به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 53
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array

    Icon16 بچه ها به من کمک کنید... افسردگی و نفرت؟!

    سلام.
    اوضاعم خوب نیست. انگار دیگه هیچ کنترلی روی خودم ندارم!
    .
    1. دارم از شوهرم متنفر میشم! ... از شوهرم متنفرم. منتظر یه فرصتی هستم تا جلوی دیگران ازش بد بگم! فاجعه است!
    .
    2. افسردگی گرفتم. احساس می کنم مرده ام و فقط دارم جسمم رو حرکت میدم. نمی تونم حتی بخندم!
    .
    3. به خودم نمی رسم. هیچ کاری برای خودم نمی کنم. باید برم دکتر ولی نمی رم...از خودم هم بدم میاد.
    .
    4. احساس بدبختی می کنم. شوهرم رو مقصر می دونم. احساس می کنم بهم ظلم شده.
    .
    5. سر کارم به مشکل خوردم. نمی تونم کار انجام بدم. صبح ها دیر میام سر کار ...
    .
    6. تمرکز ندارم. احساس بیهودگی می کنم.همش بغض دارم. هیچ چیزی خوشحالم نمی کنه.
    .
    شوهرم یه مدتیه که خیلی خوب شده. رفتارش خیلی خوب شده. کلن هیچ کار بدی نمی کنه. مهربون شده. دوهفته است حداقل جلوی من مثل قبل با پدرو مادرش تلفنی حرف نمی زنه. دائم راجع به اونا حرف نمی زنه. اوضاع کاریش داره خوب میشه. تو خونه کمک میده. هیچ کاری نمیکنه که بخوام ایرادی بگیرم.
    .
    چی کار کنم؟ من نمی تونم اینطوری ادامه بدم. من بریدم. داغونم. هر روز ولی میام خونه آشپزی می کنم و مراقبم که غذا خوب باشه. سعی می کنم جلوی شوهرم مرتب باشم. حالم خوب نیست. دلم نمی خواد دیگه زندگی کنم.
    .
    بعضی وقتها اونقدر به آدم فشار میاد که دیگه قدرت ایستادن نداره. هیچ تفریحی نداریم. هیچی. سه ساله. خسته ام. خسته ام. خسته ام.
    .
    دیگه نمی تونم. نمی دونم چرا شوهرم رفتارش خوب شده. ولی من آماده ام که اوضاع رو خراب کنم. از تعطیلات خرداد متنفرم. نمیخوام بریم پیش خانواده اش.
    .
    خدایا چی میشد بعد از سه سال بتونیم دو روز بریم مسافرت؟
    .
    از خونه مون بدم میاد. می خواستم مهمون دعوت کنم ولی نکردم... خدایا نمی تونم خودم رو بکشونم! انگار یه بار سنگینی روی دوشمه.
    .

  2. 3 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), meinoush (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام
    she عزیزم این افکار چیه اومده سراغت ؟ تو افتادی دنبال اینکه زندگیت رو بهتر کنی . شادتر کنی . حالا خودت افسردگی گرفتی ؟؟؟
    نباید این تلقین ها رو به خودت بکنی . اشتباه نکن. آرامشت رو حفظ کن و بهمون بگو چی شد که اخلاق شوهرت بهتر شد ؟ آیا چیزی بهش گفتی ؟ اتفاقی بین شما افتاد ؟ مشاورت رو ادامه دادی یا نه ؟
    الان که شوهرت بهتر شده ازش بخواه که یه مسافرت کوتاه برید. یه مسافرت سه چهار روزه . با هم . اینو خواستی ازش ؟

  4. 3 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    meinoush (چهارشنبه 08 خرداد 92), she (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    مرسی عزیزم. نمی دونم چرا رفتارش بهتر شده. بهتر نه خوب شده. بهتر از حد نرمال حتی.:eek: بعد از روز مادر و رفتار نامناسبی که خودش و خانواده اش داشتن و بعد از اون هم دوبار به خاطر خانواده اش سرم دادو هوار کشید. یه دو هفته ایه که خیلی خوب رفتار میکنه.
    من خوب نیستم. فکر می کنم اینها علائم افسردگی باشه. ولی واقعن دیگه حس مشاوره رفتن رو ندارم. نمی خوام هم قرص مرص بخورم!
    .

