به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1391-9-16
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,666
    سطح
    31
    Points: 2,666, Level: 31
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 50 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دعوا با خواهر شوهر به خاطر دخالت و توهین های بیش از حد اون به من

    سلام دوستای عزیزم. من قبلاً هم تاپیک گذاشته بودم و مشکلاتم رو مطرح کرده بودم(بر سر دو راهی طلاق یا ادامه)

    من و شوهرم 3-4 ماهی هست که خدا رو شکر رابطمون خیلی خوب و صمیمی شده و خیلی به هم محبت میکنیم. توی عید نوروز هم تصمیم گرفتیم با خونواده ها آشتی کنیم و روابط دوباره از سر گرفته شد.(تو تاپیک قبلیم گفتم که چقدر از دست خانواده شوهرم زجر کشیدم و چقدر اذیتم کردن و دخالت کردن تو زندگیم و زندگیمو خراب کردن) خلاصه همه چی خوب پیش می رفت تا اینکه جمعه هفته پیش یه مشکل پیش اومد. من و همسرم واسه روز پدر رفته بودیم خونه پدرشوهر واسش کادو گرفته بودیم. وقتی رفتیم خونشون دیدم خواهر شوهرم هم اونجاست(خونشون جفت خونه مادرشوهره) وسایلشونو جمع کردن میخوان برن پارک. خیلی تعجب کردم بهم برخورد چون قبلش یعنی ظهرش اطلاع داده بودیم که شب میریم اونجا. به شوهرم گفتم خواهرت اینا میخوان برن پارک؟ گفت آره با ما میخوان برن. من خیلی بهم برخورد.(اصلاً منو آدم حساب نمیکنن که باهام هماهنگی کنن) بهش گفتم تو می دونستی گفت آره ولی فکر نمیکردم 100% باشه. خیلی ناراحت شدم حالم هم زیاد خوب نبود. بهش با ناراحتی گفتم چرا به من نگفتی. من حالم خوب نیس حس پارک رفتن ندارم. شوهر خواهر شوهرم اینو شنید و رفت گذاشت کف دست خواهر شوهر. خواهرشوهرم 3 سال از من کوچیکتره. خلاصه خواهر شوهرم وقتی اینو شنید شروع کرد به بدو بیراه گفتن و فحش دادن. بلند بلند به شوهرش گفت محمد تقصیر ماست که انقدر بهش رو دادیم پر روی بی شعور شده. به شوهرم گفتم خواهرت چی داره میگه؟ بعد دیدم خواهرش اومد سمت من و همینجور به من توهین میکرد و به شوهرم میگفت تقصیر توه که بهش رو دادی بی شعور شده و به منم گفت زنیکه عوضی و........ و اون 6 ماهیو که خونه بابام بودم مثل پتک کوبید تو سرم. بهش گفتم احترام خودتو نگه دار توهین نکن ولی اون ادامه داد و دادو هوار راه انداخته بود.(به خدا توی این 7 سال هرچی میگفتن جواب نمیدادم و فقط میرفتم تو اتاق اشک میریختم) دیگه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم به تو ربطی نداره تو زندگیه ما دخالت نکن. مادر شوهرم منو برد تو اتاق کلی قربون صدقم رفت و معذرت خواهی میکرد گفت ولش کن اون اعصاب نداره و.... تو کوتاه بیا.عموی شوهرم هم خونشون بود. خواهر شوهر اومد تو اتاق و کلی حرف به من و مادرش زد.به مادرش گفت ولش کن انقدر بهش رو نده و کلی حرف دیگه... از اون روز به بعد روحیم داغون شده نمیدونم از دست خونواده شوهرم چیکار کنم. افسرده شدم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 166 در 77 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام دوست عزیزم

    ناراحت شدم، واقعا رفتارش بد بوده اما چرا به این تووجه نمی کنی که مادرشوهرت طرف تو بوده و ازت عذر خواسته ؟
    چرا بدین وسیله خودتو آروم نمی کنی ؟

  3. 4 کاربر از پست مفید دلپذیراد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), tamanaye man (چهارشنبه 08 خرداد 92), یلدا68 (یکشنبه 12 خرداد 92), دریا72 (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1391-9-16
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,666
    سطح
    31
    Points: 2,666, Level: 31
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 50 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دلپذیراد عزیز. فکر کنم مادرشوهرم چون یه بار کارمون به طلاق و جدایی کشیده دیگه دوس نداره همچین چیزی پیش بیاد. آخه قبلن خیلی خیلی تو زندگیم دخالت میکرد و همش بهم زخم زبون میزد

