به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 42
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array

    کمک فوری... نامزدم جدیدا پیش خونوادش بهم بی توجهی میکنه

    سلام 1ساله که نامزدم و خیلی شوهرمو دوست دارم و با اینکه خیلی تا به حال با هم دعوا کردیم به خاطر کارهای خونوادش و طرفداری بیش از حد شوهرم ز خونوادش و خواهرش... جدیدا شوهرم نسبت به من پیش خونوادش بی توجهی میکنه و این خیلی آزارم میده ... نمی دونم چیکار کنم داغونم اما سخی میکنم پیشش طبیعی باشم.. و اینکه دارم احساس میکنم که شوهرم بعضی از کاراشو رفتاراشو با خونوادش از لج من انجام میده... احساس شکست میکنم فکر میکنم دوستم نداره و با خ.نوادش توو یه تیمه بر علیه من کمکم کنید چیکار کنم ..........

    - - - Updated - - -

    کمکم کنید خیییلی دلم گرفته ................... کسی هست کمکم کنه؟
    ویرایش توسط دریا72 : شنبه 14 اردیبهشت 92 در ساعت 22:34

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    منظورتون از بی توجهی پیش خانواده‌اش چیه؟
    شما سر چه مسائلی با خودش و خانواده‌اش وارد درگیری میشید؟
    لطفا یه کم توضیح بدید. مثلا رفتارهای خواهر و مادر ایشون که باعث ناراحتی شما میشه

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام سارا جون مرسی که اینقد زود اومدی کمکم کنی... مثلا وقتی خونشون هستیم وقتی که میره بیرون فقط به من میگه کاری نداری و خداحافظ اما به مامانش کنار من میگه امری و سفارشی و دسوری نداری اگه کاری داشتی و چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن حتماو کلی چیزای دیگه که من احساس میکنم از خونوادش میترسه که پیششون بهم توجه کنه... و سر این مسایل باهم دعوامون میشه :مثلا اینکه با مامانشو خواهرش پیش من در گوشی حرف میزنن البته چند بار ئاسه این موضوع دعوامون شده ولی فایده ای نداشته و من هم دیگه چیزی بهش نگفتم ولی هنوزم ادامه داره... و اینکه خیلی واسه خونوادش پول خرج میکنه در صورتی که خونوادش هیچ کاری که حتی وظیفشون هم بوده واسه من انجام ندادن (مثل عیدی آوردن و پاگشا) و من از این زورم میاد که اونا که اینقدر به ما بی توجه هستن باز چرا ما اینقدر باید بهشون لطف کنیم ... اینم بگم که پدر شوهرم خدارو شکر زنده ست ... و اینکه عید متاسفانه با خواهرشوهر و مادر شوهرم رفتیم مسافرت و اونجا خیلی ناراحت شدم و اذیت شدم واونجام به خاطر کارای مامانشو خواهرشو با هم دعوامون شد شدید . بعد هم موقع برگشتن شوهرم 5ساعت سرشو روو شونه خواهرش گذاشت و خوابید و منم داشتم منفجر میشدم از این کارش با اینکه هر چند دقیق از خواب بیدار میشد ولی بازم سرشو روو شونه اون میذاشت و بعد که رسیدیم من خیلی نسبت بهش سرد شدم و یه دعئای شدید هم بعدش شد و الان خوبیم ولی این کارش توو دلم مونده و خیلی عذابم میده و حالا هم که این بی توجهی هاش

  4. 2 کاربر از پست مفید دریا72 تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 15 اردیبهشت 92), کامران (یکشنبه 15 اردیبهشت 92)

