به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با این تفاوت فکری جدا بشم؟!دو هفته فرصت ماندن یا رفتن دارم!!!!

    سلام دوستان .
    اتفاق بدی داره می افته . کار از مشاور گذشته.
    دو هفته مهلت خواستم, تا بگم توی زندگیم می مونم یا میرم!!:(

    خلاصه بگم. من به همسرم اعتماد ندارم , ولی کنترلش نکردم ,که ببینم ,خیانت کرده به من یا نه؟!
    اما تعهد هم ازش ندیدم.(چت و وب و کنجکاوی بیش از حد به خانم ها و نگاه هایی که مدام یکی و دنبال می کنه و ...)
    اختلاف فکری مذهبی داریم. می خواهد آزادتر باشه , ولی من محدود.

    الانم کارش جوریه که باید بره خارج از ایران و حتی شهر های داخلی دیگه.

    به این ترتیب , در زندگی عادی مشکل داشتم , و الان این شرایط وضعیت رو بدترش کرد.

    گفت: می تونم قسم بخورم که کار بدی نمی کنم و بهت وفادارم. نمی خواهی هم یه فکر جدی کن , کار دیگه ای نمی تونم کنم.

    من چی کار کنم؟؟؟ هر بار قسم خورده شکوندش! خودشم سوتی داده ,که یه کاری می کرده پنهونی.

    ببخشید اگه بد نوشتم. تو رو خدا متذکر این نشید, در همین حد می تونم روان بنویسم که قابل فهم باشه...




  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خودت می گی چیزی ثابت نشده ولی از یه طرف هم ناراضی هستی خیانت باید ثابت بشه ولی اگه واقعا اذیت می شی که تو این شرایط هر زنی اذیت می شه جدا شو چه دلیلی داره خودتو اذیت کنی و نگاه های حیض شوهرتو تحمل کنی

  3. کاربر روبرو از پست مفید سان آی تشکرکرده است .

    leyla.M90 (یکشنبه 05 خرداد 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام لیلا خانم.
    چقدر تند میرین مگه چی شده که به جدایی فکر کنی؟
    من با اینهمه تفاوت عقیده هرگز لحظه ای به جدایی فکر نمیکنم چون این عشقه که زندگی رو زیبا میکنه و فکر میکنم این خود ماییم که عشقمون رو ترسیم میکنیم.
    حتما تایپیک های منو بخون تا ببینی بقیه هم اختلاف دارن با همسراشون اما دارن خیلی راحت زندگی میکنن و فقط سعی میکنن مشکلاتشونو کمتر کنن.
    انشاالله با یک تصمیم عجولانه یک عمر حسرت نخوری عزیزم

  5. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    leyla.M90 (یکشنبه 05 خرداد 92), داود.ت (یکشنبه 05 خرداد 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نمیفهمم چرا یه نفر اولین فکری که به ذهنش میرسه جدائیه و دیگران هم از دور نشستن سریع میگن آره جدا شو...شما اول باید ببینی دقیقا با چی مشکل داری..بعد اون مشکلو با همسرت در میون بذاری و حلش کنین..البته مردا زبون منطقی نمیفهمم.یکم سیاست زنانه قاطیش کن..من جات باشم برمیگردم و میگم من دوست دارم شوهرمی و نمیتونم طلاق بگیرم..ببین شاید جائی واسش کم گذاشتی که چشمش میچرخه..شاید خیلی واسش مایه نذاشتی.باسیاست رامش کن..اگه میتونی سفرائی که میره باهاش برو.. یه مدت به ساز دلش راه بیا بهونه گیری نکن..مهربون باش ببین چطور میشه اوضاعت..پیش مشاور برو و راهکار بخواه..آخه چرا فکر میکنی اگه طلاق بگیری از این مشکلات تو زندگی بعدت نداری؟طلاق آخرین راهکاره..وقتی دیگه واقعا نمیتونی تحمل کنی و هیچ راهیم نیست

  7. 3 کاربر از پست مفید dokhtare_asemoon تشکرکرده اند .

    leyla.M90 (یکشنبه 05 خرداد 92), sara 65 (دوشنبه 06 خرداد 92), گل آرا (سه شنبه 07 خرداد 92)

  8. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اگه جدا شدن اینقدر واست راحته، جدا شو.

