به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من و همسرم همدیگر رو دوست داریم ولی دلسرد شدیم

    سلام دوستان عزیز
    من 23 سالمه و همسرم 27 سال.دو سال است که عروسی کردیم.قبلش 7 ماه عقد بودیم و قبلش دو ماه و نیم صیغه.
    به روش سنتی ازدواج کردیم.هر دو از اینکه ازدواج به صورت سنتی صورت بگیرد اتفاق نظر داشتیم.متاسفانه من هیچ گونه آمادگی ازدواج نداشتم ولی وقتی ایشون با پذیرفتن همه شرایط من (از جمله تحصیل کردن . آشنا نبودن با هیچ آیتمی از خانه داری .رفتن به سر کار و ...) اصرار در ازدواج داشتند. به شدت جذب مذهبی بودن خانواده ایشون و خودشون در عین صمیمیت ودر عین مذهبی بودن نرمال بودن عقاید فردیشون موافقت کردم.در زمان صیغه و عقد ایشون مشغول ساختن ساختمان اشتراکی خانواده خودشون که الان خانه ی ما هم در همین آپارتمان است شدند و زمان زیادی رو در روز خالی داشتن که هر روز ما بیرون بودیم. در دوران صیغه ایشون من رو پنهانی زمانی که مادرشون نبودند میبردن منزلشون(پدرم باعث ناراحتیشون میشد ما در این زمان تنها باشیم).در این دوران ایشون جدا از اینکه مثل هر مردی به فردی که به اظهار خودش بعد 25 تا خواستگاری انتخاب شده از 60 تا مورد تلفنی - بسیار گرم و متفاوت از طبیعت اوج هیجان یک مرد بودند و منم سرمست از این اتفاق.قبل از یک هفته قبل از عقد متوجه تفاوت نگاه و برخورد و کنجکاوی به خانم ها از ایشون شدم . گفتم ایشون هم مثل هر مرد جامعه گرفتار این مسائل است و طبیعی است ولی ناراحت از اینکه چرا قبلا انقدر خودش و جوره دیگه ای نشون میداد. و بر خلاف گفتن من که مانتویی هستم و تمایل به چادری شدن دارم اگر در محیط مذهبی باشم .ایشون به من خیلی سخت گرفت(البته خیلی جاها شرایط رو درک می کرد مرد بدی نیست) و باعث ناراحتی پدرم میشد.گفتم این موردهای جذابیت خانم ها براش عادی است و با وجود من درست میشود.با غم بزرگی سر عقد بله گفتم چون بتی که اول قبولش داشتم روز به روز بیشتر صدمه میدید.
    بعد عقد ایشون خیلی سرد شد تا حدی طبیعی ولی از حدیش غیر طبیعی. من و مجبور به رفتن عروسی قاطی کرد که تا به حال 2 بار مجبور شدم برم ولی پدر مادم میرفتند به خواست خودمون نمیرفتیم منو برادرم با وجود اینکه در فامیل 90 درصد مهمانی ها قاطی بود چه برسه به عروسی. رفتار های زننده از دید من در مقابل عقاید آنچه که بود کرد.همون اول گفته بود فردی براش تو فامیل حرف در اورده بود با زن مطلقه ای رابطه داشته و ماشینش دست دوستش بوده با دوختری گرفتنش مورد منکراتی براش ثبت شده منم باور کردم گفتم شما دوست دوختر هم داشتی برام مهم نبود همین که بخوای متعهد شی کافیست ولی بگم: یا نگید یا دوروغ نگید به من هیچ چیزو...
    همه جوره پا به پای ایشون پیش رفتم ولی اینم بگم تناقضات روزافزون ایشون با قبل و خانواده خودشون و عقاید و سختگیری ها باعث دعوا ها و غر زدن در مقابلشون کردم حتی با دیدن فیلم پ که دوست داشت کنار اومدم تا بفهمم چی دوست داره که دیدم دیدنش براش جذاب هر چی سعی میکردم بفهمم چه کاری براش جذاب بی فایده بود و فقط ساعت محدود بودن با هم به گشت و گذار نت میگذره قطعش کردم.عروسی کردیم با کل باری از خاطرات تلخ. خونه خودمون که رفتیم هیچ تمایلی به من نداشت یه عروس تو روز های اول!ماه عسل هم با وجود اصرار خانوادش من و نبرد ماه عسل مسئله مهمی نیست ولی می خوام بگم بی میل بود.تا امروز دروغ های از زمان گذشته اش از بد شانسی زیادش چون اهل موبایل چک کردن نبودم رو شد. میل قدیمی و چت کردن با دختر هاو متاسفانه وب گرفتن.میل های جور وا جور .یواشکی میرفت تو فیسبوک .موبایل ایرانسلشو همش یواشکی روشن می کرد هر روز شارژ می کرد گوشیشو.برگه ی منکراتیش که اون شب خودش بود و امضاش پاش بود اتفاقی پیدا شد و نامه یه دختر با هزار اراجیف ناجور که بند بند تنم می لرزه الانم از آنچه نوشته بودو ...
