برای زندگیم انگیزه ندارم

[پژمان]

سلام

چند سال هست متاهلم. فکر میکنم زندگیم اون طورکه میخوام نیست. من هفده سالم بود ازدواج کردم .همسرم رو خانواده برای من در نظر گرفتند. یک بچه چهارساله دارم.الان حس میکنم خیلی تحت فشارم. حتی گاهی عصبانی میشم و سر بچه ام فریاد میکشم بعدپشیمون میشم.
فکر کردم شاید بتونم اینجا کمک بگیرم. البته فضای سایت رو حس کردم کمی زنانه است برای همین دو دل بودم مطلبم رو بنویسم.
ممنون اگر فکری به ذهنتون میرسه من رو راهنمایی بفرمایید.

- - - Updated - - -

کسی نیست؟

[tati]

آقای پژمان کمی در مورد خودت توضیح بده. چند سالته؟ چه مدته ازدواج کردی؟ از کدوم جنبه زندگیت ناراضی هستی؟ چه مدته این حس رو داری؟
زنونه مردونه نداریم اینجا جایی که ما مشکلاتمونو میگیم و سعی میکنیم از تجربه ها و دانش همدیگه برای حل مشکلاتمون استفاده کنیم.

[rozaneh]

سلام پژمان عزیز

به تالار همدردی خوش اومدی
شاید مهمترین دلیل این زدگی از زندگی ، زود ازدواج کردن شما باشه خیلی ها هستن که زندگی شون مثل شما اون شادی که انتظار داشتن رو بهشون منتقل نکرده اما خوب این می تونه دلیل های متفاوتی داشته باشه اگه عصبانی میشی اگه حس میکنی زندگی باب میلت نیست کمی توی اهدافت تمرکز کن ببین از زندگی چی میخواستی و الان به کدوم اهدافت رسیدی سعی کن به داشته هات بیشتر فکر کنی تا نداشته هات. بزرگترین دلخوشیت می تونه وجود فرزندت باشه خیلی وقتا همین بچه ها هستن که باعث میشن ما آدمها غم هامون یادمون بره و مشغول دنیای اونا بشیم کمی رها فکر کن از مسائلی که زمینه ساز بروز عصبانیت میشه دوری کن

البته فضای سایت رو حس کردم کمی زنانه است برای همین دو دل بودم مطلبم رو بنویسم.

خوب راستش تعداد خانومای فعال توی تالار بیشتره و واسه همین شما اینطوری حس کردی که درست هم هست ضمن اینکه خانوما معمولاً راحت تر احساس و مشکلاتشونو بیان میکنن .
شاد باشی دوست عزیز

[meinoush]

راهنمایی مشخصی ندارم. اما ایندو تا به نظرم میاد:
احتمالا مشکل مالی نداری؟ مثلا زیاد کار نمی کنی؟
و اینکه وقتی حالت از یه جایی بده می تونی یه کاری بکنی. می تونی وقتی میری خونه به بچه ات بگی عزیزم امروز یه کمی از بیرون عصبانیم نمی خوام یه وقت خدای نکرده بی دلیل از کوره در برم باهات بد حرف بزنم و بعدش شرمنده ات بشم :) یا می تونی بهش با مهربونی بگی عزیز الان خسته ام. یه چرتی بزنم یا یه چیزی بخورم بعدا میام باهات حرف می زنم. قاعدتا بچه ات کم کم اینو یاد می گیره و یه جمله ای که می گی رو می فهمه. بعدش هم باید سعی کنی حالت بهتر شه. یه برنامه ببینی یه ابمیوه واسه خودت درست کنی یه چرتی بزنی. بعد از اون که حالت بهتر شد نیم ساعتی رو حداقل واسه کوچولوت بذار. که بفهمه وقتی ناراحتی درکت کنه و بدونه بعدا خودت بهش رسیدگی می کنی. موفق باشی.

[ballerian65]

خب این به دلیل اینکه زود ازدواج کردی. چون باید تا 25 سالگی جوونیتو میکردی و با دوستای مجردت این ور و اون ور میرفتی . درستو ادامه میدادی...و سن ازدواجت که شد اقدام میکردی به موقع. اما دیگه کاریه که شده. باید فکر کنی که از خیلی دوستات جلوتری و حالا زن و بچه داری. سرنوشتت با اونا رقم خورده و به اینم فکر کن که ممکنه خانومتم این حس و داشته باشه چون اونم زود ازردواج کرده.
پس واسه زندگیت دنبال تنوع بگرد . سفر برین اگه میتونین خارج از کشور اگه نه داخلی. ورزش کنید و با خانوادتون شاد باشید.