    برای یه مانتو خریدن یک ماه مغازه ها را می گردی، اونوقت واسه طلاق می خوای سر دو هفته تصمیم بگیری؟
    فکر می کنی جدا شدن به همین راحتیه؟
    مثل ماهی توی آبی، متوجه نیستی.
    وقتی جدا بشی تازه می فهمی که چقدر نفس کشیدن سخته.
    من همسرت و روابطت و مشکلات شما را نمی دونم. ولی این را می دونم که وقتی دور بشی تازه می فهمی اصلا درک درستی از موضوع نداشتی.

    کلا آدم هیجانی و ضربتی هستی انگار. تاپیک قبلیت هم "بدویید که حرمتها شکسته شد" این هم "بدویید که تا آخر هفته باید تصمیم بگیرم" ...
    چه خبره؟ آروم باش.

    برو مشاوره.
    مشکلت را حل کن. یعنی چی جدا بشم.

  9. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 05 خرداد 92), leyla.M90 (یکشنبه 05 خرداد 92), rozaneh (یکشنبه 05 خرداد 92), قاصدکی در باد (پنجشنبه 09 خرداد 92), همراز (یکشنبه 05 خرداد 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزان ممنون از همه تنهام نذاشتید راهنماییم کردین.

    _سان آی جان همین رو هم باید خوب فکر کنم.
    _شمیم الزهرا چشم حتما می خونم.ممنون

    _ dokhtare-asemon عزیزم آخرین فکرم اینه . من بالا برم ,پایین بیام .ایشون دوست داره, بی چون و چرا ,رهاش کنم ,به حال خودش.
    دنیا رو جلو چشام سیاه کرد گفتم همه رفیقاتن این بار منم ببر. براش عیب من و سفر کاری ببره . گفت بکل این و از سرت بیرون کن.

    چشم ولی باید دوستم داشته باشه و خودش بخواد منم باهاش همراه باشم.مدام می گه من همینی هستم که دیدی بمیرم بازم همون آدمم.
    مشاور رو دارم دنبال می کنم ولی کاملا بی فایده هست. گفت انتخاب کن, می سازی یا میری! اگه موندی ,دیگه دست از بحث بردار.

    _ شیدای عزیزم راست میگین شما, ولی مگه من خواستم .انقدر سرد شده که می گه:
    اگه موندی دیگه قدغن هست ,بحث کردن تو خونمون .
    خسته شدم مدام داریم حل مشکلات می کنیم ,که اصلا چیزی حل نمی شه. فقط حرف حرف و منم تو رو نمی فهمم.
    و اینکه این دو هفته بشین فکر کن, با چه کاری کسب اعتماد می کنی از من. که من انجام بدم به جز کم شدن از کارهایی که می خوام تو زندگی کنم.

    بخدا , منم از این حس بد تاپیکم بدم میاد, ولی مگه دسته منه. زندگیمو ریخته بهم, پی آزادی هایی که اساسی نداره .همش می جنگه. طی یه ماه اصلا زندگیم یه جور دیگه شد:( دعا کنین برام موندم چی کار کنم.

    مسئله فقط تحمل کردن نیست. دو سال شب تا صبح دعوا داریم . دیگه از روی عادت دوستم داره, اگه داشته باشه.
    تو روابط خودمون ,خیلی تلاش کردم ,ولی اوضاع از روز عروسی, غیر عادی و تعجب برانگیز بوده و تنها علت همسرم برای ازدواج با من , فقط زیباییم بود.


    تو خوشحالی هامون ,هم کاری با من نداشت و نداره .خیلی همت کنه , بغلم می کنه. هیچ و واقعا حاضر به هیچ کاری در مورد روابطمون نیست, جز اصل موضوع.بر خلاف روحیاتش!!!
    نمی دونم میشد این رو بگم تو تالار یا نه؟

    اخلاق مذهبی هم, زبونش پیش من ,یه جور می چرخه. عملش جور دیگه!

    گیر میده, ولی برام ,اگه با عملش می خوند , به جای سخت بودن, از خدام بود.آرزوم این بود مذهبی تر بشم. اصلا رشد شخصیتیم رو تو راه مذهب میبینم. که با این می تونم بسازم مهم نیست برام.

