ممنون فکر کنم خانم! آسمانی وهانیهمتاسفانه ما اصلا بچه نیستیم و 31 سالمونه و برایم جای تعجب است که من چطور تا بحال این آدم را نشناخته بودم؟ و یا برایم حرفه ای نقش بازی میکرد؟یا عوض شده است؟ در فکرم آشوبی براه است 1 درگیری فکری الان با خودم دارم
ضمنا دیروز پریروز می گفتند ازدواج ما که کاری نداره !اسباب ازدواج ما بیش از قبل فراهمه! من الان خیلی آماده ترم باهم ازدواج کنیم. الان خیلی بهت نزدیکترم و قدرتو میدونم. و خودم دارم میام سمتت! من حرفی از اینکه الان بیا خواستگاری نزدم فقط گفتم نه هنوز کافی نیست برو بگرد خودم آزادت کردم بری بگردی!چون به نظرم علیرغم حرفهایش هنوز قاطی بود و فکرش 100% نبود و نمیخواستم اینبار غرورمو بشکنم وریسک کنم!مکالمه دیشبشم تاییدی بر صحت شکم بود
ضمنا بسیار از خود متشکر تشریف دارند اینقدر این رنگ چشم برایش مهم بوده یعنی که حتی با مخالفت سرسختانه خانوادش رفته بشناسه و یا دیشب جواب تلفن دختره را داد و امروز هم با دختره صحبت کرد؟؟؟؟دختری که خودشم میدونه حتی اگه بخواد هم بیش از 10 روز دیگه نمیتونه باهاش حرف بزنه و شرایط آنها اصلا به این راحتی ها با هم جور در نمیاد؟
حرفهایش تضاد داره و تعادل نداره از نظرم
خانم آسمانی تصور کنید، شما با این جمله سرتان سوت کشید بعد ببینید من که چند سال درگیر احساس با این فرد بودم چی میکشم؟و چه گذشتها که من در این چند سال نکردم وچقدر حس میکنم از سادگی من برای منافع خودش سو استفاده کرده که کارهاشو پیش ببره!
(این بیشتر از بقیه مسایل آزاد دهنده است که من که دختر عاقل پخته و فهمیده ای بودم چگونه این انسان را نشناخته بودم یا عوض شده؟ جواب این سوال را نمیدانم و این بیش از خیانتش آزارم میدهد)
جالبه می گوید من که با این دختر احساسی نمیحرفم جدی حرف زدن جرمه فقط آشنا شدم که خودتم میدونی بیش از 10 روز دیگه امکانش نیست با این آشنا بشم؟انگار اصلا شعورشو دود کرده و واقعا نفهم شده! و میگوید من با این دختر مشکل دارم که کات کردم بعد 10 روز پس بدون که مشکل دارم !میگم مشکل داری پس چرا حرف میزنی؟ میگه اون زنگ زده و تو خودخواهی! میگم تو هم به من هم به اون خیانت کردی با این کارت قبول نداره میگه حرف عادی باهاش میزنم!حرفهایش خلاصه مفتش گرون است!
من خوشبختانه اصلا در دیروز و پریروز که دیدمش هرچه خواست احساسی نزدیک بشه جوابی ندادم و چند بارم گفت عوض شدی و حال مرا میگیری و من گفتم توقع داری بهت جایزه بدهم! همش معذرت خواهی میکرد اما من تو رویش هم گفتم از نظر من این جرمی که کرده جز با غلط کردن و ابراز پشیمانی کامل کامل قابل بخشش نبود.خوشبختانه چون شخصیتم برایم مهمه و شک داشتم که ابراز ندامتهایش چقدر واقعی است؟؟ از زیر احساسات فرار کردم و کاملا منطقی حرف زدم و در برخورد این مدتم با او بخودم نمره 90 از 100 میدهم
اما واقعیت اینه که احساسم درگیره هنوز! و گاهی الف: یک چیزی ته ذهنم میگه تو که مطمینی به جواب نمیرسه و برمیگرده پس با خودت فکر کن میتونی ببخشیش یا نه؟؟به خودم میگم حتی اگر دلشم بخواد بیش از 10 روز دیگه (بدلیل شرایط خاص زندگی) نمیتونه با دختره باشه)میگی دیر یا زود برمیگرده و احتمال قوی 7 روز دیگه برمیگرده به غلط کردن میفته اما ببین میتونی ببخشیش؟ اصلا میشود بخشید؟ یا بخشیدن افتادن به یک دور باطل است
ب:یا اصلا بخشش جایزه؟؟یا کلا همین الان آنی همه جوره از زندگیت حذفش کن؟ دندان خراب را بکش! اشتباه کردی دختر، ادامه نده؟این بیماره ولش کن لایق تو نیست؟بعد مبپرسم از خودم چرا اینفدر ابله بودی نشناختی این همه سال؟ گول حرفاشو خوردی؟ از آدمی مثل تو بعیده؟
این 2 تا فکر الف ب کابوس این مدت من هست؟
این نکته ایه که برایم جوابش مهمتره؟
دوست داشتم آقایان هم نظر بنویسند برای این تاپیک من
علاقه مندی ها (Bookmarks)