به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 شهریور 98 [ 04:45]
    تاریخ عضویت
    1391-1-27
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    8,142
    سطح
    60
    Points: 8,142, Level: 60
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 98 در 58 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از برگشتنم به خونه و اعتماد هزار باره به شوهرم پشیمونم...

    سلام دوستان عزیز،خیلی وقته همدردی نمیام میخاستم با سیاست خودم مشکلات رو حل کنم ولی عملی نشد
    اومدمو ازتون میخام راهنمایی کنین
    بیشتر شما شاید در جریان مشکلات من و شوهرم هستین آخرین اختلافات من و شوهرم که داشت مراحل طلاق و شکایت رو دنبال میکرد یهویی اتفاقی افتاد که به اون مراحل نرسید شوهرم تصادف خیلی بدی کرد و بعدش من مجبور شدم برگردم خونه، البته چندتا شرط گذاشتم که اولش گفت قبوله ولی الآن هیچ کدوم رو قبول نداره
    ازش خواستم حق طلاق رو بده که نداد و اینکه واسه درمانش و حل مشکلاتمون بریم پیش روانشناس که اونم تا حالا خبری از اجراش نیست
    من اعتمادی بهش ندارم و اینطور بگم که دارم روز به روز ازش متنفر میشم در همه روابط عاطفی و جنسی و.... حالت چندش آوری بهم دست میده و از هم صحبتی باهاش متنفرم ،هیچ احترامی بینمون نمونده حتی منم بهش احترام نمیذارم اونو به چشم یه حیوان پست میبینم و صبح تا شب یا سکوت میکنم و یا زخم زبان میزنم

    حالا میخام اگه تا وقتی که مدرسه هست من برم سر کارم و اگه شوهرم تا اون موقع به شرطهام عمل کرد بمونم و واسه زندگیم تلاش کنم وگرنه برگردم خونه پدرم یا اینکه بمونم و از طریق قانونی اذیتش کنم
    میخام فرم انتقالیمو به شهر خودمون که پدر و مادرم اونجان، پر کنم.
    من چیکار کنم شما بگین.وقتی شوهرم پیش روانشناس نمیره منم نمیخام وادارش کنم اون باید با تمایل خودش بره
    اون حتی میخاد هرچی که من دارمو از چنگم دربیاره همش پولامو خرج میکنه همش میگه سرویس طلاتو بفروشیم میخام هرچی که تا حالا برام خریده رو آتیش بزنم و طلاهارو بکوبم به سرش
    دارم از کینه نابود میشم و فکر انتقام داره اذیتم میکنه کاری ازم ساخته نیست
    این تمام احساسات من بود به شوهرم و به این زندگی...
    شما میگین چیکار کنم؟

    ویرایش توسط etemade shekaste : پنجشنبه 12 اردیبهشت 92 در ساعت 16:06

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سام خانمی.
    می تونی لینک مشکلات قبلیت رو هم اینجا بذاری که بیشتر در جریان باشیم .

  3. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    etemade shekaste (دوشنبه 16 اردیبهشت 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام . متأسفم ... تو شرایط بدی هستی...
    میشه یه سؤال بپرسم؟ بعد از اینکه برگشتی به خونه ات، باز هم همسرت کار اشتباهش رو تکرار کرد و متوجه شدی؟ یا اینکه صرفا با احساس بدی که داری نمیتونی کنار بیای؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    etemade shekaste (دوشنبه 16 اردیبهشت 92)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم اگه به فکر راه حل هستی که زندگی خوبی رو درست کنی این راهی که داری می ری درست نیست
    یه لحظه صبر کن
    آرامش داشته باش
    بهش سرکوفت نزن
    بهش اعتماد کن اگه واقعا طلا برات مهم نیست بهش بده البته نه که بکوبی تو سرش بهش با احترام بده و بگو برای کاری که می خوای انجام بدی ارزش قائلم و حمایتت می کنم
    تنفر رو کنار بذار
    محبت کن البته بدون انتظار و چشم داشت
    روابط عاطفی تونو قوی کن
    به خودت برس
    محیط خونه رو شاد کن
    شما 6 ماه این روندو در پیش بگیر ببین شوهرت تغییر می کنه یا نه
    درست می شه
    موفق باشی

  7. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    etemade shekaste (دوشنبه 16 اردیبهشت 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 شهریور 98 [ 04:45]
    تاریخ عضویت
    1391-1-27
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    8,142
    سطح
    60
    Points: 8,142, Level: 60
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 98 در 58 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنونم از دوستان
    asemani عزیز نمیدونم چطور باید لینک مشکلات قبلیمو بذارم

