سلام به دوستان من حدود 9 ماه نامزد هستم وقبل ازدواج و دوران دوستی باهمسرم ایشون با پدرشون خیلی اختلاف داشت تا حدی که خانه را ترک کرد و تنها زندگی میکردش . و بعد از مدتی مادر ایشونم که با شوهرشون اختلاف داشتن خونه را ترک کرد و 6 ماه بعد این مسئله خواستگاری من اومدن تو دوران دوستی شوهرمن به مادرشون بابت گرفتن وکیل تا بتونن مهریه اشون و بگیرن کمک مالی کردن و ایشون گفته بود که مهریه ام را بگیرم میدم و دادگاه مهریه ایشون را مبلغ 40میلیون بریدش که 7میلیون را نقد و بقیه را قصدی بدهد بریدش که پدرشوهرم بدن و مادرشوهرم چون واسه 40میلیون نقشه کشیده بودش و نشد، نرفت مبلغ را بگیره و بدهیشو بهشون بده و شوهر من و من خیلی اصرار کردیم که برن مهریه اشون و بگیرن از اونجایی که خیلی لجباز هستن این کارو نکردن و همسر من حدود 8 ماه باایشو ن صحبت کردش که بره واسه راحت زندگی کردنش بگیره چون تو شرایط سختی هستش اما نرفت تا اینکه ما واقعاتو فشار مالی بودیم بعد 5 ماه همسرم به مادرش گفت اون مبلغ و بده که جروبحثشون شدش و الان با هم قطع رابطه کردن من دلم برای مادرشون میسوزه چون تنها هستن وشوهرم هم قبول نمیکنه آشتی بکنه .
بعد از عقد من و همسرم شیرینی خریدیم دیدن پدرشون رفتیم و الان رابطمون تقریبا خوب هست البته با من رابطشون بهتر استش تا شوهرم چون شوهرم توقع کمک از پدرشون دارن و ایشون مستقیم کمک نمیکنن به عنوان فرض بعضی وقتا و خیلی باسیاست کمک میکنن. و بعداز ارتباطمون همسر من متوجه شدن تو خیلی مسائل مادرشون مقصر بودن که زندگیشون از هم پاچیده . هم پدر شوهرم هم مادرشوهرم رابطشون با من خیلی خوب هستش مخصوص پدرشوهرم و من دوست دارم همسرم هم رابطشون خوب بشه با پدرشون اما با تنها برخورد پدرشو یاد گذشته ها و رفتار پدرشون و میکنن و فاصله میگیرن من خانواده شوهرمو دوست دارم و میبینم همسرم عذاب میکشه میخوام این مشکلو حلش بکنم اگه میشه دوستان راهنماییم بکنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)