به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-21
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    261
    سطح
    5
    Points: 261, Level: 5
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چگونه بعد از خیانت شوهرم بهش اعتماد کنم؟؟

    سلام.حدود یک شال پیش درست وقتی که بچم نه روزش بود sms یک خانم رو توی گوشی شوهرم دیدم.مثل همه ناراحت شدم و این شد اولین شروع شک و تردیدای من 6 سال به خوبی و خوشی با عشق به هم زندگی کرده بودیم.هر روز که میگذشت کارای شوهرم مشکوک تر میشدو از اونجایی که من تازه زایمان کرده بودم نمیتونستم دنبالش باشم و خیلی باهاش صحبت کنم هروقت ازش سوال میکردم که این کیه میگفت اشتباهی اس میده.خلاصه چند وقتی گذشت و من پیله تر شدم و خیلی مشکوکانه دنبال قضیه بودم تو ماشینش یک گوشی و سیم کارت دیگه پیداکردم و هرکار کردم رمزشو نگفت و فقط گفت خودتو وارد این قضیه نکن یک مشکلی هست که خودم حلش میکنم خلاصه این قضیه اینقدر طولانی شد و منم پیله پیله تا اینکه شوهرم شروع کرد به علنی صحبت کردن و اس دادن و خیلی راحت گفت خودت باعث شدی هرچی گفتم بی خیال شو نشدی منم الان مجبورم با این خانم باشم.هروقت هم پرسیدم پچی مجبورت کرده گفت نمیتونم بگم.بالاخره خیلی بابت این قضیه زجر کشیدم ولی به خاطر بچمو عشقی که 6سال بینمون بود تحمل کردم و امید داشتم که تموم میشه البته الان به این راحتی میگم خیلی برام سخت بود.خلاصه یک اتفاقی افتاد و قضیه تموم شد و من موندم و یه دنیا شک و بد بینی.شوهرم خیلی ازم معذرت خواهی کرد ولی همش از اول تا آخرش گفت مجبور بودم اینکه به من نمیگه چرا مجبور بوده بیشتر از هرچی زجرم میده و پیش خودم میگم هیچی نمیتونه آدم رو مجبور به اینکار کنه.خیلی بهم محبت مبکنه خیلی ولی اصلا به چشمم نمیاد و فقط چکش میکنم و تا کوچکترین چیزی میبینم درست یا نا درست بهش تهمت میزنم.اگه اتفاقی گوشیش اشغال باشه اگه اسی بیاد هرچیزیش رو با یه چشم دیگه نگاه میکنم.تا الان که چند ماه گذشته ولی من اصلا دلم باهاش صاف نیست.میدونم که دوستم داره بچمونو خیلی دوست داره خیلی کارا برام میکنه و همش میگه فراموش کنه ولی من خیلی بهش تهمت میزنم و همش هم واسه خودم دلیل دارم ولی اون میگه تو توهمی شدی و شدی یک خوره و افتادی به جون زندگیمون.مثلا بعد از دوروز که سرکار وقتی میاد خونه مبیبنم تمام لیست تماساش پاک شده میریزم بهم اون خیلی راحت میگه ا احتمالا دستم خورده.چند وقت پیشم دیدم تو چت روم به اسم همون خانم یه پیغام گذاشته من پیله کردم که نشونم بده اونم خیلی راحت مثلا واسه اینکه من شک نکنم گفت بیا نگاه کن تا اون اسمو دیدم ریختم بهم و هرچی از دهنم در اومد گفتم اونم قسم جون بچموتو خورد که اتفاقی این اسم اومده و من واسه خرید یه چیزی این پیغامو دادم ولی من باور نمیکنم نمیدونم باید چکار کنم از یک طرف خیلی دوسش دارم و طاقت دوریشم ندارم از یک طرف خیلی بهش مشکوک شدم اون خیلی کارا میکنه که من شک نکنم ولی من بدبین شدم میگم آهان فکر کردی من نمیفهمم خوب میری سرکار مثلا اس میدی یه وقتایی شوهرم میگه دیگه خسته شدم من مجبور بودم و یه اتفاقی برام افتاد و توام همش ازش سواستفاده کن.لطفا راهنماییم کنید

  2. کاربر روبرو از پست مفید jemre تشکرکرده است .

    صاعد (یکشنبه 26 خرداد 92)

  3. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,974 در 7,400 پست

    Rep Power
    1091
    Array
    .

