سلام
من 34 ساله هستم و مدت ده سال هست که ازدواج کردم باهمسرم همسایه بودیم و عاشق هم شدیم و بعد از 3سال ازدواج کردیم..از یکسال بعد از ازدواج همسرم با یک اکیپ از طریق برادرم اشنا شد که همه اهل مشروب بودن و کم کم باهاشون صمیمی شد واوایل پنهانی چون من ناراحت میشدم مشروب میخورد و هر دفعه که من میفهمیدم منجر به دعوا میشد و اون قول میداد دیگه تکرار نکنهو این روند ادامه داشت تا اینکه من پیش مشاور رفتم و به من گفت بهتره زیاد سختگیر نباشم و اجازه بدم توی خونه این کارو بکنه...از حساسیتم کم کردم به این امید که حریص نباشه و کمتر مشروب بخوره ولی بدتر شد و تقریبا از 7سال پیش این روند ادامه داره و واقعا به الکل معتاده دوبار از خونه رفتم و هر دفعه با یه نیمچه قولش برگشتم چون واقعا از قهرم پشیمون شده بودم و شرایط خونه مادری رو نمیتونستم تحمل کنم چون مادرم فوق العاده عصبی و افسرده است و تحمل مشکلات بچه ها رو نداره و زود خودش رو میبازه و خونه رو تبدیل به جهنم میکنه پدرم هم فوت کردن وبرادر بزرگم هم که هم پیاله همسر هست و زنش دقیقا مشکلات من رو داره...خلاصه اینکه بعد ده سال که من واقعا به خاطر این مشکل لا ینحل قصد بچه دار شدن نداشتم و البته همسر هم به دلیل بی مسئولیتی استقبال میکرد نا خواسته باردار شدم و الان 8ماهه باردارم و واقعا دارم عذاب میکشم ...هزار دفعه باهاش دوستانه صحبت کردم قبول میکنه که داره زندگی رو تباه میکنه ولی نهایت یک هفته مشروب نمیخوره و دوباره روز از نو...بعضی وقتام خیلی بی منطق جواب میده که همینه که هست و من تا اخر عمر مشروب میخورم...در ضمن من اصلا شرایط جدا شدن رو ندارم و گرنه توی این ده سال این کارو میکردم
ممنون میشم لطفتون رو از من دریغ نکنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)