به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 تیر 92 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1391-10-17
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    637
    سطح
    12
    Points: 637, Level: 12
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 181 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یک سال بعد از ازدواجش به من پیام می دهد ،داغ دلم تازه شده ،تورو خدا بگید چیکار کنم...واقعا به کمکتون احتیاج دارم

    سلام...من خیلی وقته میام به ساییتتون سر میزنم ولی هیچوقت فکر نمیکردم رزی خودم بیامو دردمو بگم...
    من دختری 23 ساله هستم 5سال پیش که وارد دانشگاه شدم با پسری هم سن خودم آشنا شدم(هم کلاسی نبودیم)از نظر فرهنگی خیلی جور بودیم...هر دو از یک استان و از خوانواده فرهنگی هر دو درس خون ...خیلی طول نکشید که به شدت عاشق هم شدیم من واقعا دوسش داشتم اونم همینطور چند سالی گذشتو ما با هم خوبو خوش بودیم...البته اینم بگم که رابطمون در این حد بود که بیشتر اس ام اس میدادیم و یا تلفنی حرف میزدیم گاهی هم میرفتیم بیرون اما حتی دست همو هم نگرفته بودیم...یه روز اون گفت که میخواد بعد از فاغ التحصیلی بیاد خواستگاری(یکو نیم سال بعد از رابطمون)من خیلی خوشحال شدم ...روزا میگذشتو اون از خیال پردازی هاش در مورد ازدواج میگفت منم همینطور...میگفت نمیخواد تا وقتی ازدواج نکردیم حتی دست همو بگیریم...منم واقعا این اخلاقشو دوست داشتم
    تا اینکه عید شدو اون گفت میخواد به مامانش اینا بگه...منم گفتم فعلا نگو تا درسمون تموم شه(اون موقع ترم 4 بویم)...اونم گوش نکردو گفت و به شدت از طرف خونوادش سرکوب شد...مامانش خیلی بد اخلاق بود کل خوانواده زیر سلطه اون بودن...بدبین بود به همه چی بدبین بود...حتی بهش گفته بود دختری که امروز با تو دوست شده فردا ام بهت خیانت میکنه...منو نمیشناخت من همچین آدمی نبودم...خلاصه کشمکش ها شروع شد پسره خیلی اعصابش خورد بود...به خصوص اینکه میونه بابا مامانش بهم خورده بود...حتی خودم یه بار که با مادرش حرف میزد شنیدم که مادرش میگفت:منو بابات دعوامون شده زود بیا خونه میخوایم طلاق بگیریم...دقیقا وسط امتحان های ترم این بچه رو کشوند خونه (خونشون تا دانشگاه 800 کیلومتر فاصله داشت)...اون ترم معدلش خیلی پایین اومد...یادمه یه شب تو حیاط دانشگاه نشسته بودیم من حرف میزدم یهو دیدم زد زیر گریه...اولین باری بود که گریه یه مردو میدیدم...واقعا دلم داشت کباب میشد...روز ها گذشتو اون هر روز از طرف خوانوادش درمونده تر میشد...تا اینکه یه بار که داشت گریه میکرد من اشکشو پاک کردم این اولین باری بود که بهش دست میزدم بعدش دستشو گرفتم..این اتفاقات باعث شد ما به هم نزدیک تر بشیم...من دیوانه وار عاشقش بودم...اما اون انگار دیگه توان نداشت خیلی افسرده و ناراحت بود ...منم هر چقدر میگفتم درست میشه ما تا ابد با هم میمونیم اون فقط نگا میکردو گریه میکرد...معلوم بود از یه چیزی ناراحته...همش میگفت هر چی شد بدون که دوستت دارم بدون که دروغ نکفتم منو ببخش و از این حرفا...ترم آخر بودیم و اون مثل دیوونه ها عاشقم بود و همش گریه میکرد هر جا میرفتم پشت سرم میومد...علاقه شو باور داشتم واقعا عاشقم بود...یک ماه مونده بود که درسمون تموم شه...زنگ زدو بلند داد میزد عاشقتم عاشقتم...فکر کردم دیوونه شده!!...بعدش دیگه اس نداد...منم اس دادم ولی تلفنش خاموش بود...یک هفته گذشت..داشتم از نگرانی میمردم...تا اینکه یه روز رفتم ف ی س ب و ک دیدم دختر عموش عروسیشو بهش تبریک گفته دوستاشم بهش تبریک گفتن ...جا خوردم هیچی نمیفهمیدم مثل برق گرفته ها از جام پریدم...به همه چی شک کردم همه اون 4 سال همه اون حرفا...دیگه برای اینکه بهش دسترسی داشته باشم تلاش نکردم هیچ پیامی براش نفرستادم