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها






    به کلیه متأهلین :



    لطفا هروقت همسر شما در خصوص گذشته خود اقدام به اعتراف به خطا و حاکی از پشیمانی و ترک چنان رفتارهایی نمود ،

    اجازه ندهید وارد جزییات شود
    و حتی از اشخاصی که احتمالاً شما می شناسید نام ببرد و حتی ذکر شکل خطا و گناه را داشته باشد (

    کاری که نه تنها اغلب خانمها و آقایان نمی کنند بلکه برعکس اصرار به شنیدن جزییات و همه چیز می کنند ) شما در این مواقع فقط بگویید مهم

    اینه که تو فهمیدی خطا بوده نیاز نیست برای من بگی چی بوده و ... اعتراف را فقط باید به درگاه خدا داشت و توبه کرد ، همین برای من کافیه

    مهم اینه که دیگه در طول زندگیمون چنین چیزهایی پیش نیاد چون اینو دیگه نمیتونم راحت ببخشم .
    وقتی شما چنین موضعی می گیرید

    وجدان اخلاقی فرد را تقویت می کنید ، علاقه او را چند برابر می کنی ، او را متعهد تر می نمایید ،یک درس اخلاقی به او می دهید

    و مهمتر از همه از آسیب های روحی ناشی از فهمیدن خطاها و جزییات آن در امان می مانید
    . و کلاً این روش و رفتار چون درست ،

    سلامت محور ، در جهت حفظ زندگی و اخلاقی و خدا پسندانه هست ، مطمئن باشید که نتیجه اش بسیار سازنده خواهد بود .





  4. 16 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), 721 (شنبه 16 شهریور 92), del (دوشنبه 27 خرداد 92), hana 68 (یکشنبه 03 شهریور 92), mehdihn (شنبه 25 خرداد 92), mohammad6599 (جمعه 11 مرداد 92), PAPA1 (پنجشنبه 17 مرداد 92), Pooh (شنبه 19 مرداد 92), shirin_a (شنبه 25 خرداد 92), sookoot (جمعه 11 مرداد 92), کامران (سه شنبه 21 خرداد 92), یکی مثل شما (شنبه 25 خرداد 92), zendegiye movafagh (سه شنبه 04 تیر 92), آویژه (سه شنبه 21 خرداد 92), دختر مهربون (یکشنبه 26 خرداد 92), صاعد (یکشنبه 26 خرداد 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-21
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    261
    سطح
    5
    Points: 261, Level: 5
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرشته مهربون مرسی از پیامت.دوست داشتم بقیه هم نظراشونو میدادن.بعضی وقتا خیلی دلم میگیره خیلییییییی.امشبم از اون شباست نمیدونم راه درست چیه.

    - - - Updated - - -

    فرشته مهربون مرسی از پیامت.دوست داشتم بقیه هم نظراشونو میدادن.بعضی وقتا خیلی دلم میگیره خیلییییییی.امشبم از اون شباست نمیدونم راه درست چیه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید jemre تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام عزیزم.
    به نظر من یه مدت با اینکه خیلی سخته اصلا بروی خودت نیار و مث قبل باش حتی اگه مشکوک شدی اصلا بروز نده.و اگه بهت گفت مجبور بوده بهش بگو حتما دلیل خاصی داشتی وگرنه من مطمئنم شوهرم اصلا اینطوری نیست اما به من هم حق بده که نگران از دست دادنت باشم چون میدونی چقد دوست دارم و دلم نیمخواد زندگیمون بخاطر هیچ وپوچ بهم بریزه.
    .عزیزم مدونم واقعا گفتن این حرفا سخته اما قبل از هرچیز باید شوهرتو بسمت خودت بکشی و نذاری رفتارت بهانه ای خدای نکرده برای یه خطای دیگه ی ایشون باشه.
    اینطوری که از شوهرت نوشتی خودش هم پشیمونه بهش فرصت بده که تا در فرصتی که خودش میدونه برات بگه چی شده.

  8. 6 کاربر از پست مفید یکی مثل شما تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), PAPA1 (پنجشنبه 17 مرداد 92), shirin_a (شنبه 25 خرداد 92), sookoot (جمعه 11 مرداد 92), فرشته مهربان (یکشنبه 26 خرداد 92), صاعد (یکشنبه 26 خرداد 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    وقتی شوهرت از کارش پشیمونه دیگه ادامه نده تا اون زشتی کار کمرنگ بشه و انجام دادنش راحت تر بشه برای طرف مقابل تمومش کن واصلا حرفی نزن و اصلا چکش نکن دورادور حواست باشه که چیکار میکنه بچسب به زندگیت و جذب خودت بکنش داری محیط خونه و زندگیتون را براش آزار دهنده میکنی که سوق پیدا بکنه به مسائل دیگه