    - - - Updated - - -

    پول مسافرت رفتن رو نداریم. اگر داشتیم فکر می کنم اونم موافقت می کرد.

  6. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    asemani (شنبه 11 خرداد 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا
    سلام
    قبل از اینکه حرفم رو بگم از یک بیت شعر حافظ و یک حدیث از حضرت علی(ع) شروع میکنم:
    .
    رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند / چنان نماند و چنین هم نخواهد ماند.
    .
    حضرت علی(ع) فرمودند (قریب به این مضمون که): دنیا دو روز است ، روزی برای تو وروز دیگری بر علیه تو. هنگام خوشی غره مشو و هنگام ناخوشی از لطف خدا ناامید مباش.
    .
    واما...
    .
    عمق نگاه ما به روزهای زندگیمون در کنترل انسان بر خودش بسیار اثرگذار هست.اگر خودمون رو فقط در حلقه همین روزهای نزدیکمون بدونیم احساس خوبی نخواهیم داشت اما اگر کمی برد نگاهمون رو دورتر از جلوی پامون بگیریم قطعا خواهیم فهمیدکه این حالت کنونی گذراست دقیقا مثل درد بیماریهاست که فکر اینکه چند روز دیگه با درمانش خوب خواهد شد ، از شدت درد حال حاضر کم میکنه.
    همه ما دوره های فراز و فرود زیادی در روند زندگیمون تجربه کردیم و خواهیم کرد. فقط باید به این اطمینان قلبی داشته باشیم که بعد از فرود یک فراز دیگری منتظرمان نشسته پس با اتکا به خالق هستی و مرور الطافش در زندگیمون میتونیم امید به رسیدن به مرحله بعدی برایمان تقویت شود.
    .
    یک توصیه دیگه اینکه میگن بعضی مواد مثل شکولات کاکائو برای انسان شادی آور هست. با تغذیه هم میشود میزان غم فکری را کاهش داد.
    .
    میگم بد نیست سر فرصت بررسی کنید ببینید شاید علت خوب شدن همسرتون آرام شدن شما و کم صحبتی با ایشان هست شاید کلید مشکلات قبلیتون رو خدا میخواهد به شما نشان دهد!
    .
    ضمنا نیازی نیست مسافرت پر خرج باشه یک شام یا ناهار در فضای سر سبز در روز تعطیل میتونه جای چند تا مسافرت خاصیت داشته باشه در این بهار زیبا از هوا خوری دو نفره هم غافل نشید.
    .
    در پناه حق.

  8. 5 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), she (دوشنبه 13 خرداد 92), tamanaye man (چهارشنبه 08 خرداد 92), zendegiye movafagh (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 اسفند 92 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    محل سکونت
    زیرطاق کبود
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    1,316
    سطح
    20
    Points: 1,316, Level: 20
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    104

    تشکرشده 162 در 83 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام
    خانمی گل
    اگه مسافرت نمی تونی بری حتما کتاب چهاراثرفلورانس اسکلاولشین روبخون مطمئن باش اگه کاملا خوب نشی حتما60یا70درصدبهترمیشی

  10. 3 کاربر از پست مفید نگاه تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 13 خرداد 92), tamanaye man (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 اردیبهشت 95 [ 21:42]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    3,890
    سطح
    39
    Points: 3,890, Level: 39
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,697

    تشکرشده 825 در 209 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    شی عزیز خانوم مهربون خوشحالم ازین ک همسرت اونقدر خوب شده ک نمیتونی ناراحتیتو سرش خالی کنی..
    عزیزم بعد فرازونشیب و استرسی ک کشیدی طبیعیه ک حالی برات نمونده باشه مثل اینه ک بعد امتحان دلت میخاد بخابی اما از خستگی خوابت نمیبره..

