به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array

    Icon18 در مقابل رفتارهای بد شوهرم چیکار کنم؟؟؟

    سلام به همه دوستان اول یه بیو گرافی از خودم میخوام بهتون بدم من 25 سالمه با شوهرم همسن هستم 9 ماه عقد کردم نامزدم و7سال با شوهرم دوست بودم و همدیگرو واقعا دوست داریم 9 ماه پیش که شوهرم به خواستگاری من اودش دچار یه اختلاف خانوادگی بود که درگیرش شده بودش به مدت یک سال جدایی مادر و پدرش و ما همه فکر میکردیم که مقصر اصلی پدرشون هست بعد از عقد که بدون حضور پدرایشون برگزار شدش ما با شیرینی و دسته گل به دیدن پدرایشون رفتیم و روابط برقرار شدش در مراشم خوستگاری قرار شد همسر من برای زندگی با ما به تبریز بیاد البته پدرم گفتن که من همه جوره حمایتت میکنم و ایشون هم بعد از 2 ماه عقد واسه زندگی به تبریز اومدن و پدرم به ایشون پیشنهاد داد که امتیاز پیک بخرن و امتیاز و خریداری کردن و مشغول به کار شدن که هر روز راننده ها اومدن پیش پدرمن که پای لبتاب مدامو تلفن را جواب نمیده و با مشتری درست صحبت نمیکنه هر چی به شوهرم گفتم لب تاب و نبر که کار بکنی و گفت نمیخوام که نمیخوام بابات به من گفته بود 40 تا 50 درمیادش در روز الن من 25000هزارتومان بیشتر درنمیارم و با صحبتهای من که درست میشه و صبور باشو تبلیغات بکنو از این حرفا تا جایی که هر روز یه حرف میزد میگفت فلان راننده گفته گرون خریدی و .............هر روز یه بهانه و فکر بد تا جایی که بابت پروانه ای که مشکل پیدا کرده بود به فسخ قرار داد رسیدیم که پدرمن اجازه فسخ ندادن و به شوهرم گفتن خودم برمیدارم و چون ما خونه تازه خریدیم 19 میلیون باید پدرم تا اردیبهشت جور میکرد واسه تحویل خونه دستش بسته بود و با پدرشوهرم نیز مشورت کرد ایشون گفتش برندار با هاش کاری نداشته باش بزار روی پای خودش بیاسته(البته شوهرمن کل پوله پیک و که 8میلیون بود خودش داده بود ) قسط هم میدیم و پدرم هم از خریدن پیک منصرف شدش و از اون روز جنگ اعصاب و مشکل من با شوهرم شروع شده البته رو شوهرم منفی ها خیلی تاثیر میذاره هر چی بشه مثلا اگه راننده نیادش به من اس میده و به خودم و خانواده ام فحش میده آگهی دادیم واسه فروش پیک که کسی نخریدش هرکی اومد گفت نسبت به زنگ خورش ارزش اون قیمت و نداره و الن هر روز دعوا داریم وشوهرم سر کوچکترین مسائل اس میده که تو گفتی بیا تبریز من اومدنم حمایتم نکردید بلکه چیزیم که داشتم از دستم در آوردید و فحش و بد و بیراه که تو کردی تو بدبختم کردی هرچی میگم خوب نمیخریدی میگه من گوله حرفاتون و خوردم به من که میرم تهران و از این حرفا که من گفتم برو اگه صلاح میدونی واقعا کلافه هستم االانم که پدرشون به پدرم گفته پیک و برندار و شوهرم متوجه شده با پدرش هم لج کرده و حرف نمیزنه واقعا الان اجاره مغازه هم در نمیادش من به مادرم گفتم سر درست تحقیق نکردن بابا واقعا من تو فشار هستم شما از من میخواید حمایت کنید اگه میتونید پیک و بردارید کمکمون کنیم نمیدونم کار درستیه یا نه ؟ و اینکه در مقابل این رفتارها و توهین های شوهرم چیکار کنم دیروز اس داد قید زندگی با تورم میزنم گه زدی به زندگیم چیکار کنم دارم عذاب میکشم؟ با اینکه میدونم شوهرم واقعا دوستم داره

