به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 69
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,266
    سطح
    28
    Points: 2,266, Level: 28
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 18 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 عمل مادر و عکس العمل شوهر

    شاید ریشه همه این کارای شوهرم اخلاقای مامانم باشه بذارید تا تعریف کنم:شوهر من از اون ادماییه که خیلی به اخلاق و رفتارهای اطرافیان حساسه یه نامهربونی ببینه بلکل با طرف لج میشه.مامان منم در برخرد سرده و ابراز محبت نمی کنه حتی در مورد بچه هاشم ابراز نمی کنه حتی ما خودمونم بعضی وقتا ناراحت می شیم ولی چون می دونیم از ته دل دوستمون داره و اخلاقش اینطئریه می گذریم ولی شوهرامون که غریبه هستن که این فکر و نمی کنن .مامانم کلا ادم رفت و امدییی نیست مخصوصا رفت و امد غذایی و چون من هم این رو می دونم مراعات می کنم ولی به شوهرم که نمی تونم اینو بگم اولای زندگیمون شوهرم رابطش با مامانم خوب بود به من می گفت زنگ بزن امروز ناهار بریم خونه مامانت و منم بهونه میاوردم یا هر وقت بعدازظهرا می رفتم خونه مامانم زنگ میزد بهم می گفت شام وایستا منم میام منم بهونه پشت بهونه همین چماقی شد برای زدن تو سر من شوهرم می گفت هر وقت خواستم بریم بهونه اوردی چرا مامانت اینطوریه یا کلا توی برخرد هم مامانم سرد برخورد می کرد و توی ظاهر نشون میداد وبلد نیست چه جوری دامادو به راه بیاره همینا باعث شد شوهرم با مامانم لج بشه و دیگه زیاد تره خورد نکنه و هر وقت هم که می خوام برم خونه مامانم بهونه می گیره میگه که اگه راست می گی برو شامم وایستا منم می گم نه می گه پس نمی خوام بری .اگه مامانم از اول اینطوری نبود این حساسیتا بوجود نمیامد الان مامانم بهتر شده ولی چه فایده نوش دارو بعد از مرگ سهراب دیگه اون حساسیته بوجود امده و درست بشو هم نیست و اینباعث لج افتادن شوهرم با مادرم شده البته این اخلاق مامانم رو شوهرای خواهرامم فهمیدن اونا هم خوب می گفتن به زناشون ولی چون اونا سنشون از شوهر من بالاتره راحت تر برخورد میکنن و چون خونواده شوهرای خواهرامم همین طورین راحت تربر خورد می کنن و زیاد نمی تونن بکوبن تو سر خواهرای من ولی خونواده شوهر من بر عکس اونان خیلی با محبت(حتی در ظاهر) و محبت رو ابراز می کنن و زبون باز هستن حتی شاید ظاهری باشه و از روی سیاست باشه به همین خاطر من جوابی هم ندارم که به شوهرم بدمم مثلا بگم ودر ضمن مادر شوهرم بر عکس مامانمه ما هر موقع که بخوایم از غذایی می تونیم بریم چه سرزده چه خبر داده هر دفعه با رویی خوش مواجه میشیم حتی اگه هرروزم بریم ما اولا بعضی وقتا میشد هرروز ناهاروشام اونجا بودیم به همین خاطر نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,266
    سطح
    28
    Points: 2,266, Level: 28
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 18 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 عمل مادر و عکس العمل شوهر