    شی فداکاروصبور همونطوری ک گفتی نیاز به تفریح داری ک با تمام وجودت هیجاناتتو تخلیه کنی..مسافرت کم خرج پیدا کن راهی پیدا میشه به همسرمهربونت بگو شاید پیشنهادی داشته باشه شاید پس اندازی داشته باشه واقعا ارزششو داره از پس اندازتون بگذرید..
    مسافرتتون یعنی دوباره شارژ شدن شما..

    اما اگ نشد مسافرت برین گردش یه روزه اگ دوست خانوادگی (ک باهاشون راحتین ) دارین با هم برین..یادتون باشه خجالت نکشین ابراز کنید هیجاناتتون رو...فکرکنم ی بازی جانانه کلی روحیه ی شما رو شاداب کنه..

    اگر هم راههای دیگه مثل دمنوش و تغذیه و..خواستین بگم..

    عزیزم میدونم خودت داناتری اما برا یادآوری میگم: مبادا از همسرت عیب جویی کنی و غر بزنی..


    پیشاپیش امیدوارم کلی بهتون خوش بگذره..

    شاد وپیروز باشین

  12. 2 کاربر از پست مفید باران بهاری11 تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 11 خرداد 92), she (دوشنبه 13 خرداد 92)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    یه خودت مسلط باش
    شاید شوهرت اومده خودشو اصاح کنه بعد میگه من چند روز خوب شدم دیدم تو جنبه نداشتی و هرچی یه قدم عقب می رفتم تو پرروتر شدی و یه قدم جلوتر گذاشتی
    این اتفاقی بود که تو یه برهه از زندگی برام پیش اومد
    خیلی مواظب باش جلوی شوهرت اصلا قیافه نگیر

    - - - Updated - - -

    منتظر اتفاقهای خوب باش چون منتظر هر چی باشی همون میاد سراغت

  14. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 13 خرداد 92), نگاه (پنجشنبه 09 خرداد 92)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    خداروشکر که همسرت بهتر شده امیدوارم بهتر از اینم به بشه طمع خوشبختی را هر دو بچشید رو حیه ات را حفظ بکن به خودت انرژی بده موزیک های شاد گوش بده صبحها یکم پیادهروی بکن چندتا نفس عمیق بکش رنگهای شاد بپوش تو فروشگاهها قدم بزن اگه میتونی یه خرید کوچولو هم بکن به خودت روحیه بده از این چند روز تعطیلی استفاده بکن با شوهرت یه پیکنیک دو نفره برید سعی کنید بهتون خیلی خوش بگذره الان که زندگیت رو بهبود و داره زخممایی که خورده التیام پیدا میکنه خودت را کنترل بکن تا بهتر و بهتر بشه

  16. 2 کاربر از پست مفید nosh nosh تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 13 خرداد 92), کامران (دوشنبه 13 خرداد 92)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام she عزیزم
    خبری نیست ازت . کم پیدایی . نگرانت شدم
    خانمی بهتر شده وضعیتت ؟ یا هنوز افسرده ای ؟

    امروز یاد یه داستان قدیمی که سالها قبل خونده بودم افتادم

    از زبون یه زنی نوشته بود که همیشه ستون زندگی بوده و زندگی رو می چرخونده و از بچه ها و همسرش حمایت می کرده و کمبود محبت داشته
    که با وجود این همه کمک کسی قدرش رو ندونسته

    اما بعد همسرش با زن دیگه ای همزمان ازدواج کرده و اونا هر دو تو یه خونه با هم زندگی می کردن. رفتار این مرد با زن دوم کاملا بر عکس رفتارش با این خانم بوده . چرا ؟ چون زن دوم کسی بوده که خودش رو نیازمند حمایت قرار داده . زن اول اما خودش خیلی مستقل بوده و یه جورایی خودش رو کوه نشون داده تو این زندگی. به طوری که مرد بهش تکیه کرده . اما خودش پاسخ نیازهاش رو نگرفته .
    ته داستان زن اول این تحلیل رو کرده بود. که زن نبوده . حکم یه ستون بوده و این اشتباهش بوده که همه فکر کردن اون قدر قوی هست که بتونن بهش تکیه کنن.