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    ببخشید به نظر من از ال اشتباه رفتید دلیل نداشت این همه حمایت ؟ اگه پدرتون از اول قول نمی داد الان شوهر شما طلبکار نبود
    فقط لازم بود شرط زندگی در تبریز رو بگذارید اگه می خواستون شرط رو قبول می کرد اگه نه هم که ارزش شما مشخص می شد نزذ ایشون
    من هم شوهرم رانی بود به خاطر من اود شمال جالب اینه که من از شرط نذاشته بودم اون به خاطر من اومد با اون که شما شهر کوچیکیه نسب به هران
    و پدرم هم چیزی رو تضمین نکرد اون خودش باید خرجم رو بده اما دورادور پدرم همیشه هواسش به ما هست
    تالان هم ایرادی نداره بگو برو تهران زندگی رو برام مهیا کن من میام زندگی می کنم نزار آتو بگیره ازتون
    بابات هم اگه یم تونه پیک رو بخره تا اون سرمایه اولیش رو + سودش بهش بدید تا دیگه حرفی هم نمونه
    بزار رو پای خودش واسه وگرنه تا آخر عمر باید بهش کولی بدید

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون از نظرت.گفتم برو هر جا میخوای نوک کوه زندگی من و تامین بکن من و بیا ببرمیگه میرم تهدید میکنه اما نمیره. آخه مقصر پدر منم هستش حرف میزنه رو حرفش واینمیسه یه نمونه دیشب بهش گفتم ساعت 10:30برو مغارزه شوهرم کار داره بره اتحادیه واسه اینکه مجوز واسه خدمات کامپیوتر بگیره گفته باشه کاری ندارم الن 11:30بعد اینکه 3 بار زنگ زدم رفته در صورتی که خودش میگه میخواد بره دنباله کاری من میرم وایمیسم وشوهرمم هر چی از دهنش در میاد به من میگه که از این رفتارتون مشخصه که چقدر هوای من وداریدرو حرفاتئن ویمیسد بخدا موندم وسط به خانواده ام هم نمیتونم بگم خوب شما این کارارو میکنید به من فشار میارن.آخه ما خودمونم تهران زندگی میکردیم 25 ال پدرم یه سال تهران بود 2 سال تبریز آخرم کشیدمون تبریز واسه زندگی میگفت نمیتونم آلودگی رو تحمل کنم آخه تبریز یه شهر ترک زبانه و زندگی توش از زندگی کردن تو شمال سختت تره اینکه پدرم وعده وعید داده پاش واینساده شکی نیست آخه حمایتی نشد شوهرمن مشکلش با حرفیه که زده شده و عمل نشده و تمومشم نمیکنه هزار بار گفتم نمیکنن دوباره میره خونه اول حتی وقتی بارونی میشه هموتورا نمیتونن سرویس برن

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم
    مردها مسائل مالی براشون خیلی مهمه و مطمئن باش تا این قضیه حل نشه و ضرری که کرده از طرف پدرت جبران نشه تا آخر عمر حرفش رو می زنه حتی اگه پدرت تو یه جای دیگه بازکمک کنه

    بهت توصیه می کنم با پدرت صحبت کن و کاملا با شوهرت تسویه حساب کنه و بعد هم شوهرت کاری که دوست داره مثل خدمات کامپیوتری رو شروع کنه تو اون مورد حتی اگر ضرر هم داشته باشه دیگه با تو خانوادت کاری نداره و سعی کن دیگه چنین قضیه ای پیش نیاد
    الان هم به خودت مسلط باش و اصلا بحث نکن

