به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array

    ازتون میخوام کمکم کنید خیلی زود خیلی

    برادر من 23 سالش و تصمیم گرفته و با دختر خانومی ازدواج بکنه با هم حدود 1سال که دوست هستن دختر خیلی لج باز و یک دنده است و باطرفندی که بابام نمیزاره بیام پیشت برادرمو مجبور کرده که بریم خواستگاری در صورتی که اصلا شرایط جور نبودش برادر من خیلی احساسی و حساس هستش خانواده ام را با دعوا فرستاد خواستگاری و برای مشخص شدن مهریه فرستادش مجبورمون کرد بعد یه هفته رفتیم و به پیش نهاد من صیغه شدن تا یکم عقد و به تعویق بندازیم چند روز پیش واسه حلقه خریدن رفتیم دختر پاشو کرد تو یه کفش که حلقه من باید 2 میلیون باشه و من و مادرشم بودیم ما که نظر دادیم اونم بد نیست گفت شما نمیخواید بندازید دستتون که سرش و انداخت و رفت حتی نسبت به داداشمم اینجوریه خیلی لجباز حتی خواهرش به مامانم گفته که بهش گفتم که با شوهرت یه دنده و لج باز نباید باشی آخه خیلی لج باز حلقه خریدن واقعا بغض کردم یه دون داداش بیشتر ندارم میترسم عاقبت بخیر نشه عشق چشماشو کور کرده و حتی داداشم گفت شما واسه من انتخاب کنید بعد یه دفعه انگار ترسید و سریع گفت که البته شما نه زنم مامانش هی یواشکی دعواش میکرد اما بدتر میکردش توروخدا بگید چیکار کنم مامان و بابام دارن دق میکنن

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    توروخدا بگید چیکار کنم مامان و بابام دارن دق میکنن[/quote]
    سلام عزيز من

    اگر وضع و درآمد مالي داداشت زيادي تامينه يا وضع پدرت توپه كه هر چي خواستن براحتي پاشون بريزه ، خب مشخصات ديگرشو بيشتر مراقب باشيد و
    1- سعي كنيد دوستيشون بدون ازدواج و تعهد مدتي ادامه پيدا كنه تا داداشت از هوس بيافته
    2- اگر بحثهاي مالي براتون محدوديت داره سعي كنيد زياده خواهي آنرا به عهده برادرتان بگذاريد تا عواقب و مشكلات و هزينه زياده خواهي را درك كند و بدست خودش وارد اين گود شود و با جيب بابا پز عشق ندهد.
    3- هنر خانوادست كه با رفتار منطقي نه احساسي و.... روش منطق را براي يك عمر زندگي به پسر منتقل كنيد. و اجازه بديد كه بدون ازدواج دوران عاشقي و هوسش را بگذروند تا از تب و تاب بيافتد عجله نكنيد.

  3. کاربر روبرو از پست مفید حسين40 تشکرکرده است .

    nosh nosh (شنبه 28 اردیبهشت 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلا م حسین 40 مرسی از راهنماییت وضعمون معمولی و بابام پارسال دو دستگاه آپارتمان خریده و به خاطر مسئله ای خونه رو به اسمش زده که این جریان که شد یه وکالتنامه تهیه کردن محضری که بدون اجازه پدرم اجازه فروش و کار دیگه نداشته باشه پدرم بهش گفت تازه خونه خریدیم صبر کن گفت خودم خرجمو میدم حتی خواهر دختر گفته بود تو بیا جلو من میدم که من و مامان کلی دعواش کردیم که مجبوری مگه الانم میگه یکم داشتم و یکمم قرض کردم و با پدرم تو یه مغازه کار میکنه جدیدن هم بابام تو دخل پول نمیبینه همه رو برمیدارهداداشم اخلاقش خیلی بد در کدچکترین مسئله عصبی میشه و یا خودزنی میکنه یا شیشه میشکونه خانواده دختر هم خیلی تحت فشار گذاشتنمون واسه عقد خواستگاری بخاطر اسباب کشیمون به تبریز کش دادیم یک ماه که هر روز دختر به داداشم فشار میاورد و اونم به ما حتی نذاشت مامانم بره وسایلو از تهران بیاره رفتیم قرار مدارو گذاشتیم امتحانه بچه هارو بهونه کردیم که فامیلامون تهران هستن و صیغه کردیم اونا اصرار داشتن که عقد کنید که قبول نکردیم ما داداشم میگفت هزارتا هم سکه بگن قبول میکنم هرچی من و شوهرمو مامان و بابا براش توضیح میدادیم قبول نمیکردش و الانم 400 قبول کردن بابای دختر کوتاه نیومدش پیش مشاوره هم فرستادیمش غیر مستقیم قبول نمیکنه میگه من مطمئن هستم 2 تیر قرار عقد گذاشتیم ام همه نگرانیم بگید چیکار کنم چی بگم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 خرداد 92 [ 01:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 257 در 108 پست

