به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1392-2-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    587
    سطح
    11
    Points: 587, Level: 11
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    داداش 21 ساله ام به سیگار رو آورده...داره دیر میشه,داره نابود میشه تباه میشه

    با سلام خدمت همه دوستان گرامی

    امروز میخوام راجع به برادر 21 ساله ام باهاتون حرف بزنم,نمیدونم چی بگم اصلا چی شد که اینجوری شد.ما یه خانواده خوب بودیم در نوع خودش,مثل بقیه خانواده ها رابطه صمیمانه ای بین اعضا خانواده برقرار بود اما نمیدونم چرا یهو برادر کوچیکم سر ناسازگاری با مارو گذاشت.قبلنا کلاس ورزش می رفت حدود یک سال ,وضعیت درسیش خوب بود اما از وقتی که وارد سوم دبیرستان شد رفتارش به کلی تغییر کرد(فکر میکنم این تغییر رفتارش از اونجا شروع شد که داداشم با یکی از بچه های هم سن و سالش دعواش شد و تو این دعوا بینی داداشم شکست ...داداشم از بابام خواست بهش پول بده که بره بینیشو عمل کنه اما بابام نداد بهش...اونم لج کرد گوشه گیر شد افسرده شد از همه اعضای خانواده جدا شد مسیرش.خونه واسش شده بود مثل یه مسافرخونه که فقط توش غذا میخورد و جای خوابش بود فقط و فقط. رفته رفته ارتباطشو با همه اعضای خانواده قطع کرد ...شد دشمن خونی برادر و بابام...فکر میکنه ما دشمنشیم خوبیشو نمیخوایم...به هیچ صراطی مستقیم نیست...در برابرش خیلی گاهی وقتا کوتاه اومدیم اما گاهی وقتا یک رفتارایی از خودش نشون میداد که طاقت همه رو طاق می کرد...بنابراین بارها پیش اومده که با داداش و بابام یه جنگ جهانی سوم راه انداختند و تا میتونن همدیگه رو زدن...گاهی وقتا دلم براش کباب میشد که وقتی دعوایی بین اینا صورت می گرفت بابا و دادش می افتادند به جون داداش کوچیکم و حسابی می زدنش...منم این وسط سعی میکردم جلو ادامه دعوا رو بگیرم...حدود 2_3سال گذشت از این ماجرا بارها سعی کردیم باهاش خوب باشیم اما طرز برخوردمون گویا درست نبوده باهاش...خیلی وقتا تحقیرش کردیم,زخم زبون زدیم بهش...با بقیه همسن و سالاش مقایسه اش کردیم...غرورشو شکستیم...تا میتونستیم با حرفامون خوردش کردیم

    نمیگم از نظر مالی در فشاره,به هیچ عنوان اگه لازم بوده پول هم در اختیارش گذاشتیم(اما خیلی وقتا پول زور میخواسته ازمون که ما هم نمی دادیم بهش,اما مشکل نمیدونیم کجاست...

    موضــــوع اصلی اینه :تازگیا متوجه شدیم برادرم داره سیگار میکشه,حتی چند روز پیش بیرون داداش بزرگم دیده بود که برادر کوچیکم داره بیرون سیگار میکشه و وقتی داداشمو دیده بود سیگارو انداخته بود زمین.حتی یکی از آشناهامون تو یه منطقه متروکه داداشمو دیده بود که داره با دوستاش سیگار میکشه همونجا هم یه سیلی بهش زده بود.

    لعنت به دنیا چرا اینطوری شد...چرا داداش من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    الان دیگه شده یه پسر ساکت که دیگه با هیشکی کار نداره,میره بیرون ,خونه که میاد آروم میره تو اتاقش و ساکت میشینه یه جا
    دارم خفــه میشم از بغض

    مادرم سر قضیه داداشم دیگه پیر شده,حالا بعد شنیدن قضیه سیگار همه داغون شدیم شکستیم...کم آوردیم پیش وجدانمون

    تقصــیر خودمونه...آره همش تقصیر خودمونه

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خیلی زود دیر میشه نمایش پست ها
    با سلام خدمت همه دوستان گرامی