  10. 2 کاربر از پست مفید nosh nosh تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 26 خرداد 92), صاعد (یکشنبه 26 خرداد 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-21
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    261
    سطح
    5
    Points: 261, Level: 5
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مرسی از راهنماییتون.میدونید بعد از اون قضیه هرچند وقت یک بار یه چیز مشکوک میبینم مثلا یه اس براش میاد اینقدرم شوهرم تابلو که قشنگ مشخص میشه که داره کار مشکوکی میکنه خودش میگه تو از همین بفهم که من چقدر ساده ام ولی من تو دلم میگم تو شیطونم درس میدی.خلاصه بعد که میگم کی بود و چی بود قسم میخوره که اون نبود در رابطه با اون نبود ولی یه کسی هم بود که نمیتونم بگم کیه یه خورده آروم میشم میگم حتما همینطوره.دوباره چند وقت گذشت شوهرم عمل کرده بود با همه خستگی و نگرانی توی بیمارستان با اینکه گوشیش از صبح دست من بود یکی از خانمایی که براش کار میکنه اس داده سلام نفسم چطوری دنیا رو سرم خراب شد ولی شوهرم خونسردانه گفت اشتباه اس داده اون نامزد داره بعد بهش اس داد که اشتباه گرفتید اونم فوری اس داد که ببخشید اشتباه شد بعد که من با گوشیم بهش زنگ زدم اصلا برنمیداره یا یه مرد گوشیشو جواب میده من به شوهرم خیلی غر زدم دلمم براش میسوخت که تازه عمل کرده بود ولی میگفتم هیچ وقت آدم همچین اسی رو اشتباه نمیفرسته دوباره گذشت با توجه به اینکه شوهرم یک هفته تو خونه بود و دیگه هیچ اسی هم براش نیومد.دوباره چندوقت گذشت ساعت دو شب شبی که من عروسی بودم و شوهرم نیومده بود من که اومده بودم خونه موبایلش زنگ زد اون موقع شب گوشی رو گذاشت رو سایلنت و الکی حرف میزد که مثلا از سرکارشه آخه کارش اینجوریه که هر موقع ممکنه زنگ بزنن من فهمیدم اومدم گفتم کیه که اینجوری جواب میدی فوری نشونم داد گفت آقای فلانی حالا اسمشم سیو بود ازم طلب داره از صبح هزاربار زنگ زده من جواب ندادم این موقع زنگ زده گفتم شمارشو نشونم بده اونم داد ولی من دوباره میگم مگه میشه این موقع زنگ بزنن الان بهش میگه شمارتو عوض کن یا بده به یه مرد جواب بده بگه فلانیم و از این فکرا.کلی دوباره غر و دعوا دست آخر شوهرم میگه از دست تهمتات خسته شدم کلی اون شب قسم خورد که من با کسی نه حرف میزنم نه اس میدم تازه یه بارم قسم مرگ بچمونو خورد که من هیچ کاری نمیکنم ولی من میگم چرا باید همش این اتفاقای اتفاقی واسه تو بیفته؟؟شوهرم میگه آخه من واسه چی باید با یکی حرف بزنم از حرف زدن به کجا میرسم؟؟من که 24 ساعت یا پیش توام یا سرکارم اگه با کسی باشم نباید ببینمش؟؟فقط دلمونو به حرف خوش کردیم که چی بشه؟؟ولی تازگی اصلا باورش نمیکنم نمبدونم چکار کنم؟؟میگه دیگه خسته شدم از بس برات قسم خوردم چکار کنم تو باورم کنی من میگم یه مدت بی خیال موبایلت شو ولی میخواد بره معذرت میخوام دستشویی گوشیشو میبره و میبینم که داره بازی میکنه میگم چرا گوشیتو میبری میگه همینجوری آوردم بازی کنم منم پیش خودم میگم ببین حتی واسه اینکه من یک کم آروم شم اینکارو نمیکنه مثلا دو روز کاری به گوشیش نداره از روز سوم دوباره همش دستشه یا میره تو فیس بوک یا وی چت یا بازی تا منم اعتراض میکنم میگه همبنجوری به خدا اومدم تو وی چت ولی من همش بدبینانه به قضیه نگاه میکنم.نمیدونم دوست دارم بازم نظرتونو بخونم ممنونم ازتون.