    دیگه اعتمادی ندارم بهش گفتم حق نداره پای لپ تاپم بره بدن ببینم شصت جا رفتن که پنهانی بوده نمی خواستم احساس کنم داره زیر آبی میره چون این ها موارد بدی نیست اما با برخورد ایشون مسئله ساز بود برام که یعنی چی این همه تناقض عادی باش و اگر این همه تاکید روی این کنجکاوی هاش نداشت و بسنده به رفتن فیسبوک در کنار من .میلش که منم ازش مطلعم و ... یا حتی اصلا جا نماز آب نمی کشید من و مرتب کوچیک کنه از لحاظ مذهبی و خودش از عروسی به بعد دیگه نمازم نمی خونه قبلا فیلم وسواسی ها رو در می اورد و مهمتر پنهان کاری نمی کرد و بعدا انکار. موجب دلخوری و الان بی اعتمادیم نمی شد. از اول عروسی هم بیش از حد تحقیرم می کردن حرف از هر چیزی می کردم هم مسخره ام میکرد و الان دیگه دلم نمی خواد باشه که تحقیرم کنه هر چند با صبر خودش و شاید محبت ها و منطقی برخورد کردن من با دروغ هاش بهتر شده اما تحقیر کردنش از من شخصیتی باقی نگذاشته... من خیلی اجتماعی هستم اگه بی عرضه و کم اطلاعات داشتم و فرد نچسبی بودم انقدر دایره دوستام بزرگ نبودند و انقدر همه جا حضورم براشون مهم نبود و دوستم نداشتن.ایشون حتی من و لایق دوستت دارم گفتن هم نمیدونه چه برسه وقت گذاشتن روی حد اقلات کارهای زمان صیغه مدام من پیش قدم میشم که الان این موارد یه ذره بهتر از دو سال پیش شده ولی...
    حالا دوستان چرا به این ازدواج ادامه بدم وقتی بهترین روزها رو پر افتخارترین شخصیت رو در خانواده خودم داشتم.تازه با وجوده شرافتمند بودن ولی کنجکاوی بیش از اندازه به خانم ها و بی عزت کردن من جلوی خانم های دیگه می دونم آدم خطر آفرینی برای زندگیم.با این همه سردی درونم باید توان تحمل خیانت ایشون و داشته باشم که کنترلش نکردم صد تا سوتی داد چه برسه به کنترل که بدم میاد؟کامل گفتم که سوالی نمونه که در راهنمایی من سر در گم شید.ممنون میشم من و از راهنمایی خودتون و تجاربتون بهرهمند کنید خانم ها و آقایان و مدیران محترم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم.
    به همدردی خوش اومدی .
    چقدر سخت متن رو نوشتی !!!! عزیزم اینجا راحت صحبت کن. هر طوری که با خانواده و دوستانت حرف می زنی.
    من خیلی سخت متوجه شدم که ماجرا چی بوده. ظاهرا شما مذهبی بودین و همسرتون هم روز اول مذهبی نشون دادن خودشون رو. اما به مرور زمان و بعد عقد دیدین که این طور نیستن و تقریبا مذهب رو کنار گذاشتن. به مرور بعد از اون هم دیدین که با خانمها رفت و آمد و ارتباط در حد اس ام اس و ... داشته . (اگه اشتباه گفتم بگید)
    تو این مدت دو سال متوجه شدین که این موارد بعد ازدواج شما نبوده و گذشته پاکی هم نداشته .
    رابطه جنسی بین شما هم تعریفی نداره و نداشته .
    با وجود اینکه شما یه شخصیت اجتماعی قوی دارین اما ایشون شخصیتتون رو هم خرد می کنه (اینو مثال بزنید )
    از شما هم توقع داره که مذهبی بودن رو کنار بذارید و در مجالس مختلط شرکت کنید و .....