    از روزی که گفتی تو آروم شدی و افسرده و در عوض شوهرت خیلی بهتر از قبل شده فکر می کردم که ممکنه چی باعث این موضوع شده باشه .

    البته اینا همه یه احتماله
    اما در واقع همسر تو با دو زن روبرو بوده و هر دو اون زنها هم تو هستی.

    she قبل از اینکه افسرده باشه :که به شوهرش رسیدگی می کرده در حد چی. سعی می کرده شاد باشه و .... شوهرت زنی رو می دیده که بهش نیاز نداشته . چون به تنهایی هم از پس مشکلات زندگی بر می اومده و مشکلات اونو خسته و نا امید نمی کرده . پس با خیال خوش در سایه سار این زندگی دراز کشیده و لذت می برده و اصلا هم به این فکر نمی کرده که این خانمی که این طور داره برای حفظ زندگیش تلاش میکنه چه نیازهایی داره !

    she بعد از اینکه افسرده میشه : این آقا به یکباره می بینه که از زن مقاوم و محکم قبلی خبری نیست و زنی وارد زندگیش شده که اگه بهش توجه نکنه و محبت نکنه از دست رفته . اینجا حس مرد بودنش گل کرده و شروع کرده به تلاش برای حفظ این زن.

    البته باز هم میگم که همه اینا احتمالاته . اما حس من بهم میگه این زندگی با تغییر رفتارای تو داره هر روز رنگ تازه ای می گیره . اگه تغییرت در مسیر درستش باشه ، این رنگ تازه ، زیبا هم خواهد بود.

    البته این رو هم بگم که منظور من اصلا این نیست که تو همیشه خودت رو بندازی که شوهرت بهت توجه کنه . نه اصلا. اما احساس می کنم باید طوری رفتار کنی که اون ببینه که تو یه زنی. گاهی باید این حس رو بهش بدی که تو یه زنی و نیاز به حمایت یه مرد داری.
    اما گاهی . شاید تو زندگی تو این موضوع کم باشه . شاید شوهرت این حس رو از تو دریافت نکرده باشه . البته زیادی وارد کردن این حس هم اصلا خوب نیست. چون مرد با زنی مواجه میشه همیشه نیازمند که اگر مرد خودش گاهی نیاز به غمخوار داشته باشه نمی تونه روی این زن حساب باز کنه .

    خلاصه اینکه تو برخورد با مشکلات زندگی گاهی یه مرد باید دست زن رو بگیره و کمکش کنه و گاهی برعکس.

    می خوام بگم بررسی کن ببین در دوره قبل از افسردگیت تو فقط ستون این خونه نبوده باشی ! و اگه مشکل این بوده در این دوره نذاری شوهرت فقط ستون این خونه بشه .

    نمی دونم حرفام چقدر به دردت بخوره یا اصلا چه قدر با شرایط زندگی تو متناسب بود.
    اما در هر حال اصلا دوس ندارم این روند افسردگی در مورد تو ادامه دار بشه . امیدوارم زندگی شاد و دقیقا همون چیزی که می خوای هرچه سریعتر برات فراهم بشه .
    فقط اینکه حتی اگه حرفام به داستان تو بی ربط بود ، اما این جا نقطه عطف زندگیته . بررسی کن ببین در قبل و بعد این نقطه عطف چه اتفاقاتی افتاده که به محض عوض شدن تو و به سمت افسردگی رفتنت شوهرت بهتر شده .
    موفق باشی عزیزم :o

    - - - Updated - - -

    راستی هرچی فکر کردم اسم کتابه یادم نیومد. وگرنه می خواستم بگم بخونیش .

