مهم الانه بعد 6ماه بهم پیشنهاد سکس داد اولش قبول نکردمو بهم زدیم ولی باز بهم زنگ زدو گفت اشتباه کردم ولی کم کم با محبتش خرم کرد خیلی بهم گیر میداد اینجا نرو با اون دوستت نرو قهر و آشتی تو این دو سال خیلی داشتیم قصدش ازدواج بود میگفت هرچی خدا بخواد ببینیم چی میشه حتی تابستون پارسال خانوادم فهمیدن دامادم بهش گفت حداقل نشون هم بشین گفت نه من شرایتشو ندارم! منم دیگه چیزی نگفتم ولی وقتایی که خوب بود خیلی خوب بود خیلی بهم محبت میکرد خانواده و دوستای من اصلا ازش خوششون نمیاد خیلی شکاکه قبل من با چنتا دختر و زن سکس داشت و فقط با من این همه وقت موند منو دوست داره ولی یه بار که دعوا کردیم گفت دیگه واسه ازدواج نمیخوامت دوست معمولی باشیم ولی چند ماه بعد گفت اینو گفتم که بیشتر واسه خوب بودن تلاش کنی! دوباره چند روز پیش باهم دعوا کردیم گفت دیگه نمیخوامت بهتره از هم جدا شیم این رابطه اشتباهه به نفع هر دومونه خیلی التماسش کردم اعتماد به نفس ندارم خیلی بهش وابستم بعد کلی گردن کج کردن قبول کرد دوست معمولی باشیم سکسم داریم گفت دیگه از این دعوا کردنا و اعصاب خوردیا خسته شدم...خب گناه من چیه که اینهمه تحت فشارم ...دیگه حلقه دستش نمیکنه دوسم داره ولی نمیخواد باهام ازدواج کنه میگه نمیتونم گذشتتو فراموش کنم با عقلم تصمیم گرفتم و میخوام پاش وایسم نمیخوام احساسی تصمیم بگیرم من به خاطرش چادری شدم دارم داغون میشم زجر میکشم ولی اون اولین پسری بود که باهاش سکس داشتم خیلی شرایط بدی دارم حالم اصلا خوب نیست دیشب یه بسته قرص آرامبخش خوردم من بکارت دارم رابطه ما از پشت بود مثلا رابطمون تموم شه من چطوری ازدواج کنم دوسش دارم وقتی میبینم واسش فرقی نمیکنه آتیش میگیرم چه خاکی تو سرم کنم لطفا راهنماییم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)