به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array

    New 2 فقط یک هفته فرصت دارم تا تصمیم درست بگیرم.

    سلام.
    دوتاپیک قبلیم طولانی و ملال آوره. خلاصه اش اینه:
    من و همسرم 2/5 ساله ازدواج کردیم. کلی با هم درگیری داشتیم، حتی کتک کاری که ریشه همه این مشکلات برمی گشت به خونواده ها. یعنی مخالفت شدید خواهرهای من که خیلی بزرگتر از منن، واسه ازدواج ما و کینه ای بودن شوهرم و دفاع کردن های من...
    خلاصه، تمام این درگیری ها منجر به قهر های من و برگشتنم به شهرستان بود تا اینکه آذر پارسال که شدیدا درگیر شدیم، قهر کردم و رفتم خونه مامانم و وکیل گرفت واسه طلاق اما دادخواست ندادم ...
    تا آخرای اسفند که شوهرم تو این مدت کلی مشاوره رفت و فهمید کجاها مقصر بوده
    اومد دنبالم و منم تو این سایت فهمیدم خیلی مقصر بودم و از اول فروردین تا الان حتی لفظا دلم رو نشکست چه برسه به اون جریان ها و دعواها...خیلی جو آرومه.
    یک خواهرم تهرانه 15 سال بزرگتر از منه و در جریان دعواها بوده و دخالت هم داشت و حتی یه بار که قهر کرده بودم رفته بودم خونه اش، با شوهرش اومدیم در خونه ما که وسیله هام رو بردارم
    که شوهرم در رو باز نکرد و شوهرش کوبید به در و به شوهرم فحش داد
    و فرداش که ما برگشتیم شهرستان شوهر من رفته بود در خونه خواهرم که بگه چرا دیروز شوهرش این کارو کرده اما درگیر شده بودن و شوهر خواهرم زده بود زیر چشم شوهرم.
    البته کینه قبلی داشت چون هربار که شوهرم میفهمید خواهرم از دعوای ما چیزی فهمیده و از من دفاع میکنه زنگ میزد به خواهرم و بد و بیراه میگفت و حتی تهدید میکرد...
    همینا باعث شد که شوهر من چشم دیدن خواهرو و شوهرش رو نداشته باشه.
    من خودمم میدونم این وسط از همه بیشتر خودم خامی کردم و مقصر بودم. خواهرم هم بی تقصیر نیست.
    واسه همین وقتی برگشتم با اینکه شوهرم گفت برو خونه خواهرت سر بزن نرفتم که بدونه من بهش حق میدم و حمایتش میکنم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (پنجشنبه 23 خرداد 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دوست عزیزم، برای چه تصمیمی یک هفته فرصت داری ؟

    من یکی دوبار متن رو خوندم اما متوجه نشدم

  4. 3 کاربر از پست مفید دلپذیراد تشکرکرده اند .

    گل آرا (چهارشنبه 22 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 22 خرداد 92), شوکا (چهارشنبه 22 خرداد 92)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    حالا مشکلی که برام پیش اومده و راهنمایی میخوام.ما تو خونه خواهرم دو تا پشتی و یه قالیچه دست باف داریم چون جا نداشتیم بردیم اونجا که خونه شون بزرگتره.حالا خواهرم اینا تا آخر این ماه میخوان اثاث کشی کنن و دیشب خواهرم اس ام اس داد که بیا وسیله هاتو ببر. منم گفتم باشه.تو این 3 ماه ما هیچ ارتباطی نداشتیم. فقط من 2 بار زنگ زدم که قطع ارتباط نشه.حالا نمیدونم تو این یه هفته ای که فرصت دارم، چه جوری برم خونه اش و چی کار کنم؟به شوهرم بگم؟ نگم؟ آخه شوهر من خیلی کینه ایه. زیاد هم نمیشه رو حرفش حساب کرد و به رفتارش مطمئن بود.2 ماه پیش به من گفته برو اما نمیدونم هنوزم نظرش همینه یا نه؟؟؟خیلی استرس دارم.اولا که باید حتما برم و وسیله ها رو بیارم. چون اثاث کشی دارن. حالت های مختلف:1-اگه به شوهرم بگم، ممکنه بگه من که ماشین دارم با هم بریم. اگه با هم بریم خواهرم تعارف نمیکنه بیاد بالا چون قهرن شوهرم خودش میاد چون 4 طبقه بی آسانسوره و برخورد خواهرم بد خواهد بود و بلا میشه برای من.2-اگه بگم، شوهرم ممکنه از طرفی نخواد بیاد از طرفی هم نخواد من سختی بکشم و اون وسیله ها رو به تنهایی بیارم، و چون نمیتونه تصمیم درست بگیره و تو شرایط استرس قرار میگیره عصبی میشه و پیشنهادات غیر منطقی میده...مثلا میگه بگو بندازنش دور...خواهرمم میفهمه و آبروی من رو تو خونوادم میبره که شوهر این درست نشده و همونه و ....آخه من گفتم با هم خوبیم و تغییر کرده.3-اگه کلا نگم و فقط بگم میخوام برم یه سری بهشون بزنم شاید بگه نه!!!!! شایدم بگه برو. و اگه برم و خودم با آژانس بیارم بیاد ببینه شاکی بشه که چرا نگفتی؟ نمیخوای من با اونا رو به رو بشم ؟؟؟؟

