سلام خدمت دوستان.
من کمی تازه واردم و همیم امروز این سایتو دیدم. امیدوارم راه حلی برای مشکلاتم پیدا بشه.
من 4 ساله ازدواج کردم و هنوز بچه ندارم. البته خانمم و خانوادش خیلی دوس دارند ولی من حس میکنم کاملا از اون جدا هستم. پدر زنم در سن 60 سالگی درست اخلاق یک خانم سنتی 40 ساله رو داره. لحظه ای از غیبت و حرف پشت سر مردم دست بر نمیداره. به زندگی تمام خانم ها و آقایون فامیلش فضولی می کنه و دائم سعی میکنه خودشو جلوی من بزرگ و قوی نشون بده. اگر کسی کوچکترین موضوع پنهانی داشته باشه این آدم تا آبروش رو نبره و مطلب رو بر ملا نکنه دست بردار نیست و فقط خودش و منافعش براش مهمه. تسلط این فرد روی خانم من بی نهایته. یعنی اگر به خانمم بگه بمیر همون جا میفته میمیره. من این موضوع را (ارتباط نا گسستنی اش با خانمم) تا اولین اصطکاکم با او نمی دانستم ولی به هر حال گذشت کردم و زندگی ما شروع شد.
کلا من و خانمم از نظر مالی (با دستور مستقیم پدر زنم) جدا هستیم. من تمام مخارج زندگی را پرداخت می کنم ولی بجز موارد اندک، ریالی از درامد همسرم در زندگی خرج یا سرمایه گذاری نمی شود. پدر زنم با یارکشی طوری وانمود می کنه که دخترش همراه اونه و من جدا هستم و برای درامد همسر من کاملا برنامه ریزی میکنه. من کوچکترین چشمداشتی به درامدش ندارم ولی اینکه از هم جدائیم آزار دهندهست. هیچ هدفی نداریم و فقط روزها رو میگذرونیم. سلامتی من اصلا برای همسرم مهم نیست و فقط من براش ابزاری هستم برای تامین جنسی و مالی و نمایش دادن جلوی فامیلش.
به همین دلیل اصلا دوست ندارم بچه داشته باشم که بیشتر گیر بیفتم.
لطفا راهنمائیم کنین. اصلا چاره ای وجود داره؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)