    حالم خیلی بد بود حتی بهش پیامم ندادم دیگه ف ی س ب و ک م نرفتم ...من موندمو هزار تا سوال بی جواب دلم میخواست فقط ازش بپرسم چرا؟؟

    اما نمیخواستم غرورمم بشکنه...واسه همین بیخیال همه چی شدم...درسم تموم شدو اومدم خونه کلی خواستگار برام اومد اما هیچکی برای من مثل اون نمیشد...داغون شده بودم عصبی بودم....همه چیو میشکستمو داغون میکردم
    یک سال از اون ماجرا گذشت و چند شب پیش بهم اس ام اس داد که تمام این یک سال به یادت بودم و هستم...نمیدونستم باید خوشحال شم یا ناراحت...خیلی حالم بد شد...اون حالا دیگه یک مرد متاهله ولی با این وجود باز به من اس میده
    چه برداشتی باید بکنم دوستان؟چیکار کنم؟من جوابشو ندادم...ولی هنوزم دوسش دارم...اما حاضر نیستم بخاطر من زندگیش از هم بپاشه...این کارش چه معنی میده؟
    اصلا چرا باید یک مرد متاهل به یک دختر پیام بده...؟
    راستشو بخواین خیلی دلم میخواست جوابشو بدم اما ترسیدم...میخواستم دلیل کارشو بپرسم اما نمیتونم به خودم اجازه بدم که به یک مردم متاهل حتی یک اس ام اس خالی بدم...هر چی بوده دیگه گذشته....ولی من دارم داغون میشم این چند روزه باز داغ دلم تازه شده شبو روز گریه مکنم...مخصوصا حالا که فهمیدم به یادمه...دلم بدجوری شکسته چطور فراموشش کنم؟ :(
    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 09 خرداد 92 در ساعت 00:41 دلیل: اصلاح عنوان

  2. 8 کاربر از پست مفید sahars تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), barani (پنجشنبه 09 خرداد 92), mahdi19 (پنجشنبه 09 خرداد 92), Narges s (پنجشنبه 09 خرداد 92), rozaneh (چهارشنبه 08 خرداد 92), she (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), شمیم الزهرا (جمعه 10 خرداد 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب تقریبا واضحه داستان چیه!

    بنا به دلایلی مجبور بوده تن به یک ازدواج اجباری بده! (هنوز متاسفانه در خیلی خانواده ها این چیزا هست ، مثلا قول قراری که پدر مادرا وقتی بچه ها کوچک بودن گذاشتن(حالت خوشبینانه) یا اون پسر با دختر عموش رابطه ای داشته که مجبور بوده عقدش کنه(حالت بد بینانه) یا هر چیز دیگه!) به هر حال تو رو دوست داشته قطعا و بی شک! صبرم کرده ببینه اوضاع بهتر میشه یا نه که دیگه نتونسته کاری بکنه و تن به این موضوع داده!
    این که میگفته هر اتفاقی افتاد بدون من دوست دارم یعنی تایید این احتمالاتی که گفتم!به هر حال الان موقع پذیرفتن واقعیت از طرف شماست! اون دیگه متاهله و متعلق به ی زندگی دیگست! من خیلی خوب احساسات الان شما را درک میکنم اما واقعا کاری نمیشه کرد. جای شما باشم اس ام اسم جواب نمیدم تا اون هم قطع امید کنه بچسبه به زندگیش! خودتونم رو کیس هایی که پیش میاد دیگه جدی فکر کنید! بلاخره شما را با عملش تحقیر بزرگی کرده و اگه جواب بدیدکاملا غرورتون میشکنه در حالیکه فوقش نفر دوم و البته مخفی زندگیش میشید و در شرایط بدتر بنا کننده آشیانه ای روی ویرانه های آشیانه کسی دیگر! پس فراموشش کنید زودتر تا کمتر اذیت بشین!
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *
    ویرایش توسط کامران : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 02:48