    ولی انگ می چسبونه بهم بدم میاد.بهم برمی خوره .نقاط ضعفش و با ایراد گرفتن من می خواد بپوشونه.

    پس می گید بیخیال شم یعنی؟مشکلی ندارم رهاش کنم به حال خودش فقط می دونم خودم دیگه نمی تونم دوسش داشته باشم.

    فکر نکنم همه خانم ها هم عاشق همسرشون باشن. منم میدونم با این کاراش فقط هم خونه ای میشم که برای بهم نخوردن زندگی محبت بی توقع کنم.

    از پسش بر میام ولی حماقت نباشه؟اگه این بار احساس کنه دارم سنگ میندازم جلو پاش. راحت و بدون بحث , کار خودش و می کنه و غر بزنم قطعا طلاق!

    هر کاری به نظرتون میاد بگید, من آدم روزهای سختم, ولی نمی خوام احمق باشم. بگه خودت خواستی موندی...



  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 بهمن 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    4,421
    سطح
    42
    Points: 4,421, Level: 42
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    182

    تشکرشده 174 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    در مورد خودت و همسرت بيشتر اطلاعات ميدي؟ سن و تحصيلات و شغل و نحوه ازدواج و اينكه چند ساله ازدواج كردي؟
    مشكل اصليت چيه؟
    قبل از ازدواج نميدونستي همچين آدميه؟
    البته منم به شخصه از اينكه شوهرم بخواد همش توي سفر باشه و نخواد كه من توي اين مسير در كنارش باشم اصلا خوشم نمياد.

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khoshkhabar نمایش پست ها
    سلام
    در مورد خودت و همسرت بيشتر اطلاعات ميدي؟ سن و تحصيلات و شغل و نحوه ازدواج و اينكه چند ساله ازدواج كردي؟
    مشكل اصليت چيه؟
    قبل از ازدواج نميدونستي همچين آدميه؟
    البته منم به شخصه از اينكه شوهرم بخواد همش توي سفر باشه و نخواد كه من توي اين مسير در كنارش باشم اصلا خوشم نمياد.

    سلام دوست خوبم.
    قبل هر چیز توانستم کمی تاپیک های شمیم الزهرا رو بخونم.
    دوست عزیزم خیلی برام جالب بوده, که شما کما بیش مثل من بودی ,ولی پشیمان نشدی. واقعا من و تو فکر فرو برده .شاید من با احساس پشیمانیم ,همسرم رو متوجه این موضوع کردم و اینم کم موجب دلسردیش نشده...

    من 23 و همسرم 27 سال داریم.من دانشجو ITعلم و صنعت و همسرم لیسانس مدیریت دانشگاه آزاد.

    من مشغول بستن کتاب تبلیغاتی هستم در حال حاضر و همسرم مدیریت داخلی یکی از برند های مبل و فعالیت جانبی (گاهی ساختمان سازی و خرید و فروش ماشین) و رسیدگی به چند پاساژ در شهر های دیگرند.

    به صورت سنتی ازدواج کردیم. 2 ماه صیغه و 7 ماه عقد و 2 سال عروسی کردیم.

    مشکلم دقیقا اینه که تفاوت عقیده ی فکری و مذهبی داریم و اعتماد من از ایشون برگشت . ایشونم می خواهد آزادانه رفتار کند . با بی اعتمادی من و مشکلات دیگر. خیلی سرد شدیم از هم و الان میگه تو همین چند وقت فکرات رو کن یا نظر نده و غر نزن و کاری به من نداشته باش یا برو.

    عقد کرده بودیم و من تازه فهمیده بودم .مذهبی نیست.شیطنت های مجردیش و بازم می خواهد انجام بدهد. ولی به مشورت اطرافیان بهم نزدم عروسی رو!نمی گم نجیب نیست میگم شرافت داره و من به شدت از جانبش احساس خطر می کنم.
    دوستان میگن چیزه ناجوری ندیدم, پس چرا بی اعتمادم. علت مشخص, چون سر هر موضوعی از نماز تا رفتار با خانم ها و صحبتاش نشونه ی خود کم بینی(البته اعتماد به نفسش خوبه) بوده و من رو بی اعتماد می کنه .وجود تناقضات اعتقادی درست یا غلط مهم نیست مهم اینکه آدم ها رو بی اعتماد می کنه به هم.سستی موجب حس عدم تکیه به همسرم رو به من می ده.

