سلام دوستای عزیزم. من قبلاً هم تاپیک گذاشته بودم و مشکلاتم رو مطرح کرده بودم(بر سر دو راهی طلاق یا ادامه)
من و شوهرم 3-4 ماهی هست که خدا رو شکر رابطمون خیلی خوب و صمیمی شده و خیلی به هم محبت میکنیم. توی عید نوروز هم تصمیم گرفتیم با خونواده ها آشتی کنیم و روابط دوباره از سر گرفته شد.(تو تاپیک قبلیم گفتم که چقدر از دست خانواده شوهرم زجر کشیدم و چقدر اذیتم کردن و دخالت کردن تو زندگیم و زندگیمو خراب کردن) خلاصه همه چی خوب پیش می رفت تا اینکه جمعه هفته پیش یه مشکل پیش اومد. من و همسرم واسه روز پدر رفته بودیم خونه پدرشوهر واسش کادو گرفته بودیم. وقتی رفتیم خونشون دیدم خواهر شوهرم هم اونجاست(خونشون جفت خونه مادرشوهره) وسایلشونو جمع کردن میخوان برن پارک. خیلی تعجب کردم بهم برخورد چون قبلش یعنی ظهرش اطلاع داده بودیم که شب میریم اونجا. به شوهرم گفتم خواهرت اینا میخوان برن پارک؟ گفت آره با ما میخوان برن. من خیلی بهم برخورد.(اصلاً منو آدم حساب نمیکنن که باهام هماهنگی کنن) بهش گفتم تو می دونستی گفت آره ولی فکر نمیکردم 100% باشه. خیلی ناراحت شدم حالم هم زیاد خوب نبود. بهش با ناراحتی گفتم چرا به من نگفتی. من حالم خوب نیس حس پارک رفتن ندارم. شوهر خواهر شوهرم اینو شنید و رفت گذاشت کف دست خواهر شوهر. خواهرشوهرم 3 سال از من کوچیکتره. خلاصه خواهر شوهرم وقتی اینو شنید شروع کرد به بدو بیراه گفتن و فحش دادن. بلند بلند به شوهرش گفت محمد تقصیر ماست که انقدر بهش رو دادیم پر روی بی شعور شده. به شوهرم گفتم خواهرت چی داره میگه؟ بعد دیدم خواهرش اومد سمت من و همینجور به من توهین میکرد و به شوهرم میگفت تقصیر توه که بهش رو دادی بی شعور شده و به منم گفت زنیکه عوضی و........ و اون 6 ماهیو که خونه بابام بودم مثل پتک کوبید تو سرم. بهش گفتم احترام خودتو نگه دار توهین نکن ولی اون ادامه داد و دادو هوار راه انداخته بود.(به خدا توی این 7 سال هرچی میگفتن جواب نمیدادم و فقط میرفتم تو اتاق اشک میریختم) دیگه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم به تو ربطی نداره تو زندگیه ما دخالت نکن. مادر شوهرم منو برد تو اتاق کلی قربون صدقم رفت و معذرت خواهی میکرد گفت ولش کن اون اعصاب نداره و.... تو کوتاه بیا.عموی شوهرم هم خونشون بود. خواهر شوهر اومد تو اتاق و کلی حرف به من و مادرش زد.به مادرش گفت ولش کن انقدر بهش رو نده و کلی حرف دیگه... از اون روز به بعد روحیم داغون شده نمیدونم از دست خونواده شوهرم چیکار کنم. افسرده شدم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)