  4. 11 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    abjirahele (پنجشنبه 09 خرداد 92), asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), barani (پنجشنبه 09 خرداد 92), rozaneh (چهارشنبه 08 خرداد 92), sanjab (چهارشنبه 08 خرداد 92), she (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 08 خرداد 92), آبان دخت (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), سنجاب بازیگوش (چهارشنبه 08 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 خرداد 92 [ 01:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 257 در 108 پست

    Rep Power
    25
    Array
    اگر متاهله به نظرم شما هم پیگیرش نشین و جوابشو ندین
    چون هم زندگی همسرشو اونور خراب میکنه که مطمئنا اون هم زندگیشو دوست داره و یکیه مثل شما
    زندگیه خودشم خراب میشه
    زندگی شما هم خراب میشه
    کسی که بعد 4 سال ولتون کرده رفته زن گرفته چه ارزشی میتونه برا شما داشته باشه من در عجبم
    شمام بهتره به زندگی خودتون برسین و خواستگاراتونو همینجوری الکی رد نکنین

  6. 6 کاربر از پست مفید ژپتو تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 09 خرداد 92), کامران (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ماشالله به تو و اراده ات!
    اگر زمانی که فهمیدی یک هفته بعد از قطع رابطه و بدون هیچ توضیحی رفته ازدواج کرده و حتی تماس نگرفتی بپرسی چرا، یعنی این بار هم می تونی.

    مردها از نظر شرعی و قانونی نیاز به اجازه هیچ کس برای ازدواج ندارند. گرچه عرفی و اخلاقی رضایت والدین باشه بهتر هست.
    اگر اون نخواست یا نتونست اون زمان برای بودن شما با هم تلاش کنه
    الان دیگه این ابراز علاقه هاش به درد شما نمی خوره.

    زندگی دو سه نفر خراب می شه.
    یکبار این مشکل را در اوج علاقه کنترل کردی، این بار هم می تونی.

    وارد این بازی نشو.
    شماره موبایلت را عوض کن.

  8. 15 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abjirahele (پنجشنبه 09 خرداد 92), asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), barani (پنجشنبه 09 خرداد 92), rozaneh (چهارشنبه 08 خرداد 92), sanjab (چهارشنبه 08 خرداد 92), saraamini (پنجشنبه 09 خرداد 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 09 خرداد 92), کامران (چهارشنبه 08 خرداد 92), پاکان باران (چهارشنبه 08 خرداد 92), آویژه (چهارشنبه 08 خرداد 92), آبان دخت (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), سنجاب بازیگوش (چهارشنبه 08 خرداد 92), شمیم الزهرا (جمعه 10 خرداد 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام دوست عزیز

    به همدردی خوش اومدی.

    راستش بهت حق میدم که اعصابت بهم ریخته باشه ولی الان وقتیه تو زندگیت که باید یه تصمیم واسه خودت بگیری. ایشون دیگه ازدواج کردند حالا به هر دلیلی ! دیگه متاهل اند و نمیشه بهشون فکر کرد. باید زاویه دیدت رو تغییر بدی . اولین کاری که بهتره انجام بدی عوض کردن خط ات است . هر چی از ایشون بیشتر پیام بگیری و دلت بیشتر هوایی بشه بدتره . الان وقت میدون دادن به منطق و عقله! حالا دیگه واسه خودت زندگی کن . مگه قراره چند بار زندگی کنی؟ تو هم سهمی داری از زندگی توی این دنیا. پس واسه خودت ارزش قائل شو و دیگه بهش فکر نکن. سعی کن مسیر زندگیتو تغییر بدی و از جاده ای بگذری که اون توش نباشه . دنیا که منحصر به اون آقا نیست مطمئن باش پسرای زیادی هستن که می تونن شما رو خوشبخت کنن و طعم زندگی بدون اینگونه دغدغه ها رو تجربه کنی. دختر خوب کمی فکر کن. خودت رو ارزشمند بدون و حالا واسه خودت زندگی کن.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  10. 9 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), sanjab (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 09 خرداد 92), کامران (چهارشنبه 08 خرداد 92), پاکان باران (چهارشنبه 08 خرداد 92), آبان دخت (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 آذر 92 [ 22:35]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 61 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام راستش الان خومد واقعا فهمیدم که یهو نباید یک رابطه رو قطع کرد . چون خودم داشتم همین کارو میکردم .