    ....بنابراین بارها پیش اومده که با داداش و بابام یه جنگ جهانی سوم راه انداختند و تا میتونن همدیگه رو زدن... بابا و دادش می افتادند به جون داداش کوچیکم و حسابی می زدنش...ا طرز برخوردمون گویا درست نبوده باهاش...خیلی وقتا تحقیرش کردیم,زخم زبون زدیم بهش...با بقیه همسن و سالاش مقایسه اش کردیم...غرورشو شکستیم...تا میتونستیم با حرفامون خوردش کردیم

    نمیگم از نظر مالی در فشاره,به هیچ عنوان اگه لازم بوده پول هم در اختیارش گذاشتیم(اما خیلی وقتا پول زور میخواسته ازمون که ما هم نمی دادیم بهش,اما مشکل نمیدونیم کجاست...


    الان دیگه شده یه پسر ساکت که دیگه با هیشکی کار نداره,میره بیرون ,خونه که میاد آروم میره تو اتاقش و ساکت میشینه یه جا
    دارم خفــه میشم از بغض

    بعد شنیدن قضیه سیگار همه داغون شدیم شکستیم...کم آوردیم پیش وجدانمون

    تقصــیر خودمونه...آره همش تقصیر خودمونه
    یک پسر نوجوون رو به دفعات کتک زدین ، تحقیر کردین ، زخم زبون زدین و غرورشو شکستین توقع داشتید چه اتفاقی بیافته؟ الان مساله شما سیگار کشیدن برادرتون نیست ، شما با جوانی رو به رو هستین که از خانواده جدا افتاده و معلوم نیست این خلا رو داره با چی پر میکنه. اگر برادرتون رو دوست دارین به همراهش پیش مشاور خانواده برید تا متوجه بشین چه اتفاقی افتاده و چه میشه کرد.

  3. 4 کاربر از پست مفید samanis تشکرکرده اند .

    gisooo (پنجشنبه 19 اردیبهشت 92), meinoush (دوشنبه 09 اردیبهشت 92), sara.s (دوشنبه 09 اردیبهشت 92), بهار.زندگی (سه شنبه 17 اردیبهشت 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1392-2-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    587
    سطح
    11
    Points: 587, Level: 11
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نزدیک یک هفته هستش برادرم بیمارستان بستریه
    فعلا که آزمایشاتش چیزی نشون نداده
    این روزا هیچ کسی تو خونمون آرامش نداره:(

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    فعلا میشه گفت سیگارکشیدنش اصلا مساله ای نیست
    چون رفته بیمارستان دلتون براش سوخته؟؟؟چرا بیمارستانه؟
    خدای من مطمئن باش الان که باش خوب و مهربون شید اون تا یه مدتی عکس عمل میکنه
    پس باید خیلی خیلی نرم و ملایم و صبور باشید اونم تو سن حساسی که برادرتون داره

    خیلی مراقب باشین
    سخته ترک سیگار اما شدنیه و اگه درست رفتار کنید همه اعضای خانواده برادرتو و جو صمیمی خانواده بر میگرده
    میتونه وضعیت همین جوریم بمونه
    اما اگه به این رون ادامه بدین سیگار که سهله چند وقت دیگه دورش میشه پر چیزهای دیگه که سیگار در مقابلش هیچه
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  6. کاربر روبرو از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده است .

    خیلی زود دیر میشه (چهارشنبه 18 اردیبهشت 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1392-2-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    587
    سطح
    11
    Points: 587, Level: 11
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من دقیقا خبر ندارم چه اتفاقی افتاده چون خونه نیستم و از طریق تلفن پیگیری می کنم.اما تا اونجایی که خواهرم بهم گفته خواستند داداشمو ببرن دکتر که داداشم نرفته حالا بعدا به یهک ترفندی بردنش فکر کنم.دکتره هم دارو داده دارویی که بعد یکی دو روز استفاده ازش حال داداشمو خراب میکنه البته فکر کنم این خاصیت همون دارو بوده که باعث شده بدنش درد بگیره و حالش خراب شه تا مجبور شه بره بیمارستان برا بستری شدن,چون همینطور که بهش می گفتیم به هیچ عنوان حاضر نبود باهامون همکاری کنه و حسابی لج می کرد همیشه باهامون/ما نمی خواستیم اینطوری شه اما انگار خیلی جاها برخلاف اینکه فکر می کردیم رفتار درستی داریم رفتارمون فوق العاده مخرب و زیان بار بوده که نتیجه عکس داد به قول جوانه عزیز:(

