به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مرداد 92 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    216
    سطح
    4
    Points: 216, Level: 4
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 مشکلات اول زندگی

    سلام دوستان من تازه این سایت خوب روپیداکردم خواهش میکنم راهنماییم کنید.من 20سالگی ازدواج کردم شوهرم 29 سالش بودکارآزادانجام میده.لیسانس مدیریت داره شوهرم پسردایی مادرمه امارابط نزدیکی باهم نداشتن.من یک زن داداش دارم که خیلی همدیگرودوست داریم اون 2سال ازمن بزرگتره اماشوهرم ازین رابطه ماخوشش نمیاد واضح بگم شوهرم اززن داداشم بیزاره دلیلشم برمیگرده به اول زندگیم من ازهمون اول ازدواج نمیتونستم باشوهرم رابطه جنسی داشته باشم دکترهای زیادی هم رفته بودم اماهمه میگفتن مشکلی ندارم فقط میترسم منم چون خواهرنداشتم مشکلموبازن داداشم درمیان گذاشتم اونم مشکلی مثل من داشت امارفع شد.شوهرمم وقتی فهمیدکه زن داداشم فهمیده عصبانی شدکه چرابهش گفتم.شوهرم یک خواهرداردکه 33 سالشه هنوزشوهرنکرده.به اونم گفتم ولی جوابی نگرفتم یک شب زن داداشم تنهایی خانه مابودبه شوهرم گفت اجازه بده عمل کنه منم مثل اون بودم امانکشیدبه عمل رفع شداماشوهرم پول بده نبوداونم واسه کاری که خودش میتونست انجام بده امامن میترسیدمودردداشتم.شوهرم میگفت تو داری از زن داداشت تقلیدمیکنی که میخوای عمل کنی هرچی میگفتم اشتباه فکرمیکنی اون اصلا عمل نکرده تم مخش نمی رفت.خلاصه پدرومادروخواهرشوهرمم ازقضیه خبردارشدن ومن ازاینکه پدرش فهمیده بودخجالتی میکشیدم وازدست شوهرم عصبانی بودم که گذاشته بودبفهمندچون اون عصبانی شده بودوهمه چی روبهشون گفته بود من بامادرم خیلی خیلی راحتم اما چون نمیخواستم ناراحت بشه وغصه بخوره چیزی بهش نگفتم .خانه پدرم شهرستان بودندومن شهربودم وبه زن داداشم گفتم. بعدازمدتی توی شهرمون یعنی بین فک وفامیلا شایعه شده بود که من دارم طلاق میگیرم .خلاصه شوهرم وخانواده اش از زن داداشم کینه به دل گرفتن ومستقیمابه من گفتن که زن داداشت مشکل شماروفاش کرده منم خیلی خیلی ازدست شوهرم وخانواده اش ناراحت شدم وبهشون گفتم حق نداریددرموردش اینطوری حرف بزنید اون هم خواهر هم دوستمه بارهاکنارم نشسته ازینکه من همچین مشکلی داشتم گریه کرده الان چطوری میره آبروی منوببره بایدثابت کنید.خلاصه نه تنها هزاربرابر هم شوهرم هم خونواده ش ازش کینه به دل گرفتن ثابت هم نکردن.زن داداشم بعدازاینکه فهمیداوناهمچین تصوری درموردش دارن دیگه خونشون نرفته.هرچندمیدونه که شوهرم حرف زیادی بهش زده امابه روی خودش نمیاره فقط بخاطرمن..2ماه بعدازدواج من باشوهرم رابطه پیداکردم والان هیچ مشکلی ندارم .وقتی میخوام بازن داداشم برم بیرون شوهرم بدش میادازچهره ش میفهمم ولی چیزی نمیگه نمیتونه بگه چون من خونوادمو دوست دارم اگه بخوادواسه من تعیین کنه که بازن داداشم رابطه نداشته باشم همچین چیزیوقبول نمیکنم....میگه وقتی بازن داداشتی ول خرجی زیادمیکنی ولی بخدااشتباه میکنه من ازترس اینکه درموردش بدفکرنکنه چیزی نمیگیرم ولی اون هی میخوادازون بدی بگه.مادورازخانواده شوهر زندگی میکنیم وقتی ازبازارکه بازن داداشم برمیگردم اون میره خونه خودش منم میام خونه مادرشوهرم میدونن که بااون بودم ولی نمیگن کجابودم یاباکی بودم که این وقت میام بدشون میادکه باهاش میگردم.بارهابعداون جریان مادرشوهرم بهم گفته اگه مشکلی درددلی داری فقط به من وخواهرشوهرت بگو به کسی که منظورش زن داداشمه چیزی نگوامروز کسی دوست کسی نیس.حتی به مادرتم چیزی نگو چون ازت دوره وغصه میخوره اما من بجز مادرم وزن داداشم نمیتونم به اوناچیزی بگم چون اززن داداشم خوششون نمیادحاضرنیستم یه کلمه درد دل کنم.بعداون جریان هم زن داداشم حاضرنیس زیادازمشکلاتم باخبرباشه حق داره.....زن داداشم اینا خانه نو درست کردن به شوهرم گفتم بریم خونشون گفت پدرومادرو....هم میخوان بیان باهم میریم تودلم میگم اینا چه رویی دارند که میرندخونه زن داداشم اینا هرچندازش خوششون نمیادامابخاطرمن وداداشم میرن. خواستم بگم کمکم کنیدکه دیدهمسرمونسبت به زن داداشم تغییر بدم هی بهم نگه همه چی رودارم ازون تقلید میکنم اگه باخواهرش برم وتمتم بازار روبخرم چیزی نمیگه امابااون......راهنمایی لطفا:mad:

