برادر من 23 سالش و تصمیم گرفته و با دختر خانومی ازدواج بکنه با هم حدود 1سال که دوست هستن دختر خیلی لج باز و یک دنده است و باطرفندی که بابام نمیزاره بیام پیشت برادرمو مجبور کرده که بریم خواستگاری در صورتی که اصلا شرایط جور نبودش برادر من خیلی احساسی و حساس هستش خانواده ام را با دعوا فرستاد خواستگاری و برای مشخص شدن مهریه فرستادش مجبورمون کرد بعد یه هفته رفتیم و به پیش نهاد من صیغه شدن تا یکم عقد و به تعویق بندازیم چند روز پیش واسه حلقه خریدن رفتیم دختر پاشو کرد تو یه کفش که حلقه من باید 2 میلیون باشه و من و مادرشم بودیم ما که نظر دادیم اونم بد نیست گفت شما نمیخواید بندازید دستتون که سرش و انداخت و رفت حتی نسبت به داداشمم اینجوریه خیلی لجباز حتی خواهرش به مامانم گفته که بهش گفتم که با شوهرت یه دنده و لج باز نباید باشی آخه خیلی لج باز حلقه خریدن واقعا بغض کردم یه دون داداش بیشتر ندارم میترسم عاقبت بخیر نشه عشق چشماشو کور کرده و حتی داداشم گفت شما واسه من انتخاب کنید بعد یه دفعه انگار ترسید و سریع گفت که البته شما نه زنم مامانش هی یواشکی دعواش میکرد اما بدتر میکردش توروخدا بگید چیکار کنم مامان و بابام دارن دق میکنن
علاقه مندی ها (Bookmarks)