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 231 در 92 پست

    Rep Power
    29
    Array
    واقعا چه جوری اون رفتارارو با پسری که تو اون سن حساس هستش و احتیاج به یک همراه داره یه دوست صمیمی از خانواده تا بتونه درست دردودل بکنه و راهنمایی درست بشه نه با این دوست واون دوست نه تو جامعه ای غرق بشه که فساد اخلاقی بیداد میکنه واقعا شما مقصر هستید خیلی کوتاهی کردید باید یواش یواش از سمت کسی که کمتر دلش شکسته شما یا خواهرتون نمیدونم بهش نزدیک بشید توجه بکنید و دیگران هم محبت و همراهیتون بکنن و کاری کنید اعتمادشو جلب کنید و بفهمه که درکش میکنید میفهمیدش نه اینکه همه در جبهه مقابلش قرار گرفتید امیدوارم خیلی زود خوب بشه

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1392-2-30
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    230
    سطح
    4
    Points: 230, Level: 4
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 47 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب بینیش شکسته باید عمل میکرد اشتباه کردید . به نظرم برای شروع بهش پول بدین که بره عمل کنه تا واسش تنوعی بشه. اگه شما خونه رو واسش جهنم کنید اون میره به دوستانش پناه میبره.

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1392-2-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    587
    سطح
    11
    Points: 587, Level: 11
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بعد چند ماه برگشتم

    اما اوضاع اصلا تغییر نکرده.رفتارش همچنان پرخاشگرانه هستش در هارو باز میکنه محکم میکوبه یخچالو هم همینطور و رفتاری از این قبیل.امسال کنکور داره اما اصلا نخونده بجاش هر روز میاد میگه من فلان رشته میخوام قبول بشم و چشم همتونو دربیارم.در حالی که خودشم میدونه ارزوهاش همش سرابه چون نه درس خونده نه سربازی رفته نه مهارتی بلده که بخواد بره کاری واسه خودش دست و پا کنه.نمیدونم داره ما را گول میزنه یا خودشو.چقدر سخته ادم اونی نباشه که میخواد باشه .قضیه داداش منم همینطوریه.راهشو گم کرده .نمیدونه یا نمیخواد که شروع کنه .اگه نمیخواد درس بخونه پس چرا همش میگه کتاب ندارم.80% کتابهای کنکورشو خریده اما میگه باز پول میخوام که بقیشو بخرم.همه کتاب هاش دست نخورده مونده.صبح تا ظهر که پای تلویزیون میشیه بعدشم میره اتاقش یا میخوابه یا با کتابها ور میره.مثلا میخواد وانمود کنه که داره میخونه.
    هفته پیش کارنامه کنکورشو آورد گفت ببینید درصدامو .من اگه همین هارو تو کنکور اصلی بزنم رتبه زیر صد میارم اما کتاب ندارم که بخوام خوب تر بخونم.ما بهش شک کردیم اون لحظه که وقتی این نمیخونه چطور تراز و رتبه خوب تو آزموناش به دست میاره.تا اینکه بدون اینکه بهش بگیم رفتیم تو سایت اون سازمانی که میره کنکور آزمایشی میده و نمونه کارنامشو در آوردیم..........دیدیم که بله....آقا درصدهاشو تغییر داده .گویا کارنامه قابل ویرایش بوده.چرا داره سر ما شیره میمالهههه؟؟؟؟؟؟حالا بازم برگشته میگه 400 تومن به من پول بدهید برم کتاب بخرم؟؟؟؟؟؟این حرفاش یعنی چی؟
    ما هم میدونیم که که قصد کتاب خریدن نداره اگه هم کتاب بخره الکیه بقیه پولاشو میخواد جای دیگه خرج کنه.مثلا چه میدونم گوشی بخره چون گوشی نداره در حال حاضر.