  2. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 اسفند 93 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    2,769
    سطح
    32
    Points: 2,769, Level: 32
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 345 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من اینطور فهمیدم ک شما یه زن داداش دارین ک شوهرتون به دلایلی ازش خوشش نمیاد و شما می خواین دید شوهرتون رو بهش تغییر بدین . حتی گاهی به جای اینکه اولویت رو به شوهرتون شریک زندگی تون بدین طرف زن داداش تون رو می گیرین
    شاید از واقعیت خوش تون نیاد ولی شما نتونستین بین شوهرتون و زن داداش تون مدیریت کنین و حریم ها و وظایف کمی قاطی شده . سنگ صبور هر کسی در وهله اول همسرشه و بعد دیگران . اینکه شما گاهی حتی اولویت رو به زن داداش تون می دین اصلا درست نیست . این مسئله شخصی هست و فقط به شما مربوط نمی شه و به همسرتون هم مربوطه پس شما حق نداشتین به تنهایی برای یکی دیگه بازگو کنین

    وقتی میخوام بازن داداشم برم بیرون شوهرم بدش میادازچهره ش میفهمم ولی چیزی نمیگه
    نمیتونه بگه
    چون من خونوادمو دوست دارم اگه بخواد واسه من تعیین کنه که بازن داداشم رابطه نداشته باشم همچین چیزیوقبول نمیکنم
    شما با شوهرتون ازدواج کردین نه با زن داداش تون و اینطوری نا خواسته تیشه به ریشه زندگی خودتون می زنین . زندگی مشترک رقابت نیست ک یکی به اون یکی غالب بشه وقتی دلش نمی خواد و شما هم می دونین چرا انجام می دین ؟ اگه فردا خدا نکرده شوهرتون نباشه فکر می کنین زن داداش تون باهاتون می مونه ؟ به مشکلات تون می رسه ؟ پشتیباین تون می کنه ؟ فرضا بکنه . تا کی می تونه ؟ زن داداش تون شاید چیزی تو دلش نباشه ولی همینجوری هم زندگی شما رو بهم ریخته . مشکلات شما باید توی خانواده حل بشه نه با غریبه ها .
    واقعا شوهرتون آدم صبوریه وای به روزی ک صبرش تموم بشه و اون رو دیگه دیره و میاین اینجا دنبال راهی ک بتونین دوباره اعتمادشو جلب کنین و قلب شو بدست بیارین .