    و نظر بنده .
    ایشون دیگه از شما جدا شدن . و یک زندگی رو تشکیل دادن .
    اصلا جواب ندین .
    چون با هر جوابی دارین خیانت میکنین و بک ضربه روحی به همسر اون اقا میزنین .
    شما جوانی خواستگار ها رو الکی نپرون .
    شاد زندگی کن از جوانیت استفاده کن اما نه به هر قیمتی .
    نگذار وقتی سنت رفت بالا حسرت و افسوس دوران جوانی رو بخوری .

  12. 2 کاربر از پست مفید zendegi-sabz تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 تیر 92 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1391-10-17
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    637
    سطح
    12
    Points: 637, Level: 12
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 181 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم دوستان...این اولین باره که مشکلمو با یه عدا آدم در میون میذارم...من خواهرو برادری ندارم که حرفامو بهش بگم جلو دوستامم نمیتونم بگم آخه همه فکر میکنن من خیلی قوی ام و هرگز بخاطر عشقو عاشقی درمونده نمیشم...ولی این اصلا درست نیست...

    میدونید من الان با اینکه مجردم ولی زندگی آرومی دارم همه چیز برام خوبه هم سرکار میرم هم عضو گروه موسیقی هستم...من نگران اونم...دلم میگیره...با هزار امیدو آرزو تن به ازدواجی داده که معلوم نیست زوری بوده یا خواست خودش...اون خیلی آدم مقیدیه میدونم تا وقتی مجبور نباشه به خودش اجازه نمیده آرامش منو بهم بزنه...مطمئنم یه مشکلی داره و از اینکه نمیتونم مشکلشو حل کنم خیلی ناراحتم

    و در مورد خطم باید بگم من خط اصلیمو عوض کردم این خطمو فقط یک روز روشن کرده بودم و در حد یک اس ام اس ازش استفاده کردم و اونم سیو نکرده بود و فکر نمیکردم یادش مونده باشه...من بخاطر این موضوع اکانت ف ی س ب و کمم غیر فعال کردم حتی ایملمم عوض کردم...و این خطمم عوض کردم ولی اون شماره خونه ام داره..

    و یه چیز دیگه ام اینکه یک بار یکی از خواستگارام که موقعیت خوبی داشتو قبول کردم...همه قرار مدارا گذاشته شده بود و برای آخر هفته وقت محضر داشتیم...دوشنبه بود که منو اون رفتیم تا حلقه انتخاب کنیم...بعدش به پیشنهاد اون رفتیم یه جا ناهار بخوریم...اون روز از اون پسر خوشم نیومد نه که اون آدم بدی باشه نه ...همش منو یاد اون پسر مینداخت دلم میخواست اون اونجا باشه نه کس دیگه ای...من دلم یه جای دیگه بود...میدونم خیلی رقت انگیزه که آدم عاشق یه نفر باشه که به هر دلیلی ترکش کرده...ولی بخدا دست خودم نیست هر کسی عاشق باشه میفهمه چی میگم...
    اومدم خونه زدم زیر گریه گفتم نمیخوام...همه تعجب کرده بودن فکر میکردن اون بنده خدا کاری کرده یا حرف بدی زده...مامانش اومده بود خونه ما به پسره میگفت حلالت نمیکنم اگه این دخترو ناراحت کرده باشی...من هر چقدر میگفتم اون کاری نکرده باورشون نمیشد...و چون بابام همیشه طرف منه گفت حالا که دوست نداری پس تموم...و همه چی تموم شد...اما اونا هنوزم منتظرن هر چند وقت یه باز زنگ میزنن یا به دوستان مشترکمون میگن تماس بگیرن...نمیدونم چیکار کنم که از این وضعیت راحت شمو به زندگیم سروسامون بدم...شاید باورتون نشه ولی خیلی دوست دارم یه مادر بشم میدونم هرچقدر سنم بیشتر بیشه بیشتر دلم میخواد اما الان با رد کردن خواستگارام دارم زندگیمو خراب میکنم...اینا منو ناراحت میکنه اما من با این تفکر که ازدواجش کاملا به خواست خودش بوده و همه این سال ها فقط به من دروغ گفته و اینکه الان داره با زنش خوش میگذرونه خودمو تا حدودی آروم کردم...(آخه اوایل که فهمیده بودم ازدواج کرده مثل دیوونه ها شده بودم)...ولی الان این اس ام اسو کجای دلم جا بدم/؟...واقعا خیلی بی فکره...من تمام این یک سال حتی به خودم به غرورم اجازه ندادم حتی دو تا فحش بهش بدم تا دلم خنک شه ولی اون اینجوری....گاهی وقتا فکر مکیکنم کاش دو تا فحش بهش میدادم چون الان از سکوت کردن من و اینکه دلمو شکسته عذاب وجدان داره...