  5. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دریا72 نمایش پست ها
    سلام سارا جون مرسی که اینقد زود اومدی کمکم کنی... مثلا وقتی خونشون هستیم وقتی که میره بیرون فقط به من میگه کاری نداری و خداحافظ اما به مامانش کنار من میگه امری و سفارشی و دسوری نداری اگه کاری داشتی و چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن حتماو کلی چیزای دیگه که من احساس میکنم از خونوادش میترسه که پیششون بهم توجه کنه... و سر این مسایل باهم دعوامون میشه :مثلا اینکه با مامانشو خواهرش پیش من در گوشی حرف میزنن البته چند بار ئاسه این موضوع دعوامون شده ولی فایده ای نداشته و من هم دیگه چیزی بهش نگفتم ولی هنوزم ادامه داره... و اینکه خیلی واسه خونوادش پول خرج میکنه در صورتی که خونوادش هیچ کاری که حتی وظیفشون هم بوده واسه من انجام ندادن (مثل عیدی آوردن و پاگشا) و من از این زورم میاد که اونا که اینقدر به ما بی توجه هستن باز چرا ما اینقدر باید بهشون لطف کنیم ... اینم بگم که پدر شوهرم خدارو شکر زنده ست ... و اینکه عید متاسفانه با خواهرشوهر و مادر شوهرم رفتیم مسافرت و اونجا خیلی ناراحت شدم و اذیت شدم واونجام به خاطر کارای مامانشو خواهرشو با هم دعوامون شد شدید . بعد هم موقع برگشتن شوهرم 5ساعت سرشو روو شونه خواهرش گذاشت و خوابید و منم داشتم منفجر میشدم از این کارش با اینکه هر چند دقیق از خواب بیدار میشد ولی بازم سرشو روو شونه اون میذاشت و بعد که رسیدیم من خیلی نسبت بهش سرد شدم و یه دعوای شدید هم بعدش شد و الان خوبیم ولی این کارش توو دلم مونده و خیلی عذابم میده و حالا هم که این بی توجهی هاش
    قبلا که وقتی سر یه سفره میشستیم شوهرم پاشو هم روو پای خواهرش میذاشت ولی خب الان بهتر شده... مثلا یه شب قبل از عقدکنونمون بهم میگه اگه خواهرم نتونه بیاد فردا واسه مراسم اصلا بهم خوش نمیگذره و من خیلی ازش ناراحت شدم که چطوری این شب مهم نمیتونه بهش خوش بگذره حتی اگه خواهرش نباشه .... و اینکه شب مراسم پدرشوهرم نیومد منو ندید و همین شب کلا خونواده شوهرم دیرتر از همه اومدن و همون شب هم همش دوروبر خونوادش میپلکید و خواهرش در گوشی پیش من با شوهرم حرف میزد و چقدر که این که کارا باز داغونم کرد توو این شب به این مهمی.حتی خونوائش با اینکه خودم اینقدر بهشون گفتم که برید خونمون و برنامه ریزی کنید و درباره لیست مهموناتون با هم حرف بزنید ولی آخرشم تلفنی زنگ زدن خونمون و مهموناشونو دعوت کردن... حالا دیگه اینا گذشته اما منم تصمیم گرفتم وقتی خواهرش ازدواج کرد منم مثل خودشون شب مراسمش دیرتر از همه برم و اصلا هم اگه تا اون موقع خونه خودم رفته بودم پاگشاش نکنم تا جواب این کاراشونو گرفته باشن که اینقدر بی تفاوت بودن .حالا به نظرتون با این کارای شوهرم چیکار کنم؟حتی واسه کاری که واسش هم میکنم م دیگه یه تشکر آروم میکنه مثلا میگه دستت درد نکنه آروم اما واسه همون کار که از من اینجوری تشکرکرده از مامانش پیش خودم 2بار بلند تشکر میکنه و هرچی سعی میکنم تا بیخیال باشم اما بازم نمیتونم ...واینکه چند شب قبل ازم پرسید که چرا ناراحتم ازش ومنم خیلی آروم بهش گفتم واسه بی توجهی هات پیش خونوادت و مثال هم واسش زدم و بعد جواب داد که این چیزا مسخره بازی و بهش گفتم که این چیزا از نظر من یعنی اهمیت دادن و توجه کردن و بعد گفت میخوای از این به بعد این حرفارو که به مامانم میزنم به تو هم بزنم ولی بفهمی که فیلم بازی کردم و بیشتر ناراحت شی و من دیگه هیچی بهش نگفتم و وقتی رفتیم خونشون و مامان و باباشو بوسید در صورتی که هیچوقت اینقدر پیش اونا به من توجه نداره که با اونا توجه داره و این داغونم میکنه ... اینم بگم که قبلا هفته ای 3روز اونجا بودیم و الان دیگه هفته ای 1روز میرم که کمتر ناراحتی پیش بیاد

