با سلام به همه ی دوستان
خدا رو شکر می کنم که چنین امکانی برای همه ی ما فراهمه که با مطرح کردن مشکلاتمون و به کارگیری راهکارهای دوستانه زندگی رو بهتر کنیم ...
هفت ماه و نیمه که عقد کردیم اما من دیر به همسرم وابسته شدم و دیر نسبت بهش ابراز علاقه کردم چون در نظر من مطلوب ِ کامل نبود و دوستش نداشتم...مدرک و دانشگاهش از من کم تر بود (همین الان هم وقتی دوستام ازدواج می کنند و همسرشون مدرکش از دانشگاه معتبره کلی غصه می خورم که چرا من خواستگارای دیگمو رد کردم ؟ :( یا حتی چهره اش رو دوست نداشتم ... ) اما بخاطر عشق و علاقه ای که به من داشت، به خاطر ایمان و اخلاقش بهش بله گفتم ... ااما این موارد واقعا روی دیر علاقه مند شدن من تاثیر داشت ...
همسر من قبل از عقد و حتی 2-3 ماه بعد از عقد نسبت به من شور و عشق و حرارت زیادی داشت، در چشمانش محبت موج می زد، منتظر این بود که من رو ببینه و لحظه شماری می کرد، پیامک های عاشقانه می فرستاد، مدام ازم تعریف می کرد و ...
اما چند ماهی هست که اصلا اون علاقه رو به من نداره، آتش عشقش خیلی کم شده :(( امشب باهاش صحبت کردم که می دونم دیگه من رو اون قدر دوست نداری فقط بهم بگو که چکار کنم که دوباره مثل قبل بشی
اما بهم می گه اشتباه فکر می کنم .... و می گه اگر اخلاقتو خوب کنی و بداخلاق نباشی عالی میشه
(بداخلاقی من هم یعنی هر اعتراضی که به شرایط می کنم، یا هر تقاضا و خواسته ای که ازش می کنم و اون موافق نیست و بعد من از این که اون موافق نیست ابراز ناراحتی می کنم)
من خیلی مغرور بودم، خیلی ... هرگز نشده بحث کنیم و من برم جلو، همیشه اون می اومد وقتی هم که من نمی پذیرم؛ متاسفانه خودشو می زنه ... :((
من همیشه حرف از جدایی می زدم اما الان دیگه 3 هفته اس که روی خودم کار کردم که دیگه در این باره حرف نمی زنم ...
شاید باورتون نشه اما وقتی با بغض و اشک بهش می گم که به خدا منم دوستت دارم باورش نمی شه و روزایی رو یاد آوری می کنه که من بهش ابراز علاقه کردم و فرداش باهاش بداخلاقی رو داشتم ...
دیگه دوست داشتنه من رو باور نداره :((
به نظر شما چکار کنم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)