  12. کاربر روبرو از پست مفید jemre تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینجوری که معلومه شما به همه چیزش شک داری و اینجوری که از تعریف کردن شما معلومه اینه که شاید شاید شاید ماجرائی باشه که شما ندونی..من نمیخوام بگم حتما پای خانومی در میونه...اما به هر حال شاید یه چیز پنهان از شما این وسط باشه..من پیشنهاد میدم یه بار با شوهرت بشینی صمیمانه صحبت کنی...اصلا اسمی از شک و این چیزا هم نیاری..ببین چه کمبودائی تو زندگی با شما داره..چه چیزائی میخواد که تو زندگی با شما ممکنه نداشته باشه...خیلی معصومانه و صمیمی ازش بپرس..سعی کن ببینی چجوری میتونی جذبش کنی ...حتی اگه میتونی ازش خواهش کم پیش مشاور برید...من میگم اگه خدای نکرده پای کسی دیگه در میونه..این شمائی که باید شوهرتو جذب خودت و زندگیت کنی

  14. کاربر روبرو از پست مفید dokhtare_asemoon تشکرکرده است .

    PAPA1 (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-21
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    261
    سطح
    5
    Points: 261, Level: 5
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بارها و بارها باهم صحبت کردیم همیشه میگه عاشق زن و زندگیمم یک تار موتم با دنیا عوض نمیکنم یک مشکلی بود که تموم شد تو فراموش کن میگه با این کارات که چیزی عوض نشد حالا یه مدت خوب شو مثل قبل شو.منم سعی میکنم ولی قشنگ معلومه که ظاهری خوب شدم و به محض دیدن یه چیزی کلا یادم میره چه قولی داده بودم.بعضی وقتا شوهرم میگه تو داری زندگیمونو خراب میکنی ولی من اینقدر عصبانی میشم و میگم خیلی پررویی تو این بلا رو سر من آوردی آخر سر منو مقصر میکنی؟؟؟میدونم که خیلی مقصرم حرفای (یکی مثل شما) خیلی برام آرامش بخش بود توروخدا کمکم کنین تا من خودم رو عوض کنم تا شاید بتونم زندگیمم عوض کنم.ممنونم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید jemre تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 تیر 92 [ 10:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    90
    سطح
    1
    Points: 90, Level: 1
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    5

    تشکرشده 28 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه فکر میکنی اون موضوع تموم شده بهتره بی خیالش بشی.
    میدونم خیلی سخته دوباره اعتماد کنی.ولی مطمئن باش با این کار ها چیزی عوض نمیشه و فقط باعث میشه شوهرت ازت دورتر بشه.
    در این صورت ممکنه بخواد محبتی که شما بهش نمیکنی جای دیگه جبران کنه.
    پس الان که وضعیت خوبه و ایشون به اشتباهش پی برده قضیه رو کش نده و همه چیز رو ریست کن.
    فکر کن به اشتباهاتی که خودت کردی و بقیه بخشیدن.
    من وقتی به اشتباهات خودم و بخشش بقیه فکر میکنم خیلی راحتتر میتونم اشتباهاتشون رو ببخشم.

    - - - Updated - - -

    اگه فکر میکنی اون موضوع تموم شده بهتره بی خیالش بشی.
    میدونم خیلی سخته دوباره اعتماد کنی.ولی مطمئن باش با این کار ها چیزی عوض نمیشه و فقط باعث میشه شوهرت ازت دورتر بشه.
    در این صورت ممکنه بخواد محبتی که شما بهش نمیکنی جای دیگه جبران کنه.
    پس الان که وضعیت خوبه و ایشون به اشتباهش پی برده قضیه رو کش نده و همه چیز رو ریست کن.
    فکر کن به اشتباهاتی که خودت کردی و بقیه بخشیدن.
    من وقتی به اشتباهات خودم و بخشش بقیه فکر میکنم خیلی راحتتر میتونم اشتباهاتشون رو ببخشم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید 1ashegh تشکرکرده است .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عزیزم