    درست متوجه شدم ؟
    یه سوال : تا به حال با مشاور در مورد مشکلاتتون صحبت کردین ؟

    - - - Updated - - -

    مدت آشنایی شما قبل از صیغه چند ماه یا چند هفته بود ؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 خرداد 92 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1392-2-26
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم نمی خوام حالت چت پیدا کنه ولی سوال کردین در ابتدا روشن کنم قضیه رو بهتره
    -من راحتم همیشه همسرم رو با احترام یاد می کنم دست خودم نیست می بخشید اگه زیادی ایشون اوشون کردم و دید دن دون دن داشتم :cool:
    -من تمایل به مذهب و از بچگی داشتم ولی خانواده ی مذهبی نداشتم نرمال هستن ایشون خشک مذهب نیست اما زیاد گیر میدن. اصلا نمی خواد من از مذهب خانوادش دور شم برام سخت نیست این کار چون آرزوم بود روزی مومن تر از قبل شم اما خودش می خواد مذهبی نباشه مثلا مالزی بودیم گفت مامانت اینا بگو نریم جزیره برای قواصی تو لباس تنگ قواص ها رو بپوشی هیچ کسم نباشه قایقران که کور نیست اما در عوض می گفت بریم پارک آبیشون برای من که مهم نیست خانم ها با بیکینی هستند اصلا اصل همین دو تیکه هست خوب لج آدم و در میاره دیگه؟!بریم عروسی قاطی منم برم با مردا برقصم خوب مگه چیه بعدم برای چی انقدر آرایش کردی (من با مانتو اپولی روسری تا دماغم جلو. غوغو برم با آرایشی که ایشون دوست داره و از دید من هیچیه :))
    -من نمی دونم با خانم ها میره یا نه آدم پنهان کار صادق نیست که بگه امروز چه کرده با کی بوده در واقع یا نبوده اما جلوی من زیاد سوتی داده.نمی دونم اس ام اس هم داده یا نه اما وقتی کنارم میره تو اسام اس هاش فقط اس تبلیغاتی و مال من و یه دوستشه! در حالی که خیلی اس ام اس براش میاد. همش می خواهد رضایت خانم های جمع رو جلب کنه و در عوض به من بی محلی و آشکارا بی ادبی! چتش رو خودش سوتی داد تو کامپیوترم ایدیش سیو بود برای منم که دانشجو ای تی ام کاری نداره بفهمم چت کرده و وب میگرفته یا نه
    -مسائلی که گفتم و نکته ای که اضافه کنم خود ارضایی ایشون و ترجیح با برقراری ارتباط با من و هر مسئله ای که مطرح کردم جز نامه اون دختر و مورد منکراتی مال گذشته بوده فقط .بقیه از عقد شروع و تا الان بوده.
    -وقتی مثل هر آدمی دو تا آدم گفت و گو می کنند تبادل نظر و اطلاعات میکنند تا من حرف میزنم میگه باز گفت مامانم اینو گفت فلانی اون و گفت که مثلا بخوای ثابت کنی که حرفت سندیت داره مسخره است حرفات.یا تو خونه مامانت خوردی خوابیدی قیمه ات خوبه ها ولی ال بل در حالی که تا الان کم آأم ایراد گیر تو خانوادشون نیست همه از غذای من تعریف می کنند برادر شوهرم رو دعوت کنیم با خانمش دست رد به دعوتمون نمی زنن و مدام جاریم دستور پخت و تمجید از کته ی من میکنه چه برسه به خود غذا و دسر(من با خانواده همسرم خیلی خوبیم)
    قاشق ها چرا تو جا ظرفیه باید دنبالش بگردم خوب نرو دانشگاه سر کار نرو اگه نمی تونی .به این میگن ایراد بنی اسرائیلی دیگه. راستی سه روز در هفته کار می کنم. حتی کارم رو هم ایراد می گیره به کارت اصلا علاقه نداری و...
    -بعد دو سال موافقت کرد بریم مشاوره اما چون من الان افسردگی گرفتم مشاور داره روانکاوی می کنه من و سه جلسه میشه رفتم اما به نظرم بی فایده هست.
    -اصلا ایشون با وجود مخالفت های پدرم که اصلا صیغه نمی کنند تو خانواده های ما انقدر اصرار کرد که بعد از جلسه 5 ام حتما بلهبرون بگیریم و صیغه شیم ما بعد جلسه 5 ام بلیط دبی داشتیم نذاشت میترسید من و تو دبی بخورن حتما قبلش باید صیغه شیم نشون دستم کنند. آخه من خواستگار زیاد داشتم که پدرم چون خواهر دومم ازدواج نکرده نمیذاشتن برام بیان و تو رودروایستی با معرف خانواده همسرم و کسب تجربه برای من قبول کردن .ایشون اینو فهمیده بود میترسید من بپرم یا نمی دونم چی نذاشت ما یکم رفت و آمد کنیم اصلا بعد


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.