به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh حسم میگه دوستم داره ولی بهم جواب رد داده !!!!!

    سلام
    دوستان من عاشق دختر داییمم.من 24 و ایشون 18 سالشونه..2ساله میخوامش..
    تا حالا خیلی بهم نگاه میکرده از اون نگاههای معنی دار و حتی بهم از اینده حرف زده باور کنید شما نمیدونید واقعا تابلو نگاه میکنه ولی وقتی خانوادمو فرستادم خواستگاریش گفته نه...
    زبونن بهم زیاد میگه نه ولی معنی نگاهش...........از اینده حرف زدنش.....
    مادربزرگم،دایی کوچیکم،و مادرم میگن زیر سر زنداییته.علنا باهامون مشکلی نداره ولی میگن از ما(خانواده شوهرش) بدش میاد نمیدونم چرا؟؟؟؟
    حس من میگه با نگاهش میگه دوستم داره...ولی نمیدونم چرا نه گفته
    بخدا دو ساله با این رفتارش و نگاهاش منو دیوونه کرده و الان اصلا نمیتونم دل بکنم.اصلا.تصور اینکه اون با کسی دیگه باشه تا اخر عمر عذابم میده دارم دیوونه میشم تورو خدا کمکم کنید

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها


    اینرا هم بدان یک دختر مثل دختر دایی شما وقتی بداند دلباخته ای دارد بعید نیست کنجکاو در مورد حرکاتش باشد و مراقب رفتار و حرکات اون فرد باشد و یا دوست داشته

    باشد این دلباختگی ادامه پیدا کند اما این به معنی خواستن برای زندگی کردن نیست فقط میتونه نوعی تفنن ، شیطنت هم باشد . شما چرا نگاه های او را برداشت به

    خواستن شما به عنوان همسر می کنی ؟؟؟؟؟

    انتظار نداشته باشید اعضاء بیایند و زبان بدن دختر دایی شما را تعبیر و تفسیر کنند . و دست به حدس و گمان بزنند .


    ....


  3. 5 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 07 خرداد 92), rozaneh (چهارشنبه 08 خرداد 92), toojih (یکشنبه 19 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 09 خرداد 92), هم صحبت (یکشنبه 19 خرداد 92)

  4. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 مرداد 92 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-3-06
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 259 در 109 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید این جواب اصلیش نباشه.به مرور زمان معلوم میشه.تو خودت باید قبل اینکه خواستگار میرفتی خیلی مودبانه از خودش نظرشو میخواستی و میگفتی که میخوام ازت خواستگاری کنم.آهان خجالت میکشین چون اکثر کاربران انجمن خجالتین و همشون به ازدواج سنتی معتقدند و عشق رو قبل ازدواج حرام میدونند.به نظر من اگه واقعا دوسش داری بی خیال نشو چون منم مثل تو خاطر خواهم و دارم این حسو تجربه میکنم.یک مدت صبر کن مثلا یک ماه و اینبار اول خودت باهاش حرف بزن بعد خانواده رو بفرست جلو.اینو واسه این میگم چون فامیلین و خانوادتو خراب نکن.ایشالا حل میشه

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سامان خان ممنون
    دوست عزیز قبلا پرسیدم ولی گفت نه....گفتم شاید نمیخواد مستقیما بگه و از این طریق جواب مثبت بده خانوادمو فرستادم.حالا به اونا هم گفته نه...
    دیگه دارم میمیرم.خیلی از نظر اعتماد بنفس ضعیف شدم
    ممنون