    گل آرا جان من نزدیک دو ماهه برگشتم خونه، تو این مدت نمیدونم شوهرم باز سراغ کارای قبلیش رفته یا نه، ولی بهش اطمینان ندارم

    zendegiye movafagh عزیز شما راهنمایی خوبی کردین ولی اگه خدای نکرده شما جای من بودین به همین راحتی با همه چی کنار میومدین؟! 3 ساله من دارم تمام رفتارهای شوهرمو تحمل میکنم هربار توبه میکنه و به دو روز نمیکشه که...
    راستی طلاهامو هم فروختم ، میدونین خرج چی شد؟ خرج وامهای عقب افتاده خودش و برادرش؟!

    دیگه دارم از همدردی هم ناامید میشم، ای کاش اینجا دو تا دوست خوب داشتم و هیچ وقت نمیومدم تو دنیای مجازی التماس کنم
    بیش از یک ساله اومدم همدردی، دریغ از یک کارشناس که بیان و راهنماییم کنن...

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام. تقریبا تمام پست های قبلیت رو خوندم. درکت میکنم از این جهت که من هم درگیر این تشویش و دودلی برای زندگی یا جدایی بودم. گرچه مشکل من با شوهرم این موضوعات نبود. ولی من هم بحران رو گذروندم برای همین میخوام تجربه شخصیم رو در اختیارت بذارم. اگه رو اسمم راست کلیک کنی و گزینه اول رو بزنی عنوان تاپیک های قبلیم میاد و میبینی تو چه برزخی بودم اما الان برگشتم خونه ام.

    نکته اول اینکه تو برگشتی خونه ات. این یعنی "اعتماد" کردی که برگشتی. اگه نه چرا برگشتی؟ خونه پدرت میموندی تا یه تصمیم درست بگیری. و کسی که اعتماد کرده حق نداره بدون مدرک و فقط بر پایه تصورات ذهنی و احساس منفی خودش رفتار کنه. اگه برگشتی که زندگی کنی و قصدت جدایی نیست باید ذهنت رو پاکسازی کنی بهش اعتماد کنی و این اعتماد رو همه جوره بهش نشون بدی و فقط وقتی حق داری رفتاری غیر از این داشته باشی که خیانتش بهت دوباره اثبات بشه. چون اگه بفهمه بی اعتمادی اگه کاری هم نکرده باشه میره سراغش چون میگه این که در هر صورت اعتماد نداره پس چرا خودمو اذیت کنم؟ چرا اینقدر رفتارت دوگانگی داره؟ اگه دوستش نداری و متنفری اولا چرا برگشتی؟ دوما چرا به لحاظ مالی به انسانی کمک کردی که بهش بی اعتمادی؟ چرا طلات رو فروختی؟ میتونست سرمایه خودت باشه اگه جدا شدی...
    این اشتباه گذشته اما گفتم که حواست باشه و دیگه تکرارش نکنی. اما اگه به شوهرت اعتماد داری و از سر عشق و علاقه طلاهات رو بهش بخشیدی و پشیمون نیستی...اون بحثش جداست.

    نکته دوم. گذشته گذشت. گرچه یک ساله که درگیر بودیو نتونستی قاطع برخورد کنی اما طبیعی بوده. من خودمم همین جوری بودم نمیتونستم محکم سر تصمیمم واستم غیر از این دفعه آخر که انگار نتیجه هم داده. آینده هم نیومده...چه با شوهرت باشی چه نباشی...مهم حاله. مهم اینه که الان چه کار کنی.

    اولا که آروم باش. به هر طریقی بلدی. نماز، دعا و نذر، یوگا، مطالعه...فکر منفی و زیاد از بیکاریه. پس وقتت رو پرکن. تو برخورد با شوهرت نه تو ژست باش که فکر کنه هنوز داری تنبیهش میکنی ، نه افراطی محبت کن که فکر کنه میخوای از این طریق به زور نگهش داری که نره سراغ بقیه نه اینکه تو کارش تجسس کن. وظایف همسریت رو کامل انجام بده و تو رفتارت نشون بده که اعتماد داری اما !!! اما شش دانگ حواست بهش باشه. یه جور که بویی نبره و تابلو نشه گوشیش رو چت کردنش رو چک کن. قرار ملاقاتی اگه داره رفتار مشکوکی اگه دیدی حواست باشه سر در بیاری. ولی تو رو خدااااا نا محسوس! اینکه مچش رو بگیری و همونجا بزنی تو روش 100% به ضرر خودته.
    حداقل 1-2 ماه این کارو بکن. اگه دیدی سر به راه شده که خدا رو شکر. به روندت ادامه بده. اما اگه خدایی نکرده چیزی دیدی که فهمیدی دوباره ... اونوقت باید تصمیم درست بگیری. دقت کن گفتم اگه چیزی دیدی!!! یعنی دلیل و مدرک محکمه پسند! نه اینکه چیزی احساس کردی!!!