  18. 3 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 13 خرداد 92), کامران (دوشنبه 13 خرداد 92), ساحل75 (شنبه 11 خرداد 92)

  19. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    وای از همتون ممنونم:o ممنونم که به من سر زدین راهنمایی ام کردین و مث دوستای واقعی به فکرم بودین
    من بهترم. رفتم پیش یه مشاور که بهار شادی گفته بود. خوب بود. فقط راجع به خودم حرف زدم. گفت که غوغای درونی خودت این همه خسته ات کرده. این که فکرت همش درگیره. گفت برو یوگا. گفت سعی کن خودت رو بیشتر دوست داشته باشی... به خودت آرامش بدی و ... این حرفا.
    .
    خوبی رفتار شوهرم همچنان ادامه داره. تعطیلات قراره بریم پیش خانواده اش. خب من دلیل اصلی تغییر رفتار همسرم رو کشف کردم!
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    در مقابل خانواده اش به من اعتماد کرده! در مقابل خانواده اش به من حق داده! همین!
    .
    .
    .
    .
    روز مادر رو ما در منزل خانواده همسرم گذروندیم. اون روز اتفاقاتی افتاد بدون اینکه من دخالت داشته باشم. پدرش دمار از روزگار دامادشون و خانواده دامادشون درآورد. سر قضایای مالی. به خاطر توقعات مالی بیجا. میگفت مهریه دخترم حقشه ! مهریه دخترم رو بده و این حرفا! خوب من هم شاهد ماجرا بودم.
    یعنی اون ظاهر آدم خوبه که جلوی من اداش رو درمی آوردن بهم ریخت. ولی من که اونا رو میشناختم می دونستم چطور ادم هایی هستن برای من چیزی عوض نشده بود. شوهرم هم خانواده ی پول پرست احمق و خسیسش رو میشناسه و معتقده حق با خانواده اش هست!
    .
    ولی با این حال بعد از اون رفتار شوهرم کم کم تغییر کرد به نفع من تا الان. تماسش با اون ها کمتر شد و یه مدت کوتاه بعد از سه سال "دونفر شدیم"
    بدون حضور محسوس و دائمی خانواده اش.

    - - - Updated - - -

    البته به حرفای شما هم فکر می کنم. شاید نتیجه گیری بهتری باید بکنم.
    خواهش می کنم برام دعا کنین. الان وقت زیادی ندارم. باید بریم.
    میریم پیش خانواده اش.
    برام دعا کنین که با دوباره پیش اونا بودن همه چی بهم نریزه. باز هم مسئله خواهر و دامادش مطرح میشه و باز هم سعی می کنم فضای زندگی ما رو هم به هم بریزن. برام دعا کنین لطفن.
    من هیچ حرفی نمی زنم. هیچ دخالتی نمی کنم.
    خدایا خودت کمکم کن.

  20. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    tati (سه شنبه 14 خرداد 92), کامران (دوشنبه 13 خرداد 92)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه شخص مورد علاقه خود را یافت؟
    توسط reza0263 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 13 اردیبهشت 93, 02:56
  2. مراجعه به روانکاو - دقیقا چه انتظاری باید داشت؟
    توسط Tina64_000 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 مهر 92, 14:16
  3. طلاق، تنها چاره‌ی خیانت؟
    توسط del در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 شهریور 92, 16:25
  4. چطور میشه با شوهر شوخ یه زندگی نرمال داشت؟
    توسط ساناز1160 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 بهمن 91, 00:47
  5. چه آسان، چه سخت؟!
    توسط مدیرهمدردی در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: شنبه 12 آذر 90, 23:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.