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی نمیاد تا کمکم کنه

  7. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم شما داری زیادی حساسیت به خرج میدی و این طوری خودت رو داغون میکنی و همسرت رو از خودت دور میکنی .
    سعی کن از همین الان شروع کنی و حساسیتت رو کم کنی .
    مثلا شما هم اگر خواهر یا برادرت برای جشنتون نمی خواست بیاد ناراحت میشدی و ممکن بود اصلا بهت خوش نگذره ، پس به همسرت هم حق بده اگر همچین حرفی زده. منظور همسرت این نیست که جز خواهرم دیگه هیچی مهم نیست ، ولی شما این طور برداشت کردی .اگر خواهر یا برادر من در مراسی عقد کنونم نبود من ناراحت میشدم نه به خاطر اینکه فقط اون ها مهم هستند ، نه ، به خاطر اینکه اون ها خواهر و برادر من هستند و خانواده من هستند ، اگر اون ها در مراسم به این مهمی نباشند پس کی باشه ؟ ....همسرت منظور بدی نداشته

    یا مثلا راجع به اینکه به مادرش گفته چیزی لازم دارید یا نه ؟؟؟ واااای اصلا نباید رو این موضوع ناراحت شی ...خانمی سعی کن توقعت رو بیاری پایین ، اگر خواهر خودم هم بودی قاطعانه بهت میگفتم که حساسیتت رو کم کن و هییییییچ وقت خودت رو با خانواده همسرت مقایسه نکن

    مقایسه ممنوع
    ویرایش توسط tamanaye man : یکشنبه 15 اردیبهشت 92 در ساعت 20:32

  8. 4 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 15 اردیبهشت 92), sara.s (دوشنبه 16 اردیبهشت 92), کامران (دوشنبه 16 اردیبهشت 92), شیدا. (یکشنبه 15 اردیبهشت 92)

  9. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام مرسی عزیزم(تمنای من)... منم به خاطر همین چیزا دیگه کمتر میرم خونشون...اخه میدونی بعضی وقتا احساس میکنم با خونوادش علیه من رفتار میکنه مثلا اینکه اونجوری که گفتم سرشو رو شونه خواهرش گذاشت و خوابید در صورتی که منم پیشش بودم اونم 5 ساعت و هر چند دقیقه هم از خواب بیدار میشد ولی بازم ... و اینکه خب وقتی پیش من خیلی بهشون توجه میکنه میبینم که مادرشوهر و خواهرشوهره چطوری خوشحال میشن که بهشون توجه داره اما به من نه... و اونام انگاررفتارشون با من تغییر میکنه و بی محلی میکنن بهم... راستی اینم بگم که خیلی براشون پول خرج میکنه و اونام هی زنگ میزنن اینو بخر و اونو بخر(مادرشوهر و خواهر شوهر)و قبلا که خواهرش هر ماه پول توو جیبی میداد و بعد از اینکه دعوامون شد چند بار حالا نمیدونم میده پول بهش یا نه... و اینکه وقتی میریم خونشون هرچی که میخره به همه خونوادش تعارف میکنه منم این اخلاقو دوست دارم اما وقتی میزیم خونه ما اصلا هیچ چیزیش رو به کسی تعارف نمیکنه و من خیلی خجالت میکشم پیش خونوام.... چیکار کنم خیلی از این جور رفتارای بچگونه دره هم خودش و هم خواهرش.. وقتی شوهرم یه چیزی واسم میخره اول باید دل اونو بدست بیاره و بعد نشون بده که چی خریده تازه بعدش هم یه مبارک از دهنه خواهرش درنمیاد که بگه خوشگله و مبارک باشه فقط نگاه میکنه منم این رفتاراشو تقصیر شوهرم میدونم که اینجوری بهش روو میده

    - - - Updated - - -

    پس کجایین دوستای خوبم بهتون احتیج دارم
    ویرایش توسط دریا72 : یکشنبه 15 اردیبهشت 92 در ساعت 21:23