    Rep Power
    25
    Array
    شرایطتون سخته چون هم برادرتون لج بازه هم دختره از طرفی دختره هم خیلی زیاده خواهه به نظرم
    حتما حضوری برین پیش مشاور
    به نظرم برادر شما و مخصوصا دختره شرایط رو درک نمیکنن اصلا

  6. کاربر روبرو از پست مفید ژپتو تشکرکرده است .

    asemani (یکشنبه 29 اردیبهشت 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    اصلا داداشم از بچه گی اینجوری بودش و با کوچکترین مخالفت تو مسئله ای خودش و میزنه و لج بازی میکنه رفتیم پیش مشاوره گفتش به 40 روز نریسیده جدا میشن خودش و هر کاری کردیم که منم رفتم واسه ازدواج پیش مشاوره تو هم برو با زنت قبول نکرد گفت واسه ما از مشاوره گذشته هر چی گفتم خوب منم 7 سال دوست بودم قبول نکرد مشاوره به ما هم گفت که دوتاشونم لج بازم وقطب منفی دارن بخاطر همین موفق نمیشن تو زندگیشون یه بار غیر مستقیم به بهونه گرفتن قرص واسه مامانم فرستادیم غیر مستقیم باهاش حرف زد اما تاثیری نداشتش نمیدونم واقعا چیکار کنم دیگه اگه کسی چیزی به ذهنش میرسه راهنمایی بکنه صبح و شب دعا میکنم تو این یک ماه تا عقدشون بفهمه

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    چه شرایط سختی و چه خواهر خوبی که اینقدر زندگی برادرت برات مهمه ....امیدوارم که هر چی به صلاحح همون شه تو این مدت بگو خیلی زیاد با هم حرف بزنن و بیرون برن تا با رفتارهای هم بیشتر آشنا شن

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    زندگی خودشه
    شما در حد خانواده وظیفتونو انجام دادین
    فقط باش اتمام حجت کنیدو بگید باید پای کارهاش بایسته
    متاسفانه کار بیشتری ازتون بر نمیاد
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  10. کاربر روبرو از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده است .

    asemani (یکشنبه 29 اردیبهشت 92)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    واقعا دوستش دارم چون میدونم خیلی حساس هستش اگه زنئگیش از هم بپاچه خیلی اذیت میشه و لطمه میبینه و واسه دختر هم دلم میسوزه آخه شاید بتونه با کس دیگه خوشبخت بشه.انقدر حساسه که من عقد میخواستم بکنم نه حرف میزد نه چیزی میخوردش وتا من بله دادم گذاشت رفت از محضر نه تبریکی نه واسه حلقه انداختن وایسادش بزور تو جشن اطرافیان و شوهرم میکشیدنش برقصه برعکس من که رابطم با دوست دخترش خوبه .و اوایل چشم دیدن شوهرمو نداشتش خودشم میگه آبجیم منطقی هستش ولی من همیشه احساسی تصمیم میگیرم

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    کسی راهنمایی نداره دیگه:o

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 92 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهر مهربون کاملا درکت میکنم.... مشابه شرایط تورو ما هم سپری کردیم اما برادرم خدارو شکر کارش به عقد نرسید. من هم موافقم که بیشتر با هم باشن تا برادرتون چشماش باز شه و بهترین کار اینه که از خدا بخواید اگه صلاح نیست نشه .کاری که ما کردیم و الان برادرم داءم میگه خدایااا داشتم با خودم و خونوادم چه میکردم!!!!!؟ ..... از صمیم قلب آرزو میکنم مشکلتون حل شه

  14. کاربر روبرو از پست مفید chatr تشکرکرده است .

    nosh nosh (شنبه 18 خرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. در مورد ادامه زندگی ازتون راهکار میخام
    توسط samanft در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 94, 06:23
  2. دوستاى گلم ممنونم ازتون... رفتم مشاوره.
    توسط yektaa2013 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 آذر 92, 11:21
  3. دوستان ازتون خواهش میکنم کمکم کنید
    توسط همیشه تنها در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 خرداد 92, 19:17
  4. ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم
    توسط azadehh_mm در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آبان 90, 01:54

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.