سلام به همه دوستان اول یه بیو گرافی از خودم میخوام بهتون بدم من 25 سالمه با شوهرم همسن هستم 9 ماه عقد کردم نامزدم و7سال با شوهرم دوست بودم و همدیگرو واقعا دوست داریم 9 ماه پیش که شوهرم به خواستگاری من اودش دچار یه اختلاف خانوادگی بود که درگیرش شده بودش به مدت یک سال جدایی مادر و پدرش و ما همه فکر میکردیم که مقصر اصلی پدرشون هست بعد از عقد که بدون حضور پدرایشون برگزار شدش ما با شیرینی و دسته گل به دیدن پدرایشون رفتیم و روابط برقرار شدش در مراشم خوستگاری قرار شد همسر من برای زندگی با ما به تبریز بیاد البته پدرم گفتن که من همه جوره حمایتت میکنم و ایشون هم بعد از 2 ماه عقد واسه زندگی به تبریز اومدن و پدرم به ایشون پیشنهاد داد که امتیاز پیک بخرن و امتیاز و خریداری کردن و مشغول به کار شدن که هر روز راننده ها اومدن پیش پدرمن که پای لبتاب مدامو تلفن را جواب نمیده و با مشتری درست صحبت نمیکنه هر چی به شوهرم گفتم لب تاب و نبر که کار بکنی و گفت نمیخوام که نمیخوام بابات به من گفته بود 40 تا 50 درمیادش در روز الن من 25000هزارتومان بیشتر درنمیارم و با صحبتهای من که درست میشه و صبور باشو تبلیغات بکنو از این حرفا تا جایی که هر روز یه حرف میزد میگفت فلان راننده گفته گرون خریدی و .............هر روز یه بهانه و فکر بد تا جایی که بابت پروانه ای که مشکل پیدا کرده بود به فسخ قرار داد رسیدیم که پدرمن اجازه فسخ ندادن و به شوهرم گفتن خودم برمیدارم و چون ما خونه تازه خریدیم 19 میلیون باید پدرم تا اردیبهشت جور میکرد واسه تحویل خونه دستش بسته بود و با پدرشوهرم نیز مشورت کرد ایشون گفتش برندار با هاش کاری نداشته باش بزار روی پای خودش بیاسته(البته شوهرمن کل پوله پیک و که 8میلیون بود خودش داده بود ) قسط هم میدیم و پدرم هم از خریدن پیک منصرف شدش و از اون روز جنگ اعصاب و مشکل من با شوهرم شروع شده البته رو شوهرم منفی ها خیلی تاثیر میذاره هر چی بشه مثلا اگه راننده نیادش به من اس میده و به خودم و خانواده ام فحش میده آگهی دادیم واسه فروش پیک که کسی نخریدش هرکی اومد گفت نسبت به زنگ خورش ارزش اون قیمت و نداره و الن هر روز دعوا داریم وشوهرم سر کوچکترین مسائل اس میده که تو گفتی بیا تبریز من اومدنم حمایتم نکردید بلکه چیزیم که داشتم از دستم در آوردید و فحش و بد و بیراه که تو کردی تو بدبختم کردی هرچی میگم خوب نمیخریدی میگه من گوله حرفاتون و خوردم به من که میرم تهران و از این حرفا که من گفتم برو اگه صلاح میدونی واقعا کلافه هستم االانم که پدرشون به پدرم گفته پیک و برندار و شوهرم متوجه شده با پدرش هم لج کرده و حرف نمیزنه واقعا الان اجاره مغازه هم در نمیادش من به مادرم گفتم سر درست تحقیق نکردن بابا واقعا من تو فشار هستم شما از من میخواید حمایت کنید اگه میتونید پیک و بردارید کمکمون کنیم نمیدونم کار درستیه یا نه ؟ و اینکه در مقابل این رفتارها و توهین های شوهرم چیکار کنم دیروز اس داد قید زندگی با تورم میزنم گه زدی به زندگیم چیکار کنم دارم عذاب میکشم؟ با اینکه میدونم شوهرم واقعا دوستم داره
علاقه مندی ها (Bookmarks)