  5. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    nosh nosh (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 خرداد 92 [ 22:33]
    تاریخ عضویت
    1392-2-12
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    119
    سطح
    2
    Points: 119, Level: 2
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.درباره افرادخودشیفته بایدبگم که این افراد نیاز دارند كه همیشه شماره یك باشند. این را به عنوان یك منش شخصیتی در او بپذیرید. برای جلب توجه او، به او توجه كنید. عشق و محبت و وفاداری شما برای او بسیار مهم و با ارزش است. مراقب باشید عزت و حرمت نفس خود را در گرو محبت و توجه او قرار ندهید، خود را بی قید و شرط دوست بدارید وتعادل احساسی خود را حفظ كنید و بی جهت نتیجه گیری شتابزده ننماییده . اگر لازم است با همسر " با اعتماد به نفستان" رویارویی بكنید، تنها احساستان را با او در میان بگذارید، نظرتان را بگویید ولی درباره ی او داوری نكنید، توجه داشته باشید كه برای او مورد انتقاد قرار گرفتن دشوار است. وقتی نگرش ها و احساسات خود را با همسرتان در میان می گذارید به او امكان می دهید كه شما را بهتر درك كند و از بروز اختلافات بعدی جلوگیری نماید.موفق باشید

  7. کاربر روبرو از پست مفید maryam110 تشکرکرده است .

    nosh nosh (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون از راهتمایی شما دوستان شوهر من یه اخلاقی که داره همیشه تو مسائلی که مربوط به خودشه همه را محکوم و مقصر میکنه مثلا یه چیزی رو خودش جا میزاره میگه چرا تو حواست نبود :mad:برداری یا یه اتفاقی میفته سریعا میگه بابام مقصر بود یا مامانم مقصر بود هیچ وقت خودش و مقصر نمیکنه و باهاش که صحبت بکنیم در مورد مسئله ای فقط منفی های اون حرف و برداشت میکنه و دائم با خودش میگه و تکرار میکنه اصلا خوب و مثبت فکر نمیکنه در مورد چیزی البته بعد ازدواجمون یکم بهتر شده منفی بافیهاش و خوب و با انرژی اولش میره جلو یکم که پیش میره تصمیمش و حرفاش یادش میره و شروع به غر زدن میکنه که نمیشه و مقصر فلانیه و هیچ انگیزه ای ندارمو حتی حرفهای مثبتی که من یا پدرش بهش زدیمو انرژی گرفته سریعا یادش میره به قول خودش بی اگیزه میشه باور کنید به 2 روزم نمیکشه حرفا یاداش میره و تبدیل به چیزهای منفی میشه و من باید کلی باهاش صحبت کنم تا منفی ها رو مثبت کنم براش دوباره 2 روز دیگه همین داستانه دوباره.2 روز پیش تو مغازه دستشو گذاشته رو گوشش و شروع کرده به فحشهای بدبد دادن که چی مغازه بغلی کارش یه جوریه که با دستگاه کار میکنه و سر وصدا زیاده و همسایه ها ناراحت شدن میخواستن بزننش که دوست بابام اونجا مغازه داره انذاشته و اومده به بابام گفته که دیروز بابام و داداشم به من گفتن و من گفتم آره میدونم اعصابش از سو صدا ریخته بوده بهم اصلا متوجه نیست کارش زشته البته پدرش و خودش میگن مادرش دائمن به پدرش فحشای بدبد میداده و این چیزا هم باعث از هم پاچیده شدن خانوادشون شده

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array

    اول از همه ب
    از پدرت جدا بخواه که یا پیک رو بخره یا براش مشتری پیدا کنه بعد هم همه چیز رو بسپار به شوهرت . البته همیشه حامیش باش
    سعی کن جلو شوهرت طرفداری خانواده ات رو نکنی اون غریبه و اگر حس کنه شما هم پشتش رو خالی می کنی نیم تونه تحمل کنه .
    من که هر دفعه شوهرم در مورد خوانواده ام می گه من می گم چی کارکنم حیف که نمی تونم اسمشون رو از شناسنامه ام خط بزنم وگرنه واسه آروم شدنت این کار رو می کردم
    و اون ناخودآگاه آروم میشه
    شوهرت به حمایت تو بیش تز از خانواده ات نیاز داره
    اگر با پدرت صمیمی هستی باهاش حرف بزن وگر نه با مادرت صحبت کن بگو کاری رو که نمی تونید بکنید چرا قولش رو می دید بگو که دارن دچار مشکلت می کنند.
    به شوهرت هم این اطمینان رو بده که واقعا هرجا باشه باهاش میری
    الکی نگو می فهمه از صمیم قلبت بگو
    اگه یم تونی خودت هم کار کن کمک خرجش باش . بزار بفهمه اگه دنیا پشتش رو خالی کنند تو نمی کنی