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام

    راستش سنش برای درک درست از ازدواج کمی کمه. ولی اگه واقعاً دوستش داری باهاش یکبار جدی حرف بزن مگه دختر دایی ات نیست؟ برو یکبار دور از چشم بقیه محکم و راحت حرف دلتو بزن بذار بدونه چقدر دوستش داری . اگر جوابش مجدد نه بود یه مدت ازش فاصله بگیر یه مدت طوری رفتار کن که فک کنه داری اونو از سرت بیرون میندازی . راستش ازدواج با دختری به این سن و سال کم مشکلات خودش رو هم داره گرچه شما الان غرق احساسی و با شنیدن جواب نه بیشتر توی دامن احساس فرو رفتی و یه جورایی تا بله نگیری تو تب و تابی و نگران. کمی محتاط تر عمل کن و به این موضوع هم فکر کن که شاید بتونی یه روز جواب بله رو بگیری اما وقتی این شدت احساس از سرت افتاد وقتی دیدی ممکنه تفاوت فکری زیادی باهاش داشته باشی اون وقت زندگی برات زهر خواهد شد کمی به عقل و منطق اجازه جولان بدی بد نیست. شاد باشی
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز ممنون
    حرفای شما رنگی از امید توش بود ممنون.ولی چند تا چیز خیلی خیلی منو ناراحت میکنه....بارها تو همه تاپیکهام گفتم..
    اینکه این دختر حتی بهم نمیگه چرا..چرا از من خوشش نمیاد...؟؟؟
    از این میسوزم. احساس میکنم جواب این سوالو میدونما ولی آدمیم که حتما باید خودش به زبون بگه بابا از قیافت خوشم نمیاد...تا من بگم خب حالا درست شد.. این شد یه دلیل منطقی...
    من با همه ادما فرق دارم نه اینکه خوبم اتفاقا خیلی هم بدم...در ذاتم خودخواه نیستم ولی در رفتار وقتی پای عشق میاد وسط میگم طرفم جز من نباید کسی رو بخواد..یعنی حق انتخاب نداره یعنی چون من عاشقش شدم اونم حتما باید عاشقم بشه.فقط تو بحث عشق همینم.الان داشتم با پسر داییم یعنی داداشش پیامک میدادم..اون از من بیشتر میفهمه و لی من نمیتونم این مسئله رو درک کنم که یه نفر چرا نمیخواد با من ارتباط برقرار کنه....(منظورم از ارتباط ارتباط روانیه یعنی یه نفر میتونه تو نگاه اول با دیگری ارتباط برقرار کنه مثلا یه خواستگار بجز من میتونه تو نگاه اول مهر تایید رو بگیره و دختر داییم با همون نگاه اول بگه از این خوشم اومد میتونه بیاد ) این وجود منو آتیش میزنه که چرا تو نگاه اول من جای اون خواستگاره نبودم که دختر داییم بگه من اینو میخوام.خیلی میسوزم دارم اتیش میگیرم.
    متاسفانه الان تمام نظرات بهمین ارتباط برقرار کردن وابسته اس.حالا من اصلا بگم دنیای خوبی ام اینا هیچ اون ارتباطه کارو تموم میکنه.
    اینهمه دوستان نظر دادن اصلا هیچکدومش تو مخم نمیره.حتما باید زندگیم نابود شه تا به حقیقت برسم..حقیقتی که تلخه ومنم نمیپذیرمش ولی باید تحملش کنم.باید بگذرونمش.ولی به قیمت حداقل 5 سال از زندگیم و جوونیم.
    من الان لبه ی تیغم.5 ساله دارم واسه کارشناسی میخونم هنوز به هیچ جا نرسیدم هیچ تازه یکسال دیگه دارم.تا الان از 135 واحد 83 تا پاس کردم اینترمم اگه پاس کنم 12 تا چون ترم پیش مشروط شدم میشه95.تازه 40 تا دیگه دارم.اگه اینترمم با موفقیت با معدل خوب همه واحدامو پاس کنم دوترم کامل 20 واحدی دارم که اگر اونا هم با موفقیت پاس کتم تازه میرسم به کارشناسی واقعا هنره.
    با این روحیه ای که دارم اینترم درسامو پاس نمیکنم هیچ مشروطم میشم تا اخرش اگه ترمی 30 واحدم بردارم نمیتونم کاری کنم.با اوردنگی پرتم میکنن بیرون اونوقت میشه 5 سال اتلاف زندگی بدون مدرک
    میبینید.تقصیر هیچکی نیست خودم احمقم...اینجاس که میگم باید تاوان درک نکردن حقیقتو با از دست دادن قسمتی از زندگیم بدم....تا الانم اگه از درسم عقب موندم همش به خاطر درک نکردن دنیای بیرونمه.همش به بعد احساسی توجه کردم این شد زندگیم....سرنوشتم..اگه میرفتم سربازی الان 3 سال ازش گذشته بود ماشینم داشتم.زندگیمو درست میکردم..
    من که باختم زندگیمو...ولی خدا صبرم بده دختر داییمو با کسی دیگه میبینم...از روز اولی که بشنوم واسش خواستگار اومده تا بله برون،نامزدی،عقد،عروسی مثل یه خنجر به قلبم فرو میره...
    فردا امتحان دارم یه کلمه نخوندم.کتابو که باز میکنم احساس میکنم حالم از زندگی بهم میخوره و میبندم...اصلا حس دیدن کلمات کتابو ندارم.
    ممنون
    ویرایش توسط lover_24 : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 16:21

