سلام.میخواستم راهنماییم کنیدمن وشوهرم دوراز خانواده شوهرم زندگی میکنیم چون این شرط خونواده م ومن بود هرچند خونواده شوهرم یک طبقه خالی بالای خونه خودشون داشتنداماشوهرم بخاطرمن قبول کردالان پدرشوهرم میخواهد4طبقه خونه واسه سه تاپسروخودشون بسازه راستش من خیلی ازین قضیه ناراحتم چون من نمیخوام بااونازندگی کنم مادرشوهرم زن خوبیه اماسیاست داره وبچه هاشووابسته به خودش بارآورده مخصوصاشوهرمن.کوچکترین حرفی بین من وشوهرم پیش بیادمادرشوهرم خبرداره یااگه درموردیکی ازاعضای خونواده خودم یاشوهرم حرفی بزنم فورابه مادرش میرسونه نمیدونم چرااینجوری بارشون آورده اصلا درست نیست وقتی به شوهرم میگم این اخلاقتوترک بده بخدادرست نیست میگه اخلاق من مشکلی نداره من چیزی نگفتم وانکار میکنه.خواهرشوهرم 33سالشه ازشوهرم بزرگتره هنوزازدواج نکرده دبیرهستش توهرکاری نظرمیدهمن 22سالمه شوهرم فکرمیکنه من بچه م .وقتی خونه خودمونیم میگم بیابریم فلان وسیله ای روبخریم میگه بذارواسه یه روز دیگه میدونم که میخوادبره نظر خونوادشو بدونه اونام بهش میگن برو فلان جایی بخر گران نخری فکرمیکنن ماهیچی سرمون نمیشه یااینکه میخوادخواهرش باهامون باشه چون فک میکنه من هنوز تجربه چیزی روندارم.اینجوری من پیششون سبک میشم اگه بخوام تنهایی چیزی بخرم بهم اطمینان ندارند.واسه هرکار و هرچیزی میخوادخونوادش دخالت داشته باشندواسه خودش مستقل نیس بارهابهش گفتم من فقط میخوام خودموخودت باهم بریم بخریم میگه اوناتجربشون بیشتره.خونواده شوهرم آدمای گرم وشلوغ وپررفت وآمدهستن من کاملا برعکس اونام ازشلوغی اصلاخوشم نمیاد.وقتی میان خونمون بدون اجازه میرن اتاق خواب من وشوهرم بارهااین موضوع روبه شوهرم گوشزد کردم حتی دراتاق رومیبندم امااصلا واسشون مهم نیست میرن تو وبدون اجازه نگاه همه چیز میکنند نه تنها خودشون بلکه بچه هاشون میرن روی تخت بالا وپایین میپرندآدم حرص میگیرتش امانمیتونمحرفی بزنم میدونم اگه برم طبقه 4اونازندگی کنم انتظاردارندهرلحظه برم پیششون .هرجای برم اوناخبردارشن.هرمهمونی که واسمون میادخبردازشن.اوناهرمهمونی که واسشون میادمن برم کمکشون بعضی وقتاآدم حوصله خودشونداره ولی شایداونادرک نکنندهمه این حرفاروبه شوهرم گفتم اماشوهرم میگه حالامردم نمیگن پسربزرگشون چرابااونانیست؟میگه همه داداشام میرن خونه مفت حالا من چرا نرم.ازطرفیم باوضعیت مملکتمون ووضعیت مسکن مجبورم که برم.زن وشوهر توی زندگی دعواشون میشه میترسم باشوهرم دعوام شه اونا هم بشنونداونوقت روزبه روز سبک میشم .شوهرمن وقتی دعواکنه همه میفهمند صداشو میبره بالا.حالا توشرایطیم که نزدیک مادرش باشه که دیگه تمومه آبروی من میره.من اصلا دوس ندارم وقتی میخوام برم جایی اونا بفهمن.نمیخوام حتی چیزی میخرم اوناخبردارشن.ازطرفیم من عروس بزرگشونم داداشاش هنوز ازدواج نکردن میخوام ازعروس جدیدشون برتری داشته باشم.کمکم کنید.واسه همه نکته هایی که اشاره کردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)