    کاش ازم سو استفاده میکرد تا لااقل میگفتم هدفش سو استفاده بوده...نکنه به خواست و اجبار مادرش تن به ازدواج داده...آخه مادرش خیلی بد دل بود یادمه یه بار تصادف مرده بود بیمارستان بود منم کنارش بودم مامامنش زنگ زده بود بهش میگفت(خیلی جدی):پرستاراش زن که نیستن؟اگه زن بودن نذار نزدیکت بشن!!...اونم خیلی ناراحت شد آخه مامانش اصلا نپرسید حالت چطوره...

    باباشم همش بهش دستور میداد...اجازه نمیداد شلوار لی یا پیراهن رنگ روشن بپوشه یا ریشاشو از ته بزنه یا در تمام مدت 4 سال تحصیلی حتی یک بارم بهش زنگ نزد دو تا برادرم داشت که بچه بودن

    حالا من چطور دلم میاد پسری که اینجور خونواده ای داره تنها بذارم...از اون روزی میترسم که زنشم مثل پرو مادرش باشن...طفلی هیکلش درشت بود اما تن صداش مثل یه بچه بود...دلم براش میسوزه...چطور میتونم بی تفاوت باشم؟...هیچکاری نمیتونم بکنم...هیییییییچ کاری

    بقیه چه جوری فراموش میکنن؟من چرا نمیتونم؟کاری نبود که برای فراموش کردنش نکرده باشم...کلاس نقاشی,زبان,موسیقی و شرکت در کنکور ارشد همه وقتم پر بود اما تمام مدت به یادش بودم...

    همیشه خوابشو میبینم...خواب میبینم کمک میخوام اما اون کمکم نمیکنه بعدش یهو زنش میاد میگه کمکش کن گناه داره اونم به حرف زنش گوش میده...این خوابیه که هر چند وقت یه بار میبینم و لازم نیست که بگم بعد از بیدار شدن خون گریه میکنم...


    خیلی خوبه که حرفامو میگم و شماها میاید میخونید...من خیلی پر حرفم میدونم ولی اینو بذارید به حساب اینکه الان یه ساله کسیو واسه دردو دل نداشتم
    ویرایش توسط sahars : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 11:05 دلیل: تکراری بودن

  14. 8 کاربر از پست مفید sahars تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), barani (پنجشنبه 09 خرداد 92), sara 65 (پنجشنبه 09 خرداد 92), کامران (چهارشنبه 08 خرداد 92), آویژه (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), سنجاب بازیگوش (چهارشنبه 08 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام دوست عزیزم
    جدا بهت تبریک می گم بابت اراده ات. و اینکه خیلی خوب تونستی با وجود سن کمت احساست رو مدیریت کنی. به نظر من اینکه اینقدر قوی بودی و خودت و زندگیت رو کنترل کردی واقعا تحسین برانگیزه. هزارن بوسه بر تو :-*
    با خودت روراست باش. این یک سال رو چقدر سختی کشیدی؟ اگر می خوای چند وقت دیگه دوباره این دوره "یکساله" رو تجربه کنی، حتما باهاش تماس بگیر!!!!! الان درست مثل آدمی هستی که دامنه یک کوه سخت رو امیدوارانه طی کرده و چند قدمی بیشتر تا قله نداره ... حالا می خواد خودش رو رها کنه و سر بخوره و تمام این مسیر سخت طی شده رو از اول بره. منطقیه این کار؟
    می دونم که این سوال که "چرا؟" خیلی اذیتت کرده و می کنه ... می دونم تا سالها بعد از خودت می پرسی "چی شد؟!" ... می دونم تا مدت ها مجبوری بار تلخ خاطره هایی که یک روز دوست داشتنی بود رو به دوش بکشی ... می دونم که تا مدت ها دلت می گیره هر وقت به اون روزا فکر می کنی ... می دونم که به خودت می گی فقط یکباره ....
    اما نازنین!
    جواب سوال تو دست اون نیست. دست هیچ کس نیست. اصلا این مورد، از اون سوالاتی نیست که بگی گذر زمان هم حلش می کنه. اگه پیغامش رو جواب بدی نه تنها این آرامش نسبی رو هم از دست خواهی داد بلکه بهش اجازه می دی یکبار دیگه غرورت رو بشکنه ...