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مرداد 92 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    216
    سطح
    4
    Points: 216, Level: 4
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حرف شمادرست من نسبت به قبلا رابطه م بازن داداشم کمترشده.اماکلاشوهرم دوستداره بهزن داداشم گیربده.مثلامیگم بیبریم فلان چیزروبخریم داداشم ایناگرفتن راضین بازم میگه توفقط میخوای از زن داداشت تقلیدکنی بارهانشستم گریه کردم میگم بقران من ازکسی تقلیدنمیکنم کلادوس نداره هیچ چیز زندگی به اوناربطی داشته باشه.من احترام همه فامیلا وخونوادشومیگیرم انتظاردارم اونم ازین لحاظ منوشادکنه.وقتی میگم میخوام برم شهرستان چندروزپیش خونواده م بمونم اعتراض میکنه میگه باه میریم روزبعباهم برمیگردیم مادرم میدونه که شوهرم نمیذاره اماچیزی بهم نمیگه ازطرفیم میدونم ناراحته چون بالاخره تنها1دخترداره میخوادچندروزپیشش باشم.اماشوهرم این چیزارو درک نمیکنه.باره بهش گفتم اگه برم 1ماه خونه پدرت باشم نمیگی برگرداما واسه خونواده من اینجوری میکنی.مرس ازسایت بسیارخوبتون.

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نازگل جان حساسیت شوهرت طبیعیه

    شوهر من هم همینطوره اگه چیزی رو یکی از اعضای خونوادم حتی خاله و دایی یا اطرافیان دورتر داشته باشن و بهش بگم که فلانی داره راضیه هیچ وقت راضی به انجام اون کار نمیشه

    شما باید سیاست داشته باشی و نذاری شوهرت بفهمه که با چه کسی درددل کردی و چه چیزهایی بهش گفتی . اگرهم چیزی میخوای یا کاری رو میخوای انجام بدی که خونوادت انجام دادن هیچ وقت نگو خونوادم یا فلانی انجام داده منم میخوام! شاید حرفت درست باشه اما منطق شوهرت بهش این منظور رو میرسونه که همسر من اختیار تصمیم گیری نداره و دیگران دارن براش تصمیم میگیرن . تو یه همچین مواقعی مثلا اگه میخوای با کسی بری ورزش بجای اینکه بگی فلانی گفت بیا بریم ورزش بگو احساس میکنم بدنم احتیاج داره برم ورزش.

    مردا دوس دارن که خانم هاشون خودشون برای زندگی و اوقاتشون تصمیم بگیرن

    نوع برداشت خانم ها و آقایون از صحبت های هم فرق میکنه . شما هم باید حرفی که میخوای بزنی یا رفتاری که میخوای انجام بدی رو یه جوری به نفع خودت بزنی . نه اینکه دروغ بگی! فقط مستقیم حرفت رو نزنی و یکم بپیچونیش

    ضمن اینکه یکم که از زندگیتون گذشت و شوهرت دید که میتونی مستقلانه تصمیم بگیری دیگه اینقدر حساسیت نشون نمیده

    نگران نباش گلم

  5. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    naz gol (پنجشنبه 02 خرداد 92)

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام نز گل جان اویل زندگی همه مردا این مسائل و دارن شما باد حساسیت همسرتون را نسبت یه زنداداشتون یواش یواش کمش بکنید اون هم با اهمیت دادن به همسرتو و توجه کردن به حرف ایشون چون اونه که تا آخر عمر حامی شماست شمات باید اول مسئله ات و در دلت را به شوهرت بگی بعد به بقیه و اصلا نباید در خلوت زنونه حرفایی که گفته میشه را به شوهرتون بگید اگه هم کنجکاوی نشون میدن یه قسمتایی را که خیلی روش حساسیت ندارن را بگید و کلا مردا خیلی بدشون میاد از روابط شخصی خودشون و زنشون کسی اطلاع پیدا بکنه اگه هم مسئله ای داشتید نیابد به زنداداش و خواهرشوهرتون میگفتید و اگرم میخواستید بگید باید با مشورت همسرتون این کارو انجام میدادید که به نظرت از فلانی کمک بگیرم اون تجربه داره و غیره مردا ها کلا حسودن من حتی به خانواده شوهرم یا پدرشوهرم که صحبت میکنم شوهرم سریعا میگه چی میگفتید و من چیزایی که مسئله ای نداره ایشون بدونن و میگم بهشون که حساس نشن و حتی با پدرشون بشینم حرف بزنم حساسیت نشون میدن که مارو تحویل نمیگیری سعی کردم یه جوری برخورد کنم که حساس نشه و منجر به اختلاف نشه شوهر منم اول نامزدی بهم گفت نمیزارم شب خونه پدرت بمونی منم یه دونه دختر هستم الانم که نامزدیم شب باید حتما پیش من بخوابه و حتی گفت اگه یه روز ما تو یه شهر دیگه زندگی کنیم با خودم میری با خودم میام بدون تو نمیتونم بمونم منم قبول کردم شما اول حساسیتشو کم بکن بعد ازش بخواه که مثلا خونه پدرت میری یکم بیشتر بمونید که با اونا هم باشید باید با سیاست و مهربونی و توجه وارد عمل بشید و همش از زنداشتون تو خونه حرف نزنید اجازه بدید حساسیتش کم بشه موفق باشید