    نقل قول نوشته اصلی توسط jemre نمایش پست ها
    سلام.حدود یک شال پیش درست وقتی که بچم نه روزش بود sms یک خانم رو توی گوشی شوهرم دیدم.مثل همه ناراحت شدم و این شد اولین شروع شک و تردیدای من 6 سال به خوبی و خوشی با عشق به هم زندگی کرده بودیم.هر روز که میگذشت کارای شوهرم مشکوک تر میشدو از اونجایی که من تازه زایمان کرده بودم نمیتونستم دنبالش باشم و خیلی باهاش صحبت کنم هروقت ازش سوال میکردم که این کیه میگفت اشتباهی اس میده.خلاصه چند وقتی گذشت و من پیله تر شدم و خیلی مشکوکانه دنبال قضیه بودم تو ماشینش یک گوشی و سیم کارت دیگه پیداکردم و هرکار کردم رمزشو نگفت و فقط گفت خودتو وارد این قضیه نکن یک مشکلی هست که خودم حلش میکنم خلاصه این قضیه اینقدر طولانی شد و منم پیله پیله تا اینکه شوهرم شروع کرد به علنی صحبت کردن و اس دادن و خیلی راحت گفت خودت باعث شدی هرچی گفتم بی خیال شو نشدی منم الان مجبورم با این خانم باشم.هروقت هم پرسیدم پچی مجبورت کرده گفت نمیتونم بگم.بالاخره خیلی بابت این قضیه زجر کشیدم ولی به خاطر بچمو عشقی که 6سال بینمون بود تحمل کردم و امید داشتم که تموم میشه البته الان به این راحتی میگم خیلی برام سخت بود.خلاصه یک اتفاقی افتاد و قضیه تموم شد و من موندم و یه دنیا شک و بد بینی.شوهرم خیلی ازم معذرت خواهی کرد ولی همش از اول تا آخرش گفت مجبور بودم اینکه به من نمیگه چرا مجبور بوده بیشتر از هرچی زجرم میده و پیش خودم میگم هیچی نمیتونه آدم رو مجبور به اینکار کنه.خیلی بهم محبت مبکنه خیلی ولی اصلا به چشمم نمیاد و فقط چکش میکنم و تا کوچکترین چیزی میبینم درست یا نا درست بهش تهمت میزنم.اگه اتفاقی گوشیش اشغال باشه اگه اسی بیاد هرچیزیش رو با یه چشم دیگه نگاه میکنم.تا الان که چند ماه گذشته ولی من اصلا دلم باهاش صاف نیست.میدونم که دوستم داره بچمونو خیلی دوست داره خیلی کارا برام میکنه و همش میگه فراموش کنه ولی من خیلی بهش تهمت میزنم و همش هم واسه خودم دلیل دارم ولی اون میگه تو توهمی شدی و شدی یک خوره و افتادی به جون زندگیمون.مثلا بعد از دوروز که سرکار وقتی میاد خونه مبیبنم تمام لیست تماساش پاک شده میریزم بهم اون خیلی راحت میگه ا احتمالا دستم خورده.چند وقت پیشم دیدم تو چت روم به اسم همون خانم یه پیغام گذاشته من پیله کردم که نشونم بده اونم خیلی راحت مثلا واسه اینکه من شک نکنم گفت بیا نگاه کن تا اون اسمو دیدم ریختم بهم و هرچی از دهنم در اومد گفتم اونم قسم جون بچموتو خورد که اتفاقی این اسم اومده و من واسه خرید یه چیزی این پیغامو دادم ولی من باور نمیکنم نمیدونم باید چکار کنم از یک طرف خیلی دوسش دارم و طاقت دوریشم ندارم از یک طرف خیلی بهش مشکوک شدم اون خیلی کارا میکنه که من شک نکنم ولی من بدبین شدم میگم آهان فکر کردی من نمیفهمم خوب میری سرکار مثلا اس میدی یه وقتایی شوهرم میگه دیگه خسته شدم من مجبور بودم و یه اتفاقی برام افتاد و توام همش ازش سواستفاده کن.لطفا راهنماییم کنید
    عزیزم منم این مشکل رو داشتم اگه شوهرت یه کم مراعاتت کنه و به تو زمان بده خوب می شی...
    اول از همه شوهرت باید قبول کنه مقصره... بهش بگو که تو الان بیماری و اون باعث بیماریت شده و تو نیاز به مراقبت داری تا خوب بشی.. این زخمی که تو روح تو ایجاد شده خیلی عمیقه و نیاز به مراقبت داره تا خوب بشه...
    دوم اینکه سعی کن بیشتر تفریح داشته باشی و بیشتر با شوهرت وقت بگذرونی
    همسرم واسه اینکه من خوب بشم یه مدت پسورد فیس بوک و میلش رو به من داد و اونقدر تحملم کرد تا خوب بشم
    من می دونم داری چه شکنجه ای می شی و چقدر به کمک شوهرت نیاز داری

  20. 2 کاربر از پست مفید sanazam تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (جمعه 11 مرداد 92), PAPA1 (پنجشنبه 17 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 خرداد 93, 11:26
  2. اگر نخوام خانوادم متوجه بشن چطور دیدگاه اعتقادی و مذهبیمو به خواستگارام بگم ؟؟
    توسط yalda89 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 25 خرداد 92, 00:54
  3. به قسمت معتقدید؟؟!!!!
    توسط nikafarid در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 خرداد 92, 23:31
  4. به قسمت معتقید؟؟!!!!
    توسط nikafarid در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 خرداد 92, 22:04
  5. با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
    توسط parnian1 در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: شنبه 12 دی 88, 13:54

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.