    تو این مدتی که زیر نظر داریش خیلی فکر کن. ولی نه به بدی های اون. به اشتباهات خودت. منظورم اشتباهاتت در حق اون نیست. اشتباهاتت در حق خودت. من اونایی که به نظرم میرسه رو میگم شاید کمکت کرد.
    اولا کاشکی به خونوادش نمیگفتی. چون به هر حال پسرشونه...اول خطای تو رور میبینن بعد اون. تو خودکشی کردی...تو قهر کردی رفتی... تو...تو... وقضاوت اونا حتی رو تفکر خونوادت هم تأثیر میذاره...چون هیچ کس غیر خدا از نزدیک شاهد زندگی شما نبوده پس یه خط قرمز دور اونا بکش و دیگه بهشون هیچی نگو
    دوما یادت باشه یا قهر نکن و نرو خونه پدرت یا اگه این دفعه رفتی مطمئن باش رفتی که طلاق بگیری!!!!! رفتی که برنگردی!!!!! چون این قهر تو و منت کشی شوهرت اگه چند بار تکرار بشه که شده واسه همه حتی خونوادت عادی میشه و اگه الان 2 نفر حمایتت میکنن همونا هم میگن بابا اینکه تکلیفش با خودش معلوم نیس هی قهر میکنه هی برمیگرده اگه باز هم تکرار کنی حمایت اونا رو هم از دست میدی. پس خواهشا دیییییگه با قهر نرو خونه پدرت مگر اینکه برای طلاق به کمکشون نیازی داشته باشی...یعنی روزی که مطمئن باشی اگه شوهرت با ایل و تبارش هم بیفتن به دست و پات تصمیمت عوض نخواهد شد.

    سوما. من رو تجربه ای که از شوهر 34 ساله خودم دارم میگم. اگه یه مرد تو این سن و سال یه رفتار و عادت زشت داشته باشه اعتیاد به مواد یا اعتیاد به رابطه یا دست بزن یا هرچی... نه با تعهد کتبی و محضری حل میشه نه با قسم و قرآن نه با جنبل و جادو نه حتی مشاوره!!! شوهر شما که خودش روانشناسی خونده!!! زیره به کرمون میبری؟؟؟ مشاور رو میبری پیش مشاور؟ فقطیک راه داره و بس. باید خودش بخواد که این کارو نکنه 1 بار برای همیشه بره تو کله اش که اگه این کارو بکنه تو رو از دست میده!!! من وقتی قهر کردم 4 ماه زنگ زد فحش داد تهدید کرد به التماس افتاد حتی سکته کرد رفت بیمارستان 4 روز خوابید ... الانت قرص قلب میخوره هنوز. اما من گفتم برنمیگردم طلاق میگیرم مهرم هم میبخشم فقط جونم و اعصابم مهمه و آینده ام. هنوز هم گاهی ازم میپرسه تو واقعا تو اون مدت دوستم نداشتی ؟ حتی یه ذره ؟ و من میگم نه. نداشتم فقط طلاق میخواستم. اما الان دوستت دارم. خیلی بیشتر از قبل!
    پس حالا که برگشتی به این نیت که اعتماد کنی اعتماد کن تا ببینه اعتماد کردی ببینه بهش مطمئنی ولی اگه بره سراغ کارای قبلی از دستت میده...پس به هیچ قیمتی نمیره. انشاالله که نخواهد رفت. ولی اگه متوجه چیزی شدی اونوقت بهت میگیم بهترین برخورد چیه. ولی سری رو که درد نمیکنه از الان دستمال نبند. آروم از زندگیت لذت ببر در عین اینکه 4 چشمی و صد البته نامحسوس مواظب شوهرتی.
    فقط مرگه که چاره نداره. پس قوی باش.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.