  7. کاربر روبرو از پست مفید nosh nosh تشکرکرده است .

    naz gol (پنجشنبه 02 خرداد 92)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 05:25]
    تاریخ عضویت
    1392-2-15
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    321

    تشکرشده 247 در 117 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم . من هم با دوستان موافقم . شما زن دادشتونو خیلی دوست دارید و حاضر نیستید از دستش بدید حق دارید اما این کار رو با سیاست انجام بدید . من یکی از بهترین دوستاموکه واقعا عاشقش بودم واز دوران دبستان باهاش بودم به خاطر نداشتن این سیاست از دست دادم. شما ارتباطت رو با زنداداشت حفظ کن ام لزومی نداره همسرت خبر نداشته باشه.منظورمپنهان کاری نیستا یعنی اگه امروز باهاش بیرون رفتی لازم نیست به شوهرت بگی با کی بودی و چه کار کردی اما اگر ازت پرسید رایشو بگو اما خیلی بی تفاوت و معمولی .یعنی اگه اونم نبود شما چون خودت بیرون کار داشتی در هر صورت می رفتی.بهد هم خیلی کوتاه جواب بده و حرف رو عوض کن. در مورد خانواده شوهرتم در مقابل صحبتاشون سکوت کن و نشون بده که بی تفاوتی چون اصلا به اونا مربوط نمیشه شما با کی درد و دل می کنی .اصلا نگو بهشون چه کار داری می کنی و در ضمن اصلا اصلا در مقابل حرفاشون مقاومت نشون نده و نخواه توضیح یا توجیه کنی کم کم خودشون بی تفاوتی و سکوت شما رو که ببینن دیگه راجع بهش حرف نمی زنن.سعی کن با رفتارت ظاهرا نشون بدی که نقش زن داداشت تو زندگیت خیلی کمرنگه.

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مرداد 92 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    216
    سطح
    4
    Points: 216, Level: 4
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا راهنمایی....مرسی

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 خرداد 92 [ 01:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 257 در 108 پست

    Rep Power
    25
    Array
    خوب هر مردی باشه بدش میاد
    اولا که شما خصوصی ترین مسائلتون رو به خاهر شوهرتون و زن داداشتون گفتین بدون اطلاع همسرتون
    بعدشم هر چی میبینین خونه فامیلا میاین به همسرتون میگین خیلی خوبه و راضین ازش بریم بخریم ،معلومه خوشش نمیاد
    به جای اینجوری پیشنهاد دادن به همسرتون بگین فلان چیزو نیاز داریم بیا بریم بیرون با هم انتخاب کنیم بخریم بعد رفتین بیرون همونو بگیین خوبه به نظرتون(البته نظر اونم بپرسین) . اینجا دیگه همسرتون کمتر مخالفت میکنه
    تو نوشته هاتون زیاد از فامیلای من و فامیلای شوهرم استفاده کرده بودین که اینم خوب نیست. یه جور جبهه گیری یا مرز بندی میشه به نظرم
    شما به جای اینکه همسرتون رو محرم همه چیتون بدونین و اولین نفر تو زندگیتون باشه که همه چیو بهش میگین و بهش اعتماد کامل داشته باشن تا اون هم اعتماد کامل بهتون داشته باشه برعکس شده زن داداشتون شده همه چیتون
    این که نمیشه که
    منم اگه ازدوج کنم ببینم خانومم فقط موقع پول خواستن فقط میاد پیش من یا چیز دیگه و درد و دلاشو میبره پیش یکی دیگه یا خصوصی ترین مسائلمونو به دوستش میگه شوتش میکنم بره پی کارش :p
    همسر شما که خیلی آقاست بنده خدا

  11. کاربر روبرو از پست مفید ژپتو تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 04 خرداد 92)

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سعی کن زندگیتو دونفره تر کنی انگار دوت داری همسرت و زنداداشت رو در یه سطح دوست داشته باشی

  13. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 04 خرداد 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.