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1391-9-16
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,666
    سطح
    31
    Points: 2,666, Level: 31
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 50 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیس منو راهنمایی کنه؟ واقعاً نمیدونم چیکار کنم :(

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    آخه چی بگیم دختر
    فقط یک چیز رو من میگم برای همیشه آویزه گوشت کن. گلم هیچ وقت زندگی ات رو به خاطر نفر سوم تلخ نکن . چون اون ها از خراب شدن زندگی ات لذت می برن پس شادشون نکن .
    و بدن بزرگواری از آدم چیزی کم نمی کنه بلکه به شخصیت آدم اضافه هممی کنه . اینجا بیا درد و دل کن و بعد فراموش کن . اصلا به روی خودت نیار . اصلا آدم حسابش نکن
    در ضمن کار شما صحیح نبود درسته باب میل شما نبود رفتن به پارک اما میرفتی و بعد در خونه وقتی تنها شدید از شوهرت می خواستی که از این به بعد با شما هماهنگ کنه .
    اون لحظه باید صبوری بیشتری می کردی . اما با این حال کار خواهر شوهر شما قابل تایید نیست . اما همینه یک آدمی که فهم نداره شما نمی تونی بهش فهم بدی . پس فقط بزرگواری کن

  7. 5 کاربر از پست مفید sare jo0on تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), monayi (شنبه 11 خرداد 92), nosh nosh (پنجشنبه 09 خرداد 92), یلدا68 (یکشنبه 12 خرداد 92), دلپذیراد (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  8. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهترین کاری که کردی این بوده که در برابر کارا و حرفای زشت خواهر شوهرت سکوت کردی .مرحبا
    اما کار بدی هم که انجام دادی این بوده که اون موقع گیر دادی که چرا به من نگفتن که میخوان برن پارک .به نظرم بهتر بود وقتی برمیگشتی خونه خودت از همسرت میخواستی که هروقت میخواهید برید بیرون قبلش باهات هماهنگ کنه که شما هم مثل بقیه در جریان باشید . اما باید خیلی آروم خواسته ات رو به همسرت بگی تا اون رو هم ناراحت نکنی .
    الان هم شما لازم نیست کار خاصی انجام بدید .

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1391-9-16
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,666
    سطح
    31
    Points: 2,666, Level: 31
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 50 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ساره جون و تمنای من عزیز ممنون از راهنماییتون. ولی من احساس میکنم با سکوت و جواب ندادن چیزی درست نمیشه این کار باعث میشه که اونها فکر کنن من یه آدم تو سری خورم و چون میبینن من هیچی نمیگم هرچی دوس دارن بارم میکنن. من اینو تجربه کردم تو این 7 سال. به خدا عروسایی که حاضر جوابن خانواده شوهر جرأت نمیکنن چیزی بهشون بگن. این مسأله هم که بدون اطلاع من میخواستن برن پارک دفعه اولشون نبود. چند بار تا حالا اتفاق افتاده یه بار هم چند سال پیش رفتم خونه مادر شوهرم (مادرشوهرم اصرار داشت که برم خونشون اون موقعها شوهرم یه شهر دیگه کار میکردو من تنها بودم) وقتی رفتم دیدم آماده شدن میخوان برن خونه دایی شوهرم به منم هیچی نگفته بودن. منم لباس مناسب مهمانی تنم نبود که باهاشون برم منو ول کردن رفتن مهمانی بعد 2 ساعت برگشتن. من دیگه نمیتونم این چیزا رو تحمل کنم. اینا توهین به منه. منو آدم حساب نمیکنن.
    شوهرم هم اصلاً به خواهرش چیزی نگفت حتی بهش نگفت دخالت نکن تو زندگیم! شوهرم 5 سال از خواهرش بزرگتره

    - - - Updated - - -

    راستش من تو این 7 سال افسرده شدم از دست خونواده شوهرم. به خدا تو اون مدتی که باهاشون ارتباطی نداشتم زندگیم خیلی شیرین بود. دیگه نمیتونم در برابرشون سکوت کنم. پیش یه مشاور هم رفتم و کل زندگیمو واسش تعریف کردم. گفت نباید سکوت کنی. با خودخوری داغون میشی. باید جواب بدی اگه بهت گفتن الف تو بگو الف و ب.