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    عزیزم چرا فکر می کنی شوهرت کینه ایه ؟
    مگه خودش نگفت برو یه سر به خونه ی خواهرت بزن ؟ عزیزم مردی کینه ایه که اصلا اسم خواهر شما رو نیاره و برای احساس شما به خواهرتون ارزشی قائل نباشه...
    می تونی امشب خیلی صمیمی با شوهرت صحبت کنی، نه این که تا اومد بهش سریع بگیااا ...
    نه وقتی ازش با یه لیوان شربت پذیرایی کردی و یکی دو ساعت خستگیش در رفت بگو راستی ، فلانی داره اسباب کشی می کنه و ما هم یه سری وسیله داریم و بریم بیاریم بهتره ...
    نظر تو چیه ؟
    می خوای خودمون بریم ؟ یا این که اصلا بی خیال وسیله هامون بشیم ؟ (بعد آروم مثل بچه ها که با خودشون فکر می کنن بگو حیف خیلی قالیچه ی قشنگی بود قیمتی هم بود ...) اصن هرررر چی تو بگی عزیزم ....
    بعد راحتش بذار و بذار حرف نهایی رو اون بزنه ...
    اگر دیدی واقعا راضی نیست و با اکراه داره نظر میده بی خیالش بشو و به خواهرت بگو با پیک برات بفرسته ... شاید پولش دوبل برات در بیاد ولی بهتر از بحث و مشاجره هایی خواهد بود که خدای نکرده خواهی داشت
    موفق باشی عزیزم
    ویرایش توسط دلپذیراد : چهارشنبه 22 خرداد 92 در ساعت 11:10

  7. 3 کاربر از پست مفید دلپذیراد تشکرکرده اند .

    tamanaye man (چهارشنبه 22 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 22 خرداد 92), شوکا (چهارشنبه 22 خرداد 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    عزیزم چرا انقدر سخت میگیری به شوهرت بگو جریان اینه باید برو وسایلارو بیارم و شاید اون خودش اصلا بگه نمیام برو بیار و اگه میتونی بهش بگو تا جلو در همراهیت بکنه و تو بری و بیاری پایین و با هم برگردین و با هم حرف نمیزنن خوب تعارف نکنه اگه گفت اذیت میشی تنها بیاری پایین بگو نه اذیت نمیشم نمیخوام تو با اینا رو در رو بش آرامش زندگیمو دوست دارم فقط منتظرم باش که زود برم وسایلارو بیارم همین و برو وسایلارو بیار اصلا هم برات مهم نباشه که کی چی میگه و اصل آرامشه تو هستش و خوب شدن روابطتون دیگه نظر بقیه چه اهمیتی داره کسی هم حرفی زد بگو که من خواستم از شوهرم که نیادش همین

    - - - Updated - - -

    اصلا بهش دروغ نگو از قبل در جریان باشه بهتره

  9. 2 کاربر از پست مفید nosh nosh تشکرکرده اند .

    tamanaye man (چهارشنبه 22 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 22 خرداد 92)

  10. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    یک حالت هم اینه که اگر شوهرتون گفت من نمی آم، یا ولش کن نمی خوایمش ( گفتید ممکنه بگه بگو بندازن دور )
    این هست که یه روز دیگه که عصبانیت شوهرت کمتر شد، بگی که من با فلان دوستم یا فلان خواهرم یا ... می رم می آرمشون.