    خلاصه اینکه باید با این سوال کنار بیای ... باید یاد بگیری یک عمر با این ابهام زندگی کنی. مطمئنا برای دختر با اراده ای مثل تو اصلا سخت نیست. اون انتخابش رو کرده. هر چی هم بگه، همش بهانه هایی خواهد بود که به درد سوالای تو نمی خوره.... مطمئن باش جوابش به هیچ وجه آرومت نمی کنه. بلکه همیشه تناقض رو خواهی دید و هزاران سوال دیگه به این سوال اضافه میشه.... این بار تو انتخاب کن که نباشه. از خودت نا امیدش کن. حتا لازم نیست بهش بگی "نباش" همین که همه راه های تماس رو ببندی کافیه. حتا اگر دیدی رو اعصابته، همونطور که بقیه دوستان گفتن، خطت رو عوص کن تا آرامشت بهم نخوره ....

    من روزهای روشنی رو می بینم که با تمام این حس ها و پرسش ها کنار اومدی و دلت می تونه پذیرای یک عشق پایدار و امن بشه ....
    اون روز خیلی دور نیست
    دلت شاد
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا
    ویرایش توسط آویژه : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 11:25

  16. 8 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), del (چهارشنبه 08 خرداد 92), sanjab (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 08 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 09 خرداد 92), آبان دخت (چهارشنبه 08 خرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 09 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 خرداد 92 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1391-12-23
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    251
    سطح
    5
    Points: 251, Level: 5
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر جان عزیزم داستان زندگیت خوندم و واقعا ناراحت شدم و تاسف خوردم
    ببین سحر من تقریبا تو موقعیت تو هستم و خانواده کسی که دوسش دارم مخالفن و منتظریم راضی شن اما یه چیز؟؟شما چند سال صبر کردین؟؟؟
    ببین عزیزم اگه پسری واقعا عاشق باشه و دیگه بخاد صد در صد با یه خانم ازدواج کنه سعی میکنه خانوادش راضی کنه و در نهایت اونه که تصمیم میگیره عزیزم چون نیاز به اجازه نداره هرچند خب سعی در راضی کردن واجبه...بهر حال اون این کار نکرد و گذشت و با یک نفر دیگه ازدواج کرد
    و تو واقعا محکمی سحر جون آفرینن عزیزمم
    اما الان دیگه آرامشت بهم نزن چون واقعا فایده ای نداره...جوابشو نده...سعی کن حتما برای حالت مشاور حضوری هم بری

  18. 2 کاربر از پست مفید delaram تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 09:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,812
    سطح
    25
    Points: 1,812, Level: 25
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 353 در 123 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزيز اونقدر جريان زندگيتون و خوب گفتيد كه چشام پر اشك شد. دختر به اين خوبي و مهربوني و بااراده جاي تبريك گفتن داره. و حتماپسري كه يه زماني دوستشون داشتيد يا شايدم الان دوستش داريد پسر خوبي بوده. مي دونيد بعضي چيزا تو حرف آسونه همه مي گن فراموش كن همه مي گن اين كار و بكن و اين كار و نكن ولي بايد تو شرايطش قرار گرفت ولي دختر خانمي كه اينقدر با اراده بوده و خودش و تو ايت يك سال كنترل كرده پس از پس همه چي بر مي آيد. عزيزم حالا اين آقا پسر به هر شرايطي هر اتفتقي خلاصه هر چي باعث شده تن به ازدواج بده من كاري ندارم مي خوام بگم هنوز شما هيچ اطلاعي نداريد ازشون و فقط مي دونيد متاهل اند و اين يه اخطاره بزرگه كه دست به هيچ ريسكي نزديد نگيد فقط مي خوام دليل كارش و بدونم و يا كمك كنم بهش. چون يك اس ام اس حتي كوتاه باعث شروع يه رابطه اشتباه مي شه و چشمتون رو باز مي كنيد مي بينيد كه تو يه رابطه اشتباهيد. من نمي گم الان ازدواج كنيد با كسه ديگيه اي چون هنوز شما نتونستيد گذشتتون رو فراموش كنيد و كار اين آقا پسر با اس ام اس دادشون اشتباه بوده چون جرقه اي بوده تا شما باز به گذشته برگرديد ولي به خودتون بفهمونديد كه تو گذشته يه رابطه خوب و پاك با يكي داشتيد و بنا به دلايلي به هم نرسيديد و اين حكمت خدا بوده بعد كه با اين موضوع كنار اومديدن برا زندگيتون تصميم بگيريد وقتي از اين افكار آزاد شديد يكي و تو زندگيتون قرار بديد. همين خاطرات خوب تو گذشته در كنار بدياش واسه آدم شيرينه. واسه اين آقا پسرم دعا كنيد همين ولي اصلا صلاح نيست جوابه حتي يك اس امس اسشون رو هم دادن چون هر دو شما ضربه مي خوريد. بذاريد رابطه اي تموم شده ، همون تموم شده باقي بمونه...

