به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array

    مطلع شدم از رابطه پدرمبا یک زن متاهل

    سلام
    بچه ها یک هفته است دارم فکر می کنم ولی عقلم به جایی قد نمی ده .
    پدرم دبیره و چندین ماه پیش گفت که خانواده یکی از دانش آموزانم مشکل دارند و من دارم مشکل پدر و مادرشون رو حل می کنم. بد به خاطر رابطه تلفنی زیاد پدرم با مادر دانش آموز مادرم گیر داد و پدرم این خانواده رو به مادرم هم معرفی کرد . و از اینجا ماجرا شروع شد بعد یک مدتی مادرم می گفت رابطه این زن با پدرم طبیعی نیست من هم می گفتم خیالات برت داشته . سرتون رو درد نیارم . کار بالا کشیدو بابام انکار کرد و کلی حرف به مامانم زد که تو بد فکر می کنی و از این حرف ها . اون زنه هم گفت من 2 تا بچه دارم و این حرف ها چیه .
    با پا در میونی با بچه ها دعوا مادر و پدرم تموم شد و مادرم دیگه حرف نزد .
    تا اینکه چند هفته پیش من به طور اتفاقی رمز گوشی پدرم رو فهمیدم و هفته پیش وقتی گوشیش تو اتاق بود رفتم و اسمس هاش رو باز کردم در نگاه اول چیز مشکوکی نبود اما دیدم یک فرد به نام فرهاد زید اسمس داده من هم اسمس رو باز کردم و دیدم بله . همون خانومه . کلی شب بخیر و صبح بخیر توش بود و کلی حرف هایی از قبیله اینکه زن به بابام می گفت تو دیگه من رو تحویل نمی گیری و ....
    البته انقدر هل کرده بودم و می لرزیدم که نتونستم همش رو بخونم . چشم هام سیاهی می رفت .
    از اون روز موندم به کسی بگم یا نه اول خواستم به شوهرم بگم پشیمون شدم که پر رو میشه . خواستم به زن داداشام بگم ترسیدم (خواهر ندارم) به مامانم که اصلا نمی خوام بگم . با پدرم هم اصلا صمیمی نیستم و ضمنا می ترسم علنی شه راحت تر کارش رو انجام بده . از طرفی هم اون زن متاهل و 2 تا بچه داره . می دونید اگه لو بره چه آبرویی ازمون میره . واییییییییی
    تو رو خدا بگید چی کار کنم

  2. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 93 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    365
    امتیاز
    2,710
    سطح
    31
    Points: 2,710, Level: 31
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,715

    تشکرشده 2,343 در 504 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم سارا
    با برادرتون صحبت کنید تا با پدرتون در مورد این موضوع صحبت کنه و اصل ماجرا را جویا بشه.
    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 02 خرداد 92 در ساعت 16:52

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    وای نه
    اون ها اصلا صمیمی نیستند . اصلا نمی خوام اون ها بفهمند . می دونید خونه ی ما به خاطر اینکه پدرم ناظم بود همیشه یک سیاست خاص برقرار بود . مثل یک مدرسه بود. واسه همین هیچ کدوم صمیمت نداریم با پدرمون . در ضمن داداشان خیلی حساسن و همینطوری هم یکیشون دنبال آتو از بابامه که هی تیکه بپرونه ترجیح می دم به زن داداشام بگم تا داداشام . بعد اون ها دخالت کنند بابام یهو 10 سال باهاشون حرف نمی زنه .

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    شاید اگر رابطه ای بوده داره تموم می شه که خانومه گفته دیگه تحویلم نمی گیری
    به نظرم غیر مستقیم بگو من از مردهایی که متاهلند و رابطه برقرار می کنند بدم می یاد و دستی دستی زندگیشونو از هم می پاشن
    بذار خودش فکر کنه به کارش رو کنار بذاره

  5. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    مطمئنم که پدرم هرگز نمی خواد این رابطه بر ملا شه . چون آبرو ریزی داره که نگو. بابام هم خیلی آبرو خواهه
    نمی دونم چرا وارد همچین رابطه ای شد .
    اما من هم از آبرو ریزیش می ترسم از اینکه باز مادرم بفهمه یا کسی دیگه ای بفهمه . یا شوهر اون بفهمه
    می دونید چی میشه . چه شکلی دیگه من جلو شوهرم و داداشام جلو زن هاشون سرشون رو بلند کنند.
    بابام حاضر نمیشه ما بچه هارو به هیچ قیمتی از دست بده
    نمی دونم برم بیشتر ته توی قضیه رو در بایرم یا کلا نادید ه بگیرم اما رو اعصابمه