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    خیلی دوست دارم بهت کمک کنم اما میترسم حرفهام بدجنسی تعبیر بشه و آموزش غلط باشه.
    من خواهرشوهرت رو نمیشناسم اما دلم براش سوخت. چون از یه چیزی به شدت رنج میبره. شاید از علاقه بین تو و همسرت.
    تو هرگز نمیتونی تربیتش کنی. یا عوضش کنی...فقط میتونی خودت و شوهرت رو از آزارش حفظ کنی. بهترین راه مقابله با این افراد ندیدن اوناست! البته نه با توهین و بی احترامی.
    میدونسته دارین میرین اونجا اما برنامه پارک چیده که لج تو رو دربیاره؟ خب با عکس العمل شما که به هدفش رسید!!! پیروز شد.
    اگه هم قصدی نداشته که پارک میرفتین ... خوش هم میگذشت.
    من اگه جای شما بودم. بدون اینکه در رفتارم کوچکترین دلخوری نشون بدم، دست تو دست شوهرم میرفتم پارک و اینقدر به هردومون خوش میگذروندم که هر کی هرفش نارحت کردن من بوده تیرش به سنگ بخوره.
    اما فراموش نمیکردم. تو یه فرصت مناسب تو خونه خودمون به شوهرم میگفتم این کار خواهرت چه جوری نارحتم کرد ... یا اصلا نمیگفتم.
    ویرایش توسط گل آرا : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 15:27

  11. 5 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), monayi (شنبه 11 خرداد 92), she (چهارشنبه 08 خرداد 92), tamanaye man (چهارشنبه 08 خرداد 92), یلدا68 (یکشنبه 12 خرداد 92)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1391-9-16
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,666
    سطح
    31
    Points: 2,666, Level: 31
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 50 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی گل آرا جون از راهنماییت. اینو که 100% مطمئنم که حسادت میکنه وقتی مجرد بود هم به شدت حسادت می کرد وقتی می دید شوهرم به من محبت میکنه. یه بار تو دوران نامزدی رفته بودم خونشون شوهرم کنار من نشسته بود داشت واسم میوه پوست میگرفت یهو نمیدونم چش شد شروع کرد به فحش دادن به شوهر من(اون موقع مجرد بود خیلی ناراحت شدم) بعدن شوهرم گفت که دیروز باهم دعوا کردیم واسه همین ناراحته.فکر میکردم اگه ازدواج کنه خوب میشه ولی دیدم نه. شوهرش هم خیلی لوسش کرده خیلی بهش رو میده بخدا پیش شوهرش و پشت سر خونواده شوهر بد میگه بهشون بدو بیراه میگه فحش میده شوهره لام تا کام حرف نمیزنه.(خانواده شوهر هم واسش هیچی کم نذاشتن و همیشه حمایتشون میکنن خانواده شوهرش خیلی پولدارن شوهر خودش هم خونه ماشین کار رسمی و.... داره خودش هم زن خانه داره و تا حالا هیچ سختی نکشیده برعکس من که پا به پای شوهرم کار میکنم که به شوهرم فشار نیاد ماهی 400 داریم کرایه خونه میدیم شوهرم هیچی از خودش نداره بخدا خیلی زورم میاد که به شوهرم گفت تو به زنت رو دادی چون من خیلی هوای شوهرمو از همه لحاظ دارم و خیلی تو زندگیم گذشت میکنم خیلی هم دوسش دارم) من بخدا از همون اول جرأت نداشتم پیش شوهرم راجع به خونوادش اعتراض کنم یا ناراحتیمو بگم چون شدیداً پشت اونا رو میگرفت و با من دعوا میکرد یا کتکم میزد. ولی تو این سالها که رفتار من و رفتار اونا رو دیده دیگه حق رو به من میده
    ویرایش توسط maria_smile : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 16:43

  13. کاربر روبرو از پست مفید maria_smile تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ببین عزیزم چندتا نکته به نظرم رسید دوست دارم بگم. در مورد شوهرت و خواهرش.

    اول اینکه آفرین که شوهرت رو دوست داری اونم از صمیم قلب. مطمئن باش اون اوایل به خاطر اعتمادی که به احساست نداشته باهات رفتار بدی داشته اگه نه که خونوادشو از همون اول میشناخته و میدونسته خواهرش چه اخلاقی داره...! مطمئن باش. خیلی خانومی که بخشیدیش و بهش اینقدر محبت کردی که اعتمادش جلب شد این خیلی با ارزشه.
    خیلی زحمت کشیدی به اینجا رسیدی درسته؟
    پس با عنوان کردن بحث های قدیمی در مورد خواهرش و خونوادش، نذار اون اعتماد خدشه دار بشه.