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزيز اونقدر جريان زندگيتون و خوب گفتيد كه چشام پر اشك شد. دختر به اين خوبي و مهربوني و بااراده جاي تبريك گفتن داره. و حتماپسري كه يه زماني دوستشون داشتيد يا شايدم الان دوستش داريد پسر خوبي بوده. مي دونيد بعضي چيزا تو حرف آسونه همه مي گن فراموش كن همه مي گن اين كار و بكن و اين كار و نكن ولي بايد تو شرايطش قرار گرفت ولي دختر خانمي كه اينقدر با اراده بوده و خودش و تو ايت يك سال كنترل كرده پس از پس همه چي بر مي آيد. عزيزم حالا اين آقا پسر به هر شرايطي هر اتفتقي خلاصه هر چي باعث شده تن به ازدواج بده من كاري ندارم مي خوام بگم هنوز شما هيچ اطلاعي نداريد ازشون و فقط مي دونيد متاهل اند و اين يه اخطاره بزرگه كه دست به هيچ ريسكي نزديد نگيد فقط مي خوام دليل كارش و بدونم و يا كمك كنم بهش. چون يك اس ام اس حتي كوتاه باعث شروع يه رابطه اشتباه مي شه و چشمتون رو باز مي كنيد مي بينيد كه تو يه رابطه اشتباهيد. من نمي گم الان ازدواج كنيد با كسه ديگيه اي چون هنوز شما نتونستيد گذشتتون رو فراموش كنيد و كار اين آقا پسر با اس ام اس دادشون اشتباه بوده چون جرقه اي بوده تا شما باز به گذشته برگرديد ولي به خودتون بفهمونديد كه تو گذشته يه رابطه خوب و پاك با يكي داشتيد و بنا به دلايلي به هم نرسيديد و اين حكمت خدا بوده بعد كه با اين موضوع كنار اومديدن برا زندگيتون تصميم بگيريد وقتي از اين افكار آزاد شديد يكي و تو زندگيتون قرار بديد. همين خاطرات خوب تو گذشته در كنار بدياش واسه آدم شيرينه. واسه اين آقا پسرم دعا كنيد همين ولي اصلا صلاح نيست جوابه حتي يك اس امس اسشون رو هم دادن چون هر دو شما ضربه مي خوريد. بذاريد رابطه اي تموم شده ، همون تموم شده باقي بمونه...

  20. 3 کاربر از پست مفید deniz90 تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 08 خرداد 92), barani (پنجشنبه 09 خرداد 92), شیدا. (چهارشنبه 08 خرداد 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمی تونم دوست پیدا کنم چون به کسی اعتماد ندارم ولی نتیجه اش هم این شده که خیلی تنها شده ام
    توسط نیلوفرغمگین* در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 مهر 94, 12:15
  2. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 آبان 91, 02:05
  3. به یک مشاور خوب احتیاج دارم می تونین معرفی کنین
    توسط shabetarik در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 شهریور 90, 17:06
  4. مشکلات کوچک و بزرگ زندگی من(به کمکتون احتیاج دارم)
    توسط الهام90 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 مرداد 90, 04:30
  5. لطفا کمک کنید به کمکتون احتیاج دارم
    توسط goolyakh_21 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 16 اسفند 87, 01:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.