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم حالا که شما از رمز گوشی پدرتون مطلع شدی .
    ببینید اگه تموم کردن که هیچی اگر نه رهاش نکنید به حال خودشون بگذارید .
    برادراتون رو در جریان بگذارید و پدرتون ببینن خانواده دچار مشکل بزرگی داره میشه , ایشا الله که کات کنند.
    با رها کردن این موضوع که کار خودشون رو می کنند
    و
    با علنی شدن موضوع , مطمئن باشید , بعد چند ماه ناخود آگاه رابطشون بهم می خوره , چون پدرتون هر کاری کنند ,طعم شیرین بودن خانواده دور هم (اونم در سنی که پدرتون جا افتاده شده) براش مهمتر هست و خانواده با برخوردهای سرد , بیشتر عذاب آور میشه براشون , تا ادامه ندادن رابطه ای که ته نداره...

    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 02 خرداد 92 در ساعت 16:51

  7. کاربر روبرو از پست مفید leyla.M90 تشکرکرده است .

    صاعد (دوشنبه 30 اردیبهشت 92)

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 خرداد 92 [ 01:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 257 در 108 پست

    Rep Power
    25
    Array
    اشتباه ترین کار همینه که زن داداشاتون بگین تا اونا هم هی بکوبن تو داداشاتون این موضو و احتمالا آتو بگیرن ازشون
    به هر کی میگین فقط به زن داداشاتون یا همسرتون نگین این موضوعو

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    اشتباه نکنید
    اصلا اصلا نباید مساله آشکار شه و شما حق اینو ندارید که به طور مستقیم به هیچ کس و مخصوصا پدرتون بگین
    وگرنه فبح عمل میریزه و دیگه قابل جبران نیست

    جو خونه رو صمیمی تر کنید و از مادرتون بخواین به پدرتون محبت و احترام بیشتری بذاره
    پدر رو بیشتر دوست داشته باشین و سعی کنید خوبیهای مادرتونو براش بیان کنید تا دلگرم و جذب مادر بشه
    به تو غیر مستقیم تو خونه از مردهایی تعریف کنید که زندگیشونو با یه غفلت خراب کردن و حالا همه چیزو از دست دادن
    تجاهل تجاهل تجاهل (یعنی در عین رفتار آگاهانه خودتونو نا آگاه به موضوع نشان بدین)
    هوشمندانه رفتار کنید
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]
    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 02 خرداد 92 در ساعت 16:49

  10. 4 کاربر از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 03 خرداد 92), zendegiye movafagh (دوشنبه 30 اردیبهشت 92), دختر مهربون (سه شنبه 31 اردیبهشت 92), صاعد (دوشنبه 30 اردیبهشت 92)

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 09:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,812
    سطح
    25
    Points: 1,812, Level: 25
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 353 در 123 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزيز متاسفانه اين روزا خيلي شاهد اينجور روابط در جامعه امون هستيمو زندگي دو خانواده در خطره هم زندگيه والدين شما و هم زندگي اون خانممن نمي خوام قضاوتي بكنم ولي تا چيزي نباشه اين خانم جرات اين كارارو به خودشون نمي دادن بهتره از اين مسئله كسي با خبر نشه اين به صلاح خانوادتونه ولي پدرتون كه دبيره جداي از آبروريزي مي تونه اين موضوع تو اعتبار شغليشون هم تاثير بزاره اول از همه مي تونيد وقتي پرتون هست به اين جور روابط اشاره كنيد و عاقبت اينجور روابط تا تلنگري شه براشون و دقت كنيد به رفتارشون و اگه ديد اين رابطه هنوزم داره ادامه پيدا مي كنه بهتره با پدرتون و تنها باهاشون صحبت كنيد اونجور كه گفتيد شما متاهل ايد و بچه نيستيد و دليل اين كارشون و بپرسيد و حتما اشاره كنيد به كسي نگفتيد ولي اگه ادامه بدن بايد عواقب اين رابطه رو در نظر بگيرن
    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 02 خرداد 92 در ساعت 16:49

  12. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    چقدر سخته . کار هاییکه شما می گید رو من جرات انجامش رو ندارم . پدرم آدم کم حرفیه . به نظرتون من دوباره برم سراغ گوشیه بابام و اول ببینم رابطه اشون در چه حده . چون اون روز انقدر چشم هام سایهی می رفت که نتونستم همه اش رو بخونم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.