  10. کاربر روبرو از پست مفید sare jo0on تشکرکرده است .

    nosh nosh (چهارشنبه 01 خرداد 92)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون از نظرت سارا جون من خودمم شاغل هستم و در حال حاضر قستارو خودم میدم این داره خیلی اذیتش میکنه که درآمدش کمه نمیتونه قسطارو بده 3 ماه میرم سرکار ضامنمون پدر شوهرم هستش به اون سریع زنگ میزنن میگن یه بار این اتفاق افتادش.یه باخانواده ام حرف زدم نمیدونید چی شد به بابام گفت من برمیدارم بنده خدا شوهرمم میگفت دستشون خالیه فشار نیار گفتم فشار نمیارم بابا خودش میگه چیکار کنم بابام زنگ زده بود البته با حرف مادرم که به باباش بگو پدرم زنگ زده بود به پدر شوهرم که اونم گفته بود برندارو .......که من و شوهرم از بیرون اومدیم دیدیم نظرشون عوض شده ما حتی میگفتیم دستشون خالیه یواش یواشم بدن عیب نداره ما هم مشکلمون حل میشه یه دفعه من یخ کردم و به پدرم به ترکیگفتم چرا زیز حرفتون میزنید و کاری میکنید که این بگه به من دیدید که یکم بحث بالا گرفت شوهرمم رفت تو اون یکی اتاق ناراحت بود چیزی نگفت و ظاهر و حفظ کردو به من اس داد که اعصابش خورده نمیدونه چی کار کنه به خانواده من اصلا هیچی نگفت چشتون روز بد نبینه داداشه دیوانه ام یدفعه زد شیشه را شکست و حمله برد رو شوهرم که بزنتش که تو آرامشو از ما گرفتی و ما به تو دختر نمیدیم و یه مشت چرت و پرت دیگه از وقتی اومدی نمیدونید چه شبی بود رفتم جلو شوهرم وایسادم گفتم انگشتت به شوهرم بخوره هر چی دیدی از چشم خودت دیدی رفت زدش میز و خورد کرد مامان بابام بزور گرفتن بردنش و فحش داد انصافن شوهرم هیچی نگفت خودمم تعجب کردم چه جوری داره صبوری میکنه وسایلشو جمع کرد که بره داداشم دوباره بهش حمله کرد و روش چاقو کشید که نذاشتیم بزنه گرفتیمش منم بزور شوهرمو بردم تو حیاط تو اون شرایط داشتم گریه میکردم بغلم کرد و بهم آرامش دادش و من اونجا به خانواده ام اعلام کردن که میرم تهران و اینجا نمیمونم دیگه پدرم و مادرم با شوهرم کلی صحبت کردن که نره ولی من گفتم تصمیم با خودته و مادم واقعا بهم ریخته بود عید رفتم تهران به خاله و مادربزرگم گفتم اون هم گفتن عجب بیشعوریه و با مادرم غیر مستقیم حرف زدن که پشتش باشید وگرنه برمیداره زنشو میاره تهران او................ الان یکم ترسیدن که من و ببره مخصوصا مامانم به پدرم گفته پیک و بردار مامان و من به هم وابسته هستیم خیلی زیاد، اون بنده خدا میگه درآمد داشته باشم تبریز و تهران فرقی نمیکنه برام منتها پیک نداره یه روز برف یه روز بارون یه روز راننده ها با هم نمیان یه روز سرویس نیست یه روز محرم ...هر روز یه داستانه تبریزم چون نه طرح هستش و هواشم سرده کشش از لحاظ پیکی نداره سابقه اینم البته از قبل خراب شده بودش پدرم بدون تحقییق پیشنهاد دادش در صورتی که میگفت تحقیق کردم

