به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array

    Icon2008 با رفتارهای زشت و نسنجیده خانواده ام با شوهرم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟

    ما حدود نه ماه پیش عقد کردیم و برای زندگی اومدیم تبریز و با پیشنهاد پدرم شوهرم یه پیک خریدش که جریان این مسئله را در مقابل رفتارهای بد شوهرم چیکار کنم گذاشته ام که این پیک درآمدی نداشت یعنی در اصل در تبریز کشش نداشت ما تصمیم به فروش پیک گرفتیم که پدرو گفتش خودم برمیدارم بنده خدا شوهرمم میگفت دستشون خالیه فشار نیار گفتم فشار نمیارم بابا خودش میگه چیکار کنم بابام زنگ زده بود البته با حرف مادرم که به باباش بگو پدرم زنگ زده بود به پدر شوهرم که اونم گفته بود برندارو .......که من و شوهرم از بیرون اومدیم دیدیم نظرشون عوض شده ما حتی میگفتیم دستشون خالیه یواش یواشم بدن عیب نداره ما هم مشکلمون حل میشه یه دفعه من یخ کردم و به پدرم به ترکی گفتم چرا زیز حرفتون میزنید و کاری میکنید که این بگه به من دیدید که یکم بحث بالا گرفت شوهرمم رفت تو اون یکی اتاق ناراحت بود چیزی نگفت و ظاهر و حفظ کردو به من اس داد که اعصابش خورده نمیدونه چی کار کنه به خانواده من اصلا هیچی نگفت چشتون روز بد نبینه داداشه دیوانه ام یدفعه زد شیشه را شکست و حمله برد رو شوهرم که بزنتش که تو آرامشو از ما گرفتی و ما به تو دختر نمیدیم و یه مشت چرت و پرت دیگه از وقتی اومدی نمیدونید چه شبی بود رفتم جلو شوهرم وایسادم گفتم انگشتت به شوهرم بخوره هر چی دیدی از چشم خودت دیدی رفت زدش میز و خورد کرد مامان بابام بزور گرفتن بردنش و فحش داد انصافن شوهرم هیچی نگفت خودمم تعجب کردم چه جوری داره صبوری میکنه وسایلشو جمع کرد که بره داداشم دوباره بهش حمله کرد و روش چاقو کشید که نذاشتیم بزنه گرفتیمش منم بزور شوهرمو بردم تو حیاط تو اون شرایط داشتم گریه میکردم بغلم کرد و بهم آرامش دادش و من اونجا به خانواده ام اعلام کردن که میرم تهران و اینجا نمیمونم دیگه پدرم و مادرم با شوهرم کلی صحبت کردن که نره ولی من گفتم تصمیم با خودته و مادم واقعا بهم ریخته بود عید رفتم تهران به خاله و مادربزرگم گفتم اون هم گفتن عجب بیشعوریه و با مادرم غیر مستقیم حرف زدن که پشتش باشید وگرنه برمیداره زنشو میاره تهران او................ الان یکم ترسیدن که من و ببره مخصوصا مامانم به پدرم گفته پیک و بردار مامان و من به هم وابسته هستیم خیلی زیاد، اون بنده خدا میگه درآمد داشته باشم تبریز و تهران فرقی نمیکنه برام منتها پیک نداره یه روز برف یه روز بارون یه روز راننده ها با هم نمیان یه روز سرویس نیست یه روز محرم ...هر روز یه داستانه تبریزم چون نه طرح هستش و هواشم سرده کشش از لحاظ پیکی نداره سابقه اینم البته از قبل خراب شده بودش پدرم بدون تحقییق پیشنهاد دادش در صورتی که میگفت تحقیق کردم

