به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array

    Bow خیلی خسته ام

    سلام

    من خسته شدم

    از خودم

    از این زندگی

    از حسادتهای خودم از حساسیت هام

    از درک نشدن

    از تنهایی

    از اینکه خونوادم بزرگتری نمیکنن

    از اینکه همه ازم توقع دارن

    از خونواده شوهرم

    از وابستگی زیادشون به بچه هاشون

    ازاینکه همش میخوان با بچه هاشون همه جا برن

    ازاینکه بهمون پیشنهاد رفتن مسافرت میدن

    ازاینکه مادرشوهرم تمام حواسش به خواهر شوهرمه

    از مهربونی زیادشون

    از تمام بی تفاوتی های خونوادم

    ازشوهرم از اینکه حرفمونمیفهمه

    از این همه دلتنگی

    از اینکه دو هفته است مادرم حتی بهم یه زنگ هم نزده

    دوهفته ی تمام دعوا و درگیری داشتیم

    تازه داشتیم باهم خوب میشدیم

    آستانه تحملم رفته زیر صفر

    توان تحمل هیچی رو ندارم . توان تحمل هیچ فشار عصبی رو ندارم

    زود تحریک میشم برای دعوا . زود آمپرم میره بالا

    چندوقته گریه هم آرومم نمیکنه

    هیچ کس رو ندارم بتونم باهاش دوکلمه درددل کنم

    بهم نگین حساسی نگین حسودی

    هم حساسم هم حسود و اینا داره از پا درم میاره

    بهم نگین برو مشاوره حضوری چون واقعا پول رفتنشو ندارم

    ضمن اینکه شهر کوچیک ما دکتر درست و حسابی هم نداره چه برسه مشاور!

    شبا یه خواب راحت ندارم

    چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط ساحل75 : جمعه 17 خرداد 92 در ساعت 01:38

  2. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    roze sepid (جمعه 17 خرداد 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام عزیز دلم

    چرا آخه خانومی؟

    چرا این قدر صبر کردی و چیزی نگفتی که الان به اینجا رسیدی و دلت پره عزیزم؟

    من فکر کنم ( البته هیچ تخصصی ندارم ) اما فکر کنم شما رفتار منفعلانه داشتی و همیشه بدون اعلام نظرت از خود گذشتگی و غداکاری کردی (مخصوصا در برابر خانواده ی همسر و مادرشوهرت) و الان به اوج ناراحتی رسیدی و رفتارت ناخودآگاه به رفتار پرخاشگرانه منجر شده و باعث شده که 2 هفته جر و بحث داشته باشی عزیزم ...

    این مسائل که گفتی پذیرش و از نو ساختنش خیلی سخته اما تو می تونی از اول شروع کنی...

    شما حسود نیستی خانومی، حساس هم نیستی، انسانی هستی که همه چیز رو می فهمی ... مثل خیلی های دیگه نیستی که دور از جانت نفهم باشی و هیچی نفهمی ... پس ارزش خودت رو نبر زیر سوال و خودت رو دریاب تا بتونی با رفتار درست ( در ابتدای امر با همسرت) دوباره زندگی رو به روال خوب و خوشش ببری

    امیدوارم عرائضم به دردت بخوره و عصبانی ترت نکنه

    موفق باشی گلی

  4. 2 کاربر از پست مفید دلپذیراد تشکرکرده اند .

    ساحل75 (جمعه 17 خرداد 92), شوکا (جمعه 17 خرداد 92)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام ساحل گل وعزيز
    من مشاور نيستم وشرايط تو تر ندارم اما حرفاتو ميفهمم.
    اميدوارم اونايي كه تجربشو دارن كمكت كنن.ضمن اينكه اگر اعتقاد داري ذكر" استغفرا...ربي واتوب اليه" زياد بگو.بهت آرامش زيادي ميده ومسائلت زودتر حل ميشه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید roze sepid تشکرکرده است .

    ساحل75 (جمعه 17 خرداد 92)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    دلپریزاد عزیز ممنونم . اره من رفتارم خیلی منفعلانه اس . هیچ وقت خواسته ی واقعیم رو به همسرم نگفتم مبادا که دعوا بشه یا ناراحت بشه

    bird.1 من هر ذکری بلد بودم برای آروم شدنم بکار بردم اما ...