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    وایییییییییییی
    دم شوهرت گرم
    تو از این شوهر داری بد می گی؟
    من داداشم جای بله بگه آره بهش بر می خوره داداشت این همه حرف زده به شوهرت باز هم شوهرت اون جا واستاد . واقعا دمش گرم دورش بگرد
    ببخشید اما تصورم از خانواده شما یک خانواده بی ثبات شد. تو نمی تونی به این خانواده تکیه کنی . به نظرم بزار شوهرت بره تهران تو هم باهاش برو مادرت این ها هم دوست داشته باشند خودشون میان .
    پیک رو هم بزار تو آگهی حتی زیر قیمت بده بره بزار شهرت از این اسارت در بیاد .
    داره تحمل می کنه یک دفعه میزنه زیر همه چیز بیا درستش کن .بزار بره . پدرت این ها هم اگه خیلی دوست دارند کاری کنند اول اون کار رو انجام بدن بعد اعلام کنند .
    داداشت رو هم یک بار برای همیشه تنبیه کن .

    - - - Updated - - -

    اسم تاپیکت هم بزار با رفتار های بد خانواده ام چیکار کنم

  13. کاربر روبرو از پست مفید sare jo0on تشکرکرده است .

    nosh nosh (شنبه 04 خرداد 92)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون که پی گیر هستی آره واقعا دمش گرم آخه واقعا هم دیگرو دوست داریم خانواده ام تو قع داشتن که من تازه با داداشم گرمم بگیرم باورت میشه که با یه اس از دلش در اومده و الان با داداشم خوبه ولی داداشم هنوز این بنده خدا حرف که میزنه همش میخواد ظایع و دهن کجی میکنه بهش و من میبینم و عذاب میکشم و واقعا خانواده ام هم چیزی نمیگن چون دیوانه است و دادو بیداد راه میندازه و شیشه خورد میکنه خیلی اخلاقش بده داغونه فقط همه چیزو تو زور بازوش میبینه از بچه گی اینجوری بوده من ساکت و آروم و منطقی عوضش اون دیوانه و عصبی نه خانواده من تنها ایرادشون مخصوص ایراد پدرم اینه که حرف و مشکل و تو روی طرف نمیزنه پشتش میزنه خودشم الان داره ازدواج میکنه با یه دختر دیوانه تر از خودش دلم فقط برای مامان بیچاره ام میسوزه خانواده من یه ایرادی که دارن چون صدا در نیادش چیزی نمیگن الان شوهرم تو مغازه میخوابه بعضی وقتا میادش خونه ما واقعا اذیتم کردن درست شوهرم اوایل خیلی بهم گفت من غریب بودم اینجا ببین چیکار کردن باهام اما الان دیگه بعد اون اس داداشم و معذرت خواهیش چیزی نمیگه دیگه تا آخر این ماه به خانواده ام فرصت میدم بعد اون به شوهرم میگم بره تهران چون بابام گفته کمک میکنم کارتو شروع بکنی

    - - - Updated - - -

    این تایپیک جدیده در ادامه این موضوع با رفتارهای زشت و نسنجیده خانواده ام با شوهرم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟ ممنون از راهنماییت ساراجون راست میگی خانواده من ایراد دارن این تایپیکم بازه ممنون میشم در زمینه رفتارهای شوهرم نیز راهنماییم بکنید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا من مقصرم یا اون؟؟؟
    توسط bluee در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 08 مرداد 95, 17:41
  2. امیدم به زندگی کم شده ( چرا من ؟؟؟ کمکم کنید)
    توسط ab96 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 شهریور 94, 13:47
  3. به اين احساس اوليه اعتماد كنم؟؟؟ ... به نظرتون من زود قضاوت ميكنم؟؟؟
    توسط rama25 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 09:00
  4. چطور بهش بگم ؟؟؟
    توسط amir_irani در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 دی 89, 19:33
  5. با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
    توسط sara62 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 12:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.