  10. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دریا72 نمایش پست ها
    سلام مرسی عزیزم(تمنای من)... منم به خاطر همین چیزا دیگه کمتر میرم خونشون...اخه میدونی بعضی وقتا احساس میکنم با خونوادش علیه من رفتار میکنه مثلا اینکه اونجوری که گفتم سرشو رو شونه خواهرش گذاشت و خوابید در صورتی که منم پیشش بودم اونم 5 ساعت و هر چند دقیقه هم از خواب بیدار میشد ولی بازم ... و اینکه خب وقتی پیش من خیلی بهشون توجه میکنه میبینم که مادرشوهر و خواهرشوهره چطوری خوشحال میشن که بهشون توجه داره اما به من نه... و اونام انگاررفتارشون با من تغییر میکنه و بی محلی میکنن بهم... راستی اینم بگم که خیلی براشون پول خرج میکنه و اونام هی زنگ میزنن اینو بخر و اونو بخر(مادرشوهر و خواهر شوهر)و قبلا که خواهرش هر ماه پول توو جیبی میداد و بعد از اینکه دعوامون شد چند بار حالا نمیدونم میده پول بهش یا نه... و اینکه وقتی میریم خونشون هرچی که میخره به همه خونوادش تعارف میکنه منم این اخلاقو دوست دارم اما وقتی میزیم خونه ما اصلا هیچ چیزیش رو به کسی تعارف نمیکنه و من خیلی خجالت میکشم پیش خونوام.... چیکار کنم خیلی از این جور رفتارای بچگونه دره هم خودش و هم خواهرش.. وقتی شوهرم یه چیزی واسم میخره اول باید دل اونو بدست بیاره و بعد نشون بده که چی خریده تازه بعدش هم یه مبارک از دهنه خواهرش درنمیاد که بگه خوشگله و مبارک باشه فقط نگاه میکنه منم این رفتاراشو تقصیر شوهرم میدونم که اینجوری بهش روو میده

    - - - Updated - - -

    پس کجایین دوستای خوبم بهتون احتیج دارم
    میدونید چیه احساس میکنم که خونوادش واسش مهمتر از من هستن و اونا رو بیشتر دوست داره...

  11. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    خانمی شما و شوهرت چند سالتونه ؟
    نحوه آشناییتون چطور بوده ؟

  12. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها
    خانمی شما و شوهرت چند سالتونه ؟
    نحوه آشناییتون چطور بوده ؟

    سلام عزیزم ،من 20 سالمه و شوهرم 27 و هم من تک دخترم با یه برادر 24 ساله مجرد و شوهرم تک پسره با یه خواهر 26 ساله مجرد. آشنایی ما از دانشگاه شروع شد چون هم، هم دانشگاهی هستیم و هم هم رشته و هم کلاسی شوهرم هم توو همین دانشگاه کار میکنه و بعد قصه داره که با هم آشنا شدیم و از همون اول هم مامان اون خبر داشت و هم مامان من و 3 4 ماهی با هم آشنا شدیم و بعد رسمی اومدن خواستگاری و بعد تحقیق کردن دربارش از همکاراشو و...بعد از 2 3 جلسه با اینکه خواستگار غریبه و آشنا هم زیاد داشتم ولی خب ایشونو قبول کردم و جواب مثبت رو بهشون دادیم ،حالا به نظر شما من باید چیکار کنم و چطوری رفتار کنم آخه یه روز دو روز نیست که بخوام بیخیال باشم که بگم وقتی بریم خونه خودمون دیگه همه چی خوب میشه ، بریم خونه خودمون هم هر وقت خونوادش بیان خونه ما و ما بریم خونشون باید همین جوری باشه رفتاراشون و دوباره ناراحتی های من شروع مشیشه ،میخوام کمکم کنید تا اساسی حلش کنم


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 فروردین 94, 07:59
  2. پیامک های بیمحتوای همسرم از سوی خواهرش
    توسط نارگل65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: جمعه 21 تیر 92, 03:01
  3. ناتوان از پیشنهاد ازدواج
    توسط mahbang در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 اردیبهشت 91, 23:39
  4. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  5. باید تورو پیدا كنم !!!
    توسط آرمان 26 در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 اسفند 87, 20:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.