    به کسی هم لازم نیست بگی که همسرت موافق بود یا نبود.
    می تونی بگی سرکار بود وقت نداشت و نمی تونستیم با هم بیاییم و شما هم که عجله داشتی با فلانی اومدم !
    یا حتی می تونی تنهایی بری.

    به هر حال دوباره پای بقیه را به زندگیت و مشکلاتت باز نکن.

  11. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گل آرا جون ، به همسرت جریان اثاث کشی رو بگو ، و بعد ازش بپرس چی کار کنیم ؟
    اگر گفت نمبخوایمشون ، بزار بندازنش دور ، بگو باشه و حرفی هم نزن . یا خودش پشیمون میشه و نظر میده ، اگر هم دیگه چیزی نگفت بزار خواهرت ببرن خونه جدیدشون ، تا بعد یک تصمیمی بگیری . و برای خواهرت بهونه بیار که مثلا ماشینمون خراب شده .ببر خونه جدیدت بعدا می یام میگیریمش .

    اگر همسرت گفت بریم بیاریمشون، باهم برید و خودت برو بالا و وسایلا رو بیار و با همسرت هماهنگ کن که مثلا تا طبقه دوم بیاری پایین از اونجا همسرت بیاره پایین .کاری هم نداشته باش که خواهرت چی میگه ، مهم نیست . حالا یا خودش میاد تعارف میزنه به همسرت یا نمیاد . اگر تعارف بزنه همسرت هم نرم میشه ، اگر تعارف نزنه بعدا خواهرت نمیتونه چیزی بگه چون خودش نیومده دم در .

    زیاد سخت نگیر و به حرف خواهرت کاری نداشته باش ، کاری که همسرت میگه انجام میده ، آرامش زندگی تو از همه چیز فعلا مهم تره . خواهرت هم نمیتونه عابروت رو توی فامیل ببره ، عابروت وقتی میره که تو با همسرت خوشبخت نباشی .

  12. 2 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 28 خرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 22 خرداد 92)

  13. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    این سرعت نت اشک منو در آورده...کوتاه مینویسم که بیاد باز هم نمیاد...
    الان به خواهرم زنگ زدم بدون استرس و طبیعی بهش گفتم میام و میبرم و بیشتر راجع به مسائل دیگه حرف زدیم. اما چند بار با تأکید گفت: چه جوری میای؟ با چی میبری؟
    یعنی تنها بیا...
    من میشناسمش. به هیچ قیمتی نمیخواد با شوهرم رو به رو بشه.
    از طرفی الان بهش زنگ زدم . دو تا پشتیه با یه قالیچه و کارتون lcd و یه خوشخواب یه نفره! کار آژانس نیست. باید با وانت بیارمشون.
    همه چی به هم پیچیده.
    شوهر من 1/5 ساله که کارش معلقه یعنی بیکاره...تو یه جای دولتی استخدام رسمی بود مهندسه. انتقالی خواست به یه بخش دیگه بهش ندادن و کارش رسیده به تشکیل کمیسیون و جلسه و ...حالا بعد از 1/5 سال کمیسیون همین شنبه داره تشکیل میشه!
    اینقدر عصبیه و استرس داره که نمیشه باهاش حرف زد...همینجوری دنبال بهونه است که خالی بشه...نمیدونم چه کار کنم.

  14. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نمی شه به خواهرت بگی وانت بگیره، همون روز اسباب کشی خودشون که کارگرها هم هستند، وسایل شما را بفرسته در خونتون؟

    البته اگه شوهرتون ناراحت نمی شه.