    دلیل دعوا ها و پرخاشگری های این دو هفته مربوط به این مشکلمه

    http://www.hamdardi.net/thread-28380.html
    ویرایش توسط ساحل75 : جمعه 17 خرداد 92 در ساعت 12:12

  8. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    roze sepid (جمعه 17 خرداد 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 شهریور 92 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-06
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    575
    سطح
    11
    Points: 575, Level: 11
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 164 در 76 پست

    Rep Power
    24
    Array
    ساحل عزيز يه كم بشين بيشتر فكر كن به نظرت اينا مشكله برو خدارو شكر كن تنت سالمه در مورد مادرت هم واقعاً منتظرى اون تماس بگيره يكم زيادى نيست وقتى تو براى مادرت غرور دارى اون كه ديگه مادر و بيشتر از فرزندش توقع داره خوب خودت باهاش تماس بگير هرچى باشه مادرت اون بيشتر از تو توقع داره و احترامشم كه واجبه تو بايد دلشو بدست بيارى اون الان منتظر كه ببينه ثمره يه عمرش براش ارزش قائله كه غرورشو كنار بذاره و دل مامانشو بدست بياره هر چقدر هم كه فكر ميكنى مقصر نيستى ولى بايد بدونى احترام هميشه از فرزند بايد باشه تو خودت هم يه روز مادر ميشى و مامانتو ميفهمى اگه يكم بيشتر فكر كنى ميفهمى كه اگه آدم با خونواده خودش نتونه رفتو آمد كنه (بالأخص پدر مادر) ميتونه كسى بهتر از اونا هم پيدا كنه، من كه فكر نميكنم تاپيك قبليتو خوندم واقعاً مشكل حادى نيست كه بخواى از زندگيت خسته بشى در مورد شوهرت هم كه ميگى حرفتو نميفهمه، اول رو خودت و نقطه ضعفهات كار كن تا بتونى با ديد بازترى مشكلاتتو با همسرت حل كنى .موفق باشى

  10. کاربر روبرو از پست مفید هم صحبت تشکرکرده است .

    roze sepid (جمعه 17 خرداد 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ساحل جان از خدا نیخوام مشکلاتت حل بشه عزیزم منم مشکلات شبیه به تو رو داشته و دارم تایپیکامو خوندی منم چند سال پیش اصلا رابطه خوبی با مادم نداشتم همش با هم دعوا میکردیم سر کوچکترین مسائل مادرم همش محدودم میکرد همش حسرت میخوردم چرا من صمیمی نیستم چرا من باید همه چیزو مخفی بکنم یه روز با دیدن رابطه دوستم با مادرش تصمیم گرفتم که منم به مادرم نزدیک بشم و غرورم و له کنم باهاش صمیمی بشم بهش محبت بکنم از جونم مایه بزارم فکر کنم دوستمه و مثله دوستم باهاش برخورد بکنم مادر من حتی بیرون میرفت تلفن و قطع میگپکرد و خیلی مسائله دیگه ........ سعی کن بهش نزدیک بشی عزیز جان زنگ بزن برو ببینش باهاش دوتایی بیرون برید خونه اشون برو از اونور بهش بگو که بهش نیاز داری من خیلی احساساتمو نصبت به مادرم مخفی میکردم میدونی چه جوری شروع کردم یه روز با داییم رفته بود جمکران توراه کم مونده بود چپ بکنن اومد تو خونه گفت و من شب یه دفعه به این فکر کردم اگه الان نبود چه میکردم رفتم بغلش کردمو گریه کردم و این استارتی بود برای بهتر شدن رابطه مون مادرو پدرن دوست دارن تو هم دوستشون داری پس ایرازش بکن نزار دیر بشه و یه روز ببینی که زبونم لال نداریشون حواست به شوهرتم باشه که صداش در نیاد بعد که خودت رابطه ات خوب شد شروع کن رابطه مادرت با شوهرت و با هم خوب بکنی تو حساس نیستی نیاز داری با مادرت صمیمی بشی من موفق شدم او صمیمی شدیم خیلی الان یکم فاصله گرفتیم اما بازم درستش میکنم امیدوارم کمکت کرده باشم

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    nosh nosh عزیز ممنونم حق با شماست . من قبل از ازدواج با مادرم رابطه خوبی داشتم . اما از زمانی که عقد کردم نمیدونم چرا اما مادرم دوست داشت توی تمام مسائل به قول خودش منو نصیحت کنه حالا اینکه فقط در حد پیشنهاد باشه خوبه اما مادر من دوست داره پیشنهاد ها و نصایحش حتما حتما اجرا بشه حتی اگه شده با دعوا و زور.

    مثلا توی عقد اگه من با شوهرم یه دعوا یا ناراحتی داشتیم و مادرم متوجه میشد منو مجبور میکرد که باهاش یه قهر درست و حسابی داشه باشم جواب تلفن هاش رو ندم و ... . دو سه مورد دلخوری که بینمون پیش اومد مادرم جز دامن زدن به اون دلخوری ها هیچ کاری نکرد. از شب عروسی انقدر به من استرس و نگرانی وارد کردن که خدا میدونه . سر کوچکترین مسائل . سر اینکه چرا دیر به دیر میرم مثلا خونه عموم! باید هرشب برم سر بزنم! چرا هرشب نمیریم خونه بابام . چرا من دوس دارم مستقل باشم و......