[پژمان]

سلام. مرسی از پاسخ های شما

tati
من 23 سال دارم شش ساله ازدواج کردم. کلا راضی نیستم. از اول که زندگی خوبی نداشتم کسی رو نداشتم من رو حمایتم کنه.
الان هم حس میکنم نمیخوام توی این زندگی باشم. فضای زندگی برام سنگینه.زندگی خیلی فشار روی من آورده و احساس خلا دارم.


roozaneh
بله زود ازدواج کردن میتونه دلیلش باشه چون اون موقع سوم دبیرستان بودم بعد از اینکه عقد کردم پیش دانشگاهی رفتم.خوب و بد رو تشخیص نمیدادم حس میکردم الان وقتش نیست اما فکر میکردم شاید زندگی همین باشه. از سمت پدرم و برادرای بزرگترم تحت آزار جسمانی قرار داشتم فکر میکردم خونه جدا داشته باشم کمتر سر به سرم میگذارند.
سعی کردم به اهدافم فکر کنم .الان ارشد مهندسی نفت میخونم. البته ترم اول ارشد هستم. خدمت معاف شدم
اما فضای خونه برام سنگینه.


meinoush
مشکل مالی نداریم. حانوادم وضعشون خیلی خوبه. کار میکنم تو شرکت پدرم اما میخوام بعد درسم اونجا نباشم چون الان از سر ناچاری اونجا هستم.پسرم بچه خوبیه اما از خودم که ناراحتم سر اون خالی میکنم. وقتی اعصابم خورده خیلی صحبت میکنه .بچه خوبیه میخواد محبت کنه . حالم خوب باشه هواش رو دارم.مثلا خوابیدم روی شکمم میفته روی کمرم میشینه بغلش میکنم شکمش یا گردنش رو میبوسم از خنده ریسه میره خوشش میاد. پارک میبرم هر روز سوپرمارکت میبرم خوراکی بگیره . از این کار خیلی خوشش میاد.


ballerian65
من حس نمیکنم از دوستانم یا از کسی جلوترم.درسم رو خوندم چون علاقه داشتم بگذریم با چه مشقتی درس میخوندم.دوستانم وقت آزاد رو تفریح میکردند من همیشه وقت آزاد خانمم خرید داشت یا کاری توی خونه بود باید انجام میدادم یا برای خونه خرید میکردم.موقع امتحان بعضی اوقات بچه م مریض میشد و... خیلی سخت بود.خانمم حرفشون اینه از زندگیش راضیه و همیشه عاشق بوده. میگن قبل ازدواج اسم من رو روی سینه شون با خودکار مینوشتند و روی نیمکتها و دیوارهای مدرسه با اسم من نقاشی میکردند. البته اینها حرفهایی هست که ایشون میزنند.

[rozaneh]

پژمان عزیز

با این توضیحاتی که دادی فکر میکنم این شرایط گذرا باشه و با بالاتر رفتن سن کم کم حل بشه فقط سعی کن هر چقدر از زندگیت راضی نبودی هم آرامش زندگیتو و بچه اتو حفظ کنی و امیدوار زندگی کنی. شادی رو واست آرزومندم

[پژمان]

roozaneh
چطوری شرایطم گذراست وقتی برا زندگیم انگیزه ندارم.فرزند جای خود زندگی من چی میشه.

-

[گل آرا]

سلام دوست گرامی.

دیدگاه خانم ها و آقایون به زندگی مشترک متفاوته واسه همین سخت میشه نظر داد اما میشه درک کرد. گاهی تو شرایطی قرار میگیریم که فکر میکنیم جای ما نیست! یعنی باید یه جور دیگه زندگی میکردیم. همین باعث بی انگیزگی و ناامیدی میشه.
اما اصولا مردها دید منطقی دارند و با واقعیت زندگی راحت تر کنار میان. شرایط شما همینه که هست. اگه میخوای از یکنواختی در بیاد میتونی خودت به سمتی تغییرش بدی که مطلوبته.
مثلا دوست داری چه برنامه هایی تو زندگیت داشته باشی؟ تفریح با دوستان؟ متأهل بودن با این موضوع منافاتی نداره. من و همسرم با دوستامون بیرون میریم مسافرت میریم تو جمع ما عده ای مجردند عده ای بچه دارن! یا اگه همسرت رضایت داره یه وقت هایی رو بذار برای سرگرمی های مختص خودت و دوستانت.
ببخش اگه درست درک نکردم چی باعث بی انگیزگیت شده. موقعیت خوبی داری. با زود ازدواج کردن چیزای زیادی به دست آوردی! درست هم که ادامه دادی...زندگی قشنگی داری.
ضمنا بچه ها خیلی نازن. یه ذره هم دعواش نکن:)

[asemani]

سلام.
از زندگی ایده آلت برامون بگو
مثلا با این عناوین و عناوین دیگه
دوست داشتم / دارم همسرم .....
دوست داشتم / دارم بچه ام فلان.......
دوست داشتم / دارم شغلم ........
دوست داشتم / دارم وقتم رو ........

می خوام بدونم چه چیزی الان باعث میشه فکر کنید اگر ................ بود / نبود من انگیزه داشتم برای زندگی. در حقیقت در مورد چیزهایی که فکر کردن به اونها براتون لذت بخشه صحبت کنید.