    در مورد خواهرش، متأسفانه حسادت در این حد که شما تعریف میکنی، نوعی بیماریه! منم اطرافم شخص این مدلی داشتم. من به این جور افراد همیشه به دیده ترحم نگاه میکنم چون تا آخر عمر همیشه تو غصه این هستن که یه چیزی از یه کسی کم دارن و هرگز روی لذت و خوشی رو نمیبینن.
    در برابر این حسادت میتونی عکس العمل نشون بدی، میتونی بی تفاوت باشی.

    اگه عکس العمل نشون بدی مثل این کاری که کردی، این تبعات رو داره:

    1-ایشون به مقصودش میرسه و حسابی دور بر میداره و دفعه بعد کارش رو زیرکانه تر انجام میده.
    2-چون مردها احساسات زن ها رو در این موارد خیلی درک نمیکنن، چند بار دیگه که تکرار بشه، شوهرت دچار سوءتفاهم و سوءبرداشت میشه و ممکنه مقصرت کنه یا جلو خونوادش برخورد بدی داشته باشه و وضعت بدتر بشه و خواهرش خیلی به مقصودش برسه:)
    3-خونواده شوهرت یکی دوبار بهت حق میدن و واسه به هم نخوردن زندگیتون تلاش میکنن (احسنت به مادر شوهرت، قدرش رو بدون واقعا). زیاد که تکرار بشه حمایتت که نمیکنن هیچی طرف دخترشونم میگیرن!
    4-از همه مهمتر اگه عکس العمل نشون بدی و وارد این بازی مسموم بشی، چه فرقی داری با خواهر شوهرت؟؟؟ حداقل از نظر شوهرت!

    میتونی عکس العمل نشون ندی و تا میتونی نذاری بفهمه موفق شده نارحتت کنه!!! و در عوض بیشتر با شوهرت گرم و صمیمی باشی. اینجوری:

    1-بالاخره میفهمه که نمیتونه ! تو آسیبی نمی بینی...یا ولت میکنه یا خودشو از پا در میاره.
    2-شوهرت از این همه خانومی و شخصیت تو احساس پادشاهی میکنه !!! میبینه شأن و منزلت خانومش اصلا در حدی نیست که بخواد کلام و روحش رو آلوده این مسائل کنه! افتخار میکنه بچه هاش مادری به این با فرهنگی دارن و تو این جو تربیت میشن!
    3-خونواده شوهرت هم همینطور. مقصر اصلی رو دیگه همه میشناسن.
    4-وقتی ببینی شوهرت و خونوادش چه دیدی نسبت به تو دارن، عزت و اعتماد به نفست خیلی بالا میره و آرامش واقعی رو تجربه میکنی.

    همه اینایی که گفتم در مورد اون کسی هست که شما توصیف کردی! اگه واقعا اینطور بی منطق و حسوده راه مقابله باهاش همینه! مطمئن باش تو زندگی خودش هم به خاطر این اخلاقش دچار مشکل میشه، چه بسا شده. شوهر اون هم انسانه، ظرفیت داره!

    حتی اگه اینقدر ظرفیت روحیت رو بالا بردی که تونستی همچین برخوردی داشته باشی، سعی کن به جای تلافی بهش کمک هم بکنی! که از این رنج و عذابی که باهاشه خلاص بشه!

    بدترین راه اینه که باهاش در بیفتی !!! خیلی بده. اعصابت و زندگیت داغون میشه.

  15. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سردی نسبت به همدیگر و دعواهای گاه و بیگاه (آقای sci منو یادتون میاد؟؟)
    توسط رایحه عشق در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 خرداد 97, 04:15
  2. با کار اشتباهی که کردم چه کنم ؟ (دادن کادوی تولد به همکار خانم و عواقب آن)
    توسط مهدی سبز95 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 تیر 94, 16:03
  3. همه فامیل و خانواده شوهرم ااز ما توقعات بی جا دارند و دخالت میکنند و شوهرم هیچ کار جز دعوا با من نمیکند.
    توسط sidni در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 خرداد 93, 23:48
  4. نامزدم و خواهرش دعواشون شد، اما خواهرش بی دلیل به من توهین کرد،حس بدی دارم ، چه کنم؟
    توسط sara1367 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: جمعه 17 آذر 91, 23:40
  5. دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
    توسط mehrdad399 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 شهریور 91, 00:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.