    عمل مادر و عکس العمل شوهر

    شاید ریشه همه این کارای شوهرم اخلاقای مامانم باشه بذارید تا تعریف کنم:شوهر من از اون ادماییه که خیلی به اخلاق و رفتارهای اطرافیان حساسه یه نامهربونی ببینه بلکل با طرف لج میشه.مامان منم در برخرد سرده و ابراز محبت نمی کنه حتی در مورد بچه هاشم ابراز نمی کنه حتی ما خودمونم بعضی وقتا ناراحت می شیم ولی چون می دونیم از ته دل دوستمون داره و اخلاقش اینطوریه می گذریم ولی شوهرامون که غریبه هستن که این فکر و نمی کنن .مامانم کلا ادم رفت و امدییی نیست مخصوصا رفت و امد غذایی و چون من هم این رو می دونم مراعات می کنم ولی به شوهرم که نمی تونم اینو بگم اولای زندگیمون شوهرم رابطش با مامانم خوب بود به من می گفت زنگ بزن امروز ناهار بریم خونه مامانت و منم بهونه میاوردم یا هر وقت بعدازظهرا می رفتم خونه مامانم زنگ میزد بهم می گفت شام وایستا منم میام منم بهونه پشت بهونه همین چماقی شد برای زدن تو سر من شوهرم می گفت هر وقت خواستم بریم بهونه اوردی چرا مامانت اینطوریه یا کلا توی برخورد هم مامانم سرد برخورد می کرد و توی ظاهر نشون میداد وبلد نیست چه جوری دامادو به راه بیاره همینا باعث شد شوهرم با مامانم لج بشه و دیگه زیاد تره خورد نکنه و هر وقت هم که می خوام برم خونه مامانم بهونه می گیره میگه که اگه راست می گی برو شامم وایستا منم می گم نه می گه پس نمی خوام بری .اگه مامانم از اول اینطوری نبود این حساسیتا بوجود نمیامد الان مامانم بهتر شده ولی چه فایده نداره نوش دارو بعد از مرگ سهراب دیگه اون حساسیته بوجود امده و درست بشو هم نیست و این باعث لج افتادن شوهرم با مادرم شده البته این اخلاق مامانم رو شوهرای خواهرامم فهمیدن اونا هم خوب می گفتن به زناشون ولی چون اونا سنشون از شوهر من بالاتره راحت تر برخورد میکنن و چون خونواده شوهرای خواهرامم همین طورین راحت تربر خورد می کنن و زیاد نمی تونن بکوبن تو سر خواهرای من ولی خونواده شوهر من بر عکس اونان خیلی با محبت(حتی در ظاهر) و محبت رو ابراز می کنن و زبون باز هستن حتی شاید ظاهری باشه و از روی سیاست باشه به همین خاطر من جوابی هم ندارم که به شوهرم بدم ودر ضمن مادر شوهرم بر عکس مامانمه ما هر موقع که بخوایم از غذایی می تونیم بریم چه سرزده چه خبر داده هر دفعه با رویی خوش مواجه میشیم حتی اگه هرروزم بریم ما اولا بعضی وقتا میشد هرروز ناهاروشام اونجا بودیم به همین خاطر نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید ولی خواهرام بر عکس مامانمن خیلی با هم راحتیم شوهرمم رابطش باهاشون خوبه خیلی باهاشون راحته الان مشکل فقط رابطش با مامانمه توروخدا راهنماییم کنید چطوری درستش کنم
    ویرایش توسط shahtab : شنبه 21 اردیبهشت 92 در ساعت 15:37

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    خوب خانمی با این تاپیکت معلوم شد که ریشه همه مشکلاتت از کجا نشات می گیره؟
    هر کس دیگه ای هم جای شوهرت بود از رفتارهای شما و مادرت ناراحت می شد.چه بسا بدتر
    یعنی که چی؟ مامان شما دوست نداره داماد بره خونش، اما از دخترش توقع داره هر روز بره بهش سر بزنه؟
    خوب شما جای شوهرت بودی ناراحت نمی شدی؟
    فکر کن هر روز مادر شوهرت از شوهرت می خواست بهش سر بزنه. اما وقتی تو به شوهرت می گفتی با هم بریم هر دفعه یه بهونه می آورد
    معمولا خانواده دختر در برخورد با داماد نمی توانند مثل خانواده پسر در برخورد با عروسشون راحت باشند و رفت و آمد به داماد به خانه پدرزن کمتره
    لزومی هم نداره که این رفت و آمد زیاد باشه
    اما اولا رفتن شما اون هم هر روز به خونه مادرت اصلا از اول کار اشتباهی بود
    چه اشکالی داره که مادر شما هفته ای یکبار غذا آماده کنه تا دامادش بهش سر بزنه
    می توانستی از همون ابتدا هفته ای یکبار از صبح بری خونه مادرت و بمونی و شب هم شوهرت میآمد پیشتون
    اینطوری نه مادر و دختر دلتنگ هم می شدید و نه شوهرت احساس غریبه بودن بهش دست میداد

  4. 2 کاربر از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 21 اردیبهشت 92), دریا72 (چهارشنبه 25 اردیبهشت 92)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 شهریور 93 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    1,301
    سطح
    20
    Points: 1,301, Level: 20
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 160 در 70 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    خوش به حالت که خانواده شوهرت خوبن و مادر شوهر به این خوبی داری ،آفرین

    همسر شما چون مادر خودشو دیده ، دائم داره با مادر خودش مقایسه می کنه و حق داره ، ولی شما میتونی قضیه رو مدیریت کنی ، اول اینکه به مادرتون قضیه رو توضیح بدید، همسرتونو وقتی خواهرهاتون هم خونه هستند به خونتون دعوت کنید ، این باعث میشه که رفتار مادرتون که دست خودشون نیست زیاد به چشم نیاد ومحیط شلوغ باشه ، در مورد لجبازی همسرتونم نمی تونم نظری بدم اما دو روش بالا را درک کرده بودم و نتیجه گرفتم

