نوشته اصلی توسط
asemani
خب خدا رو شکر.
من متوجه نشدم دقیقا از چی می ترسی ؟
از اینکه نامزدیتون داره نزدیک میشه ؟ یا از اینکه دختر خانم این روزا رو فراموش کنه ؟
ماهان حداقل با خودت یه رنگ باش !!!!!!
عنوانت و متنت با هم مغایره . تو عنوان برای خودت ترسیدی ، تو اوایل متن هم همینطور. بعد یه دفعه تغییر رویه دادی گفتی می ترسی دختر خانم این روزا رو فراموش نکنه !!!!
دقیقا کدوم روزا ؟ با دست نشون بده ؟؟؟
گفت بیا خواستگاری قبول کردی ، گفت همین اردیبهشت بیا قبول کردی ، گفت خونه مامانت نمیام قبول کردی ، گفت خرج دانشگاه قبول کردی ، .... الان باید بابت چی ناراحت باشه ؟؟؟
ماهان من واقعا تو این رابطه شما نگران یه چیزی هستم که پیداش نمی کنم !!!!
نمی دونم اون وابستگی زیاد توئه ، لجبازی دختر خانمه ، یا یه چیز دیگه !!!!!!
در هر حال یه ایراد بزرگ این وسط می بینم.
اگه هم نگرانیت بابت خودته و نزدیک شدن نامزدی خب این طبیعیه. تو داری از یه دوره زندگی یعنی مجردی به دوره دیگه میری و این یعنی افزایش مسئولیت . و افزایش مسئولیت همیشه نگرانی خواهد داشت.
اما اگه مثل ما به این دختر شک کردی که مبادا با لج و لجبازیاش همسفر خوبی برات نباشه ، هنوزم دیر نیست. بشین و چشماتو باز کن و خوبی ها و بدیهاشو ببین و بعد تصمیم بگیر .
مبادااااااااااااااااا مباداااااااااااااااا مباداااااااااااااااااا با شک و دو دلی پیش بری.
راستی یه کاری کن اینجا حالت گزارش نویسی پیدا نکنه .
دفعه پیشم فرشته مهربان بابت این موضوع اخطار داد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)