    چطوری باهاش برخورد کنیم؟چطوری این خانوادمونو که فروپاشیده دوباره ترمیم کنیم؟
    چون اون با این کاراش همه اهل خانواده را عاصی کرده و همه به غم و غصه مبتلا شدیم




    +++

    چند هفته پیش برادرم ساعت 2 بعد از ظهر از خونه رفت و 10 شب برگشت وقتی هم گه برگشت بابا پرسید کجا بودی گفت کافی نت بودم کار داشتم و بدون اینکه منتظر باشه رفت تو اتاقش.خیلی بی حال بود رفت سریع دراز کشد ما متوجه شدیم که زیر چشماش کبود شده.

    ترسیدیم که نکنه رفته جایی که مواد بکشه آخه تابلو بود زیر چشماش.از کجا بفهمیم که میکشه یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پدر و مادر من خیلی منفعالانه عمل می کنند اصلا اقتدار ندارند.از دست پدر و مادرم هم عاصی هستم که به همین راحتی از کنار مسئله عبور می کنند.قاطعانه برخورد نمی کنند البته اگر هم شخیلی تند به برادرم حرف بزنند برادرم کم نمیاره و صداشو میبره بالا و نهایتا دعواشون میشهه

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 22:00]
    تاریخ عضویت
    1392-5-27
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    662
    سطح
    13
    Points: 662, Level: 13
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    893

    تشکرشده 67 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم

    چقدر مشکلتون شبیه مشکل ماست، وقتی پستاتو خوندم بغض کردم دلم گرفت

    لعنت به این همه درد، برادر منم دقیقاااااااااااااااا مثل برادر شما بود 5-4 سال از خونواده دور بود، دور دور، برادر من الان افسردگی شدید داره، الهی بمیرم براش

    برادر من هیچی مصرف نکرده فقط و فقط سیگار بوده و الانم همون سیگاره، تو این حال نمیتونه ترک کنه، از زندگیش هیچ لذتی نمیبره، توروخدا تنهاش نذارید الان دیگه باید تمام زندگیتون اون باشه، مواظبش باشید بلایی سر خودش نیاره، سعی کنید تا جایی که ممکنه تو خونه تنهاش نذارید، براتون دعا میکنم شما هم واسه برادر من دعا کنید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید shabnam z تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (چهارشنبه 16 بهمن 92)

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام .متاسفانه رفتار خانواده با برادرتون اصلا درست نبوده و همین رفتارها بر روی ایشان اثر گذشته.چون پسرها در این سن خیلی حساس هستند.موضوع سیگار هم تا زمانیکه موضوع روابط خانوادگی بهتر نشود و احساس امنیت نکنه و خودش نخواد نمیشه کاریش کرد اما سعی کنید یکی از اعضای خونواده که بیشتر باهاشون صمیمی هست ارتباطشو بیشتر کنه.
    به پدر و مادرتون هم بگید که باهاشون رفتار مناسب داشته باشند تا غرورشون برگرده.امیدوارم زدوتر مشکل همه ی جوانان ایران حل بشه.

    من خودم برادر دارم با اینکه سنشون از من بیشتر بود اما در سن نوجوانانی خیلی بیشتر باهاشون رابطمو صمیمی کردم و طوری رفتار میکردم که اگه از دست پدر و مادرم ناراحت بودن شکایتشون رو به من میکردن و من هم به پدر و مادرم تذکر میدادم .شما هم سعی کنید با برادرتون رابطه محکمتر داشته باشید که البته این یه خورده زمانبر هست.
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  14. 2 کاربر از پست مفید ستیلا تشکرکرده اند .

    shabnam z (سه شنبه 15 بهمن 92), مسافر زمان (سه شنبه 15 بهمن 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 08 بهمن 00, 23:20
  2. سیگار...
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 99, 22:21
  3. در خواستگاری چی بپرسیم؟ چی نپرسیم؟
    توسط samir65 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 28 تیر 93, 23:25
  4. چطور به ترک سیگار همسرم کمک کنم؟
    توسط ابر بهاری در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 فروردین 91, 10:40
  5. برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 فروردین 91, 17:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.