    من اگه یه نصفه روز برم خونه بابام آماج تمام حرفها و نقدها قرار میگیرم . صحبت هم کردم باهاشون اما اصلا فایده نداره . بابا میگه نباید استرس داشته باشی اینجا که میای

    حتی ازم نمیپرسن چرا استرس داری . چجوری کمکت کنیم.

    به جایی رسیدم که گوشی همراهم همیشه روی بی صداست و تلفن خونه رو هم کشیدم. اگه صدای زنگی بلند بشه تمام وجودم به لرزه میفته

    من فقط میخوام ارامش داشته باشم . بدون هیچ دغدغه ای

    - - - Updated - - -

    nosh nosh عزیز ممنونم حق با شماست . من قبل از ازدواج با مادرم رابطه خوبی داشتم . اما از زمانی که عقد کردم نمیدونم چرا اما مادرم دوست داشت توی تمام مسائل به قول خودش منو نصیحت کنه حالا اینکه فقط در حد پیشنهاد باشه خوبه اما مادر من دوست داره پیشنهاد ها و نصایحش حتما حتما اجرا بشه حتی اگه شده با دعوا و زور.

    مثلا توی عقد اگه من با شوهرم یه دعوا یا ناراحتی داشتیم و مادرم متوجه میشد منو مجبور میکرد که باهاش یه قهر درست و حسابی داشه باشم جواب تلفن هاش رو ندم و ... . دو سه مورد دلخوری که بینمون پیش اومد مادرم جز دامن زدن به اون دلخوری ها هیچ کاری نکرد. از شب عروسی انقدر به من استرس و نگرانی وارد کردن که خدا میدونه . سر کوچکترین مسائل . سر اینکه چرا دیر به دیر میرم مثلا خونه عموم! باید هرشب برم سر بزنم! چرا هرشب نمیریم خونه بابام . چرا من دوس دارم مستقل باشم و......

    من اگه یه نصفه روز برم خونه بابام آماج تمام حرفها و نقدها قرار میگیرم . صحبت هم کردم باهاشون اما اصلا فایده نداره . بابا میگه نباید استرس داشته باشی اینجا که میای

    حتی ازم نمیپرسن چرا استرس داری . چجوری کمکت کنیم.

    به جایی رسیدم که گوشی همراهم همیشه روی بی صداست و تلفن خونه رو هم کشیدم. اگه صدای زنگی بلند بشه تمام وجودم به لرزه میفته

    من فقط میخوام ارامش داشته باشم . بدون هیچ دغدغه ای

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array
    ساحل جان رفتم تاپیک قبلیتو خوندم تا ببینم چه خبره
    واقعا دوستان اونجا نظرات خوبی دادن چرا بهشون توجه نمی کنی؟
    گفتی که زن و شوهر قوانین خودشون را دارن، کاملا قبول می کنم ولی فکر نمی کنی انعطافت در مقابل پدر و مادرت کم بوده؟ فکر نمی کنی این وظیفه تو هست که بری و از دل مادرت در بیاری؟
    بعضی وقت ها پیش اومده که مادرم از من دلخور شدن ، و شده که من به زور رفتم بوسشون کردم بغل کردم مسخره بازی در آوردم و در دل دوست به هر حیله رهی کردم
    شما باید مثل یک فیلتر باشی بین مادر و همسرت و بعضی مسائل را سانسور کنی و یا ویرایش کرده تحویل اینیکی جبهه بدی :d وگرنه به مشکل بر می خوری
    شما منتظر دعوت هستی که بری خونه مادرت؟!!!!
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    رابطه ات را مثل دوران قبل عقد بکن باهاشون میدونی مشکل خانواده ما چی هستش مارو بیش از حد دوست دارن ونمیخوان قبول کنن ما هم بزرگ شدیم و تشکیل زندگی دادیم فکر میکنن ما همون دختر کوچولوی مامان و بابا هستیم که بازم باید تصمیماتمون را اونا بگیرن باید خیلی خونسرد باشی چون حق با هستش و با خونسردی حلش کنی چون فقط تو میتونی حلش بکنی رابطه ات را مثل قبلا بکن با مادرت فکر نکنن که شوهرت باعث شده که فاصله بگیری بزار این حساسیت کم بشه راهی که من دارم میرم فقط خیلی سخته باید دو طرف و داشته باشی و امکان داره باز رفتاری بکنن که ناراحتت بکنن خانواده من فکر میکنن من حیف شدم و همه رفتارای شوهرمو فکر میکنن داره من و اذیت میکنه حتی بعضی جاها خوب برخورد کردن و شوخیاشم پای این میزارن


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.