    - - - Updated - - -

    خانواده ام تو قع داشتن که من تازه با داداشم گرمم بگیرم یه روز قرار بود بریم جایی مادر و پدرم زودتر رفتن که من با شوهرم و داداشم بریم با ماشین داداشم شوهرم متوجه شد گفتش من نمیرم و من ناراحت بودم که ببین تو رو قرآن این احمق چیکار کرد که الان من باید حرفای شوهرمم تحمل بکنم و رایطه ها بخوره به هم دیگه که داداشتم تو خلوت خودم گریه میکردم به داداشم گفتم ما نمیریم و شوهرم ساعت 11 اومد که بریم یه چرخ بزنیم من به داداشم گفتم و رفتم که اونم زنگ زده بود به بابام که آبجی داشت گریه میکرد و شوهر ش اذیتش کرده در صورتی که شوهرم چرت و پرت گفتش راجبه داداشم و پدرم که چرا جلوی این کاراشو نمیگیره و ما بیرون بودیم که بابام زنگ زد به گوشی من و بهم فحش داد که بیا ومن برگشتم مغازه بابام و منو بردش تو ماشین که این کارارو تموم کنید گفتم چی شده مگه به پسرت بگو گفت چرا گریه میکردی گفتم بهش به چه دلیل بودش و پیاده شد به شوهرم گفت این داستان و تموم بکن اشک این دخترو در نیار منم گفتم اون کاری نداره مقصر پسرته از اون به بعد شوهرم رفتش و تو مغازه خوابید و بعضی وقتا میادش و خانواده من میگن به خاطر لب تابش نمیادش در صورتی که اینجوری نیستش اصلا و من به مامانم گفتم که شما همیشه من بخاطر اینکه این اخلاقش بده من زیر پاتون له کردید من ممتاز میشدم کادو مال اون بودش و واسه من چیزی نمخریدید نمگیفتید بزار این پول و بین دوتاتون تقسیم بکنیم تو هم آدمی آخه هر چی بزرگتر شدیم شما گفتید که اون تند تو منطقی و آروم هستی ومن چیزی نگفتم گفتم باشه بعد خونه خریدی به اسش زدید باز چیزی نگفتم و توحرفم میگید واسه ما دختر و پسر نداره و واسه تو هم میخریم مگه من بزرگتر نیستم نه خونه خواستم نه جهیزیه نه چیز دیکه فقط بزارید حداقل با کسی که دوست دارم زندگی بکنم زندگیمو نابود کنید راحت میشید (به قرآن تا حالا هیچ کدوم از اینارو نگفته بودم بهشون) که مامانم گفتش که من طلاهامو میفروشم پیک و برمیدارم گفتم نمیخوام نمیخوام دست از سر من و زندگیم بردارید اگه خانواده شوهرم همچین کارایی و با من میکردن چه میکردیدا و چند روزی با پدرم حرف نزدم و به همشون بی محلی کردم و حتی نمیزاشتن پیش شوهرم خیلی برم که پدرشوهرم متوجه شد و به پدرم گفتش که اون تنهاست اجازه بدید زنش بعدازظهرا باهاش باشه بعد اون مادرم داشت افسرگی میگرفت یک ماه از جریان گذشته بود که من شوهرمو آوردم و با پدرم آشتی دادم و داداشم هم با یه دادن از دل شوهرم در اومده و الان با داداشم خوبه ولی داداشم هنوز این بنده خدا حرف که میزنه همش میخواد ظایع و دهن کجی میکنه بهش و من میبینم و عذاب میکشم و واقعا خانواده ام هم چیزی نمیگن چون دیوانه است و دادو بیداد راه میندازه و شیشه خورد میکنه خیلی اخلاقش بده داغونه فقط همه چیزو تو زور بازوش میبینه از بچه گی اینجوری بوده من ساکت و آروم و منطقی عوضش اون دیوانه و عصبی نه خانواده من تنها ایرادشون مخصوص ایراد پدرم اینه که حرف و مشکل و تو روی طرف نمیزنه پشتش میزنه خودشم الان داره ازدواج میکنه با یه دختر دیوانه تر از خودش دلم فقط برای مامان بیچاره ام میسوزه خانواده من یه ایرادی که دارن چون صدا در نیادش چیزی نمیگن اما واقعا اذیتم کردن درست شوهرم اوایل خیلی بهم گفت من غریب بودم اینجا ببین چیکار کردن باهام اما الان دیگه بعد اون اس داداشم و معذرت خواهیش کمتر میگه دیگه میخوام تا آخر این ماه به خانواده ام فرصت بدم بعد اون به شوهرم میگم بره تهران چون بابام گفته کمک میکنم کارتو شروع بکنی و الانم میخوان کرم بریزن من نمیزارم از من حساب میبرن شما بگید چیکار بکنم در مقابل رفتاراشون از خدا خواستم که سرش بیاره که با من چیکار کردش.پدرم پشت شوهرم هی بد گویی میکنه چقد میخوره چقد چاقه اصلا تحرک نداره و چرا شلوارش اینجویه و.......... واقعا عصبیم میکنه
    ببخشید طولانی شد