  8. #7
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,051
    امتیاز
    146,648
    سطح
    100
    Points: 146,648, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,651

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array


    این حس شما در زندگیتون بسیار مشکل آفرین هست . دنبال حدس و گمانها نروید و واقع بین باشید و روی جوابش که واضح و روشن هم به خودت بوده

    هم به خانواده ات تمرکز کن .


    اینکه شما نمی تونی کنترل احساس کنی

    اینکه شما نمی توانی روی خودخواهی خودت پا بگذاری

    اینکه نمی خواهی با واقعیت کنار بیایی و پاسخ منفی دختر دایی را تنها به قیمت از دست دادن زندگی و آرامش می پذیری
    . هیچ کدام علاجی جز

    برعکس همینها ندارد و دوستان همدردی واقع بینانه توجه می کنند به اینکه ایشون هم مستقیماً به خود شما چند بار گفته نه و هم به خانواده ات . دلیل نه

    گفتنش مهم نیست اگر دلش نخواهد دلیلش را بگوید مختار هست و شما نمی توانی واجازه نداری اجبار کنی که باید دلیل را بگوید .


    شما پاسخ کارشناسی و لازم را در تاپیک دیگرت گرفتی . راه کار شما تغییر خودت هست . تغییر این روحیه و بیرون آمدن از احساس مداری و

    غیر منطقی بودن در این زمینه .


    از تمرکز بر دختر دایی بیرون بیا
    .




    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط lover_24 نمایش پست ها
    میبینید.تقصیر هیچکی نیست خودم احمقم...اینجاس که میگم باید تاوان درک نکردن حقیقتو با از دست دادن قسمتی از زندگیم بدم....تا الانم اگه از درسم عقب موندم همش به خاطر درک نکردن دنیای بیرونمه.همش به بعد احساسی توجه کردم این شد زندگیم....سرنوشتم..اگه میرفتم سربازی الان 3 سال ازش گذشته بود ماشینم داشتم.زندگیمو درست میکردم..
    کاملاً درست تشخیص داده ای

    اما با ناامیدی و تسلیم این روحیه اشتباه بودن موافق نیستم و مطمئنم اگر این پشتکار در طلب دختر دایی را در جهت تغییر خودت به کار بگیری حتماً

    موفق می شوی . چون اصل پشتکار را داری فقط جهت به کار گیریش اشتباه بوده است




    ویرایش توسط فرشته مهربان : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 17:34

  9. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    taraneh89 (چهارشنبه 08 خرداد 92), toojih (یکشنبه 19 خرداد 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 08 خرداد 92), هم صحبت (یکشنبه 19 خرداد 92), باران بهاری11 (چهارشنبه 08 خرداد 92), صاعد (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون فرشته مهربان
    ولی من خودمو بارها امتحان کردم من تو 18 سالگی هم عاشق شدم..همین رفتار بازم تو اون سنین از من دیده شد ولی قبلا فکر میکردم اونموقع بچه بودم حالا که داره این احساس تو من تکرار میشه فهمیدم این یه چیزیه تو ذات من...تو وجود من..جدایی ناپذیره.نمیتونم براحساساتم غلبه کنم.چیکار کنم؟
    ÷یش مشاورم رفتم کاری نکرد.فقط گفت فراموشش کنو این حرفا خوب نمیشه..کسی دوسال عشقشو به وجودم تزریق کرده..رویاهایی که تو این دوسال برای خودم از اون ساختم تا فراموش شن من قسمتی از زندگی به نابودی کشیده میشه.تقصیر خودم هست ولی دست خودم نیست.نمیشه....اعتماد بنفسم ضعیفه.تا بیام اعتماد بنفسمو تقویت کنم و به احساساتم کنترل داشته باشم وقت امتحانام میگذره.خانوم من خودمو بازنده میدونم.....مثل یه معتاد که 10 سال معتاده بعد به زندگیه عادیش برمیگرده....منم 5 سالمو از دست دادم.نمیخوام تلقین کنم که بازنده ام ولی این یه حقیقته مثل جواب نه دختر داییم. و باید قبولش کنم.
    ممنون

