سلام دوستان عزیز،خیلی وقته همدردی نمیام میخاستم با سیاست خودم مشکلات رو حل کنم ولی عملی نشد
اومدمو ازتون میخام راهنمایی کنین
بیشتر شما شاید در جریان مشکلات من و شوهرم هستین آخرین اختلافات من و شوهرم که داشت مراحل طلاق و شکایت رو دنبال میکرد یهویی اتفاقی افتاد که به اون مراحل نرسید شوهرم تصادف خیلی بدی کرد و بعدش من مجبور شدم برگردم خونه، البته چندتا شرط گذاشتم که اولش گفت قبوله ولی الآن هیچ کدوم رو قبول نداره
ازش خواستم حق طلاق رو بده که نداد و اینکه واسه درمانش و حل مشکلاتمون بریم پیش روانشناس که اونم تا حالا خبری از اجراش نیست
من اعتمادی بهش ندارم و اینطور بگم که دارم روز به روز ازش متنفر میشم در همه روابط عاطفی و جنسی و.... حالت چندش آوری بهم دست میده و از هم صحبتی باهاش متنفرم ،هیچ احترامی بینمون نمونده حتی منم بهش احترام نمیذارم اونو به چشم یه حیوان پست میبینم و صبح تا شب یا سکوت میکنم و یا زخم زبان میزنم
حالا میخام اگه تا وقتی که مدرسه هست من برم سر کارم و اگه شوهرم تا اون موقع به شرطهام عمل کرد بمونم و واسه زندگیم تلاش کنم وگرنه برگردم خونه پدرم یا اینکه بمونم و از طریق قانونی اذیتش کنم
میخام فرم انتقالیمو به شهر خودمون که پدر و مادرم اونجان، پر کنم.
من چیکار کنم شما بگین.وقتی شوهرم پیش روانشناس نمیره منم نمیخام وادارش کنم اون باید با تمایل خودش بره
اون حتی میخاد هرچی که من دارمو از چنگم دربیاره همش پولامو خرج میکنه همش میگه سرویس طلاتو بفروشیم میخام هرچی که تا حالا برام خریده رو آتیش بزنم و طلاهارو بکوبم به سرش
دارم از کینه نابود میشم و فکر انتقام داره اذیتم میکنه کاری ازم ساخته نیست
این تمام احساسات من بود به شوهرم و به این زندگی...
شما میگین چیکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)