    - - - Updated - - -

    دوست دارن کوچکترین مسئله زن و شوهریمو من براشون بازکنم که سر چی اختلاف داریم و دخالت بکنن من با شوهرم حرفم میشه نمیفهمونم ولی بعضی وقتا مثلا ازش قیافه گرفته بودم مسئله مهمی هم نبودش یا مثلا شوهرم میگه یه لیوان آب بده یا کیف من و بده یا جورابمو کجا گذاشتی سریع میگن چقد بهت دستور میده محل نده در صورتی که دستورای بابام هزار بربر این مسئله هستش مغازه بابم یه لحظه بری همه کارارو باید ما انجام بدیم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    امان از دست خونواده ها امااااااااااااااااااان

  3. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    nosh nosh (شنبه 04 خرداد 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم خیلی ناراحت شدم که انقدر تو کاراتون دخالت می کنن ولی به حرفاش توجه نکن اصلا گوش نده بزار اذیت نشی ولی خداییش شوهرت خیلی صبوره معلومه دوست داره که کوتاه می اد شما هم حرفای پدرت و داداشت برات مهم نباشه زمانی که از شوهرت ایراد می گیرن و بهت می گن اصلا به روی خودت نیار چیکار کنی دیگه خونوادتن نمی شه که قطع رابه کنی باهاشون

    - - - Updated - - -

    عزیزم خیلی ناراحت شدم که انقدر تو کاراتون دخالت می کنن ولی به حرفاش توجه نکن اصلا گوش نده بزار اذیت نشی ولی خداییش شوهرت خیلی صبوره معلومه دوست داره که کوتاه می اد شما هم حرفای پدرت و داداشت برات مهم نباشه زمانی که از شوهرت ایراد می گیرن و بهت می گن اصلا به روی خودت نیار چیکار کنی دیگه خونوادتن نمی شه که قطع رابه کنی باهاشون

  5. کاربر روبرو از پست مفید سان آی تشکرکرده است .

    nosh nosh (شنبه 04 خرداد 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    مرس عزیزم آره واقعا دوست داریم همدیگه رو اما نمیدونم خانواده من چه اصراری دارن به من تحمیل بکنن که با شوهرم مشکل دارم و از همه چیزش ایراد بگیرن تا منم بهش گیر بدم مثلا اگه جواب شوهرمو بدم و باهاش تندی کنم بابام حال میکنه و از ته دل میخنده حتی اگه مسئله جدی نباشه و یکبار پیش اومد سر یه موضوعی از دهنم پرید گفتم شوهرم غلط میکنه تو شوخی بابام هی گفت این جمله را وخندید به مادم میگم چرا اینجوری رفتار میکنه مادرم میگه که خوب بچه اشی حال میکنه شوهرت نمیتون بهت زور بگه گفتم چه زوری آخه . یا مامانم میگه داداشت دوست داره اینکارو کرد منم گفتم میخوام صدسال سیاه اینجوری دوستم نداشته باشید زندگیمو دارید میپاچونید از هم دیگه. مثلا من قسطم عقب افتاده ناراحتم یا شوهرم داره عذاب میکشه که قسطارو من دارم کار میکنم میدم درآمدش کمه حس شرمندگی میکنه من ناراحتم میگن شوهرش اذیت کرده حالا بگو بقرآن اون کاری با من نداره اگه هم چیزی میگه بهم ریخته است پیشم حرف میزنه منم میریزم بهم دیگه و ازش قیافه میگیرن مخصوصا داداشم و بابام اون روز آخر گفتم تا من از زندگیم شکایت نکردم کسی حق دخالت نداره دستو پاشون و جمع کردن یکم به پدرم گفتم عوضی که منم چیزی گفتم شما آرومم کنید که زندگی بالا پایین داره اختلاف داره باید درستش بکنی و به من تجربه بدید واسه هدایت کردن زندگیم بدتر میریزیدش بهم دیگه آخه یعنی چی این کارا اینا دوست داشتن نیستش

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    احساس میکنم با تمام وجود درکت میکنم