    راستش با وجود عمق دوست داشتن ایشون در دلم ,انقدر دلگیرم کرده. اصلا حس ناراحتی ندارم که الان رفته شمال و این اولین سفر کاریش هست و احساس آزادی می کنم.

    خودش می گه: بهت اصلا سخت نمی گیرم و( انقدر خوب بلده مو رو از ماست بکشه بیرون و جواب و رفتار سیاستمدارانه ای کنه که) نتونستم بفهمونم من و محدود می کنه. با این روحیه افسرده خوشحالم که نیست اذیتم کنه و الان بیخیال اینم که چی کار میکنه و نمی کنه.

    من از اول گفتم با کاسب ها ازدواج نمی کنم(پدرم خودشون فروشگاه دارند) چون دیر میان خونه و شب ها خسته اند چه برسه ,به فردی که مدام هر جور شده بخواهد بره به شهر های دیگه.هر شغلی که خارج شهر باشه رو قبول می کنه و هر شغلی تهران پیشنهاد شد و گفت شرایطش سخت رد کرد!

    ویرایش توسط leyla.M90 : یکشنبه 05 خرداد 92 در ساعت 10:38

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزان
    من بی صبرانه منتظر راهکار های شما هستم.

    با دوستام که صحبت می کنم می گن نمی تونم کاری کنم و بهش بگم نمی تونم بهت اعتماد کنم و خودت راهی برای اعتماد کردنم پیدا کن. می گن نمی شه یه عمر با بی اعتمادی و شک زندگی کرد و بیخیال طرف مقابل بود.

    خانواده ی منم کاملا سپردن دست خودم تصمیم گیری کردن رو.

    اما دوستام کم تجربه هستند. انقدر دلم گرفته و می خوام گریه کنم که حد نداره. هیچ احساس دلتنگی هم به همسرم احساس نمی کنم. گیج شدم.می ترسم عجولانه تصمیم بگیرم و زندگیم سر هیچی بهم بخوره. راهنماییم کنید چه کاری درسته؟بگم می مونم در چه حالتی و یا اصلا بگم نمی مونم؟

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 بهمن 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    4,421
    سطح
    42
    Points: 4,421, Level: 42
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    182

    تشکرشده 174 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    به نظر من خيلي اين فرصت دوهفته اي براي تصميم گيري را جدي نگير.منظورم اينه كه فكرش باعث استرس و نگرانيت نشه كه نتوني عاقلانه تصميم بگيري.
    يه ليستي از خط قرمزهاي زندگي مشترك كه واقعا بهش اعتقاد داري و برات مهمه تهيه كن.كارها و شرايطي كه هر دو نفرتون بايد در زندگي متاهلي انجام بدين و داشته باشين.وقتي همسرت از سفر برگشت توي يه شرايطي كه هر دو آرامش دارين بهش بگو چه انتظاراتي به عنوان يه مرد متاهل ازش داري.حرفهاشو با آرامش گوش كن.
    احتمال تغيير دادن همسرت خيلي كمه.بايد با خودت رو راست باشي.ببين موادري كه شوهرت نميتونه خودشو عوض كنه چين؟بعد با خودت صادقانه خلوت كن.ارزشهاي اين زندگي چيه؟نكات مثبت زندگيت نكات منفي همه را بررسي كن.توقع خودت از زندگي مشترك
    اگه ديدي ميخواي اين زندگي را بسازي به نظر من بايد پيش مشاور بري.حتي اگه مجبور بشي به تنهايي.
    موفق باشي


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به زندگی مون یه فرصت دیگه دادم و اینبار هم جدا نشدم.....
    توسط یاسمن. در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 اسفند 94, 11:59
  2. فقط یک هفته فرصت دارم یه رابطه یکساله رو فراموش کنم.اما ...
    توسط خوشبختی در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 آبان 92, 19:44
  3. شوهرم فرصت جبران اشتباه به من نمی دهد!
    توسط nazanin_60 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 بهمن 90, 10:52
  4. اگر امسال آخرین فرصت باشه؟
    توسط یک زن امیدوار در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 دی 90, 12:02
  5. به من فرصت بده ....
    توسط erfan25 در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 01 تیر 87, 22:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.