پریا جان! خودت میگی؛ خودت هم جواب میدی!
خوب وقتی میگی من هم زجرشون دادم و الان هم تمام فکر و ذکرم اینه که تلافی کنم و اگر نکنم فقط و فقط بخاطر مادرشوهرمه؛ اون وقت انتظار داری ما چی بگیم؟
دختر خوب؛ میدونی نوع رفتار و زندگی ما و شخصیت مون و مشکلاتی که برامون پیش میاد؛ بیشتر بخاطر طرزفکر ماست!
وقتی توی ذهنت مدام تکرار میکنی که اونها به من حسودی میکنند و به خودت تلقین میکنی که من حتما یه چیزهایی دارم که نسبت به من حسودی میکنند؛ دقیقا همین حس رو بهشون منتقل میکنی و دقیقا اونها نسبت به شما حسادت می ورزند.
خوب حسادت هم دو سو داره. یا به خودشون ضربه میزنن یا به شما!
حالا خوب باید دقت کنی به افکارت؛ به احساسات خودت نسبت به اونها.
اگر اونها به مادرشوهرت غر میزنند که ارثیه ی ما بوده؛ بذار بزنن. به خودشون و مادرشون مربوطه! شما کار درست رو انجام بده! شما که توی محبت پدرشوهرت دخالتی نداشتی که حالا بخواد کاری از دست شما بربیاد.
این افکار منفی رو هم بریز دور! نفس عمیق بکش و سعی کن طوری برخورد کنی که احساس دوستی بین تون بوجود بیاد؛ نه احساس خواهرشوهر و عروس!
آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
من
برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
و امروز
من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
منه انسان
چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)