  11. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 مرداد 92 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-3-06
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 259 در 109 پست

    Rep Power
    0
    Array
    lover جان واقعا فکر میکنی بازنده ای؟اگه آره پس ارتباطت رو با خدا قوی کن.منم تازه جواب رد شنیدم و حتی شانسم رو چندبار امتحان کردم.یه تاپیکم به اسمه کمک زدم.
    اگه میخوای یکی کمکت کنه( بصورت کلی میگم منظورم دختر داییت نیس) اون فقط خداست.
    در ضمن اوضاع دانشگاهت چندان هم بد نیست.من دانشجوی ترم آخر دانشگاه صنعتی شریف هستم و باور کن خیلی بدتر از تو هارو دیدم.مثلا اگه مدرک نگیری چی میشه؟؟
    میگی 5سال عمرم تلف شده ولی اگه این 5سالم درس نمیخوندی شاید الان وضعت بدتر از اینا بود.

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    سامان جان من اگه میرفتم سربازی حتما قدر درس خوندنو بیشتر میدونستم..شرایط سربازی 5 سال پیش با الان زمین تا اسمون فرق داره...الان دیگه پادگان شده هتل...من دوتا از دوستام رفتن سربازی یکیشون با لیسانس یکیشون زیر دیپلم..هر دوتاشونم ساعت 2 میان خونه به هر دوشونم یه جور رسیدگی میشه فرقشون الان تو درجشونه.همین.قبلا زیر دیپلم توسری خور بود .سرباز صفر حساب میشد الان سیکلش واسه خودشون یه فرمانده ان...زمونه فرق کرده قبلا سربازی از یه پسر یه مرد میساخت الان هرکی میره سربازی میگه یه بهونه اس واسه دور بودن از خانواده...چه بهتر...
    طولانیش نمیکنم.هر چی باشه الان با مدرک به ادم کار میدن..شما برو بگو من از یه کارشناس حسابداری بیشتر حالیم ولی مدرک ندارم میگن ما قید کردیم فقط مدرک کارشناسی...
    باید حرف روزنه رو گوش بدم برم شانسم رو امتحان کنم.چند تا مسئله هست که شک دارم به اونا بد بینه.ممکنه بتونم به معیارهاش جواب بدم..شاید تو صحبت باهاش بفهمم مشکلش کجاست..خودش متوجه نیست ولی گاهی اوقات با حرفاش میل قلبیشو لو میده یا خواسته هاشو...یه بار از خواهرم پرسیده چقد پول جمع کرده...گاهی اوقات با حرفاش دقدقه های فکریشو میگه.شاید بتونم تشخیص بدم هنوز نمیتونه درست تصمیم بگیره و فقط ظاهربین باشه واصلا به ارزشای اخلاقی نگاه نکرده شاید واقعا لازم باشه صبر کنم تا بزرگ شه...بذارید ببینم چی میشه
    ممنون
    ویرایش توسط lover_24 : پنجشنبه 09 خرداد 92 در ساعت 03:27


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو سایت همسر یابی اشنا شدیم به دوستم گفته خیلی دوستم داره نمی دونم دوستم داره یا نه
    توسط arshida در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 16 دی 96, 21:27
  2. چی کار کنم که شوهرم دوستم داشته باشه
    توسط نازنین 2 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 خرداد 94, 10:22
  3. شوهر دوستم فوت کرده...خودکشی...چه کمکی میتونم به دوستم بکنم؟
    توسط یک زن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 خرداد 94, 16:40
  4. پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 اردیبهشت 92, 09:09
  5. چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
    توسط Hamdardi2 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: شنبه 04 آذر 91, 13:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.