    اگه بتونید دوربشید از خونوادت شاید بهتر باشه ها

  8. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    nosh nosh (شنبه 04 خرداد 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    پدرم باز زد زیر حرفش به شوهرم گفته بود جلو کل خانوائه ام که کار جدیدتو شروع کن سرمایه کم داری من میدم پیک و برمیدارم دو روز پیش به ش گفتم چیکار کنیم ما درآمدی نداریم از پیک شما وایمیسی شوهرم کاراشو ردیف بکنه گفت من فعلا نیمیتونم پولی بدم واسه انجام کارش منم ناراحت شدم و هیچی نگفتم به قرآن کرایه مغازه و قسط و من میدم تازه بابام توقع داره چکم داره کمکشم بکنیم بعد پای پدر شوهرمو کشید وسط که میگه برندار منم گفتم که پس پاشه بیاد خودش کمکمون بکنه ما الان چیکار باید بکنیم تو این همه فشار آخه رفتش که من به مادرم گفتم جلو همتون گفت که من پیک و برمیدارم هرکاری میخواید بکنید من به شوهرم میگم بره تهران بعد نگید که گذاشتی رفتی مارو تنها گذاشتیا که مامانم هم گریه کردش داداشم گفت آخه این باباچرا اینجوری میکنه همه را تو فشار میزاره بخدا داره ها فقط میخوادش با یه دست ده تا هندونه را برداره اما بخیر گذشت چند ساعت بعد زنگ زد گفتش که شما کارتون و واسه کار انجام بدید پیک و قرار یکی برداره خدا بخیر بگذرونه

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    چقدر با تمام وجودم میفهممت

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    مرسی عزیزم خوب که درکم میکنیامیدوارم هرچه زودتر مشکلاتمون حل بشه

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    nosh nosh
    سلام. به نظر من این کارها رو انجام بدید
    از مشکلات کمبودها حتی دعوا کردن با شوهرتون یک کلمه هم نبایست پیش خونوادتون صحبت کنین چون بل میگیرن و بر علیه تون استفاده میکنن.
    همیشه و همه جا پیش خانوادتون به همسرتون همه جوره احترام بگذارین نشان بدین دوستش دارین.
    وقتی همسرتون نیستن از ایشون پیش خانوادتون تعریف کنین اینطوری اگر خانوادتون بخوان توهین کنن دیگه به روی شما نمی بینن.
    حتی الامکان محل زندگی و شغل همسرتون رو از خانوادتون جدا کنین اینطوری دخالتها کمتر میشه.
    اول زندگی خیلی مراقب باشین ادامه پیدا کنه شوهرتون خسته میشه و زندگیتون خراب میشه

  13. کاربر روبرو از پست مفید پژمان تشکرکرده است .

    nosh nosh (پنجشنبه 09 خرداد 92)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون از نظرت پژمان جان اما من بدبخت به شوهرم محبت و توجه که میکنم نمیدونی پدرم چه رفتاری میکنه حتی باهاش که میخوابم (ببخشید ):mad: مامانم میگه زیاد لیلی به لالای مرد نیمزارن بزار هر چی گفت که گوش نمیدن مثل دیشب شوهرم گفت بی زحمت لب تاب من و جمع میکنی گفتم باشه جمع کردم سریع پدرم یه حرف گنده کرد و من اصلا به روی خودم نیاوردم خوبیش اینه که ترکی میگن شوهرم متوجه نمیشه واقعا موندم از دستشون چیکار بکنم چه جوری برخورد بکنم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با دختری که از طریق چت آشنا بشی میشه ازدواج کرد؟؟؟؟؟؟؟
    توسط محمد هم دل در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 17:00
  2. چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟
    توسط honeyr46 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 خرداد 93, 11:48
  3. ترو خدا بهم بگین با یه مرد خیانتکار بی عاطفه نامرد چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
    توسط rahaaaaaaa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: شنبه 13 مهر 92, 00:11
  4. مشکل از من یا شوهرم؟؟؟؟؟؟؟
    توسط عاشق همیشگی در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 مرداد 92, 18:15
  5. كمكم كنيد ادامه اين زندگي به صلاح؟؟؟؟؟؟؟
    توسط سلنا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 فروردین 92, 18:48

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.