سلام
بچه ها یک هفته است دارم فکر می کنم ولی عقلم به جایی قد نمی ده .
پدرم دبیره و چندین ماه پیش گفت که خانواده یکی از دانش آموزانم مشکل دارند و من دارم مشکل پدر و مادرشون رو حل می کنم. بد به خاطر رابطه تلفنی زیاد پدرم با مادر دانش آموز مادرم گیر داد و پدرم این خانواده رو به مادرم هم معرفی کرد . و از اینجا ماجرا شروع شد بعد یک مدتی مادرم می گفت رابطه این زن با پدرم طبیعی نیست من هم می گفتم خیالات برت داشته . سرتون رو درد نیارم . کار بالا کشیدو بابام انکار کرد و کلی حرف به مامانم زد که تو بد فکر می کنی و از این حرف ها . اون زنه هم گفت من 2 تا بچه دارم و این حرف ها چیه .
با پا در میونی با بچه ها دعوا مادر و پدرم تموم شد و مادرم دیگه حرف نزد .
تا اینکه چند هفته پیش من به طور اتفاقی رمز گوشی پدرم رو فهمیدم و هفته پیش وقتی گوشیش تو اتاق بود رفتم و اسمس هاش رو باز کردم در نگاه اول چیز مشکوکی نبود اما دیدم یک فرد به نام فرهاد زید اسمس داده من هم اسمس رو باز کردم و دیدم بله . همون خانومه . کلی شب بخیر و صبح بخیر توش بود و کلی حرف هایی از قبیله اینکه زن به بابام می گفت تو دیگه من رو تحویل نمی گیری و ....
البته انقدر هل کرده بودم و می لرزیدم که نتونستم همش رو بخونم . چشم هام سیاهی می رفت .
از اون روز موندم به کسی بگم یا نه اول خواستم به شوهرم بگم پشیمون شدم که پر رو میشه . خواستم به زن داداشام بگم ترسیدم (خواهر ندارم) به مامانم که اصلا نمی خوام بگم . با پدرم هم اصلا صمیمی نیستم و ضمنا می ترسم علنی شه راحت تر کارش رو انجام بده . از طرفی هم اون زن متاهل و 2 تا بچه داره . می دونید اگه لو بره چه آبرویی ازمون میره . واییییییییی
تو رو خدا بگید چی کار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)