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    34
    Array
    عزیزم،همسرت حق دارن که ناراحت بشن .درسته بعضیا نمیتونن کلامی ابراز محبت کنن اما با عمل که میتونن.یعنی هیچ کدوم از خواهراتم شام یا ناهار نمیمونن؟
    اما شما میتونستی از اول مدیریت کنی.
    شما میتونستی با همسرت روراست باشی.جای بهانه آوردن ،از اول صادقانه همه چیزو بهش میگفتی.شاید نگران بودی بفهمه و به قول خودت بکوبه تو سرت اما الان که بدتر شد.بنظرم الان هم دیر نشده.باهاش حرف بزن.با محبت.بگو که مادرت از ته قلبش هم خودت و هم شوهرتو دوست داره اما این اخلاق بدو داره و خودتم از این اخلاقش رنج میبری اما نمیتونی که عوضش کنی.بهش بگو کاملا حق داری ناراحت بشی .من کاملا حقو به تو میدم اما اونم مادرمه و من میدونم قصد و غرضی نداره و با همه همین طوریه. اگه باهاش دوست باشی و حقو به اون بدی اونوقت اونم درکت میکنه و بعد از ظهرا و با هم دیگه برید اونجا و برگردید

  7. 3 کاربر از پست مفید reyhan تشکرکرده اند .

    mercedes62 (سه شنبه 24 اردیبهشت 92), shahtab (شنبه 21 اردیبهشت 92), دریا72 (چهارشنبه 25 اردیبهشت 92)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,266
    سطح
    28
    Points: 2,266, Level: 28
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 18 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Eh S

    اره مامانم در مورد خواهرامم همینطوریه من نمی تونم به مامانم توضیح بدم چون اصلا مادر انعطاف پذیری نیست اگر هم بگم که شهرم اینطوری می گه یه قش قلق به پا میشه بعدم یه فکرایی می کنه که نگو فکر می کنه مثلا شوهرم به خاطر خوردن جایی میره از لحاظ مامانم که محدودم نمی تونم بگم مامانم یه کم یکطرفه ست مثلا می خواد در هر شرایطی داماداش بهش احترام بذارن حالا رفتارای خودشو نادیده می گیره الان دیگه کار از کار گذشته من چیکار کنم انقدر دوستامو میبینم همیشه خونه مامانشونن دلم می گیره ماماناشون خیلی احساس مسئولیت در مقابل بچشون دارن ببخشیدا ولی من فکر می کنم مامانم انگار که ما عروسی کردیم انداختمه دور دوستام انقدر راحت میرن ناهار شام هرروز خونه مامانشون حسودیم میشه عین روزایی که دختر تو خونه بودن .دارم دیوونه میشم من به شوهرم حق میدم ولی نمی دونم چیکار کنم

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    34
    Array
    باهاش حرف بزن.همین حرفایی رو که اینجا میگی بهش بگو.باور کن خوشحال میشه که اون نزدیکترین فرد بهته و رازهاتو بهش میگی

  10. کاربر روبرو از پست مفید reyhan تشکرکرده است .

    دریا72 (چهارشنبه 25 اردیبهشت 92)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,266
    سطح
    28
    Points: 2,266, Level: 28
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 18 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    البته سالهای پیش که خواهر اولم ازدواج کرد 10 سال پیش مامانم اینطوری نبود خواهرم همش با شوهرش خونه ما بودن از ناهار و شام ولی بعدش که هممون ازدواج کردیم و خواهرام بچه دار شدن و جمعیتمون زیاد شد مامانم انگار دیگه حوصله دور هم جمع شدن مخصوصا غذایی رو که دنگ و فنگ داره رو نداره شایدم این از بدشانسی من بوده وحالا من می دونم کار مامانم اشتباهه و حق رو به شوهرم میدم الان باید چیکار کنم که اوضاع خوب بشه و مامانمو مثل مامان خودش بدونه؟

    - - - Updated - - -

    ریحان یعنی به شوهرم بگم؟اخه چی بگم

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    عزیزم باید ببینی مشکل مامانت چیه آیا سختشه چند نوع غذا درست کنه از لحاظ مالی به سختی می افته خب ساده بگیر بهش بگو یک نوع درست کنه ساده راحت ترین
    اگه از لحاظ سنی سختشه یعنی به خاطر کهولت سن امکان پذیزایی خوب نداره هی کار کنه سختش می شه خب شما بهش کمک کن تو پختن غذا و ظرف شستن و کلا پذیرایی
    و یک بار جویا شو ببین مشکل چیه
    بعد هم به جای هر روز هفته ای یکبارش کن دوستان درست می گن

  13. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    دریا72 (چهارشنبه 25 اردیبهشت 92)

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    34
    Array
    خیلی راحته.همین حرفایی رو که به ما گفتی.واقعیت رو بگو و اصلا نترس.
    بگو بهت حق میدم اما نمیدونم چیکار کنم.تو کمکم کن

  15. کاربر روبرو از پست مفید reyhan تشکرکرده است .

    دریا72 (چهارشنبه 25 اردیبهشت 92)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.