من یه پسرم 21 سالمه
دانشجو نرم افزارم، از اول ترم یکی رو بد جور دوسش داشتم ، اون فهمیده بود عاشقشم ولی اون از من خوشش نمیومد چون تصمیم گرفته بودم به هیچ خانمی اصلا محل ندم ، ( بعد یه اتفاقی ) ولی با آقایون رابطه صمیمی داشتم خیلی
بعدترم 1 که تموم شد نمیدونم چطور تو دلش جا شدم که خودش اومد سراغم و 2 ماهی میشه باهم رابطه داریم ، تو این2 ماه 3 بار قهر کرد اولین بار الکی الکی قهر کرد ( 13 بدر هی با کنایه بهم اس میداد خوش میگذره ؟؟ چه خوب منو فراموش کردی؟؟ دوست داشتنتو هم دیدیم و این حرف ها ، بهم میگفت باید ساعت 8 بیای خونه ، درک نداشت من چطور تنهای بیام خونه در حالی که کل فک و فامیل بیرون هستیم درک نمیکنه من چی بگم به خانواده که من میخوام برم خونه ، تا شب از دماغم اومد 13 بدر
فرداش رفتم منت کشی و ناز کشی ، آشتی کردیم
بعد از مدتی گفت خاستگار دارم و دارم ازدواج میکنم با تمام بی رحمی گذاشت رفت جوری که دیگه خودم نبودم منه ورزشکار رو آوردم به سیگار طی چند روز مریض شدم ، پشت سرم چیز های گفت که سووزوند منو ، من به شوخی شوخی میگفتم مثلا من زن نمیگیرم و ازدواج نمیکنم و این حرف هاا ، ولی اون به یکی از دوستای من گفته بود که " اون از اولش هم منو واسه ازدواج نمیخواست ،منم نمیتونسم پای کسی بمونم که منو نمیخواد "( اینارو خودم با چشمای خودم دیده بودم پیام هاش رو )
منم دیدم که اصلا این عین خیالش نیست ،چه بلای سرم میاد منم خواستم حرصش بدم با یکی از فامیل های همکلاسیم که یه بار اومده بود مهمان دانشگاه ( نمیدونم کی گفته بود بهش که من با این دختر تموم کردم ) ، تو ف ی س ب و ک اومد سراغ من و کمی حرف زدیم اون ازم شماره منو خواست ، منم میخواستم حرصش بدم شمارمو دادم بهش ، 1 هفته ای بود حرف می زدیم
که نمیدونم چطور شده بود خاستگار رو رد کرده بود ، و از همه سراغ منو میگرفت ، خیلی سعی میکرد با من حرف بزنه ولی من خودمو گم وگور کرده بودم ، اومد بود سراغ منه بدبخت ، منم دیگه حتی به روش هم نگاه نمیکردم ، بدجور دلموشکسته بود
ولی اون بد جور میخواست دوباره ادامه بدیم رابطه رو ،من دلم نمیومد حتی لحظه ای ناراحتیشو ببینم " من به این دختری که اومد شمارمو گرفت بهش توضیح دادم که کسی رو که از ته دلم دوسش داشتم برگشته پیشم و نمیتونم ادامه بدم و این حرف هاا اونم قبول کرد و تموم کردیم ولی چند روز اس ام اس و پیام میداد تو ف ی س ب و ک منم جوابشو میدادم " ولی اونی که دوسش داشتم اصلا خبر نداشت از این ماجرای فامیل همکلاسی
با روی خوش گذشته رو فراموش کردم بازم باهاش حرف زدم و ادامه دادم ولی بازم چند روز بعد بازم الکی الکی قهر کرد، که چرا به غریبه تعصب نشون میدی و غیرتی میشی ، دیگه این باراز اعصبانیت شدی من روی برگردوندم ، به جای اینکه حرصش بدم رفتم با همون دختری که تو فیس آشنا شدم همون فامیل یکی از همکلاسی هام بازم شروع کردم حرف بزنم که حرص اینو در بیارم ( اشتباه از من بود از همون اول )
الان باز همون دختری که دوسش دارم از ته دلم بازم برگشته بازم میخواد ادامه بدیم
دارم دیونه میشم چیکار کنم چطوری به اون دختر فامیل همکلاسی بگم دست از سرم برداره ؟؟ چی بگم؟؟ چطور دلشو بشکونم
خسته شدم از این زندگی نکبتی امتحاناتم رو خراب کردم ترم قبل مشروط شدم رفت
همش فکر و رویا هام شده بود این
اینم بگم اصلا اخلاقش بده ولی تحملش میکنم دوسش دارم ، یعنی اگه بدونه میخوام برم بیرون ، از دماغم میاره ، هی پیام میده با کنایه که خوش میگذره ؟؟ میدونه از کلمه خدافظی بدم میاد ، هی میگه بای خدافظ بای
نمیگم من اخلاقم خوبه ولی سعی میکنم با همه حتی دشمنام حتی با کسی که از من خوشش نمیاد گرم باشم، مامان یکی از دخترای هم کلاسی هم باهام حرف میزنه تو ف ی س ب و ک و شماره منو هم از گوشی دخترش برداشته پنهونی ، ولی زیاد اس نمیده فقط در حد سلام علیک، احوال پرسی همین
مغرور نیستم اصلا با همه رابطه گرم و صمیمی دارم
این بار اخر هم هم که قهر کرد واسه همین بود که با 2 تا پسر های گروه دیگه حرفش شده ، الان به من میگه چرا تو با اونا خوش و بش میکنی؟!!!
اسمش سمیه هست 18 سالشه از من 3 سال کوچیکتره
خونمون هم خیلی کم فاصله داره از هم دیگه 200 متری میشه از هم دوریم
الان تکلیف من چیه چه خاکی تو سرم بریزم ؟؟
چیکار کنم از این بدبختی خلاص بشم
اخلاقش خیلی بده ولی چیکار کنم دوسش دارم
واسه ازدواج هم پدرش بهم نمیده ، از نظر مالی کمی از ما سطح بالا تر هستن ولی کمی
همه میگن این چیزا مهم نیست مهم دوست داشتنه ، ولی به عمل که میرسی میبینی همش کشک بود
علاقه مندی ها (Bookmarks)