  15. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    مرسی از همه...
    من نگران این که خواهرم چه فکر میکنه یا بعدا چی میگه نیستم. این مهم نیست.
    شما خیلی راحت میگید به شوهرت این رو بگو اگه این رو گفت اون رو بگو...من مشکلم اینه که سر مسئله ای که شوهرم بهش خیلی حساسه مثل همین موضوع، اصلا نمیتونم گفتم-گفت راه بندازم.
    چون با اولین جمله که یاداور مسائل گذشته باشه، دیگه نه چیزی میشنوه نه اینکه به حرفهام و احساس واقعیم توجه داره، فقط یه سری مسائل سریع از جلو چشمش رد میشه، سریع یه تصمیمی میگیره، اجرا میکنه، از تبعات تصمیم اشتباهش داغون میشه و همه چی رو میندازه گردن من.
    در مورد همه مسائل اینجورینیست اما در مورد مسائلی که یاداور اون تنش های وحشتناکه اینجوریه.
    الان تو این شرایط بحرانی، موضوع اینه که اصلا بهش بگم یا نه خودم یه جوری این قضیه رو رفع و رجوع کنم و بعدها...مثلا 2 ماه دیگه بهش بگم.
    خواهرم داره به یه خونه خیلی کوچیک میره اصلا نمیتونم بهش بگم وسیله هامو ببر با خودت.

    - - - Updated - - -

    من اگه به شوهرم بگم خودش که مطمئنا نمیخواد با اونا رو به رو بشه. از طرفی من رو هم تنها نمیفرسته چون معتقده سختمه بیارمشون. خودم هم پیشنهاد بدم تنها برم میگه نمیخوای من رو با اونا رو به رو کنی که ناراحت نشن !!!! و از اون بحث ها.
    ولی ممکنه بگه بگو با وانت بفرستن خودمون اینجا حساب میکنیم. این پیشنهاد بد نیست. اما مطمئن نیستم این پیشنهاد رو بده. از طرفی اگه بگم خواهرم زنگ زد و گفت بیاین وسایلتون رو ببرین، میگه این همه مدت خبرت رو نمیگرفت حالا به خاطر وسیله ها زنگ زده؟؟؟
    ببینین من یه پیشنهاد دارم. تا شنبه صبر میکنم اگه نتیجه جلسه اش مثبت بود و بعد از 1/5 سال بیکاری تکلیف کارش مشخص شد که یه روز بهش میگم راستی گفتی برو خونه فلانی این روزا بیکارم برم؟ (آخه 2 ماه پیش که گفت برو گفتم دفاع دارم تموم شه میرم...حالا تموم شده)
    اگه گفت برو که از اونجا اس میدم اثاث کشی دارن بگم وسایلمون رو با وانت بفرستن؟ احتمالا قبول میکنه. و همه چی حل میشه.

    - - - Updated - - -

    اگه هم نتیجه جلسه بد بود یا اینکه گفتم برم اما گفت نه نرو....کلا اسم وسیله ها رو نمیارم.
    به خواهرم میگم تشک طبی رو رد کنه ... چون از همون اول هم دادیمش واسه تخت خواهرزاده ام و شوهرم دیگه نمیدونه واسش بزرگ بود و بی استفاده موند اونجا...اصلا فراموش کرده.
    اونوقت خودم یه روز میرم بقیه وسایل رو با آژانس میارم میذارم خونه دوستم و بعدها تو یه فرصت مناسب میگم خواهرم اینا اثاث کشی کردن وسیله هامون رو بردم خونه فلانی چون ما که اینجا جا نداشتیم...و اصلا به رو خودم نمیارم که ترسیدم بهت بگم! کمبود جای خودمون رو بهونه میکنم که بردمش خونه دوستم.

    نظرتون چیه؟

  16. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    del (سه شنبه 28 خرداد 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. هول شدن و عدم برقراری ارتباط مناسب در اجتماع و نگرانی از دست دادن فرصت ها
    توسط گلاب در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 شهریور 94, 09:43
  2. بيشتر صبر كنم؟ يا دارم فرصت هام از دست مي دم ؟
    توسط گل گلدون در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 بهمن 90, 17:35
  3. آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
    توسط پردیس در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 شهریور 89, 19:23
  4. +تورو خدا فرصت ندارم کمکم کنین دل معشوقم رو بدست آورم
    توسط sadmin در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آبان 87, 15:28
  5. ایا فرصت را ازد ست داده ام ؟
    توسط جوانه غم در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 فروردین 87, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.