با سلام خدمت همه دوستان گرامی
امروز میخوام راجع به برادر 21 ساله ام باهاتون حرف بزنم,نمیدونم چی بگم اصلا چی شد که اینجوری شد.ما یه خانواده خوب بودیم در نوع خودش,مثل بقیه خانواده ها رابطه صمیمانه ای بین اعضا خانواده برقرار بود اما نمیدونم چرا یهو برادر کوچیکم سر ناسازگاری با مارو گذاشت.قبلنا کلاس ورزش می رفت حدود یک سال ,وضعیت درسیش خوب بود اما از وقتی که وارد سوم دبیرستان شد رفتارش به کلی تغییر کرد(فکر میکنم این تغییر رفتارش از اونجا شروع شد که داداشم با یکی از بچه های هم سن و سالش دعواش شد و تو این دعوا بینی داداشم شکست ...داداشم از بابام خواست بهش پول بده که بره بینیشو عمل کنه اما بابام نداد بهش...اونم لج کرد گوشه گیر شد افسرده شد از همه اعضای خانواده جدا شد مسیرش.خونه واسش شده بود مثل یه مسافرخونه که فقط توش غذا میخورد و جای خوابش بود فقط و فقط. رفته رفته ارتباطشو با همه اعضای خانواده قطع کرد ...شد دشمن خونی برادر و بابام...فکر میکنه ما دشمنشیم خوبیشو نمیخوایم...به هیچ صراطی مستقیم نیست...در برابرش خیلی گاهی وقتا کوتاه اومدیم اما گاهی وقتا یک رفتارایی از خودش نشون میداد که طاقت همه رو طاق می کرد...بنابراین بارها پیش اومده که با داداش و بابام یه جنگ جهانی سوم راه انداختند و تا میتونن همدیگه رو زدن...گاهی وقتا دلم براش کباب میشد که وقتی دعوایی بین اینا صورت می گرفت بابا و دادش می افتادند به جون داداش کوچیکم و حسابی می زدنش...منم این وسط سعی میکردم جلو ادامه دعوا رو بگیرم...حدود 2_3سال گذشت از این ماجرا بارها سعی کردیم باهاش خوب باشیم اما طرز برخوردمون گویا درست نبوده باهاش...خیلی وقتا تحقیرش کردیم,زخم زبون زدیم بهش...با بقیه همسن و سالاش مقایسه اش کردیم...غرورشو شکستیم...تا میتونستیم با حرفامون خوردش کردیم
نمیگم از نظر مالی در فشاره,به هیچ عنوان اگه لازم بوده پول هم در اختیارش گذاشتیم(اما خیلی وقتا پول زور میخواسته ازمون که ما هم نمی دادیم بهش,اما مشکل نمیدونیم کجاست...
موضــــوع اصلی اینه :تازگیا متوجه شدیم برادرم داره سیگار میکشه,حتی چند روز پیش بیرون داداش بزرگم دیده بود که برادر کوچیکم داره بیرون سیگار میکشه و وقتی داداشمو دیده بود سیگارو انداخته بود زمین.حتی یکی از آشناهامون تو یه منطقه متروکه داداشمو دیده بود که داره با دوستاش سیگار میکشه همونجا هم یه سیلی بهش زده بود.
لعنت به دنیا چرا اینطوری شد...چرا داداش من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان دیگه شده یه پسر ساکت که دیگه با هیشکی کار نداره,میره بیرون ,خونه که میاد آروم میره تو اتاقش و ساکت میشینه یه جا
دارم خفــه میشم از بغض
مادرم سر قضیه داداشم دیگه پیر شده,حالا بعد شنیدن قضیه سیگار همه داغون شدیم شکستیم...کم آوردیم پیش وجدانمون
تقصــیر خودمونه...آره همش تقصیر خودمونه
علاقه مندی ها (Bookmarks)